خبرگزاری فارس، سردبیری استانها؛ رضا سیفی: سال 98 انگار سال اتفاقات متفاوت و به یاد ماندنی است؛ تلخ و شیرین. انگار همین دیروز بود که وقتی تازه سرگرم دید و بازدید عید بودیم، سیل فروردین ماه بخشهایی از کشور را درگیر کرد و همه را نگران هموطنان سیلزده کرد، اما خیلی زود «سیل مهربانی» بود که در مناطق حادثهدیده جاری شد و بسیجی، سپاهی، ارتشی، روحانی و نیروهای جهادگر مردمی، همه و همه خود را به خوزستان و لرستان و گلستان رساندند تا گل و لای غم را از چهره و زندگی مردمان نجیب این مناطق پاک کنند و باز این «حاج قاسم» بود که جبهه جدیدی برای مدافعان حرم و عاشقان دفاع از حریم آلالله باز کرد.
زمان گذشت و روزهای تلخ و شیرین با اتفاقات ریز و درشت، از تابستان و اوایل پاییز گذشت تا نوبت به «آبان استکبارستیزی» رسید؛ این بار هم مردم - مخصوصا دهه دهه هشتادیها - بودند که در 13 آبان، رسم ظلمستیزی را یادآوری کردند.
اواخر آبان رسید و این بار با بیتدبیری دولتمردان در یک تصمیم اقتصادی، کام مردم تلخ شد و چند روزی کشور درگیر موجسواری آنهایی شد که خیرخواه مردم نبودند و به اسم مردم، به خانه و زندگی و سرمایههای عمومی همین مردم دست بردند، اما باز همین مردم بودند که خیلی زود و در کمتر از 48 ساعت حساب اعتراض دردمندانه و دلسوزانه خود را از آتشافروزان جدا کردند و در هفته بعد از آن، کف خیابانهای تهران و شهرستانها را با قدمهای خود آرام و مقتدر کردند.
دیماه رسید؛ مردم تازه از عکس یادگاری «9 دی» به یاد ماندنی خود فارغ شده بودند که یک صبح جمعه، خبری تلخ همه را از خواب بیدار کرد و بند از بند دل مردم ایران پاره کرد؛ «سردار بزرگ و پرافتخار اسلام آسمانی شد». هیچ کدام باورمان نمیشد که یادگار کمنظیر جبههها و یگانه اسطوره جبهه مقاومت و ضدتروریسم، تنهایمان گذاشته و به دست «احمقهای درجه یک» به شهادت رسیده است، اما حقیقت همین بود و مرام فرزندان خمینی (ره) جز شهادت را قبول نمیکرد.
خیلی زود ملتی که «صبار و شکور» هستند، در جای جای ایران، چه شهرهایی که پیکر «حاج قاسم» و «ابومهدی» را در آغوش کشیده بودند و چه شهرهایی که داغ بدرقه بر دلشان نشسته بود، باشکوهترین و قدرشناسانهترین بدرقه تاریخ را رقم زدند.
زمان گذشت و باز هم تلخ و شیرینها آمد و رفت؛ از حادثه برای هواپیمای بوئینگ که داغدارمان کرد تا 22 بهمن تماشایی مردم به یاد «حاج قاسم» که دلها را گرمتر کرد.
حالا دوم اسفند رسیده و باز هم یک رویداد متفاوت در قاب اتفاقات سال 1398، اما این بار شیرین و حساس. درست مثل میعادهای سیاسی دیگر در این 41 سال. حالا مردم به میدان دیگری آمدهاند تا با گزینش نمایندگان خود در «خانه ملت»، اولین جشن ملی و سیاسی «گام دوم انقلاب» را جشن بگیرند و در صحیفه اعیاد سیاسی انقلاب، ثبت کنند. مردمی که گلایه دارند و از بیعملیهایی که معیشتشان را تنگ کرده ناراحتند، اما خوب میدانند فرق انقلاب و ساختارهای سیاسی برامده از خون شهیدان با مستاجرانی که میآیند و چندصباحی مینشینند و میروند، چیست؟ میدانند که حساب اینها از هم جداست و خودشان صاحب صندوق رأی هستند.
جمعه تماشایی اسفندماه رسیده و حالا این مردمند که بازیگر این جشن در چهارگوشه ایران زمین شدهاند. مردمی که نجیبند و قدرشناس؛ همانهایی که «آقا» در نماز جمعه تاریخی مصلای تهران در هوای سرد دی ماه، آنها را «صبار و شکور» خواند.
«سلفی افتخار» مشهدیها به نیابت از شهیدان کوی دوست
مشهد که بخاطر میزبانی شمسالشموس، نگین ایرانزمین است و جان جهان، امروز در میعاد سیاسی «بهارستان یازدهم» مثل همیشه خوش درخشیده است. از صفهای طولانی حرم علی بن موسیالرضا (ع) گرفته تا صفهای پرافتخار دیگری که جوانان نسل سوم و چهارم انقلاب، با آن #سلفی_افتخار میگیرند و برای فارس میفرستند؛ یکی به نیابت از «حاج قاسم» رأی میدهد، دیگری به نیابت از «محسن حججی»، آن دیگری به نیابت از «ابراهیم هادی» و هرکدام به یاد لاله سرقامتی که بر زمین افتاد تا بر زمین نیفتیم.
