به گزارش خبرنگار قرآن و فعالیتهای دینی خبرگزاری فارس، با هجوم امواج شبهات و اشکالات مکاتب التقاطی و غیر وحیانی پس از انقلاب اسلامی و مضاعف شدن این هجمهها در سالهای اخیر شایسته است نخبگان حوزه و دانشگاه بررسی ادله عقلی و نقلی بحث پر اهمیت حکومت اسلامی و ولایت فقیه را با نگاهی نو و متناسب با فضای جدید جامعه جهان اسلام و جامعه جهانی مورد بررسی و کنکاش قرار بدهند. در همین راستا سلسله دروس آیت الله محسن اراکی دبیرکل مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی میتواند ارائه دهنده بینشی نو و دقیق در این باب باشد
لزوم همراهی با جماعت مسلمین و امام مسلمین
مطرح شد که دلیل ششم از ادله لزوم وحدت رهبری سیاسی در جامعه اسلامی روایات و آیاتی است که بر وجوب وحدت جماعت مسلمین تأکید دارد و وحدت جماعت مسلمین هم بدون وحدت رهبری محقق نخواهد شد. آیاتی و روایاتی را مطرح کردیم. روایت برقی در محاسن را بحث کردیم که حضرت فرمود: «مَنْ خَلَعَ جَماعَةَ الْمُسْلِمینَ قَدْرِ شِبْرٍ، خَلَعَ رَبْقَةَ الاْیمانِ مِنْ عُنُقِهِ مَن نکثَ صفقةَ الامَامِ جاءَ الی اللهِ عجزاً»
در منابع حدیثی اهل سنت هم نظیر همین مطالب آمده است؛ در بخاری، حذیفة ابن یمان از رسول خدا (ص) روایت میکند. در ضمن این حدیث آمده است که رسول خدا (ص) به حذیفة میفرماید: «تَلْزَمُ جَمَاعَةَ الْمُسْلِمِینَ وَإِمَامَهُمْ، قُلْتُ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ جَمَاعَةٌ وَلَا إِمَامٌ؟ قَالَ: فَاعْتَزِلْ تِلْکَ الْفِرَقَ کُلَّهَا؛ وَ لَوْ أَنْ تَعَضَّ بِأَصْلِ شَجَرَةٍ حَتَّى یُدْرِکَکَ الْمَوْتُ وَ أَنْتَ عَلَى ذَلِکَ.» باید همیشه لازم و همراه جماعت مسلمین و امام مسلمین باشید؛ «وَالْمُتَاَخِّرُ عَنْهُمْ زاهِقٌ وَاللّازِمُ لَهُمْ لاحِقٌ،»
البته در اینجا نمیخواهیم بحث کلامی کنیم. کما اینکه جای بحث کلامی هم هست منتها بحث ما، بحث کلامی نیست. بلکه مربوط به فقه سیاسی است و از همین قسمت از روایت استفاده میکنیم که جماعت مسلمین باید واحد باشد و لذا میفرماید: «تَلْزَمُ جَمَاعَةَ الْمُسْلِمِینَ» و بعد میفرماید امامشان باید واحد باشد: «تَلْزَمُ جَمَاعَةَ الْمُسْلِمِینَ وَإِمَامَهُمْ».
روایت میفرماید: «امامهم» و این امر یک امام بیشتر ندارد چون میفرماید: «تلزم امامهم» و اگر بنا باشد که امام متعدد باشد دیگر «تَلْزَمُ جَمَاعَةَ الْمُسْلِمِینَ» لازم نبود و مثلاً میگفت: «تَلْزَمُ احدی جَمَاعَات الْمُسْلِمِینَ» یا «تلزم جماعات المسلمین».
هویت، شناسنامه و شخصیت هر امتی را امام آن امت تعیین می کند
مورد نهم از روایاتِ دلیل ششم روایتی است که مسلم در صحیح خود از پیامبر اسلام (ص) نقل میکند: «مَنْ خَرَجَ مِنَ الطَّاعَةِ وَ فَارَقَ الْجَمَاعَةَ ثُمَّ مَاتَ، مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً» کسی که از طاعت امام خارج شد و جماعت مسلمین را مفارقت کرد -از جماعت مسلمین جدا شد- به مرگ جاهلیت مرده است. این روایت به صراحت بیان میکند که جماعت مسلمین باید جماعت واحدی باشد تا فراق جماعت مسلمین صدق کند؛ وگرنه فراق جماعت مسلمین معنی ندارد. برای مثال دو تا جماعت یا سه تا جماعت باشد و اگر از این جماعت مفارقت کرد به آن جماعت میپیوندد. معلوم میشود که جماعت، جماعت واحدی است و فراق از این جماعت واحد جایز نیست.
