خبرگزاری فارس ـ گروه اندیشه: عبدالله صلواتی استاد فلسفه دانشگاه شهید رجایی، یادداشتی با عنوان «دانشهای امروزین بازنماییکنندهاند یا وانمودکننده؟» را در اختیار این خبرگزاری قرار داده است.
پارک دیزنیلند، پارک تفریحیای در کالیفرنیاست که در ۱۹۵۵ افتتاح شده است. در این پارک، به نوعی بزرگسالان، بچگی میکنند. آدمها با خوشامدگویی وارد دیزنیلند میشوند و در بدو ورود بدانها گفته میشود: دیزنیلند سرزمین شماست.
دیزنیلند سعی میکند تا این آدمها با برنامههای متنوع و تا حدودی کودکانه، خستگی و کهولت را فراموش کنند. در راستای همین هدف، بازیگران واقعی، نقش شخصیتهای کارتونی از جمله سفید برفی، آلیس در سرزمین عجایب و تینکربل، سیندرلا، دیو و دلبر، زیبای خفته و... را برعهده دارند.
به تعبیر بودریار در کتاب وانمودهها و وانمود، دیزنیلند میخواهد کودکانه باشد تا چنین وانمود کند که بزرگسالان در جای دیگر، در جهان واقعی بسر میبرند و این موضوع را پنهان کند که کودکی در شکل راستین آن همه جاگیر است و بزرگسالان میخواهند اینگونه وانمود کنند که کودکی واقعیشان تنها یک توهم است.
وانمود در نزد بودریار در تقابل با بازنمایی است؛ بازنمایی، مرجع دارد و از همارزی نشانه و امر واقعی نشأت میگیرد اما در وانمود، نشانه به خود بازمیگردد و مرجعش را نابود میکند؛ در وانمود، تصویر نشانه چیزی نیست، و پوشاننده و کتمانکننده واقعیت است.
بودریار در جای دیگر از این کتاب میگوید: برای زندهماندن رشته مردمشناسی، موضوع آن باید بمیرد...بعد می.پرسد: آیا همه علوم در این سراشیبی تناقضنما قرار ندارند که با فهم موضوع خود، مرگشان رقم میخورد و با مرگ موضوعشان، خود دوباره به زندگی بازمیگردند؟... مردمشناسی در قالب ضد مردمشناسی به حیات خود ادامه میدهد و رسالت آن، تزریق تمایزات تخیلی و اقوام وحشی تخیلی برای پنهان نگهداشتن ماهیت جهان ماست که به شیوه آن مجدداً وحشی شده است.
آیا بر اساس نظر بودریار میتوان گفت: دانشهای امروزین که در غرب روییدهاند، در صدد تزریق تمایزات تخیلی میان انسانهای بدوی و انسانهای امروزیاند؛ تمایزاتی که میخواهد انسان دیروزی را نادان، وحشی، به دور از تمدن و مجنون جلوه دهد و با پمپاژ دانایی، تمدن و فرزانگی، انسان امروز را متمدن و فرزانه معرفی کند و سرپوشی نهد بر توحش و جهالت مردمان امروز؟ یعنی این دانشها بجای بازنمایی در حال تولید و بازتولید ابرواقعیتاند؟ ابرواقعیتی که مدام بجای واقعیت نشسته و کتمانکننده واقعیت اصیل است.
سیاست دنیای امروز هم اگر بر پایه این دانشها بخواهد جوانه زند و رشد کند چگونه میتواند نگران مردم و نیازهای اصیل آنها باشد؟ آیا این سیاستها بر مردمان وانموده حکم میراند یا مردمان واقعی؟ این سیاست مدام مردم را پنهان میکند و بجای آن با وانمودههای آدمی سروکار دارد؟
این پرسشها را نه در راستای حذف و طرد که در ریل بازنگری دانشها مطرح کردم؛ بازنگریای جهانشمول نه صرفاً بازنگری بومی. و پرسش آخر اینکه آیا این بازنگری جهانشمول ممکن است یا ممتنع؟ آیا وانمودسازی موضوعات دانش بویژه وانمودسازی مردم و اجتماعات بشری در دانشهایی چون علوم سیاسی، مردمشناسی، روانشناسی، و جامعهشناسی ذاتی و مقوم این دانشهاست یا عرضی و قابل زوال است؟ در حالت نخست با امتناع بازنگری و در صورت دوم با امکان بازنگری مواجهیم.
آیا دانشهای امروزی و در پی آن سیاستهای دنیای معاصر در پی تشکیل دیزنیلندهای نوین هستند؟ آیا سیاستمداران میخواهند از برخی کشورها دیزنیلند بسازند تا در پی تمایز آن با بیرون از دیزنیلند و تشکیل دوقطبی یا چندقطبی امورات خویش را راحتتر به پیش برند؟
بهعنوان نمونه با تبدیل کشور الف به دیزنیلند از سوی کشور «ب» و دادن خصوصیاتی همانند تروریست و وحشی و ضد امنیت جهانی و شرور قصد دارد اولاً کشور الف را مخالف آنچه هست نشان دهد و ثانیاً بیرون از کشور الف را محیطی ضدتروریسم، امن، و صالح نشان دهد.
دیزنیلند در گرایشهای سیاسی داخلی هم قابل رصد است. رقبا آگاهانه یا ناآگاهانه از حزب رقیب دیزنیلند میسازند تا از این طریق خویش را بزرگسال و بالغ، عاقل و دوراندیش و صاحب اندیشه و برنامه معرفی کنند.
پس باید بیش از پیش به دیزنیلندها توجه داشت و وجود آنها را منحصر در پارکهای خاص ندانست و مسحور فریب دیزنیلندها در شکلگیری ابرواقعیتها نشد.
انتهای پیام/