ورزشکار، عروس و داماد، پیرزن 100 ساله و دهه نودی؛ همه در میدان البرز
استان البرز «ایران کوچک» هم که رنگین کمان اقوام ایرانی است، در اولین جمعه اسفندماه و میعاد سیاسی امروز، جلوههای شکوه و زیبایی را کم به خود ندیده است؛ از حضور ورزشکاران البرزی که با لباس و کلاه دوچرخهسواری و با مرکبشان پای صندوق رأی آمدهاند تا عروس و دامادی که تصمیم گرفتهاند با رخت شادی و از میدان تکلیف سیاسی و جشن ملی، زندگی مشترکشان را شروع کنند و مسجد جامع کرج را برای ثبت این قاب ماندگار انتخاب کردهاند.
اما در میان همه اینها، پیرزن 100 ساله و پیرمرد 90 سالهای که حاضر نیستند از کلکل با «شیطان بزرگ» و ایادی آنها دست بردارند، دیدنیتر هستند؛ پیرزن از گلسار ساوجبلاغ و پیرمرد از هشتگرد به پای صندوق آمدهاند و «دوم اسفند» را به یادماندنیتر کردهاند.
اما این فقط صاحبان رأی نیستند که در البرز به میدان انتخاب آمدهاند؛ دهه نودیها هم با دنیای کودکانه و معصوم خود بازیگر صحنه شدهاند تا دنیا این تصویرها را بهتر و دقیقتر ببیند و دنبال کند؛ اینها همان صاحبان رأی یک دهه دیگر هستند که دنیا را خیره خواهند کرد. در میان آنها، دخترک خردسالی که همراه پدر و مادرش آمده تا فقط #سلفی_افتخار بگیرد به یاد حاج قاسم، دیدنیتر است..
چه کار کردی «حاج قاسم» با دل این مردم؟ که پیر و جوان و کودک و بزرگ نمیشناسد!
پایتخت «خون و قیام» و یکهتازی در میدان حماسه
اما در میان چهارگوشه ایران زمین، قمیها رنگ و بوی دیگری به جشن سیاسیشان دادهاند. اهالی پایتخت انقلاب که این روزها در تب و تاب و نگرانی بیماری کرونا و مهار آن هستند، انگار بیخیال نگرانیها شدهاند و صف به صف ایستادهاند برای انتخاب بهترینها.
مردمانی که شهرشان به علم و اجتهاد و خون و قیام شُهره است، این بار هم عزم خود را جزم کردهاند تا میداندار و پیشتاز حماسه باشند؛ از رأی دادن و دغدغهمندی علما و مراجع گرفته تا صفهای طولانی در جای جای شهر کریمه اهل بیت (س) و سلفیهای عزت و افتخاری که با این صفها، خلق میشود.
مسلمان و مندایی، دست در دست هم در میدان تکلیف، در کربلای ایران
اما خوزستان؛ دیاری که هنوز هم دین خود را به اسلام و انقلاب ادا میکند. دیاری که هنوز رد پاهای مدافعان امنیت و «سیدالشهدای مقاومت» بر خاک سیلزده آن مانده است و اهالی آن، باز هم میداندار وفاداری و احساس مسئولیت شدهاند.
در مسجدی در شهر اهواز، مسلمان و مندایی کنار هم جمع شدهاند تا ایرانی بودن خود و غیرتمندی برای ایران و عزت و امنیتش را با هم مشق کنند. از جانبازی که با وجود دردمندی، با لباس محلی بختیاری به میدان تکلیف آمده و در صف ایستاده، تا عشایر عرب و لر و بختیاری که در جای جای کربلای ایران «خوزستان» صف به صف ایستادهاند، همه اصرار دارند تا نشان دهند که نجیب هستند و وفادار، به راهی که 41 سال پیش باز کردند.
اما در میان همه جلوههای حماسه اهالی خوزستان، یک صحنه دیدنیتر است؛ مردمانی از منطقه غیزانیه در 65 کیلومتری اهواز با دبههای خالی آب به صف رأی آمدهاند تا نشان دهند که آی مسئولان! نه آب سالم داریم، نه هوای بدون ریزگرد، اما بخاطر امام و رهبری به پای صندوق آمدهایم تا خم به ابروی عزت و اقتدار کشور کشور نرود، شما هم کار کنید.
بالگردهایی که برای پابرهنگان به پرواز درآمدند/ مُسنترین رأیدهنده کیست؟!
