اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

جامعه  /  آموزش و پرورش

از کودکان کاوشگر تا فارغ‌التحصیلان بی تفاوت

در اوج دوران رشد اکتشافگری و کنجکاوی، ناگهان اتفاقی در زندگی کودک می افتد. کودک کاوشگر به مدرسه وارد می شود! اینجا مسیری تعیین شده است که برای کورکردن روحیه اکتشافگری و کنجکاوی او به شدت کافی است.

از کودکان کاوشگر تا فارغ‌التحصیلان بی تفاوت

خبرگزاری فارس ـ گروه آموزش و پرورش: اردوان مجیدی پژوهشگر و فعال تعلیم و تربیت در یادداشتی نوشت: نظام آموزشی کشور ما در انجام مأموریت خود، یعنی تربیت و فراهم کردن بستر رشد همه جانبه فرزندان‌مان، دچار مشکلات بنیادی در یک میدان پیچیده است.

ارائه راهکارهای ساده انگارانه برای حل مشکلات در این میدان پیچیده، در سال‌های اخیر متداول شده است. به نظر می‌رسد تصویب یک قانون ناقص در زمینه حذف تنوع مدارس در هفته‌های اخیر نیز از این دست باشد.

این موضوع بهانه‌ای شد که در سلسله یادداشت‌هایی به کالبدشکافی ابعاد مختلف بنیادین مشکلات پرداخته، و ان‌شاء‌الله به تدریج اشاره‌ای نیز به طیف راه‌حل‌های ممکن برای طی مسیر تحول در چشم‌اندازی وسیع‌تر کنیم؛ این پنجمین بخش از این یادداشت‌هاست.  

در یادداشت اول، دوم و سوم، به 5 بعد از مشکلات ماهوی نظام تعلیم و تربیت نظیر انتزاعی و غیر کاربردی بودن برنامه درسی، عدم توجه به نیازهای واقعی و استعدادها، ارزیابی ماشینی، رتبه بندی کور، برچسب زدن زرنگ و تنبل به کودکان، و تحقیر، تحمیق و تهدید آنها، سلب  خلاقیت و ابتکار از معلمان و مدارس در ساختاری محافظه کار، میدان یافتن صنعت ناسالم و انگلی کنکوری در این فضای گل آلود، و جولان دادن طیفی از مدارس غیر دولتی و شبه غیر دولتی در این میدان صنعت ناسالم، اشاره شد. و نشان دادیم که قانون مذکور حذف تنوع مدارس، این گردونه صنعت ناسالم و مخرب را نه تنها حذف، بلکه احتمالا تشدید هم خواهد کرد.

در یادداشت چهارم، به عنوان بعد ششم از مسأله، طیفی از مدارس غیردولتی از طیف مدارس قبلی (جولان دهنده در صنعت ناسالم) را استثناء کردیم. این طیف شامل مدارسی می‌شود که همگی با دغدغه تحول تعلیم و تربیت و فراهم ساختن تعلیم و تربیت انسانی و متناسب با نیازهای واقعی کودکان، ایجاد شده‌اند، و تلاش می‌کنند، خلأیی را که در نظام آموزشی رسمی وجود دارد، با یافتن فرصتهای خلاقانه در بستر یک مدرسه غیر دولتی، جبران کنند.

اشاره کردیم که تقریبا اغلب آنچه که به صورت واقعی در تحول مطلوب برنامه درسی در مدارس اتفاق افتاده است، ابتدا در این طیف محدود از مدارس غیر دولتی جوانه زده است؛ به نحوی که درصد اصلی بارقه‌های امید به تحول در نظام تعلیم و تربیت کشور را می توان انحصارا در تلاش این مدارس محدود مشاهده کرد. قبلا به عنوان بعد پنجم از این صحبت کرده بودیم که طیف وسیعی از مدارس غیر دولتی، بستر ناعدالتی آموزشی را رقم می زند. اما در تبیین مدارس تحولی مذکور در بعد ششم، نشان دادیم که برچیدن تمام مدارس غیر دولتی به بهانه ناعدالتی، تر و خشک را با هم می سوزاند، و میدان تلاش تلاشگران تحول واقعی را در یک تحول پائین به بالا، بسیجی و خودجوش، از آنها می گیرد، و همه را معطل حرکت یک نظام فرسوده، محافظه کار، لخت و عریض و طویل برای برداشتن یک قدم کوچک در تحول می کند.

