اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

سیاسی  /  تشکل های دانشگاهی

دو عامل اصلی شکست آمریکا در عراق

اقدام اخیر ترامپ علیه سپاه قابل فهم است و البته بر عکس علاوه بر آشکار شدن بیشتر قدرت و ارزش سپاه برای امنیت کشور و منطقه، زمینه لازم برای اقدامات سخت سپاه علیه منافع و پایگاه‌های آمریکای متجاوز و تروریست پرور را فراهم کرد.

دو عامل اصلی شکست آمریکا در عراق

به گزارش خبرنگار تشکل‌های دانشگاهی خبرگزاری فارس، سهراب صلاحی استادیار دانشگاه جامع امام حسین (علیه السلام» طی یادداشتی نوشت: این نوشتار در پی تبیین این مساله است که علاوه بر خوی سلطه گری، ضعف مدیریت و رفتارهای دهشتناک آمریکایی ها که مصداق بارز جنایات بین المللی است، دومین عامل شکست استراتژیک آمریکا در اشغال عراق، جمهوری اسلامی، مدیریت و هوشمندی رهبر آن و جان نثاری جان برکفان سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی است.

فروردین 1382، در حالی که هیچ مجوزی از سوی شورای امنیت صادر نشده و علاوه بر روسیه و چین، فرانسه نیز با درخواست آمریکا و انگلیس برای صدور مجوز حمله در چارچوب قطعنامه، مخالفت کرده بود، عراق پس از حدود سه هفته تهاجم گسترده نیروهای آمریکایی و انگلیسی به اشغال دولت های اشغال گر درآمد.

در گزینش عراق به‌عنوان مرکز ثقل عملیاتی کردن طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا ،علاوه بر موقعیت ژئوپلیتیک و وفور انرژی، تنفر از رژیم بعث عراق و لزوم تضعیف قدرت این کشور در راستای تقویت رژیم صهیونیستی، عراق در کانون خاورمیانه قرار دارد که تغییر در آن موجب تغییر در کشورهای همسایه عراق و حتی ایران و مصر خواهد شد. آمریکایی ها معتقد بودند که سایر کشورها در نتیجه تغییرات حاصل‌شده در عراق یا به هراس خواهند افتاد و بدین سبب با برنامه‌های آمریکا همراه خواهند شد و یا مانند رژیم عراق دچار تغییر و سقوط و بدین گونه هدف اول آمریکا از اعمال سیاست‌های خود در جهان پس از جنگ سرد که همانا شناسایی رهبری بلامنازع جهانی این کشور در عرصه روابط بین‌الملل است محقق خواهد شد. هدف دوم آمریکا که عبارت از شناسایی قدرت برتر رژیم صهیونیستی در مرکز جهان اسلام بود با تشکیل خاورمیانه جدید و تجزیه قدرت‌های این منطقه مانند عراق به ریز کشورها که در آن‌یک منطقه‌گرایی اقتصادی حول رژیم صهیونیستی شکل خواهد گرفت محقق خواهد شد.

چنین ساختاری دو نتیجه مهم را در پی خواهد داشت؛ اول این‌که به جهت تسلط اقتصادی رژیم صهیونیستی، کم‌کم این رژیم در نزد ملت‌ها و دولت‌های منطقه مشروعیت پیدا خواهد کرد و دوم به جهت گسترش بازار اقتصاد آزاد، الف: بستر برای گسترش آموزه‌های لیبرالیستی به‌خصوص در بعد فرهنگی فراهم و هدف عمده آمریکا به‌عنوان یک قدرت هژمون عملیاتی خواهد شد.

ب: با مشغول شدن مردم به مسائل داخلی در حوزه مسائل اقتصادی و فرهنگی منبعث از لیبرالیسم، رغبت و انگیزه آن‌ها به مسائل سیاسی منطقه و جهان به‌ویژه اشغال فلسطین و بیت‌المقدس و سلطه غرب بر جهان و سرنوشت امت اسلامی و تلاش ابرقدرت‌ها برای عقب نگه‌داشتن آن‌ها به فراموشی سپرده خواهد شد. بر این اساس عراق به جهت موقعیت ژئوپلیتیک ویژه خود در منطقه و در مقابل مشکلاتی که رژیم صدام حسین در مدت حکومت خود ایجاد کرده است، به‌عنوان کانون عملیاتی کردن اهداف کلان سیاست خارجی آمریکا انتخاب گردید.

آمریکایی ها در ابتدای تصمیم سازی برای اشغال عراق، هزینه 50 تا 60 میلیارد دلاری برای برآورد کرده بودند. بیشترین برآورد از سوی رامسفلد، وزیر دفاع آمریکا بود که هزینه 200 میلیاردی پیش بینی کرده بود. آنها معتقد بودند که بخشی از آن نیز توسط کشورهای دیگر تأمین خواهد شد. پل ولفوتیز، معاون رامسفلد مطرح کرده بود که هزینه بازسازی عراق پس از جنگ، از طریق افزایش سود نفت پرداخت خواهد شد.

شکست سنگین آمریکا در این جنگ و جنگ های بعدی در منطقه، مهمترین دلیل افزایش سرسام آور هزینه جنگ گردید که به تعبیر ترامپ، رئیس جمهور آمریکا تا بهمن 1396/ 2018 ، به هفت هزار میلیارد دلار رسیده بود، یعنی از مخارج آمریکا در جنگ جهانی دوم، که به ارزش دلار سال 2007 پنج هزار میلیارد دلار بوده است، نیز بیشتر شده است. این در حالی است که پس از جنگ جهانی دوم، آمریکا به عنوان نخستین قدرت اقتصادی و نظامی جهان سربرآورد به گونه ای که تولید این کشور نسبت به قبل از جنگ پنجاه درصد افزایش و باعث شده بود که آمریکا در پایان جنگ نیمی از کالاهای صنعتی ساخته شده در جهان و نیمی از کشتی های جهان را در اختیار داشته باشد.

اما پیامدهای شکست آمریکا در عراق، آمریکا را با بدترین وضعیت اقتصادی از 1339، ازجمله کاهش شدید نرخ اشتغال، افزایش کسری بودجه، رشد بالای بدهی و رکود اقتصادی و سقوط مراکز مالی و اقتصادی کشور که در سپتامبر 2007  جلوه ای فزاینده یافت، روبرو گردید، به گونه ای که بسیاری از امریکایی ها معتقدند، آنچه امریکا در دوران جنگ سرد کسب کرده بود، حمله امریکا به عراق و شکست در این کشور، آنها را از دست داد. تاثیر شدید شکست در عراق بر وضعیت اقتصادی و اجتماعی امریکا تا حدی بود که نویسنده متعصب امریکایی، هافینتگتون، معتقد است که این کشور به یک کشور جهان سومی تبدیل شده است. نوام نیز چامسکی از افول قدرت آمریکا درجهان سخن گفت و بالاتر اینکه برژینسکی معتقد است که قدرت آمریکا در حال فروپاشی است.

