خبرگزاری فارس مازندران؛ سرویس فرهنگی/ خانوادههایی که از عزیزترین عضو زندگیشان را در برهههای حساس انقلاب وارد میدان کردند تا علی زمانه تنها نماند، همیشه وسط میدان بودند، اصلا در کنار انقلاب ماندن را جز وظایف زندگی ذاتی خویش میدانند و به همین دلیل هست که مادر 70 ساله شهید سیدمحمدرضا قریشی پس از گذشت حدود 30 سال از داغ فرزند جوانش وقتی که گفتم مادر اگر فرزندت الان زنده بود و کشور نیاز به حضورش در میدان نبرد داشت، حاضر بودی که اعزامش کنی، این طور پاسخ داد، «ما از ابتدای انقلاب پای کار بودیم، خودم و همسر مرحوم و دو پسر دیگرم که الان در کنارم هستند عاشق امام و ولایت بوده و هستیم و خواهیم بود. »
دیدار با خانواده شهید سید محمدرضا قریشی توسط یکی از همکاران رسانهای هماهنگ شده بود، فخرالسادت عمادی مادر شهید از درد پا رنج میبرد اما وقتی بحث ترویج فرهنگ ایثار و شهادت به میان آمد به استقبالمان آمد و با مهربانی پذیرای حضورمان شد.
*صلابت و اقتدار مادران شهیدان
در ارتباط با نحوه شهادت سیدمحمدرضا از مادر شهید که پرسیدیم، صلابت در نگاهش بود و با قدرت و بدون اینکه بغضی داشته باشد درباره نحوه شهادت جگرگوشهاش حرف زد، البته این صلابت و محکم حرف زدن خانوادههای شهدا را در چند مصاحبه خبری و دیدارهای مسؤولان با خانواده شهدا به ویژه دیدار استاندار وقت مازندران با خانواده شهید رادمهر دیده بودم.
*زمینگیر شدن نیروهای کومله در منطقه
فخرالسادات عمادی بدون کوچکترین بغضی گفت: پسرم سال 66 در بانه به شهادت رسید، 19 ساله بود که پرپر شد، پرسیدم حتما سرباز وظیفه بود، لبخندی زد و از حضور چندمین بارش در جبهه صحبت به میان آورد.
خانم عمادی در عین حال که با اقتدار از شهادت فرزندش صحبت میکرد، از اینکه آرزو داشت فرزندش را در لباس دامادی ببیند، صحبت به میان آورد و اما زمانی که احساس کرد که انقلاب و کشور به او نیاز دارد مانع حضور نه تنها این فرزندش بلکه بردار کوچک 13 سالهاش هم نشد.
مادر شهید از مهارت فرزندش در ازبین کردن تانکهای دشمن صحبت به میان آورد و بیان کرد: پسرم چون آرپیچیزن ماهری بود از جبهه جنوب برای مقابله با تانکهای دشمن به غرب کشور رفت.
به شدت نیروهای کومله را در منطقه زمینگیر کرده بود بنا به اظهارات همدورهایهایش که برای ما تعریف کردند، قبل از شهادتش هفت تانک عراقی را با آرپیچی زد و در نهایت هم با تیر کاتیوشا از ناحیه صورت به شدت زخمی و آسمانی شد و زمانی که پیکرش را آورند یک طرف صورتش کاملا رفته بود.
درباره نحوه خبر دار شدن شهادتش پرسیدیم؛ مادر شهید گفت: 41 سالم بود دمدمای پائیز بود ماه رمضان سال 66 به صورت جسته و گریخته در ارتباط با شهادت فرزندم مطالبی را شنیده بودم.
پدرش تا حدودی در جریان قرار گرفته بود میخواست خویشتنداری کند تا در موعد مقرر خودش به من اعلام کند، در ایام دفاع مقدس یک پایگاهی در میدان ساعت قرار داشت که اطلاعات موثقی در ارتباط با سلامتی، شهادت، مجروحیت و یا اسارت رزمندگان در اختیار داشتند، من درباره شهادت فرزندم دو به شک بودم به همین دلیل سراسیمه برای دریافت اطلاعات سلامتی فرزندم سمت میدان ساعت حرکت کردم، وقتی به پایگاه مراجعه کردم زمانی که رزمندگان مستقر در محل وضعیت روحیام را دیدند طوری به من اطمینان خاطر دادند که فرزندم سالم است ولی حرکات و رفتار پدرش نشان میداد که سیدمحمدرضای من به شهادت رسیده است، در نهایت پدرش آب پاکی را روی دستم ریخت و گفت باید زمینه برگزاری تشییع جنازه پیکر سید محمدرضا را فراهم کنیم.
* فرزندان ما به شهادت نرسیدند که مردم این طور در سختی باشند
حدود دو هفته طول کشید تا پیکر فرزندم را از کردستان به تهران و پس از آن به ساری انتقال بدهند، اما در این مدت هیچ وقت ایمان و اعتقادمان را به شهادت و انقلاب از دست ندادیم، هنوز هم با وجود گذشت بیش از 30 سال از شهادتش اگر احساس کنیم که انقلاب به من و فرزندام احتیاج دارد با تمام وجود حاضر به ارائه خدمت هستیم، اما انتظاراتی داریم، انتظاراتی نه برای خودمان بلکه برای مردم، انتظار ما از دولتمردان این است که بساط نامناسب اقتصادی را جمع کنند، مردم به شدت از این وضعیت گلایه دارند، فرزندان من و امثال من به شهادت نرسیدند که مردم این طور در سختی باشند و مشکل معیشت داشته باشند.
من و امثال من فرزندمان را با سختی و مشقت بزرگ کردیم، همسرم کارگر کارخانه سیمان بود، چند سال گذشته به دلیل بیماری سرطان درگذشت، تو دوران بیماریاش هم کمتر تلاش کردیم که به سراغ بنیاد شهید برویم و درخواستی داشته باشیم، اما همه درخواستهای ما برای مردم است، الان هم حرف ما این است که متولیان امور نسبت به اوضاع اقتصادی جامعه واقعا چارهاندیشی کنند.
*مدیران دولتی به صورت جهادی مشکلات اقتصادی را برطرف کنند
جوانان ما در دوران دفاع مقدس با نثار جان خویش اجازه ندادند گزندی به این مملکت وارد شود مدیران دولتی هم باید به صورت جهادی با توسعه کار و تلاش زمینه رفع مشکلات اقتصادی را فراهم کنند.
فخرالسادات عمادی با ذکر نام شهید، مجتبی و مصطفی کاکویی، شهید کلانتری، شهیدان علمدار، شهید صابر تیلکی و شهید سلطانتویه گفت: پسرم با کاروان 2 مهدی و با این گلدستهها عازم جبهه شد و همه اینها به شهادت رسیدند تا آبروی انقلاب حفظ شود، الان وظیفه مسؤولان هست که گوش به فرمان رهبری برای رفع مشکلات اقتصادی تلاش کنند.
*بافتن کلاه برای رزمندگان
بحث مشکلات اقتصادی که پیش آمد پرش صورتش دیده میشد، زمانی که درباره نحوه شهادتش فرزندش صحبت میکرد ناراحتی در چهرهاش دیده نمیشد اما وقتی بحث مشکلات اقتصادی پیش آمد تا حدودی نگرانی در چهرهاش با پرش چشمانش قابل مشاهده بود،برای اینکه از ناراحتیاش کم کنم، گفتم مادر موافق حضور فرزندتان در جبهه بودید، تا حدودی آرام شد و افزود: شاید برای شما جالب باشد که پسر 18 ساله ام زمانی که اینجا بود دلشوره وضعیت حضور رزمندگان در سرمای جبهه را داشت، برایم کاموا تهیه میکرد و به من میگفت که مادر شب تا صبح کلاه بباف، رزمندگان به این دستبافتها احتیاج ویژه دارند.
از مظلومیت پسرش صحبت به میان آورد و از دلسوزی برای دیگر دوستانش صحبت کرد، گفت: زمانی که برایش لباس نو میخریدم، اول میداد چند روز دوستانش بپوشند بعد خودش میپوشید این حرکاتش هر وقت خودم لباس نو میخرم از ذهنم خارج نمیشود، به همین دلیل یک مجموعه هیأت مذهبی داریم و تلاش میکنیم که در امور خیریه که تعداد ما هم 300 نفر است مشارکت کنیم و راه فرزندان شهیدمان را ادامه بدهیم.
* افتخار میکنم که فرزندم به شهادت رسید
آخرین سؤوالم این بود که مادر بالاخره شما مادر هستید و مگر می شود برایش دلتنگ نشوید، با دلتنگیهای مادرانه خودتان چه طور کنار میآید، طوری پاسخ داد که من و دیگر همکارانم چند دقیقه سکوت اختیار کرده و چند دقیقه فقط نگاهش کردیم، وی گفت: «ارتباط عاطفی من با فرزندم قطع نشده، هر وقت که ناراحت باشم به خوابم میآید در عالم رویا با خواهرانش صحبت میکند، اصلا حضورش را در خانه احساس میکنیم و افتخار میکنم که فرزندم به شهادت رسید...
گفتوگو: جاوید عباسی
انتهای پیام/خ