اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

خبر خوب

روایت سرهنگ دکتر «خسرو جهانی» از عواملی که به بیعت تاریخی همافران با امام خمینی (ره) منتهی شد

آمریکایی‌ها دستمان را می‌گرفتند و می‌گذاشتند روی دکمه شلیک موشک

سرهنگ «خسرو جهانی» می‌گوید: «سیستم نظامی -دفاعی امروز کشور با 40سال قبل، قابل مقایسه نیست. همین بس که به‌جای 51 هزار مستشار نظامی خارجی، امروز 50 هزار متخصص و دانشجوی علوم نظامی داریم که در اتاق‌های فکر و سایت‌های موشکی مشغولند.»

آمریکایی‌ها دستمان را می‌گرفتند و می‌گذاشتند روی دکمه شلیک موشک

مجله فارس پلاس؛ مریم شریفی:‌ به روایت شناسنامه‌اش، 66 سال را پر کرده اما اگر از خودش بپرسی، می‌گوید 40 سال قبل در نوزدهمین روز از یازدهمین ماه سال متولد شده، همان روزی که دوشادوش خط شکنان، چشم بر هرچه دلهره و تهدید بست و با آغوش باز به دیدار نور رفت. همان روزی که همراه بازهای گرفتار در قفس، دل به دل خسته‌گان از ظلم داد و بندها را از پای خود باز کرد تا پرواز در آسمان آزادی را تجربه کند. و چه تولد باشکوهی بود تولدی که در آن، شمع زندگی حکومت تاریکی‌ها خاموش شد. هر سال 19 بهمن برای سرهنگ دکتر «خسرو جهانی»،‌ افسر بازنشسته پدافند هوایی و یکی از حاضران در مراسم بیعت تاریخی همافران و افسران شجاع نیروی هوایی با امام خمینی (ره)، حکایت قند مکرر است. داستان پرفرازونشیبی که هیچ‌وقت رنگ تکرار به خود نمی‌گیرد. در چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی و آن دیدار فراموش‌ناشدنی، برای یافتن تصویری واضح‌تر از دیروزی که پشت سر گذاشتیم و امروزی که تجربه می‌کنیم، پای صحبت‌های پرشور این رزمنده خستگی‌ناپذیر نشستیم که با بازنشستگی هیچ میانه‌ای ندارد و هنوز هم با تمام قوا در میانه میدان است؛‌ این بار در کسوت استادی که همّ‌وغمّش تربیت نیروهای جوان جان‌برکف برای حفظ امنیت کشور و هموطنان است.

 

به نوکری و فرمانبری از اجانب می‌گویند پیشرفت؟!

* سئوالاتم را با طرح یک شبهه که این روزها با آن روبه‌رو هستیم،‌ شروع می‌کنم. وقتی از پیشرفت‌ها و موفقیت‌های کشور در 40 سال عمر انقلاب اسلامی صحبت به میان می‌آید، گروهی می‌گویند: هر حکومتی هم در رأس کار بود، بعد از 40 سال به این پیشرفت‌ها می‌رسید. نظر شما که در هر دو مقطع قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ارتش خدمت کرده‌اید، در این زمینه چیست؟ آیا حکومت پهلوی هم با آن روند اداره کشور، به پیشرفت‌های امروز ما در عرصه نظامی و دفاعی می‌رسید؟

 آیا نوکری و فرمانبری از اجانب،‌ نقطه قوت و پیشرفت محسوب می‌شود؟ آن روزها در حکومت پهلوی 51 هزار مستشار نظامی از کشورهای غربی به‌ویژه آمریکا برای مدیریت و ساماندهی امور نظامی و دفاعی مانند تعمیر و نگهداری هواپیماها، سایت‌های موشکی، توپ‌ها و رادارها و حتی قطعه‌رسانی در کشور ما مشغول به کار بودند. ساده‌تر بگویم؛‌ تا 40 سال قبل وقتی کشورهای خارجی یک دستگاه یا ابزار نظامی به ما می‌فروختند، همراهش یک گروه مستشاری هم به ایران می‌فرستادند تا کار نصب و راه‌اندازی و تعمیرات احتمالی بعدی آن را انجام دهند. درواقع،‌ اجازه نمی‌دادند ایرانی‌ها نقشی در این زمینه داشته‌باشند.