  بنا بود در این یادداشت به بعد هفتم بپردازیم، اما بازخوردهایی که نسبت به یادداشت قبلی مطرح شد، مرا بر آن داشت که ابتدا برخی از ابعاد قبلی مورد بحث، بخصوص بعدهای اول و ششم و زوایای آن را در این یادداشت و یادداشت بعدی، کمی عمیقتر مورد بحث قرار دهیم. بازخوردهای شما، من را در تنظیم و چگونگی پرداختن به موضوعات، مبتنی بر واقعیات، مطالبات و باورهای اجتماعی، یاری می کند. هر چند که اینجا قصد نوشتن یک مقاله علمی تحلیلی را ندارم، اما بد نیست کمی به وجوهی از ماهیت تربیت بپردازیم. فکر می کنم بخش بزرگی از فهم مشکلات نظام تعلیم و تربیت، و واکنشهای متفاوت جامعه و تصمیم گیرندگان حاکمیتی نسبت به آن، به فهم همین وجوه بستگی دارد.

*****

نظام رسمی با بچه ها چه می کند؟ اجازه دهید کمی بیشتر به اتفاقی که در مدارس ما برای بچه هایمان می افتد توجه کنیم.

پژوهشگران خبره، درون گاهواره ها

بچه ها از کودکی پژوهشگرانی خبره اند. از این عبارت تعجب نکنید. به کودکی که تازه امکان حرکت کردن چهاردست و پا را یافته توجه کنید. با حوصله و کنجکاوی به محیط اطراف خود می نگرد. اشیاء را برانداز می کند. اما به دیدن اکتفا نمی کند. دست خود را به سوی آنها دراز می کند تا آنها را لمس کرده، زیر و رو و بالا و پایینش می کند، تکانش می دهد، بویش می کند، در دهانش فرو برده تا مزه اش را بچشد و با حس پیچیده زبان و دهان خود آن را بررسی کند. اگر دستش به آن شی نرسد، با تکاپو و تلاش تحسین برانگیزی، تمام توان جسمی و فکری خود را برای حرکت کردن و رسیدن به آن صرف می کند. موانع اطراف خود را بررسی و بهترین راه را برای حرکت، با توجه به توانمندیهای خود، بر می گزیند. ... اینها نمونه هائی از رفتار یک کودک است. اگر با مبانی رفتار یک پژوهشگر آشنا باشید، متوجه می شوید که کودک فطرتا به صورت جدی یک پژوهشگر پر تلاش، پر انگیزه و کاوشگر است. خدا این کاوشگری را در نهاد ما آدمها قرار داده است. شنیدن، کشف آواها و قواعد گفتار و سخن گفتن، که فرایند بسیار پیچیده‌ای است، وجه مفصل دیگری از توان پژوهشی و اکتشاف او است. تفکر و تشخیص خصوصیات اطرافیان و تحلیل رفتارهای آنها و بروز واکنش مناسب نسبت به آن، و شکل گیری یک رفتار اجتماعی در تعامل با اطرافیان، وجه دیگری از توانمندیهای این پژوهندگان کوچک است.

کمی بزرگتر که می شوند، با سوالهای متعددشان ما را سوال پیچ و حتی کلافه می کنند. برای کشف هر چیز جدید در محیط اطراف خود، با دغدغه و انگیزه فراوان، دست ما را می کشند تا اکتشافات محیطی خود را کامل کنند. آنها در این تلاش جلوتر از ما حرکت کرده و دست ما را برای همراه ساختن با خود، برای یافتن پاسخ به سوالهای بی پایانشان، می کشند. اینگونه ما با کودکانی اکتشافگر مواجهیم.

والدین آگاه می دانند که کودکان را باید در این فعالیت کاوشگری خود در حد امکان آزاد گذاشت، و آنها را یاری کرد تا خود به پاسخ سوالات دست یابند، و بستر را به گونه ای فراهم کرد که امکان کاوشگری بیشتر آنها، به صورتی ایمن و فارغ از دغدغه های محیطی، فراهم آید. البته هستند والدین ناآگاهی نیز که با محدودکردن یا واکنشهای منفی، یا مجبور کردن او به یادگیری موضوعات طبق روالی که خود والدین برای کودکان در نظر می گیرند، این روحیه اکتشافگری را در آنها بتدریج از بین می برند. فعلا با خانواده ها در این یادداشت کاری نداریم؛ شاید موقعی دیگر به آن بپردازیم.