در میان جزیرهنشینان خلیج فارس هم میدان رقابت برای خلق حماسهای آبرومند و عزتمندانه، گرم است؛ اهالی هرمزگان در جای جای این دیار، صف به صف ایستادهاند برای ثبت یک مُهر دیگر در شناسنامه عزت و هویت خود. اما در این میان، بالگردهایی که برای جمع کردن آراء مردمان بشاگرد و منطقه گافر به سمت آنها رفتهاند، ناخودآگاه یک پیام به مدیران میدهند؛ پابرهنهها همچنان پا به رکاب این انقلابند؛ مراقب باشید که جا نمانید، خودتان ضرر میکنید!
در میان جلوههای شکوه و عظمت جنوبیهای ساکن هرمزگان، پیرزنی از هموطنان اهل سنت با آمدنش، رکورد مُسنترین رأیدهنده میعاد دوم اسفند را به نام خود ثبت میکند؛ خانم پریزادی ۱۲۲ ساله اهل روستای کنخ بخش شهرستان بندرلنگه، این افتخار را به نام خودش ثبت کرد.
مردمان دیار کهگیلویه و وارثان تیپ حماسهساز فتح نیز، تلاش کردند تا از قافله حماسهسازان دوم اسفند 98 جانمانند؛ از حضور پرشور با لباسهای محلی گرفته تا رقابت پرشور در مناطق محروم.
در این میان، حضور یک معلول با ویلچر و با شرایط سخت جسمانی در یک حوزه انتخابیه در گچساران، بیش از سایر جلوهها در قاب دوربین خبرنگاران ثبت شد.
«مرگ بر آمریکا» از زبان اهالی این مردم نمیافتد
اما نصف جهان، دیار شهیدان و شاهدان نامآوری که هنوز هم عطر وجودشان فراتر از مرزهای این استان میپیچد؛ اصفهان هم امروز حماسهآفرین شد. از خانم دکتری که آلزایمر گرفته بود، اما انتخابات را فراموش نکرد و در مقابل دوربین «مرگ بر آمریکا» میگفت تا پیرزنی که میگفت هنوز عزادار سردارمان هستیم و به یاد او آمدهایم و دهها جلوه غرورانگیز دیگر.
اما در دیار همت و خرازی و کاظمی هم، این جوانان هستند که میداندار حماسه «دوم اسفند» شدهاند و با وجود تمام گلایهها و دردهای پیدا و پنهان، به میدان آمدن در بزنگاه برای امنیت کشور را فراموش نکردهاند و کوتاه نمیآیند.
هر رأی؛ یک گلوله برای انتقام «حاج قاسم»
اهالی استان همدان، پایتخت فرهنگ و مهد نخستین تمدن ایرانی هم امروز گوشهای بزرگ از این حماسه ملی را به نام خود ثبت کردند. در دیار شهیدان همدانی و مظاهری هم پیر و جوان و رأی اولی همه و همه به پای صندوقهای رأی آمدند تا به قول یکی از آنها، «دشمنشاد» نشویم.
در میان آنها، جوانانی از نسل حجججی هستند که بیشتر از بقیه یادآوری میکنند که حضورشان در انتخابات، جلوهای از خونخواهی «سردار مقاومت» است.
طولانیترین «سلفی افتخار» در کنار مزار «سیدالشهدای مقاومت»
در میان همه نقاط کشور و همه شعب اخذ رأی، شهر کرمان که حالا پیکر فرزند رشیدش را همچون نگینی در آغوش گرفته، حال و هوای دیگری دارد؛ در جای جای استان کرمان دیار کریمان، شور و حال کویرنشینان برای تعیین سرنوشت مجلس یازدهم، دیدنی است.
اما در این میان، گلزار شهدای کرمان حال و هوایی متفاوتتر دارد؛ طولانیترین صف رأی در کنار مزار سردار و سالار مقاومت «حاج قاسم سلیمانی» و طولانیترین «سلفی افتخار» در امتداد آن.
در میان آنها، نوجوانی 10 - 11 ساله که عینک آفتابی به چشم زده و با لهجه شیرین کرمانی و خیلی مردانه صحبت میکند، میگوید همراه پدر و مادرش آمده تا در صف بایستد و در کنار مزار حاج قاسم، حاجت بگیرد؛ باز هم دهه هشتادیها و دهه نودیها و غوغای سردار در دلهایشان!
اینها همه برشی بود از چهارگوشه سرزمین «زخمی سربلند بحرانها»؛ گفتهاند «آب دریا را اگر نتوان کشید، هم به قدر تشنگی باید چشید».
«دوم اسفند» 1398 هم مثل همه روزها گذشت، اما نه مانند همه روزها، عادی و یکنواخت؛ روزی که مردم در جای جای ایران، نجابتشان را به مسئولان یادآوری کردند و صلابت و اقتدارشان را به رخ قاتلان پیدا و پنهان «حاج قاسم» کشیدند. این مردم عزیزند و بزرگ، نجیبند و مصمم، گلایه دارند و امیدوار. در یک کلام، اینها ملت «صبار و شکور» هستند. قدرشان را بدانیم و به احترامشان همه توش و توانمان را فدا کنیم، تا سر دست و روی چشم نگهمان دارند؛ درست مثل «حاج قاسم».
انتهای پیام/ح