شاید باورتان نشود؛ یک بار یکی از رادارهای نصب‌شده روی قله برای 2 روز از کار افتاده بود و مستشار آمریکایی مسئول آن برای تعمیر نمی‌آمد. یکی از افسران فنی ما وقتی برای بازدید رفت، گفت: «این که کاری ندارد. خودمان می‌توانیم تعمیرش کنیم.» دست به کار شد و مشکل رادار را رفع کرد. اما به دلیل همین اتفاق کوچک، بلوایی به‌پا شد. مستشار آمریکایی وقتی بعد از چند روز آمد و از ماجرا خبردار شد، شروع کرد به داد و فریاد بر سر فرمانده پایگاه که: «به چه حقی به این دستگاه دست زده‌اند؟ و...» می‌دانید نتیجه چه شد؟ آن افسر فنی را به این جرم که دانش و تخصص داشت و نیاز کشورش را برطرف کرده‌بود، یک هفته بازداشت کردند!


 

 

* یعنی نیروهای رسمی ارتش هم اجازه نداشتند با دستگاه‌های نظامی کار کنند؟

** از تجربه شخصی خودم برایتان می‌گویم. من در سال 1355 و 3 سال بعد از استخدام در رسته پدافند هوایی و قسمت رادار، برای گذراندن دوره تخصصی موشک «هاگ» به آمریکا اعزام شدم. 8 ماه در کلاس‌های آموزشی دانشگاه «فورد بلیس» تگزاس شرکت کردم. من در قسمت رادار که کنترل‌کننده هواپیما محسوب می‌شود، فعالیت می‌کردم. در این دوره شرکت کردم تا به مهارتی مجهز شوم که اگر هواپیمای متجاوزی در آسمان کشور پیدا شد، بتوانم با موشک آن را هدف قرار دهم. اما هیچ‌وقت فضایی برای بروز توانمندی‌های من که به‌عنوان شاگرد اول به 2 تخصص تاپ عرصه پدافند مجهز شده‌بودم و سرشار از انگیزه برای کار و خدمت بودم، فراهم نشد.

 در همان مقطع،‌ یک سیستم موشکی از آمریکا خریداری شد که من و تعدادی دیگر کار با آن را در همان دوره تخصصی گذرانده‌بودیم. در بازگشت به ایران، ستوان‌های آمریکایی هم همراه ما آمدند تا آن دستگاه را نصب و راه‌اندازی کنند. وقتی نوبت به آزمون عملی برای شلیک موشک رسید، ستوان آمریکایی در اتاق کنترل و عملیات، انگشت ما را می‌گرفت، می‌گذاشت روی دکمه و برای شلیک فشار می‌داد! یعنی حتی اجازه نمی‌داد ما خودمان شلیک کنیم! و به همین سادگی به ما القا می‌کرد: «شما نمی‌توانید. هر چه ما می‌گوییم، همان را انجام دهید.»

 

ما در ارتش حکومت پهلوی هیچ اختیاری از خودمان نداشتیم و به همین دلیل،‌ رشد استعدادها بسیار کند و ضعیف بود و اصلاً جایی برای ابتکار و نوآوری وجود نداشت. تمام محتوای آموزشی ما بر مبنای تفکرات و خواسته‌های کشورهای خارجی تعیین می‌شد و نحوه اجرای آن را هم خودشان تعیین می‌کردند. آن‌ها کارفرما بودند و ما خدمه آن‌ها. در این شرایط، حتی درجه‌داران ما در بالاترین سطح هم کاری از دستشان برنمی‌آمد و تمام همّ‌وغمّ‌شان این بود که نیروی سطح پایین آمریکایی از دستشان ناراحت نشود. تحمل این شرایط تحقیرآمیز، برای ما بسیار سخت بود.


 

 

برای خدمت وارد ارتش شدیم، ما را در مقابل مردم قرار دادند

*همین شرایط باعث شد زمینه بروز نارضایتی‌ها در میان نیروهای ارتشی شکل بگیرد و کم‌کم به صف مخالفان حکومت ملحق شوند؟

** اغلب نیروهای ارتش از همان ابتدا با مردم همراه بودند. بدنه ارتش را نیروهای اصیلی تشکیل می‌دادند که از سال 1340 با علمای طراز اول در ارتباط بودند و در پیشبرد نهضت اسلامی مشارکت می‌کردند. از دل همین شاکله اصیل، مدتی بعد، امثال شهید سپهبد قرنی، شهید سرلشکر فلاحی، شهید نامجو، شهید ستاری، شهید بابایی، شهید آبشناسان و... درخشیدند.

واقعیت این بود که ما با فکر خدمت به مردم وارد ارتش شده‌بودیم اما با شروع حرکت‌های اعتراضی مردمی، اتفاقاتی رقم خورد که باعث شد به‌تدریج به باور و اعتماد ما نسبت به ارتش لطمه وارد شود. اواخر سال 1356 بود که به موازات بالا گرفتن اعتراضات مردمی علیه رژیم، حضور نیروهای گارد شاهنشاهی و گارد جاویدان هم در خیابان‌ها پررنگ‌تر شد. وقتی رژیم احساس کرد با نیروهای نظامی موجود توان مقابله در برابر موج خشم مردم را ندارد، تحرکات افسران عالی رتبه ارتش و نیروهای ساواک و ضد اطلاعات در دانشگاه و سخنرانی‌هایشان برای دانشجویان افسری شروع شد. آن‌ها در سخنرانی‌هایشان می‌گفتند: «آینده این کشور متعلق به شماست. شما مقامات عالی‌رتبه ارتش در آینده هستید. شما باید بیایید درمقابل این اراذل و اوباش!، خودفروخته‌ها و چریک‌هایی که توسط کشورهای بیگانه سازماندهی شده و به خیابان‌ها می‌آیند، بایستید! باید تلاش کنید قطار تحرکات این افراد را یا متوقف و یا از ریل خارج کنید.»

این حرف‌ها اولین رگه‌های شک و تردید را در وجود دانشجویان افسری ایجاد کرد. ما از تحولات جامعه آگاه بودیم و خانواده بسیاری از ما در کنار همان مردم معترض بودند. اینطور بود که کم‌کم حرف‌های درِ‌گوشی در دانشگاه شروع شد. یکی می‌گفت: «خبر داشتی پدرت توی دار و دسته ارذل و اوباشه؟!» آن یکی می‌گفت: «نمی‌دونستم مادرم خودفروخته ست!» و... تصورمان این بود که همه آن حرف‌ها هشداری است که یک وقت خیال ملحق شدن به مردم معترض را به سرمان راه ندهیم. اما ماجرا جدی‌تر از چیزی بود که ما فکر می‌کردیم. یک روز اعلام شد ما هم باید برای مقابله با مردم به خیابان‌ها برویم. مسئولیت تأمین امنیت سفارت‌خانه‌ها، میادین، مجسمه‌ها و پمپ‌بنزین‌ها و زیرنظر گرفتن تردد مردم به ویژه روحانیون در پایانه‌های مسافربری به ما واگذار شد.


*آیا مواردی پیش آمد که وارد درگیری‌های جدی مردم و گاردی‌ها شوید؟

** بله. جمعه سیاه، یکی از آن تجربه‌های تلخ بود. صبح روز جمعه 17 شهریور، وقتی به میدان ژاله رسیدیم، از دیدن آن‌همه خودروهای ضدشورش، تانک و ماشین‌های آب‌پاش در آن میدان کوچک خشکمان زد. قرار نبود علیه مردم اقدام نظامی شود. البته آن طرف، از نگاه مردم انگار هیچ اتفاقی نیفتاده‌بود. خبری از ترس و دلهره نبود. کم‌کم شعارهای مردم و حرکتشان شروع شد. همین شجاعت و بی‌تفاوتی‌شان نسبت به آن نمایش نظامی هم انگار نیروهای حاضر در میدان را جری کرد و شد آن‌چه نباید می‌شد. فرمانده گاردی‌ها بی‌دلیل فرمان تیر صادر کرد و آن‌ها هم مردم بی‌دفاع را به رگبار بستند و طولی نکشید که میدان ژاله با خون مردم رنگین شد.

برای ما که با بهت، نظاره‌گر آن قتل عام بودیم، همه‌چیز باورنکردنی بود. وقتی به خوابگاه دانشگاه برگشتیم، مدام از هم می‌پرسیدیم: «گناه مردم چه بود که باید اینطور به خاک و خون کشیده می‌شدند؟ آن‌ها فقط در دفاع از اسلام و قرآن شعار می‌دادند...» روز 17 شهریور 1357 گرچه بسیار تلخ و سنگین بود اما باعث شد حتی آن دسته از دانشجویان و افسرانی هم که تا آن روز معتقد بودند نیروهای ارتش دارند در برابر معترضان آشوب‌طلب از خودشان دفاع می‌کنند، به خشونت ارتش و بی‌گناهی مردم اعتراف کنند.