برژنسکی دراین رابطه گفت: «کدام دیوانه ای آمریکای ابرقدرت را از بلندای سال  2000 به دره کنونی سال 2011 آورده است؟ دموکرات های احمق، جمهوریخواهان کم عقل؟ یا ایران؟! ما در شرایط بسیار عجیب و ناشناخته ای به سر می بریم». به نظر نگارنده، هر سه، جمهوری خوان و دموکرات های آمریکا، هم به دلیل روحیه سلطه گری و سرمست بودن از غرور فروپاشی شوروی و بی صبری برای سلطه کامل بر کانون انرژی جهان و شکست انقلاب اسلامی و هم به جهت فقدان درک و شناخت صحیح از آرایش نیروهای قدرتمند مقاومت و هم به جهت ارتکاب جنایات بین المللی در عراق و از جانب دوم، هوشمندی، درایت، شجاعت، اشراف به مسائل منطقه ای و جهانی و به موقع عمل کردن، نظام اسلامی و رهبری بصیر آن توانست بزرگترین تهدید تاریخ منطقه، پس از حمله مغول را به بزرگترین فرصت برای منطقه و به خصوص جمهوری اسلامی ایران تبدیل نماید. تحمیل این شکست بر آمریکا در حالی صورت گرفت که مجلس و دولت ایران در آن زمان نیز ترسیده و آماده واگذاری امتیازات به آمریکا بودند.

خوی سلطه گری آمریکا و ارتکاب جنایات بین المللی

پس از اشغال عراق، انحلال ارتش و حزب بعث عراق از سوی آمریکایی ها نشان بارزی از این واقعیت بود که آنها از اوضاع عراق، شناخت صحیحی ندارند. این تصمیم توافقی بود که بین برمر و رامسفلد و بدون مشورت رییس جمهور آمریکا گرفته شد که علی الظاهر بعداً در کاخ سفید مورد اعتراض واقع شد.در هرحال با ناکارآمدی آمریکایی ها برای حاکمیت جریان سکولار و همراه این کشور در عراق و گسترش آشوب، فرصتی ایجاد گردید تا بین نیروهای القاعده و عناصر بعثی به رهبری عزت ابراهیم ادواری، معاون صدام که از مهلکه گریخته بود، اتحاد صورت گیرد.

همچنین پس از اشغال عراق، ابومصعب الزرقاوی و گروهی از القاعده هایی از افغانستان به عراق آمده و در اطراف رودخانه فرات سکنی گزیدند. نیروهای شاخه القاعده در عراق را نیروهای زرقاوی در پاکستان و افغانستان تشکیل دادند و بعدها نیروهای دیگری از سوریه، عراق و همسایگان آن به این گروه پیوستند. یکی از سیاست‌های القاعده این بود که همه افراطیون آزاد شده از زندان‌ها و نیروهای آمریکایی در عراق و به خصوص عناصر بعثی را به گروه خود پیوند زد.

در میان آنها افرادی بودند که از کارشناسان زبده­ بمب‌گذاری، انفجار و فرماندهی جنگ‌های چریکی به شمار می‌آمدند. به این ترتیب، عراق به کانون جنگ و حملات انتحاری علیه آمریکایی ها تبدیل شد و صدها عضو از کشورهای دیگر هم به آن پیوستند. از آنجا که دولت نوپای عراق در حال شکل گیری و از توان نظامی لازم برخوردار نبود، اشغالگران آمریکایی (انگلیسی ها در جنوب و در بصره مستقر بودند) باید به تنهایی وارد جنگ می گردیدند.

نتیجه این شد که به دنبال اشغال نظامی عراق، ضعف شدید مدیریتی آمریکایی ها و تعارض رفتار آنها با آنچه آمریکایی ها اعلام کرده بودند که برای گسترش حقوق بشر و دموکراسی به عراق می ایند، باعث شد که ساختار امنیتی و دفاعی این کشور از بین برود؛ ناامنی، وحشت، ترس، اضطراب و بی ثباتی، بر بسیاری از شهرهای عراق حاکم شد. طی سال های پس از اشغال ، شهروندان عراق با حملات وحشتناک سربازان اشغالگر و ازجمله قتل و تخریب زیرساخت ها و مؤسسات اجتماعی و همچنین گسترش خشونت های فرقه ای و تروریستی روبه رو بوده اند و در بکارگیری سلاح های ممنوعه مانند اورانیوم رقیق شده، صدها هزار نفر به کام مرگ فرو رفتند.

افزون بر آن، پیامدهای زیست محیطی استفاده از اورانیوم رقیق شده که نتایج بررسی ها نشان می دهد توزیع اورانیوم، به میزان چشمگیری در خاک عراق رخ داده است، بسیار وحشتناک است.

بر اساس مطالعه منتشر شده آثار سموم منتشره از بمباران ایالات متحده در عراق را به صورت نقائص هنگام تولد نوزادان در دو شهر بصره و فلوجه که به شدت مورد حمله قرار گرفته بودند، نشان داده است. 

علاوه بر بکار گیری سلاح های ممنوعه علیه غیرنظامیان، از جمله بکارگیری «فسفر سفید»،«اورانیوم رقیق شده» و «بمب خوشه ای»، تخریب آثار فرهنگی و میراث باستانی عراق به صورت بسیار گسترده و برای از بین بردن غرور ملی یک کشور، واقعیت تلخی است که در عراق تحت اشغال دولت آمریکا اتفاق افتاد.

معاون دبیرکل یونسکو پس از بازدیدی که از کتابخانه ملی عراق داشت در یک کنفرانس مطبوعاتی اعلام کردکه حدود دو میلیون جلد از کتاب های این کتابخانه به توده ای از خاکستر تبدیل شده است. بررسی کنندگان از کتابخانه در ماه اکتبر نیز تخمین زدند که حداقل 50 درصد از اسناد تاریخی و کتاب هاب کتابخانه ملی عراق از بین رفته است. دکتر اسکندر، رئیس کتابخانه ملی عراق در جولای 2004 به هنگام بازگشایی کتابخانه این تخمین را 60 درصد اعلام کرد. وی ضمن گلایه از عملی نشدن وعده دولت های غربی برای احیای کتابخانه، اعلام کرد فقط یک سرمایه دار ایتالیایی تعداد 25 دستگاه کامپیوتر و تعدای چاپ گر و دستگاه فتوکپی به این کتابخانه اهدا کرده است و تنها کمک دولت آمریکا یک دستگاه جاروبرقی بوده است.

