خبرگزاری فارس از تبریز، معصومه درخشان - سال ۶۵ که دشمن بعثی از پیروزیهای غرورآفرین رزمندگان در جبهههای نبرد حق علیه باطل به خشم آمده بود به یک باره به بمباران شهرها اقدام کرد و تبریز هم در این میان آماج موشکهای دشمن بعثی قرار گرفت.
مردم تبریز هیچوقت خاطره وحشتناک بمباران دانشگاه تبریز را فراموش نمیکنند، دانشجویانی که به خون آغشتند و سند محکمی هستند بر جنایت دشمنانی که هر چند ادعا میکردند به مناطق شهری و غیرنظامی کاری ندارند ولی در عمل بسیاری از زنان،کودکان و غیرنظامیان را به خاک و خون کشیدند.
زمستان سال ۶۵ بود که جمعی از دانشجویان دانشگاه تبریز در یک فراخوان از سوی جهاد خودکفایی دانشگاه تصمیم گرفتند در ساخت قطعات خمپاره در کارگاه دانشکده فنی در ساعات غیردرسی فعالیت کنند، دانشجویان با شور و شوق خاصی پای کار آمده و با استفاده از امکانات محدود و دستگاههای تراشکاری موجود در دانشکده فنی کار ساخت قطعات نظامی موردنیاز رزمندگان در جبههها را آغاز کردند تا به مقاومت و پایداری رزمندگان اسلام استحکام بخشند.
هر سال که ۲۷ دیماه از راه میرسد خاطره بمباران دانشگاه تبریز دوباره زنده میشود شهیدانی که همنوا با زمزمه «یاحسین » آسمانی شدند و جانبازانی که ماندند تا روایتگر آن شب شوم و حادثه بمباران باشند.
جامانده از قافله شهدا
به دیدار محمد منافی فرتوت یکی از جانبازان حادثه بمباران دانشگاه تبریز آمدهام، جانبازی که خودش را جامانده از قافله شهدا میداند. جانبازی که دلش برای همکلاسیها و دوستان شهیدش تنگ شده است.
جانبازی که در میان حرفهایش گاهی بغض کرده و گاهی لبخند زده و میگوید، دوستان شهیدش بال در بال ملائک و با زمزمه «یاحسین» آسمانی شدند.
محمد منافی در سال ۶۵ مانند بسیاری از جوانانی که سد کنکور را شکسته و در دانشگاه دولتی پذیرفته شده بودند، خوشحال بود که با رتبه هزار از رشته نقشهبرداری دانشگاه تبریز قبول شده است در دانشگاه ثبتنام کرده و ترم اول را با موفقیت به پایان میرسد.
ترم دوم دانشگاه بود که آگهی دعوت به همکاری از سوی جهاد خودکفایی دانشگاه تبریز توجهش را جلب میکند بهطوریکه خودش در این زمینه میگوید: « ترم دوم دانشگاه بودم و علاقه زیادی به جبهه رفتن داشتم، در دانشگاه درس میخواندم ولی فکرم در جبههها بود، بسیاری از جوانان به جبهه رفته بودند یک روز در روزنامه متوجه آگهی شدم که جهاد خودکفایی دانشگاه برای کمک به جبهه از دانشجویان در زمینه تولید یکسری قطعات دعوت به همکاری کرده بود. رشته من و دوستم شهید رضاپور متفاوت بود، فکر نمیکردیم ما را در تیم جهاد خودکفایی دانشگاه بپذیرند ولی وقتی برای ثبتنام رفتیم قبول کردند. شوق و خوشحالی خاصی داشتیم.»
وی با اشاره به اینکه در ابتدا تعداد دانشجویانی که اعلام آمادگی کرده بودند زیاد بود، افزود: تعداد زیادی از دانشجویان در ابتدا ثبتنام کرده بودند، یک عده از آنها برای ارزیابی وضعیت و گرفتن امتیاز آمده بودند وقتی دیدند امتیازی برایشان وجود ندارد، منصرف شدند.
برخی از دانشجویان هم وقتی متوجه شدند ساعت کاری دانشگاه با ساعت کاری و درسی آنان هماهنگ نیست حاضر به همکاری با جهاد خودکفایی دانشگاه نشدند. از بین آن همه دانشجویانی که شاید تعدادشان به ۴۰۰ نفر میرسید ۲۰ تا۳۰ نفر مانده بود. تقریبا از اول دیماه کار را آغاز کردیم معمولا از ساعت چهار بعد از ظهر تا ۱۲ شب در دانشگاه و دانشکده فنی کار میکردیم.
تولید قطعات در دانشگاه تبریز و هنرستان وحدت
منافی با اشاره به تعمیر یا تولید دستگاههایی که توسط جهاد خودکفایی دانشگاه صورت میگرفت، ادامه داد: دستگاههایی که در حال تعمیر یا ساخت بودند عموما دستگاههای تراش و مشتقات آن مانند مته تیزکنی و سوراخ کنی بود. عمدتا دستگاه تراش گلوله خمپاره تولید میکرده و به ستاد پشتیبانی نیروهای مسلح تحویل میدادیم. این قطعات در دانشگاه تبریز و هنرستان وحدت تولید میشد و البته برخی افراد نیز بهصورت شخصی در تهیه قطعات و تجهیزات مربوط به جبههها کمک کرده و اجازه نمیدادند جبههها کمبود داشته باشند.
سیم خاردار هم نداشتیم
البته باید گفت، متاسفانه ما در هشت سال دفاع مقدس هم در تحریم بودیم، کشور ما حتی سیم خاردار هم نداشت، ایران نمیتوانست مهمات جنگی را به آسانی خریداری کند حتی مقداری سیم خاردار که از کشور لهستان خریداری شده و قرار بود از خاک شوروی سابق وارد ایران شود، مسکو اجازه وارد کردن سیم خاردار را هم نداده و گفته بود، سیم خاردار کاربرد نظامی دارد و نمیتواند آن را به ایران بفروشد.
بمباران با ۳ موشک هوا به زمین
وی با یادآوری خاطره شامگاه ۲۷ دیماه و بمباران دانشگاه تبریز ادامه داد: در روز بمباران ساعت دو ظهر کلاسم تمام شد با دوستم به کارگاه رفتیم. آن روز دوستم شهید حسین رضاپور پشت دستگاه بود و من کنارش ایستاده بودم. آن روز حسن کربلایی فرمانده گردان امام حسین(ع) تازه شهید شده بود و خبر شهادت او در دانشگاه پیچیده بود، دوستم از شهادت حسن کربلایی ناراحت بود انگار غم شهادت حسن کربلایی تاب و توان او را گرفته بود، بهقدری از شهادت او غمگین و ناراحت بود که حتی حوصله حرف زدن با مرا هم نداشت آن روز که پشت دستگاه بود به من گفت: امروز با من حرف نزن خیلی ناراحت هستم غافل از اینکه آن شب خودش نیز به خیل شهدا میپیوندد.
آن شب در دانشگاه مشغول کار کردن شدیم وسط کار برق شهر قطع شد از قطعی برق استفاده کرده، شام خورده و بعد دعای توسل خواندیم و به محض اینکه برق وصل شد، دستگاهها را روشن کردیم و هر کدام از دوستان به سمت دستگاههای تراشکاری رفته و آنها را روغنکاری کردند.
ساعت ۱۰ و نیم شب بود که ناگهان دانشکده فنی توسط دشمن بعثی هدف سه موشک هوا به زمین قرار گرفت و بمباران شد، نور اولین موشکی که جلوی دانشکده کشاورزی فرود آمد با چشمان خود دیدم، چند ثانیه نگذشته بود که یکی از موشکها به سقف کارگاه و موشک دیگر به بیمارستان امام خمینی (ره) که فاصله خیلی اندک با دانشگاه دارد اصابت کرد.
شهدا بال در بال ملائک آسمانی شدند
موج انفجار خیلی شدید بود و اجازه نداد چیزی بفهمیم، موج انفجار همه را به جای جای دانشکده پرت کرد، دوستانم همان جا شهید شدند. من هم از جایی که ایستاده بودم به جای دیگری پرت شده و به شدت مجروح و موجی شده بودم، وقتی چشم باز کردم دوستانم را صدا کرده و گفتم"بلند شید، پاشید تموم شد" وقتی دقت کردم دیدم زمزمه " یاحسین" در فضا پیچیده است و به گوش میرسید. باور کنید ملائک آسمانی به استقبال شهدا آمده بودند۳۰ یا ۴۰ نفر همصدا " یا حسین" میگفتند.