بغض انقلابی‌مان در سفارت یانکی‌ها ترکید...

* این آگاهی آیا به ایجاد حرکتی منجر شد؟ آیا جسارت ابراز مخالفت با رژیم در شما ایجاد شد؟

** بعد از واقعه 17 شهریور، حال و هوای دانشگاه و خوابگاه تغییر کرد. حالا دیگر در همه‌جا از زیر تخت‌ها گرفته تا سالن اجتماعات، اعلامیه‌های سخنرانی امام خمینی (ره) را می‌دیدیم، واقعیتی که برای فرماندهی ارتش بسیار سنگین بود. اما خشم فروخورده افسران یک روز در غیرمنتظره‌ترین موقعیت، خودش را نشان داد؛ در سفارت آمریکا!

ماجرا از این قرار بود که چند ماهی بود مسئولیت محافظت از سفارت آمریکا را به ما افسران پدافندی سپرده‌بودند. یک روز «اکبر یزدی زاده»، یکی از اعضای گروه، به مسئول بوفه سفارت گفت: «ما صبحانه نخورده‌ایم. ترتیب صبحانه نیروهای ما را بدهید.» یکی از دیپلمات‌های آمریکایی که از موضوع باخبر شد، گفت: «مگر نمی‌دانید سفارت هر کشور، به منزله خاک آن کشور است؟ چرا توقع دارید ما در خاکمان به شما غذا بدهیم؟...» انتظار چنین رفتار تحقیرآمیزی را نداشتیم. ما برای تأمین امنیت آن‌ها آنجا حضور داشتیم و آن‌ها در عوض، چنین رفتار توهین‌آمیزی با ما داشتند. دیگر کسی جلودار اکبر یزدی زاده نشد. جلو آمد و با صدای بلند به زبان انگلیسی گفت: «یانکی برگرد به خانه‌ات!» ما هم این شعار را تکرار کردیم.

رنگ از رخ دیپلمات‌های آمریکایی پریده‌بود. موضوع را که به گارد جاویدان گزارش کردند، خیلی طول نکشید که یک اتوبوس نیروی جدید به محل سفارت آمد و ما را با خشونت با همان اتوبوس به دانشگاه بردند و تحویل دادند. می‌دانستیم بازجویی و مجازات در انتظارمان است، بنابراین تصمیم گرفتیم در یک حرکت نمایشی، عذرخواهی و اظهار ندامت کنیم! چون این تنها راه بازگشتمان به میان مردم بود...

* از ماجرای تظاهرات گروهی از پرسنل نیروی هوایی در خیابان پیروزی در روزهای سرنوشت‌ساز بهمن‌ماه 1357 بگویید.

** وقتی روز 6 بهمن اعلام شد امام (ره) به ایران برمی‌گردند، همه کشور پر از شادی شد. اما بختیار اعلا موضع کرد و گفت اجازه ورود هواپیمای امام به فرودگاه را نمی‌دهد. همین کافی بود که از همه‌جا موج اعتراضات مردمی شکل بگیرد. علما و بزرگان هم که در میانشان آیت‌الله طالقانی، آیت‌الله محلاتی، آیت‌الله بهشتی، آیت‌الله عمید زنجانی و... حضور داشتند هم در اعتراض به این ماجرا به دانشگاه تهران رفتند و متحصن شدند. اتفاق غیرمنتظره اما حرکت گروهی از اهالی نیروی هوایی بود که در حمایت از تحصن علما و در اعتراض به ممانعت از ورود امام به کشور، از ستاد نیروی هوایی در خیابان پیروزی شروع به تظاهرات کردند. آن نیروهای شجاع که لباس‌های فرم به تن داشتند و شعار می‌دادند: «ما پرسنل هوایی هستیم/ ما منتظر خمینی هستیم»، تا چهارراه کوکاکولا تظاهرات کردند. اما متاسفانه ساواک آن‌ها را شناسایی کرد و همان شب با حمله به خانه‌های سازمانی قصرفیروزه، 123 نفر از آن‌ها را دستگیر کرد.

 

... عضو کمیته استقبال شدم، پاداشم را گرفتم

* ماجرای آن تحصن به کجا رسید؟

** اتفاقاً به من مأموریت دادند با 32 نفر نیرو به دانشگاه تهران بروم و مراقب حرکات متحصنین باشم، غافل از اینکه دل خود من هم با آن‌ها بود. ما هر روز به آنجا می‌رفتیم اما مثل تمام دفعات قبل، هرگز حتی یک گلوله هم به طرف مردم شلیک نکردیم و هر شب مهماتمان را به‌طور کامل تحویل می‌دادیم. همین مدارا و همراهی با متحصنین باعث شد بزرگانی که آنجا حضور داشتند، مرا بشناسند.

یک روز یکی از روحانیون فعال مرا صدا کرد و گفت: «سرکار! اجازه می‌دهی یک چهارپایه بگذاریم و من 2 دقیقه صحبت کنم و دلم را خالی کنم؟ می‌دانم دل شما هم با ماست.» نگاهی به اطراف انداختم و گفتم: از کجا می‌دانید؟ گفت: «دیدم به معاونت سفارش می‌کردی کاری به مردم نداشته‌باشند.» دست معاونم را گرفتم و گفتم: برویم آن طرف قدم بزنیم. آن روحانی شروع به سخنرانی کرد. در میان حرف‌های آتشینش علیه رژیم، دیدم چند جیپ نظامی به طرف دانشگاه می‌آیند. دویدم و خودم را به آن روحانی رساندم و در یک حرکت سریع، عمامه‌اش را انداختم و عبایش را کشیدم. او هم که از قبل لباس شخصی زیر عبایش پوشیده‌بود، کنار چهارپایه در میان مردم عادی نشست. جیپ‌ها که به ما رسیدند، یکی از درجه‌داران با دیدن عبا و عمامه در دستان من، پرسید: «ماجرا چیست؟» گفتم: یک روحانی خرابکار داشت مردم را تحریک می‌کرد. عبایش را گرفتم اما خودش فرار کرد. عبا را از من گرفت و جیپ‌ها به سرعت حرکت کردند تا بروند روحانی مورداشاره مرا دستگیر کنند! آن‌ها که دور شدند، آن روحانی به اتیکت لباسم نگاه کرد و با خنده گفت: «خدا خیرت بدهد جهانی! یک عبا و عمامه گذاشتی گردن ما...» در جواب گفتم: عوضش زنده ماندید. آن اتفاق باعث شد من در آن جمع، شناخته شوم. شهید نامجو چند روز بعد، مرا برای عضویت در کمیته استقبال از امام معرفی کرد.

 

* و روز 12 بهمن در کمیته استقبال حضور داشتید؟

** بله. روز دهم بهمن که خبر قطعی بازگشت امام اعلام شد، «قاسم فراوان»، که از جمع ما با دفتر آیت‌الله طالقانی ارتباط داشت، با یک ساک پر از بازوبند به سراغمان آمد. 3-2 شب به‌عنوان اعای کمیته استقبال از امام در فرودگاه مهرآباد بودیم تا بالأخره روز موعود فرا رسید. روز 12 بهمن وقتی امام با همراهی مردم مسیر فرودگاه تا بهشت زهرا (س) را طی می‌کردند، ما در مدرسه رفاه سازماندهی شدیم. از آن روز تا 17 بهمن در قالب کمیته محافظان امام خدمت کردیم و هرکس را که قصد دیدار با امام داشت، بازرسی بدنی می‌کردیم. بعضی بزرگان از ما به امام گلایه کردند اما ایشان در جواب به آن‌ها گفته‌بودند: «ما و شما اینجا مهمانیم. این آقایان، مأمورند و مسئول.»

 

با آن بیعت، کمر رژیم را شکستیم

* آن دیدار تاریخی پرسنل نیروی هوایی با امام خمینی (ره) در روزهایی که هنوز رژیم پهلوی بر سرِ کار بود، چگونه شکل گرفت؟

** روز 17 بهمن، «قاسم فراوان» با اعلام پایان مأموریتمان در مدرسه رفاه، گفت: «قرار ما، صبح روز 19 بهمن در محوطه پشت پادگان آموزش پدافند. می‌خواهیم دسته‌جمعی برویم کوهنوردی! با لباس شخصی بیایید اما...» بعد با اشاره به لباس فرم خودش ادامه داد: «لباس کوهنوردی‌هایتان را هم در ساک با خودتان بیاورید!» قاسم این‌ها را گفت و ما را با یک دنیا سئوال روانه خانه‌هایمان کرد... صبح روز 19 بهمن، ساک به‌دست به طرف محل قرار رفتیم. آنجا ازطریق کوچه پس‌کوچه‌ها به یک مدرسه دخترانه حوالی خیابان ایران هدایت شدیم و دیدیم تعداد زیادی از همافران هم آنجا حضور دارند. آنجا بود که همافر «نوشادی» با صحبت‌هایش شوکه‌مان کرد: «عزیزان! با توکل بر خدا امروز می‌خواهیم برای بیعت با امام خمینی (ره) به مدرسه علوی برویم! قدم در راهی می‌گذاریم که شاید بازگشتی نداشته‌باشد. شاید در مسیر حرکت، قتل عام مان کنند. پس، هرکس دلش با این حرکت نیست، همین‌جا بماند...» اما صدای تکبیر حدود 350 نفر پرسنل نیروی هوایی که اعلام آمادگی می‌کردند، مدرسه را لرزاند.

همان‌جا لباس‌های فرم را پوشیدیم و به طرف مدرسه علوی حرکت کردیم. در مسیر حرکت، بعضی نیروها کارت‌های شناسایی‌شان را در دست گرفته و به عابران نشان می‌دادند و می‌گفتند: «این‌ها سند ماست. فردا روزی نگویند این واقعه، ساختگی است و این افراد را اجیر کرده بودند...»

نمی‌دانید مراسم دیدار با امام چقدر باشکوه بود... بعد از قرائت قطعنامه بیعت پرسنل نیروی هوایی، امام در جملاتی ما را مورد لطف قرار دادند و فرمودند: «امروز، روز مبارکی است. این حرکت شما در تاریخ ثبت می‌شود و مردم آن را فراموش نمی‌کنند. من برایتان دعا می‌کنم. مراقب خودتان باشید. شما سرمایه‌های این حکومت اسلامی هستید...»

البته رژیم هم بیکار ننشست و روز 21 بهمن با هجوم به پادگان نیروی هوایی و به شهادت رساندن جمعی از سربازان و درجه‌داران، خشم خود را از این حرکت ما نشان داد. نیروی هوایی، به‌اصطلاح سوگلی رژیم پهلوی بود و حکومت هزینه‌های فراوانی برای آموزش و آماده‌سازی پرسنل آن کرده بود تا در موقع نیاز، مدافعش باشد اما همین نیرو اولین نیرویی بود که به او پشت کرد. ما با بیعت روز 19 بهمن با امام، ستون فقرات ارتش و رژیم را شکستیم.

 

شهید ستاری می‌گفت: آنقدر خراب کنید، تا یاد بگیرید
* در ابتدای صحبت‌هایتان از القای حس ناتوانی به نیروهای ارتشی توسط مستشاران خارجی گفتید. آن باور «نمی‌توانیم» چه زمانی از ذهن و فکر نیروهای نظامی ما پاک شد؟

** بعد از پیروزی انقلاب اسلامی،‌ ورق برگشت. شجاعت و احساس عزت امام خمینی (ره) وقتی که با صلابت فرمودند: «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند»، تکثیر شد و به همه نیروها در تمام سطوح تزریق شد. اینطور بود که برخلاف فرماندهان سابق که گوش به فرمان مستشاران خارجی، اجازه هیچ کاری به نیروهایشان نمی‌دادند، فرماندهان به نیروها اعتماد به نفس می دادند. شهید «منصور ستاری» می‌گفت: «آنقدر دستگاه خراب کنید، تا یاد بگیرید. هواپیمای میگ، سامانه‌های موشکی و توپ‌ها را باز کنید و اسرارش را کشف کنید. خراب کنید، نترسید، من جواب می‌دهم. ما باید به این ایمان و باور برسیم که می‌توانیم.»

 

* و توانستیم...

** بله. ما که اجازه دست زدن به دکمه سیستم موشکی را نداشتیم، آنقدر کار کردیم و تجربه به‌دست‌آوردیم تا ترسمان ریخت و در عرصه نظامی و دفاعی به تخصص‌های پیشرفته از ساخت انواع موشک‌ها و ارتقای بُرد آن‌ها تا ساخت هواپیما رسیدیم. حالا برد موشک‌هایمان به 3 هزار کیلومتر رسیده‌است و هواپیمای «کوثر» ما که به دست متخصصان داخلی ساخته شده، در نوع خودش بی‌نظیر است. البته می‌پذیریم که هنوز انتظارات رهبرمان را برآورده نکرده‌ایم و باید بسیار بیشتر کار کنیم. چون امام ما همیشه تاکیدشان این است که هرچه می‌توانید در امر آموزش تلاش کنید و مراقب باشید از دانش روز عقب نمانید.

 

50 هزار متخصص بومی به جای 51 هزار مستشار خارجی

* امروز در عرصه پدافند هوایی به‌لحاظ دانش و تخصص در چه جایگاهی قرار داریم؟

** قرارگاه پدافند هوایی خاتم‌الأنبیا (ص) با تدبیر مقام معظم رهبری سال‌هاست به‌صورت مستقل و با بهره‌گیری از دانش روز، در خط مقدم حفاظت از امنیت کشور درمقابل تهدیدات ایفای نقش می‌کند. حالا به جای آن 51 هزار مستشار نظامی خارجی، 50 هزار متخصص و دانشجوی علوم نظامی داریم که در اتاق‌های فکر و سایت‌های موشکی مشغول طراحی و تولید و نوآوری‌اند و به برکت تلاش‌های خستگی‌ناپذیر آن‌ها، حالا در زمینه تجهیزات نظامی و سیستم‌های دفاعی و امنیتی به سطحی از خودکفایی، پیشرفت و اقتدار رسیده‌ایم که دشمن حتی جرأت نمی‌کند فکر تهاجم به آسمان ایران را به مخیله‌اش راه دهد. این اقتدارِ ناشی از دانش و تخصص بومی،‌ علاوه‌بر اینکه چتر امنیت را بر تمام نقاط کشور گسترانده است، به ما این امکان را داده که بتوانیم دست یاری هر کشور دوست و مظلومی را که مورد تهاجم دشمنانش قرار گرفته، در زمینه ارائه مشاوره بفشاریم.

 

عملیات‌های دفاع مقدس را تبدیل به درس کرده‌ایم

*از اتاق‌های فکر در قرارگاه پدافند هوایی خاتم‌الأنبیا (ص) گفتید. چه اتفاقاتی در این اتاق‌های فکر رقم می‌خورد؟

** پیشکسوتان دفاع مقدس و متخصصان صنایع نظامی در اتاق‌های فکر گرد هم می‌آیند و به رصد شرایط می‌پردازند و با توجه به نیاز روز، در برابر هر تهدید جدید از جانب دشمنان، سلاح‌های جدید متناسب با آن طراحی می‌کنند.

من در سمت مشاور، محقق و نویسنده در قرارگاه پدافند هوایی خاتم‌الأنبیا (ص) مشغول خدمت هستم. از دیگر فعالیت‌های ما این است که در اتاق‌های فکر با حضور متخصصان حوزه‌های مختلف به آنالیز و کالبدشکافی عملیات‌های دوران دفاع مقدس پرداخته و نقاط ضعف و قوت نیروهای خودی در این نبردها را شناسایی می‌کنیم و این موارد را به‌عنوان سرفصل‌های آموزشی، تبدیل به کتاب می‌کنیم. به‌این‌ترتیب، برخلاف 40 سال قبل نیازمند بسته‌های آموزشی طراحی‌شده در آن سوی مرزها که کاملاً منطبق بر خواسته‌ها و منافع آمریکا و دیگر قدرت‌های غربی بود، نیستیم.

 

از شناسایی 300 نقطه حساس به شناسایی 3 هزار و 800 نقطه رسیده‌ایم

* این رویکرد - بررسی شرایط کشور در حوزه دفاعی و امنیتی در گذشته و تلاش برای اصلاح نقایص و ارتقای نقاط قوت - چه نتایجی داشته‌است؟ از مصادیق برایمان بگویید.

** 40 سال قبل، 300 نقطه حساس و حیاتی کشور ما توسط متخصصان آمریکایی شناسایی شده‌بود که جالب است بدانید آمریکا مختصات تمام این نقاط سرنوشت‌ساز امنیتی ما را در جنگ تحمیلی در اختیار عراق قرار داد و زمینه‌ساز وارد آمدن خسارات مهمی به ما شد. یکی از این نقاط نقاط مهم، جزیره خارک بود که یکی از حساس‌ترین مناطق انتقال نفت ما محسوب می‌شد. با اطلاعاتی که آمریکا به عراق داده‌بود، در 2 هزار و 887 روز جنگ، هواپیماهای عراقی 2 هزار و 930 بار به جزیره خارک حمله کردند تا به سفارش آمریکا باعث ازبین‌رفتن نفت ما شوند و به‌لحاظ مالی ما را هرچه بیشتر تحت فشار قرار داده و مجبور به درخواست مذاکره کنند که البته به لطف خدا به مقاصدشان نرسیدند.