انهدام سراسری تاریخ و فرهنگ عراق در صورتی وقوع یافت که مسئولین دولت اشغالگر حاضر نبودند هیچ‌گونه مسئولیتی در این باب بپذیرند. رامسفلد معتقد بود که غارت و چپاول از بدیهات جنگ است، در حالی که چندین ماه قبل از حمله عراق، باستان شناسان بسیاری از وزارت دفاع آمریکا دیدن و به آنها اخطار کرده بودند که تهاجم به عراق، آثار باستانی این کشور را در معرض خطر قرار خواهد، اما آمریکایی‌ها اصلاً به این سخنان گوش نمی‌دادند.[14] درصورتی که در طی 8 سال جنگ ایران و عراق، چنین مواردی در هیچ یک از دو کشور رخ نداد و مکان‌های باستانی و فرهنگی مورد هجوم قرار ‌نگرفت.

  دموکراتیک از سوی مردمی توصیف کرد که قبلاً تحت ستم بوده‌اند و در سخنی دیگر آن را به عنوان «دردهای کثیف تولد دموکراسی» توصیف کرد همانگونه که آلبرایت مرگ پانصد هزار  نفر کودک عراقی در دوران تحریم دهه 1990 بر عراق را تنها هزینه ناچیزی از ایجاد دگرگونی‌های لازم در خاورمیانه خواند و پس از وی نیز بمباران و قتل و عام‌های کودکان و زنان لبنانی در جنگ 33 روزه لبنان (2006) از سوی خانم رایس «درد زایمان تولد خاورمیانه جدید» توصیف گردید. همچنین مقامات پنتاگون قبل از شروع جنگ دوم (2003) اقرار داشتند که تحریم‌های شورای امنیت بر ضد عراق که در پی اشغال کویت در 1990 صورت گرفت، به‌عنوان پیش‌نیاز تهاجم بعدی و اشغال عراق بر این کشور تحمیل شد تا عراق را از درون سست و ناامید نماید،[18] با این مراتب قتل و عام غیرنظامیان در تهاجم و اشغال عراق در 2003  داستان دیگری دارد.

بر اساس گزارش نشریه پزشکی «لانست» فقط در یک سال اول اشغال یک‌صد هزار نفر غیرنظامی عراقی کشته‌شدند، این آمار بدون آمار غیرنظامیانی است که در حمله آمریکا به فلوجه از بین رفتند. عدم احتساب کشته‌های فلوجه به این جهت بود که فرماندهان آمریکایی نسبت به شناسایی مقتولین قصور می‌ورزیدند و چنین مطرح می‌کردند که آنها مسئول ارائه گزارش در این زمینه نیستند. در حالی که مطابق کنوانسیون‌های چهارگانه ژنو 1949، قدرت اشغالگر مسئول و موظف به ارائه گزارش وضعیت به‌خصوص قتل غیرنظامیان هستند.

در قتل‌عام فلوجه آمریکایی‌ها اجساد غیرنظامیان را چند روز در خیابان‌ها و کوچه‌ها رها کرده بودند که شناسایی آن‌ها مشکل شده بود. بدتر اینکه نیروهای آمریکایی هیچ‌گونه تلاشی برای نجات زخمی‌های فلوجه انجام ندادند و بسیاری از مجروحان به این دلیل از بین رفتند. در بعضی اوقات نیر نیروهای آمریکایی از تلاش هلال‌احمر عراق برای نجات مجروحان جلوگیری می‌کردند، نقض‌های مکرر نیروهای آمریکایی در این زمینه آن‌چنان گسترده بوده است که به تعبیری باید گفت این کشور درصحنه اشغال عراق کنوانسیون‌های چهارگانه ژنو را به‌طورکلی نادیده گرفته است.

همانگونه که نشریه پزشکی «لانست»تأکید دارد، پس از قتل‌های که به سبب حمله به عراق اتفاق افتاد، خشونت علت اصلی مرگ در عراق است که عمدتاً به نیروهای ائتلاف نسبت داده می‌شود. اکثر کسانی که به وسیله این نیروها به قتل رسیده‌اند زنان و کودکان هستند. نشریه فوق در تحلیل خود آورده است که خطر مرگ در نتیجه خشونت‌های پس از تهاجم نسبت به قبل از تهاجم به عراق، 58 برابر شده بود. حملات هوایی، افزایش گسترده نبردها و محاصره شهرها از عوامل عمده قتل و عام غیرنظامیان بود. سربازان آمریکایی درصحنه عراق به‌گونه‌ای عمل می‌کردند که گویا به آنها گفته‌شده بود که به هر جنبنده‌ای شلیک کنید.

به آنها گفته شده بود که از هر کجا به شما حمله کردند، ویران کنید، حتی اگر مخالفان برای در امان ماندن به منازل شخصی افراد پناهنده می‌شدند، آن منازل مورد حمله و ویران می گردید.

تاکتیک‌های آمریکایی ها در سرکوب اعتراضات مردمی از جمله عوامل افزایش قتل شهروندان غیر نظامی عراق بود. به محض اینکه نیروهای آمریکایی احساس می‌کردند یک نفر مخالف آنها در منزلی یا منطقه پنهان شده است با هواپیمای f14 آن منطقه را بمباران می‌کردند.

عملیات نظامی آمریکا در صحنه اشغال عراق آنچنان خشن و رسوا کننده بود که «عبدالباسط ترکی» وزیر حقوق بشر عراق که با تائید آمریکایی‌ها وزیر شده بود، در ژانویه 2004 در جلسه کمیسیون عالی حقوق بشر آشکارا نیروهای آمریکایی را به خاطر نقض گسترده حقوق بشر در عراق به با انتقاد گرفت و خواستار تحقیق در این زمینه گردید وی به همین علت یعنی اعتراض به رفتار آمریکایی‌ها، در تابستان 2004 استعفا کرد.

در میان تراژدی های بسیاری که در عراق و با تهاجم و اشغال این کشور اتفاق افتاد، از قبیل به‌کارگیری تسلیحات ممنوعه، تخریب زیرساخت‌ها و مؤسسات اجتماعی و آموزشی، تخریب و غارت موزه‌ها و کتابخانه، قتل، شکنجه، تجاوز جنسی و بسیاری پیامدهای دیگر، حذف فیزیکی صدها اساتید و نخبه دانشگاه‌های عراق، شاید از فجیع‌ترین اتفاقاتی بود که رخ داد.