البته این مجموعه روایت از این دست همه هماهنگ با آن روایت معروف «قالَ: مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ ماتَ مَیْتَةً جاهِلِیَّةً» است. ما یک بحثی داریم که شاید بعدها متعرض آن بشویم؛ بحث، بحث علم الاجتماعی است اما به فقه سیاسی هم مربوط میشود؛ به این معنا است که هویت هر جامعهای را رهبری سیاسی شکل میدهد؛ اگر بخواهید شخصیت کسی را بشناسید و اگر این سؤال را از او کنید که تو کیستی؟ باید در جواب بگوید: امام من فلانی است؛ هویت مرا آن رهبری شکل میدهد که امام من است و من از حرف او پیروی میکنم و امر و فرمان او را جهت فرمان خودم قرار میدهم.
این هم نکتهای دارد که نکته مهمی هم هست؛ این را در ذهن داشته باشید که از مباحث مهم علم الاجتماع اسلامی است. ما واقعاً یک علم الاجتماع به تمام معنا واقعی داریم. یکی از نکات اصلی و از اصول اصلی علم الاجتماع اسلامی همین است که هر امتی هویت، شناسنامه و شخصیت خاصی دارد. شخصیت هر امتی را هم امام امت یعنی آن فرمانروای امت تعیین میکند؛ زیرا شخصیت هر انسانی را اراده او تعیین میکند.
خدا استاد ما مرحوم علامه مطهری رضوان الله تعالی علیه را رحمت کند، ایشان یک مثال زیبایی میزد و میفرمود: انسان خودش را میسازد و با عملی که انتخاب میکند هویت خودش و شخصیت خودش را نشان میدهد و بعد میفرمود که هر عملی که انجام میدهد مثل یک خشت است که در ساختمان شخصیت خود به کار میبرد. تعبیر ایشان به این صورت بود، به نظر میرسد در تفسیر آیه کریمه «وَ کُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَاباً یَلْقَاهُ مَنشُوراً» میفرمود این کتاب چیزی جز همان ساختار شخصیتی انسان نیست. «أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ» یعنی هر عملی که انسان انجام میدهد به گردن او آویخته شده و از او جدا نمیشود؛ چون این عمل بخشی از شخصیت او میشود. این مباحث خیلی بههم پیوسته است.
بعد «وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ» روی همین اصل استوار است؛ یعنی شما شخصیتی را که میسازید خشت خشت بالا میرود. اگر انسان عمل احسنی دارد، این عمل احسن میزان ارتفاع این شخصیت را تعیین میکند که این شخصیت چقدر بالا میرود. لذا روز قیامت که میخواهند شخصیت انسان را بسنجند این سنجش بر چه اساسی صورت میگیرد؟ اگر شخصیت، شخصیت مثبتی باشد بر اساس بهترین عمل و اگر شخصیت شخصیت منفی باشد بر اساس بدترین عمل او سنجش اتفاق میافتد. لذا نسبت به بدکاران میفرماید: «أَسْوَأَ الَّذی عَمِلُوا» و نسبت به صالحان و نیکوکاران هم میفرماید: «وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ».
بعضی از مفسرین درست متوجه موضوع نشدهاند و خیال میکنند معنی این آیه آن است که ما مزد آنها را بیشتر میدهیم اما خیر؛ این غیر از آیه «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَ مَنْ جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلَا یُجْزَى إِلَّا مثلها وَ هُمْ لَا یُظْلَمُونَ» که به معنی پاداش چند برابری است نازل شده است. این حرف، حرف سنجش شخصیت است که وقتی میخواهند معیار معین کنند عمل احسن را معین میکنند. این عملها چگونه شکل میگیرد؟
اطاعت از فرمانروا اتحاد شخصیتی و هویتی با او به وجود میآورد
عملی است که انسان با اراده خودش انجام میدهد؛ اگر فرمانروایی داشته باشد به فرمان فرمانروا عمل میکند و عملش را بر طبق فرمان آن فرمانروا قرار میدهد. نتیجه آن چه شده و نتیجه این میشود که اراده او ضرب در اراده فرمانروا میشود و آنوقت این شخصیت او در حقیقت شکل کوچکی از شخصیت فرمانروا میشود و اتحاد شخصیتی به وجود میآید.
این بحث بسیار مهمی است که فرمانروایی و اطاعت از فرمانروا اتحاد شخصیتی و اتحاد هویتی به وجود میآورد. لذا میفرماید: «یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولَئِکَ یَقْرَءُونَ کِتَابَهُمْ وَ لَا یُظْلَمُونَ فَتِیلاً». علت اینکه «نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ» این است که در حقیقت فرمانروا و آن کسی که فرمان میدهد و من به فرمان او در زندگی عمل میکنم شخصیت من را میسازد؛ من هم با اطاعت و فرمانبری او شخصیت خودم را بر طبق امر و نهی میسازم و اراده من تابع اراده او میشود: «قَلْبِی لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ وَ أَمْرِی لِأَمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ»
این بخشهای زیارت معصومین (ع) را خوب باید دقت کرد -یکی از مهمترین منابع معرفتی ما زیارتنامه معصومین (ع) است. این زیارتنامههایی که ما داریم خیلی منابع معرفتی مهمی است از زیارت جامعه گرفته تا زیارت امین الله تا زیارت عاشورا تا زیارت وارث. اینها منابع معرفتی است و معارف عجیبی در این زیارتنامهها نهفته است- یکی از معارف همین است: «قَلْبِی لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ وَ أَمْرِی لِأَمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ» یا «مُسْتَشْفِعٌ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِکُمْ وَ مُتَقَرِّبٌ بِکُمْ إِلَیْهِ وَ مُقَدِّمُکُمْ أَمَامَ طَلِبَتِی وَ حَوَائِجِی وَ إِرَادَتِی فِی کُلِّ أَحْوَالِی وَ أُمُورِی» خیلی حرف در آن است که من در همه کارها خودم را همراه شما میبینم. این شفیع قرار دادن یعنی پیوستگی همان ولایتی است که ما گاهی از آن تعبیر به پیوستگی میکنیم یعنی همیشه و در همه کارها شما شفیع من هستید. شفیع من هستید یعنی همراه من؛ من جدا شدنی از شما نیستم چون اراده من تابع اراده شما است. هویت یک انسان را فرمانِ فرمانروا شکل میدهد؛ لذا خیلی خطرناک است که انسان فرمانروای باطلی را برای خود انتخاب کند. این فرمانروایی باطل انتخاب کردن، یعنی سرنوشت خودش را به دست هوای نفس بسپارد و به معنای سپردن به دست باد سوزان جهنمی است.
لذا نکته «مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ ماتَ مَیْتَةً جاهِلِیَّةً» این است که هویت او هویت جاهلی میشود.
کسی که از امام خود جدا شود شخصیت و هویت اسلامیش را از دست می دهد
هویت مسلمانی کجا شکل میگیرد؟ هویت مسلمانی به امامت مسلم است؛ «وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَ لَقَدِ اصْطَفَیْنَاهُ فِی الدُّنْیَا وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ» ما قبلاً مطرح کردیم که اسلام ابراهیمی است که به امامت میرساند؛ در قضیه ذبح اسماعیل علیه السلام میفرماید: «فَلَمَّا أَسْلَمَا وَ تَلَّهُ لِلْجَبِینِ * وَ نَادَیْنَاهُ أَن یَا إِبْرَاهِیمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ»
این «کذلک» یک مدتی برای من مسأله بود که یعنی چه؟ اینچنین محسنین را پاداش میدهیم یعنی به چه صورت؟ در کجای آیه پاداش آمده است؟ جواب این است که همان «فَلَمَّا أَسْلَمَا» پاداش احسان محسنین است. در نتیجه احسان مستمر، در نتیجه تداوم این عمل است که به مقام اسلام ابراهیمی میرسد. در مقابل آن هم اسلام اعرابی است «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ». اسلام ابراهیمی، اسلام اطاعت محض است؛ اراده امام تابع محض اراده خداست و لذا هویتش صفت الهی است.
از این طرف هم تابع امام یعنی امامی که حق باشد، با تبعیت از امام هویتش هویت الهی و هویت اسلامی شده و دارای نقش الهی و صبغه الهی میشود: «وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً» لذا «مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ ماتَ مَیْتَةً جاهِلِیَّةً» و یا در همین روایت که «مَنْ خَرَجَ مِنَ الطَّاعَةِ وَ فَارَقَ الْجَمَاعَةَ ثُمَّ مَاتَ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً» کسی که از امام خود جدا شود، کسی که از جماعتِ پیروان امام علی علیه السلام یا امام حسین علیه السلام خود را جدا کند دیگر شخصیت اسلامی و هویت اسلامی خودش را از دست خواهد داد، تعارف هم ندارد. یکی از تجربههای که ما در همین انقلاب خودمان داریم این است که خیلی از کسانی که با امام درافتادند -ابتدا با امام رضوان الله تعالی علیه درافتادند- و آرام آرام این زاویه انحرافشان به آنجا کشید که اصلاً اصل امامت و یا گاهی اصل دین را هم منکر شدند. ما در عمل دیدیم که اینها چگونه «مَاتَوا مِیتَةً جَاهِلِیَّةً» شدند.
انتهای پیام/