اما خوب است بدانید در قرارگاه پدافند هوایی خاتم‌الأنبیا (ص) با 3 سال تلاش شبانه‌روزی نیروهای متخصص و با استفاده از تجهیزات مختلف و دوربین‌های پیشرفته، 3 هزار و 800 نقطه حساس در تمام نقاط ایران شناسایی شده است که حالا با نیروهای انسانی زبده و با کمک دستگاه‌های پیشرفته، همه این نقاط پوشش داده شده و از آن‌ها مراقبت و حراست می‌شود تا از این طریق از غافلگیری در مقابل تهدیدات احتمالی دشمنان جلوگیری شود.


 

 

* نسل جدید دانشجویان و افسران نیروی هوایی را چگونه می‌بینید؟

** برخلاف دوران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی که حتی درجه‌داران ما هم توسط مستشاران آمریکایی مورد بی‌احترامی قرار می‌گرفتند، امروز در ارتش جمهوری اسلامی و ازجمله در قرارگاه پدافند هوایی خاتم‌الأنبیا (ص)، با دانشجویان و افسران نظامی به‌گونه‌ای رفتار می‌شود که بیش از هرچیز، احساس عزت کنند و در مقابل هیچ نیرویی احساس ضعف و ذلت نکنند. چون معتقدیم زمانی ابتکار، نوآوری و خلاقیت ایجاد می‌شود که حرمت نیروی انسانی توسط فرماندهان حفظ شود و احساس تعهد و تکلیف درمقابل مردم در آن‌ها وجود داشته‌باشد. بر همین اساس، همّ‌وغمّ مدیریت قرارگاه، در درجه اول، تربیت و پرورش نیروها و در درجه بعد، آموزش و تجهیز آن‌ها با انواع مهارت‌هاست. و حالا خروجی‌های این نگاه و شیوه تفکر، قابل تحسین هستند. باید بگویم واقعاً دانشجویان و نیروهای جوان، بسیار معتقدتر از ما قدیمی‌های ارتش هستند و به‌لحاظ توان علمی، تخصص، پایبندی به فرهنگ شهادت و اطاعت‌پذیری از ولایت هم در بالاترین درجه‌ها قرار دارند. همیشه حرف من این است که؛ خوشا به حال شما نسل جوان که در این سال‌ها به‌گونه‌ای عمل کرده‌اید که دشمن جرأت نکرده به کشور نگاه چپ بیندازد.


* و صحبت پایانی...

** به مردم عزیزمان عرض می‌کنم نگران هیچ تهدیدی نباشند، تهدیداتی از قبیل اینکه؛ تمام گزینه‌ها روی میز است. به مردم اطمینان می‌دهم که خیالشان آسوده‌باشد چون فرزندان آن‌ها در ارتش و سپاه با عملکرد مقتدرانه‌شان زیر این میز زده‌اند و تمام تهدیدهای دشمن را بی‌اثر کرده‌اند. من چهل‌سالگی انقلاب اسلامی را به مردم تبریک عرض می‌کنم و نوید روزهایی را می‌دهم که انشاالله نسل‌های آینده، 100 سالگی انقلاب را جشن بگیرند چون ما تازه در اول راه هستیم. البته ما کاملاً هوشیاریم و می‌دانیم جنگ و تهدیدات دشمنان تمام نشده و فقط شیوه‌های آن تغییر کرده است. بنابراین با رصد شرایط روز، براساس تهدیدات دشمن به طراحی سیستم‌های جدید دفاعی می‌پردازیم. حالا به لطف خداوند و با تلاش‌های صورت‌گرفته در این 40 سال، ایران اسلامی در حوزه نظامی و دفاعی به‌لحاظ آموزش، عملیات، لجستیک (تعمیر و نگهداری) و پشتیبانی، در جایگاه برجسته‌ای قرار گرفته است و دشمن هرگز نمی‌تواند چشم طمع به این مرزوبوم داشته‌باشد.

 

انتهای پیام/

 

 

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول