گروهخانواده؛ عطیه همتی: میان دنیای شلوغ و پر سر و صدای برنامههای تلویزیونی که مجری هرچند دقیقه یکبار یک کد را برای مخاطبانش میخواهد و از آنها میخواهد که آن را شمارهگیری کنند یا بلند بلند نام پشتیبانی مالی برنامه را میخواند و برای هزارمین بار در طول برنامه از آن تشکر میکند، تلویزیون 10 سال است در یکی از خلوتترین ساعتهایش برنامه یک منبر یک ساعته بی همهمه و آرام قرار داده است که میتواند آرامش را از توی جعبه جادویی تلویزیون به قلب خانهها تزریق کند. منبر یک ساعتهای که بیشتر مخاطبانش را خانمها و مادرهایی تشکیل میدهند که صدای تلویزیون را بلند میکنند چون قرار است امروز نکته دیگری را از این منبر آرام یک ساعته بیاموزند.
به همین بهانه با مجری این سالهای سمت خدا، نجمالدین شریعتی صحبت کردیم تا از تجربه سالها حضور در این برنامه و خاطرات و واکنشهای مخاطبان سمت خدا بپرسیم. گفتگوی ما را با این مجری جوان و با سابقه تلویزیونی بخوانید.
شما سالها مجری برنامهای بودید که بخش اعظم مخاطبان آن خانمها هستند که تلاش میکنند نکات و حکایات معارفی که در این برنامه میشنوند و میآموزند را در زندگی پیاده کنند. تا به حال به این موضوع توجه کردهاید؟
سمت خدا در واقع فرصتیست برای تبلیغ دین که شاید آرزوی خیلی از افراد بوده طی سالهای متمادی مخصوصا سالهای قبل از انقلاب تا بتوانند در رسانهای فراگیر از دین حرف بزنند! فرصتی که انقلاب فراهم کرد تا در رسانهای با این وسعت مفاهیم و معارف دینی به مخاطبان عرضه شود. از 10 سال پیش که سمت خدا شروع شد، نگاهمان این بود که به باورهای دینی مخاطبانمان عمق و توسعه دهیم و از فضای سطحی که در برخی برنامهها شاهدش بودیم قدری عمیقتر به آیات و روایات نگاه کنیم و با رویکرد دینی جامعه مخاطب مان را به سمت و سویی متعالی سوق دهیم.
باتوجه به اینکه اغلب مخاطبین ما به تعبیر شما نوعا خانمها هستند، البته بگویم نه فقط خانمها که آقایان و دانشجویان و جوانان هم جزء بینندگان فعال ما هستند، رویکرد مباحث هم مرتبط با جامعه مخاطب ماست. در یک نگاه کلی میبینید که موضوع خانواده دینی در برنامه ما بسیار پررنگ است. این موضوع با نگاه به قرآن، نهج البلاغه، صحیفه، سیره اهل بیت علیهم السلام و حتی قصه انبیاء هربار پرداختی متفاوت دارد. در یک جمله چگونه میشود یک خانواده را خانواده دینی نامید و به آن افتخار کرد؟ بچههای این خانواده چطور باید تربیت شوند؟ این موضوع فرصت ارزشمندی بود که در سمت خدا محقق شد.
تجربه سالها نشستن در محضر کارشناسان مذهبی سمت خدا، یعنی سالها شرکت در منبر روزانه اخلاق و عرفان و پند و موعظههای ناب و انواع و اقسام نکتههایی که به زندگی خیلی کمک میکند. این تجربه ارزشمند چه داشتههایی برای شما داشته است؟
من همیشه گفتهام اولین مخاطب سمت خدا خودم هستم. که زانو به زانو، نفس به نفس و چهره به چهره نشستهام و به صحبت کارشناسان گرانقدر گوش میدهم. این موضوع هم خوب است و هم بد. خوبیاش این است که هر روز وسط همه دغدغه ها، روزمرگیها، دعواها و شلوغیهایی که در جامعه وجود دارد؛ یک ساعت فرصت پیدا میکنی که بیدغدغه بنشینی حرفهایی را بشنوی که با روح و فطرت و دلت سازگار است. از طرفی هم همین روایات و آیات و موعظهها خودش یک جوری احساس تکلیف و مسوولیت برایت میآورد، کارت را حسابی سخت میکند. مهمترین ثمرهاش برای من این است که حتی اگر هیچکاری انجام ندهم، این برنامه ساعتی ذکر است. تنبه است. یعنی گاهی در روزمرگیها گم میشوی، بعد میبینی یک کلام حکمت آمیز، یک موعظه دلت را زنده میکند. همانطور که حضرت علی (ع) در نهج البلاغه میفرمایند: آی مردم دلهایتان میمیرد پس با لطایف و حکمتها آن را زنده کنید. این زندگی و سرزندگی را من هر روز حس میکنم و به نظرم برای مخاطبینی که طی این سالها به سمت خدا دل دادهاند هم محسوس است.
این را از افراد و آدمهای مختلف شنیدهام که گفتهاند سمت خدا با این حرفها و حکمتهایش در زندگی به ما آرامش میدهد.یکی از مهمترین اهداف ما در این سالها این بوده که مباحث به روز و بر اساس دنیای واقعی ما انتخاب شود. مثلا اگر در مورد نماز صحبت میکنیم، اگر درباره تربیت فرزند و یا صبوری صحبت میکنیم به گونهای باشد که به درد دینداری مردم بخورد و در راستای همان خانواده دینمحور امروزی باشد.
قطعا همه مباحثی که در این سالها مطرح کردید با بازخورد همین خانوادههای دین محور روبرو شدهاست که هدف برنامه شماست و قطعا هرگاه شما را دیدهاند درباره همین محورها و مباحث بازخورد دادهاند و حتی بسیاری دغدغههایشان را با شما مطرح میکنند. این دغدغهها معمولا از چه جنسی است؟
اگر بخواهم سمت خدا را به سه دوره سه ساله تقسیم کنم. میتوانم بگویم دغدغههایی که مردم با ما در سه سال اول مطرح کردند با سه سال دوم و سه سال سوم تفاوتهای زیادی داشت. مخاطب ما الحمدلله با ما رشد داشته است؛ لذا از جنس سوالاتی که سالهای اول برای ما میآمد دیگر خبری نیست. مثلا اینکه چه کار کنیم حال نماز خواندن داشته باشیم؟ یا اگر اوایل سوالاتی درباره اعمال شبهای قدر میپرسیدند حالا کمتر میپرسند. حالا ولی میپرسند اینکه میگویند حقیقت شب قدر حضرت فاطمه زهراست یعنی چه؟ جغرافیای ذهن مخاطب ما دگرگون شده است. اما این سالها نوعا دغدغههای مردم درباره معیشت و مسائل اقتصادی در جنس و نوع سؤالات آن ها بی تأثیر نبوده است. من این موضوع را اتفاقا به مسوولین و مقامات هم گفتهام که این کار ما را بسیار سخت میکند. چطور ممکن است مردم ما زیر بار سنگین فشار اقتصادی و مشکلات کمرشان خم شود و ما از دین حرف بزنیم؟
خودتان برای این سوال چه جوابی دارید؟
مردم ما احترام ویژهای برای دین قائل هستند. من تا به حال ندیدهام کسی از دین خسته شود. دیدهام کسی از دینمداری ظاهری ما آدمها خسته و دلزده شود اما از خود دین به معنای واقعی کلمه نه.
بعضیها به ما می گویند شما هم دلتان خوش است. مردم در این حال و اوضاع هستند شما مدام از دین میگویید. من میگویم چطور میشود یک بلا یا یک مصیبت و سختی به سراغ آدمها بیاید اما آنها دین نداشته باشند؟ چطور ممکن است در کوران حوادث باشی و طوفانها همینطور بیاید و تو را از این سمت به آن سمت پرت کند و تو تکیهگاه محکمی نداشته باشی؟ و چه تکیهگاهی محکمتر از خدا و محکمتر از اهل بیت؟ مگر میشود کسی در این مشکلات مثل بید بلرزد ولی خودش را به جایی وصل نکند؟ این تنها دلیل منطقی است که آنها را قانع میکند.
مصداقی هم برای حرفتان دارید. مورد خاصی که این موضوع را عینا مطرح کند؟
یکبار کسی به من گفت چرا این حرفها را جمع نمیکنید؟ گفتم کدام حرفها؟ گفت همین حرفها که در تلویزیون میزنید. گفتم شما برنامه ما را میبینید؟ گفت نه گهگاهی میبینم. او مخاطب جدی ما نبود ولی حدود یک ربع مجالی دست داد تا با او صحبت کنم. بعد از دقایقی متقاعد شد و گفت تا به حال به ما اینطور نگفته بودند. تا حالا اینطور به موضوع نگاه نکرده بودم. برایش شاهد آوردم که ما مکرر از درد مردم گفتهایم. اما مشکل امروز جامعه ما مشکل گفتن درد مردم نیست. اصلا گفتن نمیخواهد.
امروز همه حرف میزنند. همه گلایه میکنند. مشکل این است که کسی نیست بشنود. یعنی زبان گویا داریم، گوش شنوا نداریم.
و شما برای این حرفها و این دردها در سمت خدا چه جوابی داشتهاید؟
تمام تلاش ما در سمت خدا این است که از یک منظری با مردم گفتگو کنیم که در مواجهه با مشکلات، صبور باشند. گرچه معتقدم هنگام مشکلات دیواری کوتاهتر از خدا و دین و اهل بیت پیدا نمیکنیم. تا به مشکل میخوریم با آنها قهر میکنیم. من یک وقتی یک فیلم دینی آمریکایی دیدم که بسیار تاثیرگذار بود و به خودم گفتم آنها برای دینشان چه فیلمهایی میسازند! مضمون فیلم این بود که خانمی که بسیار مذهبی و اهل کلیسا بود، دخترش دچار سرطان شد و خیلی به هم ریخت. هرچه در کلیسا برای دخترش دعا میکرد به نظر خودش جواب نمیگرفت و تاثیری در درمان دخترش نداشت تا اینکه کم کم رفتنش به کلیسا را کم می کند. هر چند هفته یکبار و همینطور کمتر. تا اینکه یک بار شاکی میشود و میگوید: چرا من؟ هرجا هم مینشست میگفت: «میدونید درد بدتر از سرطان چیه؟ اینکه دخترت، سرطان داشته باشه.» این خانم باورش حسابی به هم میریزد تا اینکه با کشیش همان کلیسا روبرو میشود. دوباره گلایهمند میپرسد:«چرا من؟»کشیش میگوید:«من هیچ جوابی برای تو ندارم چون این موضوع سؤال من هم هست. ولی یک چیزی را از من بشنو. طی این سالها برای من ثابت شده است آدمها وقتی مشکلات به سمتشان هجوم میآورد با خدا بودنشان بهتر از بیخدا بودنشان است.» این حرف آن کشیش خیلی دقیق و درست است. ما برنامههایی درباره وعدههای الهی برای صابران داشتیم که خیلی عجیب بود. خانمی میگفت من باید برای یک جفت جوراب باید التماس شوهرم را بکنم. یا بداخلاقی و بددهنی شوهرم را باید تحمل کنم. خلاصه شاکی بود. و حالا از کارشناس ما جناب حسینی قمی می شنود: اگر کسی بر بداخلاقی شوهرش صبر کند خداوند ثواب آسیه همسر فرعون را به او میدهد.
تا به حال کارشناس سمت خدایی که روبروی شما مینشیند نکتهای از معارف دینی را به زبان آورده که یک «آن» در زندگی شما باشد. یعنی همانجا حالتان زیر و رو شود و حالتان خوب شود که عجب نکتهای!
قبل از اینکه بخواهم در این باره حرف بزنم یک نکته را بگویم. آقای رنجبر یک وقتی نقل میکرد، شما اگر مرغوبترین چوب را به قوطی کبریت بکشید روشن نمیشود. اما اگر همین چوب کبریتهای معمولی را بکشید روشن میشود. چرا؟ چون یک چیزی در سر دارد. گوگرد که باعث روشن شدنش میشود. در مواجهه با آیات و روایات و حکایات آدمها وقتی روشن میشوند که در دل و سرشان یک چیزی داشته باشند. طهارت و پاکی!
زمانی من خیلی مضطرب بودم. روزی حاج آقای میرباقری در برنامه حضور داشتند و درباره ریشههای اضطراب در ذیل تفسیر سورههای جزء 30 صحبت میکردند. به سوره ناس رسیدند. گفتند اساسا ریشه همه تشویشها و اضطرابها شیطان است. شما به خدا پناهنده شوید و بعد ببینید چه آرامشی به سراغتان میآید. منی که تمام وجودم گرفته بود در آن لحظه احساس کردم تمام بدنم باز شد. خیلی برایم دلچسب بود. قطعا در طول این سالها و ایام لحظات این چنینی زیادی بودهاست. مثلا وقتی در برنامه، نامهای از حضرت علی به استاندارش «عثمان بن حنیف» خوانده شد، حضرت از او گله داشتند. یادم میآید وقتی این نامه را خواندیم تمام بدنم بی حس شد.
در زندگی شخصی خودتان چی؟ تا به حال شده مشکل و مسالهای در خانواده داشته باشید که جوابش را یکباره در برنامه از سوی کارشناس بگیرید؟
من خوشبختانه اهل مرافعهها و بگومگوهای زندگی زناشویی نیستم که در این زمینه برایتان حرف بزنم. اما در مقطعی دچار گرهی در زندگی شدم، خاطرم هست یک روایت و حکایتی شنیدم که آرامم کرد. نکته ای شنیدم که آب روی آتش بود. تصمیم داشتم کاری را انجام دهم که بار مالی سنگینی روی دوشم میگذاشت. آن روز بحث ما درباره قناعت و مناعت طبع بود. یک لحظه احساس کردم ورق برگشت و غلغله آیات و روایات بود که با اشعار مختلف در ذهنم ضمیمه شد و آشوب به پا کرد.
یک وقتی آقای عابدینی در برنامه ما فرمودند:هر موقع با آیهای مواجه میشوید، وقت تلاوت یا شنیدن آن و یا جایی آن را می بینید حتی در خیابان و روی دیوار، به آن دقت کنید. حتما پیامی برایتان دارد. بگردید و پیدا کنید این آیه چرا روبروی شما قرار گرفته است و میخواهد چه چیزی را به شما بگوید. آن روز برای من اینطور گذشت.
تا به حال هشتگ اسم خودتان را در شبکههای اجتماعی جستجو کردهاید؟ توییتها و جوکهایی که درباره شما ساخته شده را خواندهاید؟ مثلا میگویند شما داماد موردعلاقه مادرها و مادربزرگها هستید؟
بله! (میخندد) البته الان کمتر فرصت میکنم خودم ببینم و بیشتر برایم میفرستند. غالبا هم در فضای توییتر منتشر می شود. البته من در فضای توییتر نیستم. بعضیهایش واقعا جالب و خندهدار است که به قدرت طنز و شوخ طبعی ما ایرانی ها برمیگردد.
مثلا دیدهام که سه تا عکس آقا کنار هم گذاشته بودند که من یکی از آنها بودم. زیرش هم نوشته بود. پسری که خانوادهها دوست دارند دامادشان شود.
واکنش خانواده شما به این شوخیها چگونه است؟
واکنش آنها هم مثل همه است. گاهی به شوخی خودم برایشان این ها را میفرستم که قدرم را بیشتر بدانند! (می خندد) البته این شوخیها همه از لطف مردم است. جالب است بدانید کسانی که شوخیها را برای من می فرستند گاهی فکر میکنند من خیلی ناراحت میشوم، برای همین قبلش کلی عذرخواهی میکنند. ولی واقعا اینطور نیست. ناراحت نمی شوم.
