اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها

در گفت‌وگوی فارس با فیلمبردار ورود آزادگان به کشور

روایتی دیگر از ثبت لحظه وصال مادر و فرزند پس از 8.5 سال اسارت

هوا صاف و روشن و برای فیلم برداری مناسب بود، احمد ابوالحسنی آمد و مادر او را یوسف‌وار در آغوش گرفت، یوسف گمگشته مادر احمد هم به کنعان آغوش بازگشت. چه صحنه‌ای! انسان از یادآوری‌اش بی‌تاب می‌شود.

روایتی دیگر از ثبت لحظه وصال مادر و فرزند پس از 8.5 سال اسارت

به گزارش خبرگزاری فارس از اراک، اوایل شهریورماه سال 69 با گذشت چند روز از ورود آزادگان به میهن اسلامی هنوز حال و هوای 26 مرداد را داشت زیرا آزادگان مرحله به مرحله وارد خاک کشور می‌شدند.

جای جای ایران اسلامی را شادی و شور و شعفی وصف‌ناپذیر فراگرفته بود و خانواده یکی پس از دیگری انتظار آمدن عزیزانشان را می‌کشیدند.

در نراق هم خبر آزادی چند تن از اسرا شهر را برای پذیرایی از این عزیزان آماده کرده بود و آزادگان یکی پس از دیگری در میان استقبال بی‌نظیر مردم شهرهای دور و نزدیک وارد شهر و دیار خود می‌شدند.

یکی از لحظات شادی‌بخش ورود آزادگان به نراق لحظه ورود آزاده احمد ابوالحسنی است که به خوبی توسط محمد حسنی یکی از جوانان آن روزهای نراق ثبت و به یادگار باقی ماند.

محمد حسنی در اقدامی ارزشمند توانست لحظه دلدادگی مادر و فرزندش را پس از هشت سال و نیم اسارت ثبت و ضبط کند، وی در این رابطه به خبرنگار فارس در اراک می‌گوید: همین چند روز پیش بود که توفیق داشتم در مراسم تقدیر از آزاده احمد ابوالحسنی از اهالی نراق و رئیس اتحادیه سازندگان کلیشه و لیتوگراف، مُهر و پلاک و چاپ اسکرین تهران شرکت کنم، صرف نظر از شادمانی بسیار به سبب گپ‌وگفت و دیدار با دوستان خوبم از نراق، شادمانی دیگرم برای این  بود که توانستم بعد از سال‌ها فیلمی که از ورود آزادگان به شهرمان دلیجان گرفته بودم را مشاهده کنم.

وی می‌افزاید: این صحنه  بسیار برایم خاطره‌انگیز و جذاب بود، برای لحظاتی خود را در آن دوران پُر شور و هیجان یافتم، بنده آن سال‌ها و مشخصا تاریخ 29 مرداد 1369 که سه تَن از آزادگان شهر نراق به منطقه بازگشتند به تازگی از دانشگاه اصفهان فارغ التحصیل شده بودم و مسئول کانون فرهنگی تربیتی آموزش و پرورش دلیجان بودم.

حسنی بیان می‌کند: کانون یک دستگاه دوربین سونی خانگی و غیرحرفه‌ای داشت که برنامه و فعالیت‌های فرهنگی و تربیتی خودش را ثبت می‌کرد، وقتی خبر ورود آزادگان در شهر پیچید شوری همه جا را گرفت و من هم همراه این سیل هیجان‌انگیز دوربین به دست برای استقبال این عزیزان به میدان پلیس راه دلیجان رفتم.

وی تصریح می‌کند: هیچ تخصصی در فیلمبرداری نداشتم، فقط دکمه خاموش و روشن کردن و زوم کردن را یاد گرفته بودم. وقتی آزادگان رسیدند شور و شوق کم‌نظیر استقبال کنندگان به اوج رسید فریاد شادی و شعف برپا بود، کسی نمی‌توانست به آنها نزدیک شود، آنها چونان گل‌های در رودخانه خروشان بر دوش سیلی از جمعیت پایین و بالا می‌شدند و در حرکت بودند، من هم از دور و گاه نزدیک صحنه‌ها را برداشت می‌کردم.

در شلوغی و تب و تاب استقبال، دکمه خاموش و روشن دوربین را قاطی کرده بودم بخشی از لحظات استقبال  زمانی فیلم‌برداری شده بود که دوربین در دستم  آویزان بوده و با جمعیت در حال حرکت به سمت شهر بودم و زمانی هم که از برخی صحنه‌ها به گمانم فیلم می‌گرفتم دوربین در واقع خاموش بود

حسنی ادامه می‌دهد: من بعنوان فیلمبردار شاید بیشتر از استقبال کنندگان هیجان داشتم، این هیجان  زیاد من هم باعث رخداد خنده دار و تاسف باری شد، در شلوغی و تب و تاب استقبال، دکمه خاموش و روشن دوربین را قاطی کرده بودم بخشی از لحظات استقبال  زمانی فیلم‌برداری شده بود که دوربین در دستم  آویزان بوده و با جمعیت در حال حرکت به سمت شهر بودم و زمانی هم که از برخی صحنه‌ها به گمانم فیلم می‌گرفتم دوربین در واقع خاموش بود، به این دلیل برخی صحنه‌ها را از دست دادم با وجود این خطا، صحنه‌های زیبا و ماندگاری را برداشت کردم. 

 

 

وی می‌گوید: جمعیت به سمت شهر و پایگاه سپاه پاسداران دلیجان حرکت کرد، وارد سپاه شدیم، آزادگان سرافراز شهر نراق  قدرت‌الله ایزدی، عباس باقری و احمد ابوالحسنی در نماز خانه سپاه مستقر شدند و دوستان آشنایان برای دیدار از نزدیک می‌آمدند، بنده هم برخی از این صحنه‌ها را برداشت می‌کردم، هیچکدام از آزادگان را از قبل نمی‌شناختم، فقط محمدآقا برادر خانمم گاهی نامه‌های آنها را برایم می‌خواند، دیدن چهره خندان اما استخوانی و زجر کشیده آنها از پشت لنز تجربه بی‌مانندی بود از پشت دوربین چند سوال از هریک از آنها پرسیدم و ضبط کردم. در این حین به گوشم خورد که مادر احمد وارد حیاط سپاه شده است، می‌شناختمش، خدابیامرز  را گاهی در منزل مرحوم حاج ابراهیم عضایی  ملاقات می‌کردم بسیار مهربان، صبور و گرم بود.

از او خواهش کردم که وارد ساختمان نشود در حیاط بماند تا احمد به دیدارش بیاید این کار به نظرم اخلاقی‌تر بود مقام مادر بسیار والاست باید احمد به دیدارش می‌رفت، هوا صاف و روشن و برای فیلم برداری مناسب بود، احمد ابوالحسنی آمد و مادر او را یوسف‌وار در آغوش گرفت

حسنی می‌افزاید: هیچگاه از چهره‌اش لبخندمحو نمی‌شد، به سرعت از نمازخانه خارج شدم و در میانه حیاط جلویش را گرفتم از او خواهش کردم که وارد ساختمان نشود در حیاط بماند تا احمد به دیدارش بیاید این کار به نظرم اخلاقی‌تر بود مقام مادر بسیار والاست باید احمد به دیدارش می‌رفت، هوا صاف و روشن و برای فیلم برداری مناسب بود، احمد ابوالحسنی آمد و مادر او را یوسف‌وار در آغوش گرفت، یوسف گمگشته مادر احمد هم به کنعان آغوش بازگشت. چه صحنه‌ای! انسان از یادآوری‌اش بی‌تاب می‌شود. 

 

وی می‌گوید: مانند حرفه‌ای‌ها با دوربین دور این مادر و فرزند هم آغوش چرخیدم و از همه زوایا این صحنه را برداشت کردم، خوب این افتخاری برای بنده بود که توانستم این صحنه‌های بیاد ماندنی را ثبت و ضبط کنم و حاج احمد ابوالحسنی هم پس از 28 سال از این اقدام صمیمانه تقدیر و تشکر کند.

 انتهای پیام/و

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول