مجله فارس پلاس گیلان، فاطمه احمدی: امسال راهپیمایی ۲۲ بهمن در رشت حال و هوای دیگری داشت، در روزهای گذشته هواشناسی استان گیلان در اطلاعیهای خبر از ورود سامانه بارشی به استان داده بود که سراسر گیلان را برای چند روزی سفیدپوش خواهد کرد بنابراین تمامی مردم آمادگی بارش برف را داشتند اما کسی انتظار نداشت یکروزه کل مسیرهای دسترسی به مرکز شهر بسته شود.
اما شد! ناگهان هم شد، هنوز یک روز از بارش برف در رشت نگذشته بود که صبح روز موعود که همه مردم خود را مهیای راهپیمایی کرده بودند تمامی مسیرهای داخل شهر بسته شد و نه اتومبیلی نه اتوبوسی در شهر تردد نمیکرد، خیابانها پر بود از برف و لودر یا ماشین برفروبی نیز در کار نبود.
شال و کلاه کردیم که با یا علی گفتن با پای پیاده خود را به مسیرهای راهپیمایی برسانیم، اما هر که ما را میدید میگفت نمیشود که نمیشود، تمامی مسیرها بسته است در خیابان هم تاکسی گیرتان نمیآید.
مادر میگفت: «امسال نرو، برف زیاده، ماشین گیرت نمیادا» جوابم این بود که باید بروم. مادر که همیشه نگران است پدر را موظف کرد تا ابتدای خیابان اصلی همراهم بیاید تا بلکه تاکسی یا ماشینی بیاید و سوارمان کند، اما وقتی سختی مسیر را دید به شوخی گفت: «به خدا روح امام هم راضی نیست تو این بوران و کولاک برف پیاده بری اون سر شهر».
به هر زحمتی بود به راه افتادم، زمین لیز بود و یخزده، به دلیل اینکه مسیر پاکسازی نشده بود یخبندان شب گذشته جادهها را سُر و لغزان کرده بود اما هرچه سختتر میشد، لذتبخشتر هم میشد.
پیمودن مسیر به یاد سردار جبهه مقاومت و خوشحالی از ۴۱ امین سالروز پیروزی این انقلاب عظیمِ اسلامی ناخودآگاه ذکر اللهاکبر را بر لبانم جاری میکرد.
قدم نخست؛ اللهاکبر از بارش این رحمت الهی، چقدر بهمن را تماشاییتر کرده این عروسِ پیروزی، چه زیبا رخت شادی بر تن زمینِ فسرده پوشانده است خدایی که امام را راهبر این انقلاب سترگ کرد.
قدم دوم؛ اللهاکبر از بیتدبیریها، مگر رشت پیشازاین به خود برف ندیده بود که با یک برف ۸۰ سانتی اینگونه شهر به برهوت تبدیلشده؟ تا چشم کار میکرد در ساعت ۹ صبح روز ۲۲ بهمن خیابان خالی خالی بود، یکهو دلم خالی شد که: «نکند کسی نیاید».
رفتهرفته به میدانهای اصلی نزدیک میشدم، قدم سوم؛ پسرکانی که در برف مشغول بازی و شیطنت بودند به شوخی و جدی این حرکت را به سخره میگرفتند و شعارهای ضدونقیض میدادند، عزمم جزمتر شد، مگر آوینی نبود که میگفت اگر مخالفانت بیشتر باشند راحت درستتر است؟ راه درست را محکمتر پیمودم، حال دیگر به میانه میدان رسیده بودم.
قدم چهارم؛ انگار کن به جنگ میرفتم، برای لحظهای تصور سختی مسیر خستهام کرد، چنین تصوری در ذهنم میپرورید که یاد جنگهای پیاپی سردار افتادم، آنجا که ما خواب بودیم او میجنگید و آنگاهکه ما خواب بودیم نیز شهید شد، اما قدم زدن در این برف سپید برایمان دشوار مینماید و اینهمه بزرگی را نادیده میگیریم و خود را تسلیم یک اتفاق طبیعی میکنیم و جا میزنیم، قدم بعد را باارادهتر برداشتم، از خون سردار شرمگین شده بودم.
ساعت از ۹ گذشته بود و هنوز مسیر خالی بود، دیگر به میدان اصلی شهر نزدیک شده بودم که دیدن چند بانوی انقلاب موجب شد نفسی عمیق بکشم، صدای زمزمههایم را میشنیدم: اللهاکبر، اللهاکبر این انقلاب همیشه زنده است، اللهاکبر.
انگار همه به میدان جنگ آمده بودند، این بار جنگ با افکار نهیلیستی غرب دوستانی که گمان میکنند انقلاب به ایستگاه آخرش رسیده اما این نیمی از مسیر هم نیست، قرار است انقلاب بماند و درسی بزرگ برای آینده پیش رو باشد، ایستگاههای موفقیت این انقلاب هنوز مانده تا بهغایت خود برسند.
اللهاکبر، قدم پنجم؛ رشتیهای باغیرت فوج فوج به میدان اصلی آمدند، گویا باید نام این میدان از شهدای ذهاب به شهدای زنده همیشه درصحنه تبدیل شود، این میدان حضورها و اجتماعاتی را به خود دیده که هرساله در کشور مثالزدنی بوده و هست از حماسه هشت دی گرفته تا حضور سردار دلها در کنگره هشت هزار شهید گیلان، از اجتماع عظیم سلیمانیها گرفته تا تاریخسازی مردم رشت در ۲۲ بهمنماه نودوهشت.
شعار دادیم، بر دهان یاوهگویان زدیم، در زیر باران یخ کردیم اما جا نزدیم، آمدیم به هر شماره که بود اما چرایی آمدن مهم است، برای زنده نگهداشتن آرمان این انقلابِ اسلامی و اطاعت از امر ولیفقیه زمان رفتیم تا دنیا بداند که این انقلاب پیشوایی مقتدر و عالم دارد که به اشارهای فداییانش سرباز خط مقدم میشوند.
انتهای پیام/۸۴۰۰۷