سازوکار ضد اکتشافگری؛ اینجا چه اتفاقی افتاده است؟

در اوج دوران رشد اکتشافگری و کنجکاوی، ناگهان اتفاقی در زندگی کودک می افتد. کودک کاوشگر به مدرسه وارد می شود! بلافاصله با محتوای از پیش تعیین شده و قالب بندی شده، برنامه منظم برای دریافت و پس دادن این محتوی، ارزیابی بی پرده و خشک از یادگیری و رفتارهای او، بازخوردهای نه چندان دلچسب، تحقیر و تهدید، و نیز تحدید برای جلوگیری از خروج او از این قالبها و مسیر تعیین شده و بستن هر گونه راه فرار او از این میدان، مواجه می شود. اینها برای کورکردن روحیه اکتشافگری و کنجکاوی او به شدت کافی است.

اما بیش از آن نیز هر گونه فعالیت اکتشافی، جستجوگری و پرسشگری او، که قبلا توسط او به صورت باز، مبتنی بر شرایط ایجاد شده، مسائل آنی ایجاد شده در ذهن او، و علایق و استعدادهای ذاتی خودش انجام می شد، از تاریخ ورود او به مدرسه با عناوینی چون: "این را بعدا می خوانید!"، "این مال کلاس چهارم است!"، "هنوز نرسیده اید!"، "شما به درس خودت کار داشته باش، به اینها چکار داری؟"، "اون چیزی که تو کتاب است!"، "الان وقتش نیست!"، "فقط همین جوری که کتاب گفته..." و دهها عبارت نظیر آن، سرکوب می شود.

قدرت این سازوکار ضد اکتشافگری چنان بالا است، که تنها پس از چند روز از ورود به مدرسه، روحیه اکتشافگری او به شدت تقلیل یافته، و این وضعیت که تا کنون او دست شما را برای پاسخ یافتن به سوالات بی پایان خود می کشید، و شما را از همراهی با خود در این مسیر خسته می کرد، ناگهان به کودکی منفعل، بی انگیزه، و بی علاقه تبدیل شده، و شما مجبور به هل دادن او برای انجام تکالیف الزامی و از پیش تعیین شده مدرسه بوده، و باید از سازوکارهای تهدید و تطمیع برای به حرکت وا داشتن او استفاده کنید.

موضوعاتی نیز که در قالب این محتوای از پیش تعیین شده الزامی به او خورانده می شود، ارتباط بسیار کمی با واقعیتها و نیازهای واقعی زندگی او داشته، یا حداقل او متوجه نمی شود که چرا باید این حرفهای بی معنا و انتزاعی را بخواند، حفظ کند و پس بدهد. در صورتی هم که این مطالب انتزاعی را به زحمت فراگرفته و حفظ کند، ماهیت این یادگرفته ها در زندگی واقعی او هیچ اثر جدی ای نداشته، مگر آنکه مدرک تحصیلی ناشی از آن، برای طی طریق در یک سازمان رسمی بدردش بخورد.

این فقط اشاره ای به یکی از زوایای خلاء در نظام تعلیم و تربیت، و فقط نمونه ای از ماهیت اتفاقی است که در مدارس ما می افتد. مشت نمونه خروار است.  

از فرصتهای از دست رفته، تا تخریب داشته ها

در مقابل، کودک از فراگرفتن هزاران موضوع ضروری مورد نیاز در زندگی واقعی خود، که با آنها دست به گریبان خواهد بود، باز می ماند. وقت صرف شده برای آن یادگیری موضوعات کلیشه ای، فرصت یادگرفتن موضوعات ضروری را از او می گیرد، و بهترین فرصت در بهترین دوره عمر خود برای یادگیری آن موضوعات ضروری را از دست می دهد.