در سمت خدا گاهی مباحث اخلاقی در حوزه خانواده بسیار مطرح میشود. در همین فضای شوخی تا به حال شده که نکتهای گفته شود که با آن به شوخی در خانواده استفاده کنید؟ یا اینکه همسر و فرزندتان بگویند شما در سمت خدا این حرف را زدید پس چرا خودتان به آن عمل نمیکنید؟
من واقعا سعی میکنم همه نکاتی را که میشنوم در حد توان رعایت کنم. چون اگر خودت به این حرفها عمل نکنی نمیتوانی انتظار تاثیر داشته باشی. یک روز خاطرم هست صحبت از همبازی شدن با بچهها شد و من آن روز به شدت درگیر بودم. وقتی به خانه آمدم پسرم محیالدین گفت بیا باهم بازی کنیم. من گفتم الان وقت ندارم. اتفاقا خودش آن روز برنامه را دیده بود. یکباره گفت:«مگه امروز آقای حسینی قمی نگفت بچههاتونو ببرید بیرون باهاشون بازی کنید؟»
چکیده سالها حضور در این برنامه به نظر شما چیست؟ اگر بخواهید این چکیده را به مخاطبان جوانتان بگویید چه میگویید؟
روزگار عجیبی ست! گاهی با دود و بوق و استرس مواجهید. با شلوغیهای دور و اطرافتان، با بگومگوها، دعواها، سیاسیبازیها.همه اینها وارد وجود انسان میشود و تبدیل به گرههایی میشود که در ادبیات و رفتارهایش بروز پیدا میکند. نگاه من این بوده که سمت خدا محلی برای آرامش مردم باشد. من به همه آنهایی که دنبال آرامش هستند و دلشان میخواهد در این آشفته بازار آرام باشند، به خصوص به جوانهای عزیزمان برادرانه می گویم که تحت هیچ شرایطی حتی اگر مرتکب خطاها و اشتباهاتی شدید، از نماز فاصله نگیرید. سجادهای که پهن میشود سرچشمه آرامش است. این فرصت را به هیچ وجه از خودتان دریغ نکنید.
خاطره خاصی از این سالها دارید که شنیدش برای مخاطب جذاب باشد و به او چیزی یاد بدهد؟
من پیش از سمت خدا با حاج آقای فلاحزاده برنامه زلال احکام را داشتم. یک روز نامهای به دست ما رسید. این نامه سلسله مراتب جالبی داشت. از دفتر آقای احمدینژاد که آن زمان رئیس جمهور بود رسیده بود دفتر آقای ضرغامی. از دفتر آقای ضرغامی رسیده بود به دفتر معاونت سیما. از دفتر معاونت سیما رسیده بود به دفتر مدیر شبکه سه. از دفتر مدیرشبکه به مدیر گروه رسیده بود و نهایت به دست ما رسید. فکر میکنید محتوای نامه چه بود؟ ایشان کسی بود که راجع به مسائل شرعی خمس و طهارت و راجع به زکات سوالاتی داشت و می خواست جوابش را از ما بگیرد.
این نامه از روستاهای صعب العبوری بود که ماشین آنجا نمیتوانست برود. آقای رئیس جمهور وقت که سفرهای استانیاش را شروع کرده بود در روستای آنها کاغذ پخش کرده بودند تا مردم درخواستشان از رئیس جمهور را بنویسند. خواست این خانواده از ایشان این بود که سوالشان را از برنامه زلال احکام بپرسند. من هنوز وقتی یاد این نامه میافتم پشتم میلرزد. خواست آن خانواده از رئیس جمهور نه پول بود و نه وام! بلکه رساندن سؤالی بود که مرجعی برای پاسخش در دسترس نداشت. این عمق تأثیر و نفوذ رسانه ماست در متن زندگی مردم هرجا که باشند.
فَأَینَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه. هرجا که رو کنید سمت خداست!
انتهای پیام/