آتش همه جای کارگاه فنی را فرا گرفته بود، همه چیز شامل زمین و آهن آلات میسوخت، کفش و لباس کار دوستانم در شعلههای آتش زبانه میکشید، به سمت شهید علیرضا رضوانجو رفتم موهای سر و لباسش در آتش میسوخت، با یک دستم که سالم بود آتش پیکر شهید رضوانجو را خاموش کردم.
دیوارهای کارگاه فروریخته بود و من قدرت تشخیص و بیرون رفتن را نداشتم. زمزمه "یاحسین" بهتدریج داشت خاموش میشد و این عزیزان بال در بال ملائک و قدسیان آسمانی شدند.
گیج و مات بودم
من به شدت زخمی شده بودم، موج انفجار همه ما را گرفته بود با همان حالت دوستانم را صدا کردم ولی کسی بلند نمیشد همه جا را آتش گرفته بود، من نیز آتش گرفته بودم و دستم کار نمیکرد به سختی دست دیگرم را به سر و صورتم کشیدم، موج انفجار گیجم کرده بود و به فکرم نمیرسید به بیرون از دانشکده بروم، حدود یک ربع طول کشید مردم رسیدند با همان حالت اصرار میکردم با سرویس دانشگاه به خانه بروم تا خانوادهام نگران نباشند ولی مردم گفتند به شدت زخمی شدهای و باید به بیمارستان برویم، تازه آن موقع بود که متوجه جراحت و زخمی شدن خودم شدم، با پایی که خون آن جاری بود به بیمارستان رفتم و هنوز هم گیج و مات بودم و نمیفهمیدم چه شده است.
و البته این بمبارانها و شهادتها باعث شد اراده مردم برای اعزام به جبهههای نبرد بیشتر از گذشته شود به عنوان مثال من و تعداد دیگری از دوستان و دانشجویان بعد از بهبودی به جبهه اعزام شدیم.
دلتنگی برای دوستان شهید
محمد منافی که خاطره بمباران دانشگاه تبریز را تا اینجا با صبوری تعریف کرده است حالا صبوریهایش با بیقراری برای دوستان و همکلاسیهای شهیدش تبدیل میشود، بغض راه گلویش را میبندد و نمناکی و تر شدن چشمانش نشان از ارادت و دلتنگی برای یاران شهیدش است.
وقتی از او میخواهم درباره دوستانش که در آن بمباران شهید شدند سخن بگوید، با چشمان تر شده از یادبود تک تک دوستان شهیدش میگوید: از کدام یک آنها سخن بگویم، از شهید رضوانجو که همیشه از تک فرزند پسر بودن و اینکه نمیتوانست به جبهه اعزام شود گلایه میکرد یا از شهید علیرضا کریمیوفا بگویم یا داستان هوش، استعداد و نبوغ شهید حسین شیرینسرند را بازگو کنم که در حل مسائل ریاضی در مدرسه زبانزد بود.
وی ادامه داد: برای اینکه یاد و نام این شهدا زنده بمانند، باید بگویم و تعریف کنم تا برای نسل جوان ما به عنوان الگو معرفی شوند.
شهید علیرضا رضوانجو تک فرزند پسر خانواده بود و اجازه اعزام به جبهه به او را نمیدادند، او از این موضوع بسیار ناراحت بود و همیشه میگفت، «چرا من به علت تک فرزند پسر بودن نمیتوانم به جبهه بروم» هیچوقت این صحنه را فراموش نمیکنم شهید رضوانجو آن شب به حالت سجده افتاده بود، تعبیر من این است که او سجده شکر به جای آورده بود. پیشانی، کف دست و نوک پاهایش به حالت سجده روی زمین بود.
رزمندهای که زنده شد و در دانشگاه شهید شد
دوست دیگرم که شهید شد، شهید علیرضا کریمیوفا بود. این شهید چندین بار در منطقه عملیاتی جبههها حضور داشت و ترکش به پیشانی او اصابت کرده و مجروح شده بود چون عراقیها پیشروی کرده بودند رزمندگان به گمان اینکه او شهید شده است پیکرش را در بیابان جا گذاشته بودند. دو روز بعد رزمندگان طی یک عملیات منطقه را پاکسازی کرده و عراقی را عقب راندند و پیکر این شهید را به بیمارستان و سردخانه منتقل کردند.
دو روز در سردخانه مانده بود بعد از دو روز در سردخانه متوجه شدند کاور پلاستیکی این شهید بخار کرده بود و نشان میداد که او زنده است هر چه زودتر او را بیرون آورده و اقدامات درمانی را بر روی او انجام داده بودند. این شهید عزیز که در جبهه شهید نشده بود قسمت بود تا در دانشگاه تبریز شهید شود.
دوست دیگرم که همکلاسی دوره دبیرستان بود دارای هوش، نبوغ و استعداد بسیار بالایی بود و سختترین مسائل ریاضیات را به آسانترین صورت حل میکرد که او نیز در بمباران دانشگاه تبریز به فیض شهادت رسید.
۲۲ آلاله پر کشیدند
در این حمله ناجوانمردانه ۲۲ نفر از دانشجویان شهید و ۶ نفر نیز جانباز شدند. نمیدانیم، خبر چگونه به بیرون درز کرده بود.
وی در بخش دیگری از صحبتهای خود در پاسخ به این سوال که دشمن چگونه از اقدامات صورت گرفته در دانشکده فنی دانشگاه تبریز با خبر شده بود، اظهار داشت: نتوانستیم تشخیص دهیم خبر تولید قطعات در این کارگاه از کجا به بیرون درز کرده بود ولی در حالت کلی کارگاه محل گذر بود و بدون هیچ محدودیتی همه افراد میآمدند و میرفتند، یکی میپرسید اینجا چکار میکنید، چی درست میکنید، در حالت کلی حفاظت اطلاعات ضعیف بود.
انتقال اطلاعات به دشمن درباره آغاز فعالیت کارگاه فنی را هرگز نمیتوان منتفی اعلام کرد، چون هواپیماهای عراقی در شامگاه ۲۷دیماه سال ۶۵ بهطور همزمان دانشگاه تبریز و هنرستان وحدت را بمباران کردند، چون در هنرستان وحدت کسی نبود، بمباران آنجا تلفات جانی نداشت. به نظر من ستون پنجم به دشمن بعثی اطلاعات داده بود که در کدام مناطق تبریز مهمات و قطعات تولید میشود، در حقیقت دشمن با این حملات میخواست عقبه جبهه را فلج کند تا نتوانیم به مناطق جنگی مهمات برسانیم.
منافی از مهمترین دلایل انتخاب دانشگاه تبریز برای تولید این قطعات سخن گفت و افزود: مهمترین دلائل انتخاب دانشگاه تبریز برای کمک به ساخت مهمات نظامی بهمنظور پشتیبانی از جبهه وجود ابزارآلات تراشکاری در دانشگاه و در هنرستان وحدت بود و نیز وجود استعداد و توانایی در دانشجویان دانشگاه به منظور تولید برخی تسلیحات به خصوص قطعات گلوله خمپاره بوده است. در تبریز علاوه بر دانشگاه، هنرستان وحدت هم به خاطر داشتن ست کامل ابزارآلات تراشکاری در این امر پیشقدم بوده و کمک میکرده است.
دانشکده فنی نماد جنایت دشمن بعثی
وی در پایان با بیان اینکه بهتر بود، دانشکده فنی دانشگاه تبریز بهعنوان نمادی از جنایتهای دشمن بعثی به همان حالت حفظ میشد، گفت: در همه کشورها یکسری از آثار بهجا مانده از جنگ را حفظ میکنند و حفظ دانشکده فنی در آن شرایط، بهترین نماد برای نشان دادن جنایت دشمنان در بمباران غیرنظامیان است.
انتهای پیام/۶۰۰۲۰/س/م