طبق بعضی از اظهارنظرها، نیروهای اشغالگر لیستی از دانشمندان عراق در حوزه‌های گوناگون را فراهم کرده بودند. تنها در فوریه 2004، 9 نفر از دانشمندان عراق به قتل رسیدند. یکی از دانشمندان عراقی که به وسیله آمریکایی‌ها دستگیر و مورد آزار و اذیت قرار گرفت دکتر «امش» بود. جرم وی تدوین مقالاتی پیرامون افزایش میزان مرگ‌ومیر در عراق به خصوص در جنوب عراق و همچنین به کارگیری جنگ‌افزارهای ممنوعه در عراق و تأثیرات آن بر سلامت افراد و محیط‌زیست بود. آمریکایی‌ها به منزل وی حمله کردند و تمام مدارک، اسناد و کتاب‌ها، مجلات و کامپیوتر وی را غارت کردند.

تا 2006 چنین تخمین زده شده است که حداقل 500 استاد دانشگاه، 331 معلم مدرسه، 2000 پزشک کشته شده‌اند، همچنین تعداد 100 نفر از اساتید دانشگاه پس از یورش به منازل آنها ربوده شده‌ بودند که از آنها خبری در دست نبود. آمار کشته شدگان خبرنگاران و اصحاب رسانه نیز به 333 نفر رسیده بود. ناامنی‌های گسترده در عراق پس از اشغال و قتل هدفمند نخبگان و دانشمندان عراقی باعث شد که حدود 75% از پزشکان،داروسازان و پرستاران عراقی از زمان تهاجم آمریکا به جهت ترس جان خود، مشاغل خود را ترک کرده و بیش از نیمی از آنها مهاجرت کنند. تا پایان سال 2006 تخمین شده که 40% طبقه متوسط عراق کشور را ترک کرده‌اند، زیرا چنین مطرح بود که از هر 10 نفر عراقی تحصیل کرده یک نفر کشته شده است.

اساتید دانشگاه‌های بغداد با خاطرنشان ساختن این واقعیت که وقتی یک سرباز آمریکایی کشته می‌شود، تمام بغداد به حالت آماده‌باش در می‌آید و بسیاری را مورد بازخواست و حتی شکنجه و قتل قرار می‌دهند، اما وقتی یک استاد و نخبه عراقی کشته می‌شود، احدی موضوع را پیگیری نمی‌نماید، و همچنین و با توجه به اینکه مقتولین از همه طوایف و فرقه های مذهبی عراق یعنی کرد، سنی و شیعه هستند، بنابراین نیروهایی آمریکایی و انگلیسی مسئول ترور دانشمندان و نخبگان عراقی هستند، از اینرو آنها معتقدند که هدف اصلی آمریکا از اشغال عراق، نابودی این کشور است. همچنین بیشترین اساتید مقتول دانشگاهی مربوط به دانشگاه‌های بغداد، بصره و موصل بوده است. به تعبیر دکتر «الرادی»، پراکندگی مذهبی مقتولین نشان بر این واقعیت است که قتل این اساتید رابطه‌ای با خشونت‌های عراق ندارد و اساتید مقتول یا از عرب سنی هستند و یا شیعه.

پدیده زشت تجاوز به­عنف و خشونت جنسی علیه زنان، در صحنه اشغال عراق و به­طور خاص در زندان ابوغریب زخم عمیق دیگری بر پیکر بشریت است. تحقیقات رسمی که به­دستور مقامات امریکایی صورت گرفته است این واقعیت را تأیید می­نماید. سرلشکر «فای»[31] در گزارش خود اذعان می ­کند که از 25 جولای 2003 تا 6 فوریه 2004، 205 تن از پرسنل پلیس نظامی آمریکا (MP) که در مدیریت و کنترل زندان ابوغریب مشارکت داشتند، مرتکب خشونت­های جنسی با اسیران زندان ابوغریب شده­اند؛ در حالی­که می­دانستند بدرفتاری­های جنسی، نقض تکنیک­های مصوب بازجویی است.

همچنین، 1800 قطعه عکس برداشته شده از مردان و زنان برهنه در اشکال گوناگون به­ وسیله نیروهای نظامی امریکا در زندان ابوغریب، که دولت بوش اجازه انتشار این تصاویر را نداد اما در کنگره امریکا نشان داده شدند، تجاوز گسترده به زنان دربند ابوغریب و دیگر موارد خشونت جنسی را تأیید می ­کند.   

گزارش­های گوناگون بر این واقعیت تأکید دارند که از زمان اشغال عراق، وقوع خشونت جنسی به­شکل قابل توجهی افزایش یافته و این آمار در حالی است که تعداد محدودی از زنان عراقی جرأت می­کنند ماجرای تجاوز به خود را چه به مقامات عراقی و چه به نیروهای اشغال­گر گزارش کنند؛ زیرا می­ترسند که مایه خفت و خواری خانواده­شان شوند ویا به­دست مردان خانواده در معرض «قتل برای اعاده شرافت» قرار گیرند. گزارش دیده­بان حقوق بشر نیز بر این واقعیت تأکید دارد که ابهامات و فاش نشدن اسرار تجاوزات ابوغریب در بسیاری موارد به­جهت این است که خانواده­ها از بی­آبرویی و بدنامی در اجتماع می­هراسند. 

تجاوز به کودکان و نوجوانان در زندان­های عراق، به­خصوص زندان ابوغریب، آن­قدر وحشتناک بوده که حتی محافل امریکایی نیز دیگر تاب سکوت در برابر آن را نداشته و نظامیان خود را به­علت این جنایت مورد بازخواست قرار دادند.

     از سوی دیگر، ایالات متحده آمریکا پس از 11 سپتامبر به بهانه مبارزه جهانی علیه تروریسم آشکارا معاهدات بین­المللی لازم­الاجرا در زمینه منع شکنجه و رفتار انسانی با زندانیان و اسیران جنگی مخاصمات بین­المللی را به کناری نهاد و نیروهای نظامی و اطلاعاتی این کشور، انواع شکنجه­ها را به­ویژه نسبت به اسیران دربند زندان ابوغریب روا داشتند. گزارش­ها و تحقیقات به­عمل آمده از زندان ابوغریب حاکی از این است که طیف وسیعی از شکنجه­های روحی-روانی از سوی نیروهای آمریکایی علیه اسیران دربند زندان ابوغریب به­کار گرفته شد.