در این میدان، به جای شکل گیری ابعاد شخصیتی و فرهنگ مطلوب نظیر اعتماد به نفس، هویت، خلاقیت، اکتشافگری، پشتکار، جدیت، کرامت، شوق انگیزه و هدفدار بودن، خودجوشی، صداقت، فرهنگ کار، فرهنگ تعاملات اجتماعی و نظایر آن، بسیاری از این ابعاد در او تخریب می شود. یاد می گیرد که نه برای به کاربردن واقعی دانسته ها یادبگیرد، بلکه یادبگیرد که دیگران را راضی کند. یاد می گیرد که حرفهائی که اعتقادی به آن ندارد را به صورت طوطی وار حفظ کرده و اظهار کند. یاد می گیرد در زندگی مشی دوروئی را اتخاذ کرده، و برای پرهیز از رسوا شدن، همرنگ جماعت شود. یاد می گیرد روحیه کنجکاوی، اکتشافگری و ابداع خود را سرکوب کرده، و فقط منتظر خوراک محتوائی آماده ای که برای او آماده شده است، بشود؛ و اگر خوراک محتوائی هم به او داده نشد، هیچ حرکتی از خود برای یافتن و ایجاد آن انجام ندهد.

یادمی گیرد به دیگران و حتی بغل دستی خود کاری نداشته باشد، و هر کس باید به تنهائی گلیم خودش را از آب بکشد، و هیچ مسئولیتی نسبت به دیگران و حتی هم شاگردی خود نداشته باشد. یاد می گیرد که هویت او هیچ اهمیتی ندارد؛ بلکه او یکی از دانش آموزان است، و باید به فارغ التحصیلی نظیر یکی از فارغ التحصیلان، تبدیل شده، و قرار نیست خصوصیات، توانمندی و شایستگی ویژه و خاصی در شخص او، او را از دیگران متمایز کند. یادمی گیرد تا زمانی که در تبعیدگاه مدرسه، دوران تبعید تحصیلی خود را می گذارند، باید مطالعه و یادگرفتن را به عنوان رنجهای این تبعید تحمل کند، و بعد از آن وقتی فارغ التحصیل شد، دیگر نیازی به مطالعه و یادگرفتن و کتاب خواندن نیست. یاد می گیرد میلیونها کتاب و مقاله، هیچ کدام واقعا ارزشی برای او ندارند، و فقط کتابهای درسی و کتابها و مقالاتی که در فرایند درسی او توسط متولیان درس او تعیین شده است، برای او اهمیت دارد. و بدیهی است که پس از فارغ التحصیلی هم که دیگر متولی ای برای درس او وجود ندارد، نیازی به هیچ مطالعه ای وجود ندارد.

اینها فقط نمونه هائی از دست پخت نظام تعلیم و تربیت رسمی است، که کودکان ذاتا اکتشافگر ما را به چنین فارغ التحصیلان حفظ محور، ناتوان از تعامل با جامعه، بی انگیزه، فریبکار و بی تفاوت تبدیل کرده اند.

پیش فرضهایی غلط 

وقتی این عبارات را می خوانیم، با جستجوئی که در کودکان اطرافمان می کنیم، و گاه به خاطر آوردن تجربیات زیسته خودمان در دوران تحصیل در مدرسه و دانشگاه، کاملا واقعیت اتفاقی که در تربیت کودکان ما در حال وقوع است را حس می کنیم. اما بعضا با خودمان می گوئیم: "خوب که چی؟ مدرسه همین است دیگر! نمی توانیم بچه ها را در آن رها کنیم که هر کاری دلشان می خواهد انجام دهند؛ اگر چنین کنیم که همه اش می روند سراغ بازی و بازی گوشی و اتلاف وقت. باید برایشان محتوی آماده کنیم که درس بخوانند و چیز یادبگیرند. غیر این چه کاری می شود انجام داد؟"

بله سوال همین است: غیر این چه کاری می شود انجام داد؟

اغلب ما با تصوری که از کودکی و حتی کودکی و تحصیل پدرانمان داریم، تصور می کنیم اینها بدیهیات تعلیم و تربیت مدرسه ای است؛ و در ایجاد هر مدرسه ای، از این بدیهیات گریزی نیست.

اما به نظر می رسد که اشتباه می کنیم. اینها مفروضات بدیهی در تعلیم و تربیت نیستند. می توانیم تعلیم و تربیت را به گونه ای دیگر رقم بزنیم. در یادداشت بعدی، در مورد این موضوع بیشتر صحبت می کنیم؛ تا پس از آن سیر قبلی مباحثمان را از بعد هفتم به بعد دنبال کنیم.

انتهای پیام/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول