به گزارش خبرنگار قرآن و فعالیتهای دینی خبرگزاری فارس، با هجوم امواج شبهات و اشکالات مکاتب التقاطی و غیر وحیانی پس از انقلاب اسلامی و مضاعف شدن این هجمهها در سالهای اخیر شایسته است نخبگان حوزه و دانشگاه بررسی ادله عقلی و نقلی بحث پراهمیت حکومت اسلامی و ولایت فقیه را با نگاهی نو و متناسب با فضای جدید جامعه جهان اسلام و جامعه جهانی مورد بررسی و کنکاش قرار بدهند. در همین راستا سلسله دروس استاد آیتالله محسن اراکی دبیرکل مجمع تقریب مذاهب اسلامی، میتواند ارائه دهنده بینشی نو و دقیق در این باب باشد.
مراد از دین، تنها اعتقاد قلبی نیست بلکه نظام زندگی است
بیان شد که دلیل ششم بر عدم تعدد فرمانروایی سیاسی در نظام اسلامی، مجموعه ادله قرآنی و روایاتی است که دلالت بر وجوب وحدت امت اسلام و عدم جواز پراکندگی و چند دستگی در امت اسلام دارد.
آیه دومی که دلالت بر این امر دارد آیه «إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ کَانُوا شِیَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِمَا کَانُوا یَفْعَلُونَ» است. در این آیه مطرح شده است که مراد از دین، اعتقاد قلبی نیست؛ وقتی خدواند متعال در سوره یوسف میفرماید: «مَا کَانَ لِیَأْخُذَ أَخَاهُ فِی دِینِ الْمَلِکِ» این دین یعنی اگر در قانون پادشاه مصر میخواست برادرش را پیش خود نگه دارد نمیتوانست.
لذا ابتدا از آنها سؤال کرد و اینجا بود که این کید الهی بر یوسف (ع) وحی شد: «قَالُواْ فَمَا جَزَآؤُهُ إِن کُنتُمْ کَاذِبِینَ»؛ خودتان بگویید قانون شما چیست و با سارق باید چه کار کرد؟ قانون کنعانیان این طور بود که اگر کسی سرقت میکرد، باید برای صاحبمال چهار سال بردگی میکرد. آنها گفتند: «قَالُواْ جَزَآؤُهُ مَن وُجِدَ فِی رَحْلِهِ فَهُوَ جَزَاؤُهُ کَذَلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ».
پس او گفت: طبق قانون شما من باید بنیامین را نزد خود نگه دارم. دین به معنای نظام زندگی است و به معنی عقیده قلبی نیست. نباید واژگان اروپایی و غربی و کلیسایی را وارد فرهنگ خودمان کنیم. دین در اصطلاح اسلام، در کاربری قرآنی و حدیثی به معنای قانون زندگی است. لذا «إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ» کسانی که نظم زندگی خود را پراکنده میکنند، ای پیامبر از تو نیستند.
«وَ کَانُوا شِیَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْءٍ» وقتی حاکم متعدد شود، تفرقه در دین به وجود میآید. این یک قانون میگذارد و دیگری یک قانون دیگر؛ این یک فرمان میدهد بر او یک فرمان دیگر؛ و این کار به معنای تفرقه در دین میشود. لذا خداوند میفرماید اینها دیگر هیچ رابطهای با تو ندارند. قرآن کریم به صراحت نفی تابعیت این افراد تفرقه طلب را از رسول اکرم (ص) مینماید. دیگر هیچ رابطهای بین تو و اینها نیست.
پذیرش کفار به عنوان فرمانروا باعث خروج از فرمانبری خدا است
همانطور که «لایَتَّخِذِ المُؤمِنونَ الکفِرینَ اَولِیاءَ مِن دونِ المُؤمِنِینَ و مَن یَفعَل ذلِکَ فَلَیسَ مِنَ اللهِ فی شىءٍ» اینجا هم همینطور است؛ اتخاذ کافرین به عنوان اولیا و به عنوان فرمانروا و سرپرست، باعث خروج از زیر چتر فرماندهی خدا میشود و لذا کسانی که این کار را کنند با خدا هیچ رابطهای ندارد. از این نظر رابطهای ندارد که مطیع و فرمانبر خدا حساب نمیشوند و از دایره فرمانبران خدا خارج میشوند.
در این آیه هم به همین شکل است؛ خداوند میفرماید اگر کسی تفرقه در دین اتخاذ کند، تو هیچ جایگاهی در بین آنها نخواهی داشت؛ دیگر جایگاه فرمانروایی برای آنها نداری و اینها جزو اتباع تو محسوب نمیشود. «ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِمَا کَانُوا یَفْعَلُون» یعنی خدا کسانی را که تفرقه در دین را در پیش میگیرند کیفر خواهد کرد.
اگر کسی بگوید که در صورت وجود دو ولی امر چه اتفاقی میافتد، باید گفت: این دو نفر یا مجتهد هستند یا خیر؛ دو نفر مجتهد نمیتوانند متفق الرای در همه موارد باشند؛ لذا حداقل یکی از آنها باید مقلد باشد تا اختلاف در رأی نداشته باشند. اگر بگویید قلمرو حکومت هم از هم جدا باشد باز هم باعث تفرقه در دین میشود.
حتی اگر بگویید حکومت هر دو بر مبنای اسلام است پس تفرقه نمیشود هم درست نیست؛ زیرا این هم تفرقه در دین است. او یک حکومت دارد و این هم یک حکومت، آنها از یک فرمان تبعیت میکنند و مردم این سرزمین از یک فرمان دیگر تبعیت دارند و همین باعث تفرقه در دین میشود. بر این دو که یک فرمان جاری نیست، او یک فرمان میدهد و این هم یک فرمان.
فرمانروا بودن خداوند و رسول از بدیهیات قرآن کریم است
دین همین فرمان است؛ ما قبلاً هم گفتهایم و اینها بدیهیات دین است. اینها چیزهایی نیست که ما بخواهیم به عنوان چیز جدید عرضه کنیم. اما متأسفانه در نتیجه تحریمهای علمی که به وجود آمده است گاهی بدیهیات دین هم برای اکابر مورد شبهه قرار میگیرد. فرمانروا بودن خداوند و رسول از بدیهیات قرآن کریم است. فرمانروا بودن خدا از رسول بودن رسول مهمتر است؛ زیرا رسول بودن، فرع فرمانروا بودن خداست: «قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ». این خیلی آیه دقیق است؛ میفرماید من رسول این خدا هستم، خدایی که مالک آسمانها و زمین است.
فرمانروا که خدا باشد هیچکس بعد از او فرمانروایی نمیکند مگر اینکه از سوی او برای فرمانروایی نصب شود. دوران حکومت بنیعباس و بنیامیه است که این بدیهیات را در جامعه اسلامی تبدیل به مبهمات کرده است. آنها دیدند که اگر بخواهند این بدیهیات را در بین مردم نشر دهند، معنی آن این میشود که توی خلیفه بنیعباس و بنیامیه چه ربطی به خدا دارید؟ فرمانروا خداست حال تو چهکاره هستی؟! یعنی تو باید از طرف خدا منصوب شده باشی؛ یعنی باید حاکمیت تو را خداوند متعال تعیین کند.
اما چون منجر به چنین مسألهای میشد اجازه ندادند اصل حاکمیت خدا و فرمانروایی او در جامعه اسلامی تبیین شود. اما این امر بدیهی، اساس اسلام است. گفتیم چند بار هم گفتیم که دین یعنی مجموعه فرمانهای الهی. فقه یعنی چه؟ وجوب و حرمت یعنی چه؟ سیاست یعنی چه؟ یعنی علم فرمان و علم فرمانروایی؛ قبلاً هم اینها را بحث کردهایم.
لزوم کار و جهاد علمی و فقهی در زمینه فقه سیاسی
من خواهش میکنم از دوستان مخصوصاً دوستانی که تازه به ما ملحق شدهاند، این بحث را جدی بگیرید!مباحث گذشته ما را مرور کنید، برای ما بسیار جای تأسف است که در حوزه علمیه قم، بیست یا سی یا پنجاه فقیه در فقه سیاسی وجود نداشته باشد؛ چرا نباید داشته باشیم؟ حالا که راه باز شده کار کنید. این مسئولیت شما است. الحمدلله هم فاضل و هم جوان هستید و هم وقت دارید؛ این مجلدات ثلاثه را که چاپ شده است از همین مباحث را مطالعه کنید.
جلد اول درباره تعریف واژگان است که هم بر مبنای علم جدید و هم بر مبنای شرع بیان شده است. جلد دوم فلسفه سیاسی است، اینها مباحث بنیادین است. اگر شما این مباحث را خوب بحث کنید دیگر این راه باز نمیشود که هر کسی در صداوسیما هر حرف گزافی را در باب فقه سیاسی بگوید و الا اینهایی که دعوت میشوند که بیایند درباره مسأله ولایت فقیه یا حکومت اسلامی یا سیاست صحبت کنند، چه نسبتی بین آنها و فن سیاست اسلامی وجود دارد؟ کجا این درس را خواندهاند؟ کجا بحث آن را کردهاند؟
اگر بنده متصدی این کار شدهام به دلیل این است که حداقل دو دوره فقه حکومتی را پیش اساتید طی کردهام؛ مضاف بر اینکه پنجاه سال است در این رشته فعالیت دارم. یادداشتهایی که من در این سن برداشتهام، مربوط به حدود پنجاه سال پیش است. اینطور نیست که از روی هوس بیاییم و این بحث را مطرح میکنیم. اگر احساس تکلیف وجود نداشت اصلاً متصدی این کار نمیشدم.
من خواهش میکنم از شما عزیزان بزرگوار که اینها را مطالعه و راجع به آن بحث کنید. خیلی از این سؤالهایی که اینجا مطرح میشود پاسخش به صورت مفصل در بحثهای قبل بهطور برهانی داده شده است.
انتهای پیام/