سوءرفتارهای فیزیکی بسیاری نسبت به اسیران زندان ابوغریب توسط نیروهای پلیس نظامی و اطلاعات نظامی آمریکا گزارش شده است. بعضی از این سوءرفتارها مانند: سیلی زدن، لگدزدن، دستان زندانی را به­گونه­ای بستن که باعث درد و رنج گردد، بستن پوزبند به دهان و بینی زندانی و ایجاد اختلال در تنفس، ایراد ضربه و زخمی کردن پای زندانی، ادرار کردن بر روی زندانی، برهنه نگهداشتن زندانی برای مدت طولانی، زندانی در­حالی­که بر دستان وی دست­بند زده و کیسه بزرگی بر سر وی قرار داده شده مجبور شده که مانند سگ «عوعو» نماید و بر روی شکم مانند حیوانات بخزد، پاشیدن پودر لامپ شیمیایی بر بدن زندانی گزارش شده است که همه این اعمال در مغایرت آشکار با مقررات بین­المللی است.

در عین حال شدیدترین شکنجه ها، اعمال تکنیک هایی بود که در بازجویی ها صورت گرفته است. تکنیک­های اعمالی علیه اسیران ابوغریب عبارت بودند از: ایستاده نگه­داشتن زندانی به­مدت طولانی، محرومیت از خواب، استفاده نا­مناسب از سلول انفرادی، استفاده از سگ، و غرق مصنوعی. همان­طور که اشاره شد، گزارش­ها و تحقیقات صورت­گرفته از زندان ابوغریب بیانگر این واقعیت است که انواع خشونت جنسی و شکنجه، علیه اسیران زندان ابوغریب صورت گرفته است که در چارچوب حقوق بین­الملل بر­حسب اوضاع و احوال ارتکاب، «جنایت علیه بشریت» ویا «جنایت جنگی» بشمار می روند. در کنار ضعف مدیریت و رفتارهای دهشتناک آمریکایی ها در اشغال عراق، هوشمندی و قدرت مدیریت جمهوری اسلامی در این کشور مهمترین عامل شکست آمریکا در اشغال عراق، بشمار می رود.

* جمهوری اسلامی ایران، عامل اصلی شکست آمریکا

مهمترین و بلکه بزرگترین اشتباه آمریکا در طراحی اشغال عراق و اساساً طراحی طرح خاورمیانه بزرگ این کشور، نادیده گرفتن و یا ضعیف پنداشتن قدرت، مدیریت و نفوذ جمهوری اسلامی ایران در عراق و منطقه بود که سرانجام به عنوان مهمترین مانع آمریکا در دست یابی به اهدافش، در عراق نمایان و در تاریخ ثبت شد.

همین اشتباه باعث شد که به تعبیر، گالبرایت آنگاه که رییس دولت هشتم در نامه ای به بوش، با ارائه امتیازات بسیار هنگفت و البته بسیار تعجب آور به بوش و تقاضای مذاکره، به تعبیر نویسنده نامه، بوش حتی حاضر نشد نامه را بررسی و در بعضی محافل چنین مطرح می گردید، که وی دولت ایران را تهدید نموده که به عراق آمده است تا ایران را تنبیه نماید. تقاضای 127 نفر از نمایندگان مجلس از رهبر انقلاب برای تسلیم در مقابل آمریکا و نوشیدن جام زهر دوم و همچنین تقاضای نایب رییس مجلس، بهزاد نبوی از دولت که پروتکل الحاقی معاهده منع اشاعه هسته ای را به مجلس ارائه نماید تا مجلس با قید سه فوریت آن را تصویب نماید، ترس و رعب دولت هشتم را تکمیل کرد.

به نظر مناسب است که شکست امریکا از جمهوری اسلامی ایران در عراق را از کتاب نتایج ناخواسته، چگونه جنگ عراق دشمنان آمریکا را تقویت کرد نوشته پیتر گالبرایت در 2008، نویسنده متعصب امریکایی، که به انتقاد از بوش به جهت تحمیل بزرگترین شکست تاریخی بر امریکا در اشغال عراق به روایت گری بپردازیم. وی در رابطه با برنامه ریزی جمهوری اسلامی ایران می نویسد:

«در روزهای پس از سرنگونی رژیم صدام در جنوب عراق، گروه های مذهبی شیعه موثر از ایران و شبه نظامیان آنها به عراق بازگشتند. بارزترین آنها شورای عالی انقلاب اسلامی در عراق (SCIRI) و الدعوه بود که یک گروه شیعه ی انقلابی است که در دهه 1950 تاسیس شده است. هر دوی آنها روابط نزدیکی با ایران داشتند.شورای عالی انقلاب اسلامی در عراق در سال  1982 در تهران پایه گذاری شد. علاوه بر این، ایرانیان شاخه نظامی شورای انقلاب اسلامی عراق تحت عنوان «سپاه بدر» را ایجاد کردند. سپاه بدر ( که پس از اشغال عراق به سازمان بدر تغییر نام داد زیرا وانمود می کرد ماموریت آن به انجام کارهای اجتماعی تغییر یافته است). علاوه بر تاسیس سپاه بدر، نیروهای ایرانی آنها را آموزش مسلح و فرماندهی کردند و همچنان نزدیک ترین رابطه ی ممکن را با آن دارند. شورای انقلاب اسلامی عراق و الدعوه که با روحانیون محلی همکاری می کنند، سازمان های محلی ای برای خدمات رسانی ایجاد کردند و طی آن سپاه بدر توانست امنیت را برقرار کند. به علاوه آنها فرآیند تغییر جنوب به یک منطقه ی حامی حکومت روحانیون را آغاز کردند». گالبرایت با مطرح کردن هوشمندی جمهوری اسلامی ایران در عراق و برعکس ناکامی امریکا در اداره این کشور پس از اشغال، می نویسد:

«ایران برنده ی جنگی است که جرج دبلیو بوش در آن بازنده شد. نزدیک ترین متحدان ایران در جهان احزاب شیعه مذهب هستند که، به خاطر تهاجم آمریکا، اکنون دولت مرکزی عراق را اداره می کنند. سازمان بدر در صدر مقامات عالی ارتش عراق قرار گرفته و به طور کامل پلیس ملی عراق را کنترل می کنند».

وی چنین ادامه می دهد: «هدیه ی استراتژیک جرج دبلیو بوش به ایران شامل بزرگترین منافع این کشور در چهار قرن است. علاوه بر نقشی برجسته و موثر در دولت مرکزی عراق، متحدان شیعه ی ایران هم اکنون اکثر بخش های جنوبی عراق را کنترل می کند. این امر ایران را در موقعیتی قرار می دهد که بر بزرگترین مخازن نفتی جهان تسلط داشته باشد. نفوذ ایران هم اکنون تا میدان های نفتی وسیع در جنوب عراق کشیده شده است و تا مرزهای کویت و استان شرقی عربستان سعودی، که محل سکونت شیعه های این کشور سلطنتی است، حاوی مهمترین میدان های نفتی کشور است. ایران در موقعیتی قرار دارد که می تواند شاه سنتی کشور بحرین را که اکثریت مردم آن شیعه هستند، تضعیف کند، بحرینی که محل اغلب پایگاه های ناوی ایالات متحده در خلیج فارس است».

گالبرایت در سوگنامه ای که در وصف شکست آمریکا از جمهوری اسلامی ایران در عراق تحریر کرده است، می نویسد:« قرار بود خاورمیانه دموکراتیک شود با این هدف بود که جای امن تری برای اسرائیل شود. اما درست برعکس، این ایران که به صورت برنامه ریزی شده از تغییراتی که حاصل از جنگ عراق بود ذینفع شد و اسرائیل بازنده شد. به جای فلسطین دموکراتیک و لبنان دموکراتیک، اسرائیل اکنون باید با دو جنبش افراط گرا [اسلام گرا]در آن سوی مرزهایش مقابله کند یعنی حماس و حزب الله. تا سال  2003، صدام حسین تنها یک تهدید آتی فرضی برای اسرائیل ایجاد کرده بود. عراق نه راکت هایی داشت که به اسرائیل برسند و نه سلاح های کشتار جمعی (WMD ) که بتواند به آن ضرری برساند. اکنون ایران بسیار قدرتمند حزب الله را با صدها راکتی تجهیز کرد که در سال 2006 واقعا با اسرائیل برخورد کرد. صدام برای خانواده های فلسطینی هایی که بمب گذاری انتحاری می کردند پول نقد می داد اما رئیس جمهور ایران علنا این که اصلا هولوکاست اتفاق افتاده است را زیر سوال می برد و وجود اسرائیل را مورد تهدید قرار می دهد.»

گالبرایت ضمن تایید این مساله که جنگ عراق مناسب ترین راه برای عملیاتی کردن هدف جدید امریکا که به عنوان تنها قدرت نظامی و اقتصادی جنگ سرد باقی مانده بود، و در نظر داشت که از طریق تسلط بر خاورمیانه به تنها ابرقدرت جهانی تبدیل شود، بشمار می رفت، اما نومحافظه کاران نفهمیند که پایه های قدرت فقط قدرت نظامی و اقتصادی نیست، بلکه مهمترین پایه های قدرت امریکا در جهان احترامی بود که جهانیان برای امریکا قائل بودند. گالبرایت تاکید دارد که جنگ در عراق و شکست امریکا در این کشور باعث شد که «ایالات متحده احترامش را در سراسر دنیا از دست بدهد، البته به استثنای آلبانی و کردستان عراق».[45] وی ترکیه را مثال می زند که نظر سنجی ها نشانگر این مسئله بود که در سال 2000، 60 درصد مردم از امریکا پشتیبانی می کردند، اما جنگ در عراق و نخوت و تکبر مسئولین دولت بوش باعث شد که در سال 2007 این عدد به 9 درصد کاهش و 82درصد در صف مخالفین جدی آمریکا درآیند.

گالبرایت در تصویرسازی از شکست امریکا در جنگ عراق چنین ادامه می دهد:

«هدف جنگ عراق نمایش قدرت آمریکا در جهان بود. درعوض ضعف ها را آشکار ساخت . خارجی هایی که فکر می کردند CIA به همه چیز واقف است و قادر مطلق است فهمیدند که نمی تواند یدک کش های بالن هواشناسی را از آزمایشگاه های متحرک سلاح های بیولوژیکی تمیز دهد....رئیس جمهور آمریکا و وزیر امور خارجه بر اساس نتیجه گیری های ناشی شده از اطلاعت ناقص و پراکنده و اسناد جعلی ناشیانه اظهار نظر کردند و در نتیجه، هم خارجی ها و هم آمریکایی ها اکنون به تهدیدات امریکا علیه ایران شک دارند. دولت آمریکا در عراق پس از جنگ آنچنان نالایق است که هر پنداشتی در مورد کارآمدی آمریکا و توانایی اداری آن را تضعیف می کند. حتی توانایی نظامی ایالات متحده در ترس انداختن به دل دشمنان حتمی این کشور. شهرتی که نیروهای نظامی امریکا در دهه آخر قرن بیستم در بالکان به دست آورده بودند با شکست در جنگ عراق از بین رفت».

     گالبرایت در صفحات اول کتاب خود، و در یک چکیده، جنگ عراق را چنین توصیف می نماید:

جنگی که هدف آن از بین بردن تهدید از سوی سلاح های کشتار جمعی صدام حسین بود، سلاح هایی که وجود خارجی هم نداشتند و در نهایت به ایران و کره شمالی ختم شد که به داشتن سلاح های هسته ای قابل استقرار، نزدیک ترند.
جنگی که هدف آن مبارزه با ترور بود، به تروریست ها کمک کرد.

جنگی که هدف آن فراهم آوردن آزادی و دموکراسی برای عراق بود، اکنون نیروهای آمریکایی را به دفاع از شیعیان طرفدار ایران و مدافعان حکومت دینی به همراه بعثی های اصلاح نشده، واداشته است.

جنگی که هدف آن تضعیف آیت الله های ایران بوده است ، به یک پیروزی تاریخی برای ایران تبدیل شده است. احزاب سیاسی مدافع ایران کنترل دولت عراق و نیروهای مسلح را بدست دارند، و به ایران در عراق نقشی داده اند که طی چهار قران گذشته نداشته است.

جنگی که هدف آن پیش برد دموکراسی در خاورمیانه بود، از این هدف عقب نشینی کرده است.
جنگی که هدف آن ترساندن سوریه و ایمن تر کردن اسرائیل بوده است، اسرائیل را بیشتر مورد تهدید قرار داد و سوریه را کمتر منزوی کرد.

جنگی که هدف آن افزایش روابط آمریکا با اسلام میانه رو بوده است، ترکیه میانه رو را در جمع مخالف ترین کشورهای دنیا با آمریکا قرار داده است.
جنگی که هدف آن نمایش قدرت آمریکا بود، بیشتر کاستی های اطلاعات آمریکا، عدم توان دولت آمریکا و محدودیت های نظامی آمریکا را نشان داد.
جنگی که هدف آن تقویت رهبری جهانی آمریکا بود، شهرت آمریکا را به قهقرا کشاند.
جنگی که هدف آن ایمن تر کردن آمریکا بود، این کشور را ضعیف تر کرده است.

آخرین نکته ای که از کتاب گالبرایت در این تحقیق نقل می گردد مربوط به نامه ای است که در ماه می 2003 از سوی رئیس جمهور ایران نگاشته و تحویل «گلدیمن» سفیر سوئیس در تهران و حافظ منافع امریکا در ایران تحویل گردیده بود.

در آن نامه که نخستین بار 25 سپتامبر سال 2006 (5 مهر 85) به وسیله شبکه چهار رادیو بی.بی.سی افشا شد، آمده بود که دولت ایران متعهد می گردد که برنامه هسته ای خود را در مقابل پایان خصومت امریکا، فریز نماید و همکاری کاملی با آژانسی بین المللی انرژی هسته ای داشته باشد. همچنین رئیس جمهور ایران متعهد شده بود که به آمریکا کمک خواهد کرد تا دولتی غیرمذهبی و همراه با آمریکا در عراق اداره کشور را به دست گیرد و با امریکا همکاری کاملی علیه القاعده داشته باشد و به حمایت از گروه های فلسطینی پایان دهد.

در نسخه های فارسی نامه که در فضای مجازی منتشر شده است از سه تعهد دیگر دولت ایران به آمریکا در این نامه سخن رفته است و آن کمک ایران به آمریکا در خلع سلاح حزب الله لبنان و تبدیل آن به یک حزب سیاسی، به رسمیت شناختن رژیم اسرائیل و همچنین تعهد ایران مبنی بر رعایت همه درخواست های حقوق بشری امریکا. در مقابل دولت آمریکا به حمایت از مجاهدین خلق(منافقین) پایان و اقدام به فروش قطعات هواپیما به ایران نماید و اموال بلوکه شده ایران را آزاد و این کشور را از محور شررات حذف، اقدام با تاسیس دولت مستقل فلسطین(طرح عربستان، دو دولت اسرائیل و فلسطین) و آمادگی خود را برای مذاکره با ایران اعلام نماید.

گالبرایت تاکید دارد، در حالی که با این پیشنهادات بزرگ دولت ایران، زمینه کاملی برای معامله با این کشور وجود داشت، غرور کاذب از اشغال عراق باعث شد که بوش گلدیمن، سفیر سوئیس در تهران را مورد انتقاد قرار دهد که چرا نامه رئیس جمهور ایران را دریافت کرده است.[53] در بعضی محافل خبری چنین مطرح بود که آمریکایی ها در پاسخ نامه دولت ایران اظهار داشته اند که ما به عراق آمده ایم که ایران را تنبیه کنیم نه اینکه با ابن کشور مذاکره کنیم. مطابق آنچه «تریتا پارسی» رئیس شورای ایرانیان امریکایی‌تبار موسوم به «نیاک» افشا کرد این نامه بعد از مشورت‌های طولانی صادق خرازی با سیدمحمد خاتمی نوشته شده است و خرازی خودش نامه را تحویل گلدیمن داده است.[55] بعداً خرازی اذعان داشت که آمریکایی ها حتی حاضر نشدند نامه را بررسی نمایند. نوشتن این نامه در حالی بود که به تعبیر گالبرایت، بوش علناً در سخنرانی های خود از تصمیم امریکا برای تغییر رژیم ایران سخن می گفت و برای این منظور رادیو آزادی ایران با بودجه 75 میلیونی راه انداخته بود.

گالبرایت در 2008 افسوس می خورد که پنج سال پس از گذشت آن نامه که می توانست برای دولت آمریکا معامله بزرگی باشد، اینک دولت ایران صنعت هسته ای خود را به شدت توسعه داده و در حالی که آمریکا در لجنزار عراق فرو رفته و به بازنده بزرگ جنگ عراق تبدیل شده، جمهوری اسلامی ایران بزرگترین برنده این جنگ بشمار می رود و باعث شده است که اتحاد راهبردی ایران و سوریه محکمتر از گذشته شود و ایران به عنوان مهمترین حمایت کننده حزب الله شناخته که توانست در جنگ 2006 اسرائیل را به شدت اذیت نماید. وی تاکید دارد که البته صداقت ایرانی ها برای مردم شیعه عراق به خصوص زمانی که بوش پدر از آنها خواست تا در مقابل صدام حسین قیام کنند، آنگاه که شیعیان جنوب عراق علیه حزب بعث عراق قیام کردند، بوش پدر به ماهیگیری رفت و آنها را تنها گذاشت و تنها ایران بود که با آنها همدردی می کرد، ثابت شده است.

درهرحال طراحان اشغال عراق، مشکلات عدیده پس از اشغال را پیش‌بینی نکرده بودند. آن‌ها انتظار داشتند که مردم عراق به دلیل نفرت از رژیم بعث این کشور با گل به استقبال آمریکایی‌ها بیایند، اما عراقی‌ها با مشاهده رفتار سبعانه سربازان آمریکایی، حملات علیه آمریکایی‌ها را از سر گرفتند. این حملات به تعبیر ژنرال ابوزید که به‌عنوان فرمانده مرکزی ایالات آمریکا جایگزین تامی فرانکس شده بود به یک جنگ چریکی علیه آمریکایی‌ها مبدل شده بود و وضعیت به‌گونه‌ای درآمد که تنها چند هفته پس از اشغال عراق، نیروهای آمریکایی برای مقابله با مقاومت‌های صورت گرفته در عراق، تحلیل رفته بودند.

سختی‌های اشغال عراق باعث شد که آمریکایی‌ها در ابتدا چنین بیندیشند که این عملیات از زمان جنگ سومالی (1993) بدترین عملیات نظامی آمریکا محسوب می‌گردد، اما هرچه زمان پیش رفت اوضاع ارتش آمریکا در عراق وخیم‌تر از قبل می‌گردید و در مقابل مقاومت مردمی که از اشغال کشورشان عصبانی بودند، گسترش می‌یافت.

 آمریکایی‌ها نه ‌فقط درزمینۀ نظامی زمین‌گیر شدند و هرروز شاهد ارسال تابوت نیروهای خود به کشورشان بودند، بلکه درزمینۀ سیاسی نیز قافیه را باخته بودند. آن‌ها حتی برای یک دوره نتوانستند دولتی از عراقی‌ها که با آن‌ها همراه باشد را به مسند قدرت برسانند.

همانطور که در صفحات قبل از گالبرایت نقل شد، از نظر افکار عمومی نیز پرستیز آمریکایی‌ها نه‌تنها در منطقه بلکه در جهان به‌خصوص در نزد مردم عراق آسیب بسیار جدی دید. به‌گونه‌ای که بوش در سفر اول خود جرات نکرد از فرودگاه بغداد بیرون رود و این در حالی بود که از سفر رئیس‌جمهور جمهوری اسلامی ایران به عراق استقبال بسیار شایانی صورت گرفت. در سفر بعدی که بوش در بغداد در یک مصاحبه خبری شرکت کرد نیز از سوی یک عراقی با لنگه‌کفش مورد هدف قرار گرفت. این وضعیت منحصر به بوش نبود، دونالد رامسفلد، وزیر دفاع آمریکا که 140 هزارنفر نیروی نظامی و به همین تعداد نیز نیروهای نظامی شخصی در قالب شرکت‌های نظامی خصوصی چون بلک واتر در عراق را فرماندهی می‌کرد، آن‌گاه‌که برای ملاقات چنددقیقه‌ای در پشت درب منزل آیت‌الله سیستانی قرار گرفت، اجازه ملاقات به او داده نشد. بعداً نیز، دوناد ترامپ، رییس جمهور آمریکا در یک سفر دزدکی وارد یکی از پایگاه های آمریکا در عراق می گردد،  و به رغم تقاضای وی هیچیک از مقامات عراقی حاضر به ملاقات با وی نشدند، بلکه بسیاری از جریان ها و گروه های سیاسی عراق، ضمن تقبیح این عمل خواستار برخورد قانونی دولت عراق با این مساله شدند.

نهایت اینکه به این دلیل که آمریکا پس از جنگ جهانی دوم به عنوان اولین قدرت اقتصادی و نظامی جهان سربرآورده بود، این عقیده در آمریکا شکل گرفته بود که اساساً جنگ و راه اندازی منازعات مسلحانه در جهان در خدمت اهداف اقتصادی آمریکا به عنوان اولین تولید کننده تسلیحات نظامی در جهان قرار دارد، اما این نظریه درجنگ مباشرتی آمریکا در عراق و سپس در جنگ های نیابتی آمریکا در منطقه تاثیر و کارآمدی خود را از دست داد و به این دلیل است که از شکست آمریکا در میدان عراق که شکست های بعدی را در پی داشت به عنوان بزرگترین فاجعه آمریکا یاد می گردد.

    عمق فاجعه زمانی بیشتر روشن خواهد شد که بدانیم هنگامی که آمریکا در 19 مارس 2003 جنگ علیه عراق را شروع کرد، تقریباً به اندازه نصف جهان تسلیحات نظامی در اختیار داشت، در حالی که اقتصاد عراق کمتر از یک درصد ایالات متحده آمریکا بود و در مقایسه با جنگ های آمریکا در کره و ویتنام که در این دو جنگ کره و ویتنام از حمایت های بلوک شرق و قدرت های صاحب وتو، یعنی شوروی و چین بودند برخوردار بودند، مردم عراق مورد حمایت هیچ یک از قدرت های جهانی و صاحب حق وتو قرار نداشتند. سوم اینکه جنوب شرقی آسیا فی نفسه بعد از سال 1975 یک مشکل کوچک و فرعی برای امنیت آمریکا و تا امروز نیز این مساله صادق است، اما منطقه غرب آسیا و مرکز آن یعنی خلیج فارس، به عنوان پایگاه قدرت و ثروت آمریکا و غرب بشمار می رود که قرار بود در طرح جدید آمریکا به عنوان مرکز ثقل تبدیل این کشور به هژمون جهان در آید. آمریکایی‌ها که می‌گفتند آمده‌اند که حداقل یک قرن در عراق بمانند و از طریق تسلط بر این کشور اهداف کلان سیاست خارجی خود را عملیاتی کنند، مجبور شدند شکست را از جمهوری اسلامی ایران بدون شلیک مستقیم یک گلوله پذیرا و عراق را ترک کنند.

       البته تحمیل شکست بر آمریکا محدود به عراق نشد، در جنگ های نیابتی که این کشور در لبنان و غزه و سوریه و مجدداً عراق، به راه انداخت، به اعتراف مقامات آمریکایی در اطاعت از فرماندهی کل قوا، آیت الله خامنه ای، جان برکفان سپاه پاسدارن به فرماندهی اسوه مقاومت، سرلشکر سلیمانی، تمامی سرمایه گذاری های آمریکا در منطقه را دود هوا کردند و ایران را به مدیترانه یعنی همسایه اروپا و رژیم صهیونیستی رسانده و معادله قدرت به نحو گسترده ای به نفع جمهوری اسلامی تغییر و قدرت فرامنطقه ای ایران تثبیت گردید و در مقابل علاوه بر ثبت بزرگترین شکست نظامی-سیاسی آمریکا در تاریخ این کشور و جهان، امروز آمریکا را به وضعیتی دچار کرده است که هیچ سیاستمدار و تحلیل گر آمریکایی نتوانسته است برای خروج این کشور از بحران های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی که از پیامدهای این شکست بوده است، طرحی ارائه نماید.

از این منظر، اقدام اخیر ترامپ علیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، قابل فهم است و البته بر عکس علاوه بر آشکار شدن بیشتر قدرت و ارزش سپاه برای امنیت کشور و منطقه، زمینه لازم برای اقدامات سخت سپاه پاسداران علیه منافع و پایگاه های آمریکای متجاوز و تروریست پرور را فراهم کرد.

آنچه افکار عمومی منطقه و بسیاری دیگر از ملت های جهان به آن اعتراف و اذعان دارد این است که به ویژه پس از شکست داعش، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نیروی قدس آن به عنوان قهرمان مبارزه با تروریسم در جهان شناخته شده است، در حالی که علاوه بر بزرگترین ناقض، قواعد، مقررات و قراردادهای بین المللی، دولت های آمریکا به عنوان بزرگترین دولت ترویست پرور جهان شناخته می شوند.

همچنین علاوه بر افزایش استحکام انسجام داخلی، از دیگر پیامدهای اقدام ترامپ می تواند این مهم باشد، کسانی که معتقد بودند با عقب نشینی از صنعت هسته ای، خصومت آمریکا علیه جمهوری اسلامی را خاتمه و با این کشور رابطه برقرار خواهند کرد، آنها متنبه و بیدار گردند و به تعبیر امام خمینی رحمةالله علیه «آنهایی که خواب آمریکا را می بینند، خدا بیدارشان کند».

انتهای پیام/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول