آنچه در ادامه خواهد آمد بخش چهارم معرفی ژنرالهای جنگ نرم است که به معرفی زبیگنیو برژینسکی، از اصلیترین استراتژیستهای دنیای غرب، خواهد پرداخت.
برژینسکی در مصاحبه اى در مورد ترامپ می گوید: «دونالد ترامپ باید مثل یک رئیس جمهور عمل کند و دست از برخوردهای نمایشی و سخنان تند سیاسی خویش بردارد. در حال حاضر که او اصلا مانند یک رئیس جمهوری واقعی عمل نمی کند. ضمن اینکه ایالات متحده را حتی بدون یک رئیس جمهور هم می توان اداره کرد.
تاریخ تولد:
28 مارس 1928
سوابق علمی
- 50-1949؛ دانشگاه مکگیل، دورههای کارشناسی و کارشناسی ارشد
- 1953؛ دانشگاه هاروارد، دوره دکتری
- 60-1953؛ دانشگاه هاروارد، عضو هیئت علمی
- 89-1960؛ دانشگاه کلمبیا، عضو هیئت علمی
- عضو برجسته مرکز مطالعات استراتژیک و بینالملل(Center for Strategic & International Studies)
- عضو افتخاری مؤسسه تحصیلات بینالملل(Institute of International Education)
- عضو هیئت بینالملل در پروژه آمریکا/خاورمیانه
- عضو هیئت مشاورین بینالملل، نشریه ژورنال دموکراسی(International Advisory Board, Journal of Democracy)
- عضو افتخاری آکادمی علوم سیاسی(Academy of Political Science)
- سرپرست پیشین بنیاد ملی دموکراسی(National Endowment for Democracy)
- عضو برجسته شورای آتلانتیک
- عضو برجسته شورای روابط خارجی
- عضو هیئت رئیسه مؤسسه امنستی اینترنشنال(Amnesty International)
- عضو افتخاری شورای مشاوره در شورای آمریکا ترکیه(American Turkish Council)
- مدیر (و بنیانگذار) کمیته مشاوره آمریکا ـ اوکراین(American-Ukranian Advisory Committee)
- مدیر بنیاد لهستان ـ آمریکا
مناصب دولتی
- دهمین مشاور امنیت ملی آمریکا (81-1977)
- عضو گروه جنگ شیمیایی در دولت رئیسجمهور جان اف. کندی(Chemical Warfare Commission)
- مشاور لیدون جانسون(Lyndon Baines Johnson)
- معاون جرج دبلیو. بوش در کارگروه ویژه امنیت ملی(1988) (National Security Advisory Task Force)
- عضو ستاد مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری هربرت همفری (Hubert H. Humphrey) مدیر کارگروه سیاست خارجی(1968)
- مدیر کمیسیون سهجانبه(1973)
- عضو گروه طراحی استراتژی جامع بلند مدت در وزارت دفاع/شورای امنیت ملی [1](88-1987)
- عضو هیئت مشاوران اطلاعات خارجی(Foreign Intelligence Advisory Board) در دولت ریگان (89)-1987
برژینسکی، در زمره برجستهترین سیاستمداران، ژئواستراتژیستها و دولتمردان آمریکا قرار میگرفت. برجستهترین سمت دولتی وی مربوط به سالهای 1977 تا 1981 میشود که در نقش مشاور امنیت ملی آمریکا، به رئیسجمهور جیمی کارتر خدمت کرد.
از جمله مهمترین حوادث دوران فعالیت وی در دفتر مشاور امنیت ملی رئیسجمهور میتوان به این موارد اشاره کرد:
- عادی سازی روابط آمریکا با جمهوری خلق چین (و قطع رابطه با جمهوری چین - مستقر در تایوان)
- امضای معاهده منع تکثیر تسلیحات استراتژیک(Strategic Arms Limitation Treaty (SALT II))
- کارگزاری و میانجیگری معاهده کمپ دیوید
- تلاش برای حمایت از جنبشهای اعتراضی اروپای شرقی و به کار گرفتن حربه حقوق بشر به منظور تضعیف نفوذ اتحادیه جماهیر شوروی در این منطقه؛
- حمایت از مجاهدین افغانستان و تأمین مالی ایشان در واکنش به استقرار نیروهای شوروی در آن منطقه و مسلح کردن شورشیها برای مقابله با اتحادیه جماهیر شوروی (این اقدام یا در جهت بازدارندگی صورت گرفت یا عمل متعمدانهای بود که به منظور تحریک شوروی برای انجام این حمله صورت گرفت ـ شاید هم بتوان هر دوی این دلایل متناقض را نظرات مختلف مقامات وقت آمریکا قلمداد کرد)
- امضای معاهدات توریخوس ـ کارتر که کنترل آشکار آمریکا بر کانال پاناما را از سال 1999 به بعد، ملغی ساخت.
تحصیلات
برژینسکی از سال 1953 تا 1960 در دانشگاه هاروارد و از 1960 تا 1986 در دانشگاه کلمبیا، جایی که مؤسسه امور کمونیستی را اداره میکرد، تحصیل کرد. وی استاد سیاست خارجی در دانشکده مطالعات بینالمللی پیشرفته پاول اچ. نیتز در دانشگاه جان هاپکینز در واشنگتن دی. سی بود و به عنوان کارشناس در مرکز مطالعات استراتژیک و بینالملل فعالیت میکرد؛ علاوه بر این وی عضو برجسته چندین کارگروه و شورای تخصصی بود. وی به عنوان یک کارشناس در طول سالیان دراز نظریات بنیادینی را در باب روابط بینالملل و ژئواستراتژی مطرح ساخت. در طول دهه 1950 روی نظریه تمامیتخواهی کار کرد. در دهه 1960 روی فهم هر چه بیشتر شیوه عملکرد بلوک شوروی متمرکز شد و به شرح و بسط نظریه زوال اتحادیه جماهیر شوروی پرداخت.
وی به عنوان یک کارشناس در طول سالیان دراز نظریات بنیادینی را در باب روابط بینالملل و ژئواستراتژی مطرح ساخت
بیوگرافی
سالهای نخستین
زبیگنِو برژینسکی، در 28 مارس 1928 در شهر ورشو لهستان متولد شد. خانواده وی که نشان ترابی را به خود اختصاص میدهند، اصالتاً از اهالی برژزانیگالیسیا(Galicia) بودند. به نظر میرسد عنوان خانوادگی وی از نام همین شهر برداشت شده است. پدر برژینسکی، تادوسز برژینسکی، (Tadeusz Brzeziński) یک دیپلمات لهستانی بود که از سال 1931 تا 1935 به آلمان اعزام شد. از سال 1936 تا 1938، تادوسز برژینسکی به اتحادیه جماهیر شوروی گسیل داشته شد که دقیقاً مقارن با تصفیه بزرگ(Great Purge) جوزف استالین بود؛ در سال 1938، تادوسز برژینسکی مأموریت یافت به کانادا سفر کند.
زندگی شخصی
زبیگنیو برژینسکی با یک مجسمه ساز چک ـ آمریکایی به نام امیلی بنیس(Emilie Benes) (نوه دومین رئیسجمهور چکاسلواکی، ادوارد بنیس) ازدواج کرد و از او صاحب سه فرزند شد. پسر او مارک برژینسکی (متولد 1965)، یک وکیل است که در شورای امنیت ملی کلینتون خدمت کرد و کارشناس مسائل روسیه و جنوب شرق اروپا بود. وی همچنین از شرکای شرکت مکگویر وودز(McGuire Woods LLP) میباشد. میکا برژینسکی، دختر وی (1967)، مجری تلویزیونی است و اجرای برنامه صبحگاهی شبکه اماسانبیسی، یعنی مورنینگ جو(Morning Joe) را بر عهده دارد. پسر کوچکتر او ایان برژینسکی(Ian Brzezinski) معاون وزیر دفاع در امور اروپا و ناتو بود و کارفرمایی شرکت بوز آلن همیلتون(Booz Allen Hamilton) را بر عهده دارد. ایان برژینسکی به عنوان عضو برجسته برنامه امنیت بینالمللی(International Security Program) و کارشناس گروه مشاورین استراتژیک شورای آتلانتیک،(Atlantic Council’s Strategic Advisors Group) نیز فعالیت میکند. از جمله مهمترین اقدامات وی در دوران تصدیگری معاونت وزیر امور خارجه در امور سیاست گذاری اروپا و ناتو (2005-2001) میتوان به افزایش اعضای ناتو در سال 2004، تقویت و بازسازی ساختار فرماندهی نیروهای متحده، توانمندسازی نیرو واکنش سریع ناتو و هماهنگ کردن ارتش اروپا برای کمک به عملیاتهای آمریکا و ناتو در عراق، افغانستان و بالکان، اشاره کرد.
پیشینه
پس از به اتمام رساندن مقاطع ابتدایی تحصیل در مونترال، برژینسکی وارد در سال 1945 وارد دانشگاه مکگیل(McGill University) شد و هر دو مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد خود را (به ترتیب در سالهای 1949 و 1950) از این دانشگاه کسب کرد. پایاننامه دوره کارشناسی ارشد وی روی ملیتهای مختلف اتحادیه جماهیر شوروی تمرکز داشت. برژینسکی در نظر داشت که در رشته پدر خود در انگلستان ادامه تحصیل داده و خود را برای فعالیت در عرصه دیپلماتیک در کانادا، آماده کند؛ اما از آنجا که بورسیه شامل حال او نمیشد (زیرا این بورسیه تنها برای اتباع انگلیسی فراهم بود) نقشه او برای ادامه راه پدر، به نتیجه نینجامید. پس از آن، برژینسکی به دانشگاه هاروارد رفت و برای اخذ مدرک دکتری خود به موضوع اتحادیه جماهیر شوروی پرداخت و سعی کرد ارتباط میان انقلاب اکتبر، ولادمیر لنین و اقدامات جوزف استالین را تبیین و تحلیل کند؛ بالاخره در سال 1953 مدرک دکتری خود را کسب کرد. در همان سال به مونیخ سفر کرد و با ژان نواک ـ یزیورانسکی(Jan Nowak-Jezioranski)، مدیر میز لهستانی رادیو آزاد اروپا(Radio Free Europe) ملاقات کرد. وی پس از آن در سال 1956 با همکاری کارل فردریش(Carl J. Friedrich) مفهوم توتالیتاریزم را مطرح نمود و آن را به عنوان ویژگی بسیار قابل انتقاد به شوروی نسبت داد.
برژینسکی در مقام استاد دانشگاه هاروارد، سیاست عقبگرد(Rollback) دووایت آیزنهاور(Dwight Eisenhower) و جان فاستر دالس (John Foster Dulles) را به باد انتقاد گرفت؛ وی مدعی شد که خصومت و رقابت اروپای شرقی را هر چه بیشتر به سمت شوروی سوق میدهد. اعتصاب مردم لهستان و انقلاب مجارستانیها در سال 1956، دلایلی بر صحت دعوی برژینسکی بودند که مردم اروپای شرقی میتوانند به تدریج بر سلطه شوروی غلبه کنند. در سال 1958 وی تابعیت آمریکا را به دست آورد و به یک شهروند آمریکایی تبدیل شد؛ با این حال بنا بر قوانین لهستان، تابعیت لهستانی وی همچنان حفظ میشد. علیرغم اینکه سالهای بسیاری به همراه خانواده خود در کانادا سکونت داشت، اما برژینسکی هرگز به تابعیت کانادا درنیامد.
در سال 1959 برژینسکی شرایط تدریس در هاروارد را احراز نکرد، لذا به نیویورک رفت و در دانشگاه کلمبیا مشغول به تدریس شد. در آنجا بود که کتاب «بلوک شوروی: اتحاد و منازعه»(Soviet Bloc: Unity and Conflict) را به نگارش درآورد و در آن به کاوش اوضاع و احوال اروپای شرقی پس از آغاز جنگ سرد پرداخت. وی همزمان به عضویت [مؤسسه] شورای روابط خارجی(Council on Foreign Relations) در نیویورک درآمد و در نشستهای گروه بیلدربرگ(Bilderberg Group) شرکت جست؛ در انتخابات ریاست جمهوری 1960 آمریکا، برژینسکی مشاور مبارزات انتخاباتی جان اف. کندی بود و از سیاست عدم عقبگرد در قبال حکومتهای اروپای شرقی حمایت میکرد.
در انتخابات ریاست جمهوری 1960 آمریکا، برژینسکی مشاور مبارزات انتخاباتی جان اف. کندی بود
برژینسکی در ادامه همچنان بر «تشنج زدایی» تأکید داشت و مقاله «حضور مسالمات آمیز در اروپای شرقی» (Peaceful Engagement in Eastern Europe) را در نشریه فارن افیرز(Foreign Affairs) منتشر نمود. پس از بحران موشکی کوبا، وی همچنان از سیاستهای عدم عقبگرد حمایت میکرد، بر این اساس که چنین سیاستهایی میتواند ملتهای اروپای شرقی را نسبت به واهمهی پوشالی که از آلمان متجاوز دارند، به خود آگاهی برساند و ترس مردم اروپای غربی را از حکومت مشترک یک ابر قدرت که بر اساس کنفرانس یالتا شکل گرفت، فرو بریزد.
در سال 1964، برژینسکی از حامیان لیندون جانسون بود و سیاستهای جامعه بزرگ(Great Society) و حقوق مدنی را تبلیغ میکرد. همزمان شاهد آن بود که رهبری شوروی، پس از برکناری خوروشچوف، از هرگونه خلاقیت و ابتکار عملی خالی شده است. برژینسکی از طریق ژان نواک ـ یزیورانسکی با آدام میچنیک(Adam Michnik) ملاقات کرد؛ میچنیک در آن زمان یکی از اعضای حزب کمونیست به شمار میرفت و بعدها به فعالی برجسته در نهضت اتحاد لهستان(Polish Solidarity) تبدیل شد. برژینسکی همچنان از ایده برقراری ارتباط با حکومتهای اروپای شرقی حمایت میکرد و رویکرد دیگاول(De Gaulle) را که به «اروپایی از آتلانتیک تا اورال» معتقد بود، خطرناک میدانست. وی همچنین از حامیان جنگ ویتنام بود. از سال 1966 تا 1968، برژینسکی به عنوان یکی از اعضای شورای سیاست گذاری(Policy Planning Council) در وزارت خارجه آمریکا مشغول به کار بود (سخنرانی جانسون در هفتم اکتبر 1966 با عنوان «برقراری ارتباط»، تحت تأثیر سخنان و نظرات برژینسکی صورت گرفت).
حوادث چکاسلواکی بیش از پیش صحت انتقادهای برژینسکی از موضع خصمانهای که راستها در قبال حکومتهای شرق اروپا اتخاذ کرده بودند، آشکار ساخت. خدمت او به دولت جانسون و سفرهای مهم وی به ویتنام برژینسکی را به دشمن شماره یک چپ جدید تبدیل کرد؛ این در حالی بود که وی از اعلامیه پیوستن آمریکا به جنگ حمایت کرد. در مبارزات انتخابات ریاست جمهوری سال 1968 آمریکا، برژینسکی ریاست کارگروه تخصصی سیاست خارجی هابرت همفری را بر عهده داشت. او به همفری(Hubert Humphrey) سفارش کرد که برخی از سیاستهای رئیس جمهور جانسون را کنار بگذارد، به ویژه سیاستهای مربوط به ویتنام، خاورمیانه و اتحادیه جماهیر شوروی. برژینسکی پیشنهاد اجلاس پان اروپایی را ارائه کرد؛ این ایده به تدریج در سال 1973 به بار نشست و منجر به شکل گیری کنفرانس امنیتی و همکاری در اروپا[2] شد. همزمان وی به یکی از منتقدین جدی سیاست تشنج زدایی نیکسون ـ کیسینجر و نیز مصالحت جویی مکگاورن، تبدیل شد.
در سال 1964، برژینسکی از حامیان لیندون جانسون بود و سیاستهای جامعه بزرگ و حقوق مدنی را تبلیغ میکرد
در سال 1970 برژینسکی کتاب «مابین دو دوره: نقش آمریکا در دوره تِکنِترونیک»[3] را به نگارش درآورد؛ وی در این کتاب مدعی شد که لازم است کشورهای توسعه یافته سیاستی هماهنگ را در پیشگرفته تا از این طریق با بیثباتی جهانی که ناشی از نابرابری اقتصادی روزافزون است، مقابله کنند. بر اساس دعوی مطرح شده در این کتاب، برژینسکی گروه سهجانبه(Trilateral Commission) را به کمک دیوید راکفلر(David Rockefeller) بنیان نهاد و از سال 1973 تا 1976 سرپرستی آن را بر عهده گرفت. گروه سهجانبه گروهی از سیاستمداران، تجار برجسته و اساتید دانشگاهی را از آمریکا، اروپای شرقی و ژاپن گرد هم میآورد. هدف ظاهری این کمیسیون تقویت روابط میان سه منطقه دنیای کاپیتالیسم بود که به لحاظ پیشرفت صنعتی در اوج قرار داشتند. برژینسکی همچنین جیمی کارتر، فرماندار ایالت جرجیا را به عنوان عضوی دیگر به این گروه دعوت کرد.
ارتباط با حکومت
جیمی کارتر در سال 1976 خود را به عنوان کاندید انتخابات ریاست جمهوری و «دانشآموز کنجکاو» برژینسکی معرفی کرد. برژینسکی از اواخر سال 1975 در سمت مشاور سیاست خارجی کارتر مشغول به کار شد. وی یکی از منتقدین جدی اتکای بیش از حد نیکسون ـ کسینجر بر تشنج زدایی بود؛ چرا که از نگاه وی چنین سیاستی مطلوب اتحادیه جماهیر شوروی بود در حالی که از نگاه او پروسه هلسینکی(Helsinki process) که بر حقوق بشر، قوانین بینالمللی و برقراری ارتباط مسالمتآمیز با اروپای شرقی تأکید داشت، سیاستی صحیح تلقی میشد. در واقع انتخاب برژینسکی واکنش دموکراتها به هنری کسینجر جمهوری خواه بود. کارتر با مطرح ساختن رویکرد سهجانبه در سیاست خارجی به مبارزه با رویکرد تشنجزدایی فورد رفت.
کارتر پس از پیروزی در انتخابات سال 1976، برژینسکی را به سمت مشاور امنیت ملی خود برگزید. یک سال پیش از این، شورشهای کارگری گستردهای لهستان را فرا گرفت که بنیان نهضت اتحاد لهستان را فراهم آورد. برژینسکی کار خود را با تأکید بر حقوق بشر در بیانیه هلسینکی شروع کرد که اندکی پس از آن منجر به شکل گیری گروه فصل 77 (Chapter 77) در چکاسلواکی شد. برژینسکی همچنین در نگارش سخنرانی آغاز به کار کارتر دست داشت و از این طریق توانست پیام مثبت خود را به گوش معترضین شوروی برساند. شوروی و رهبران اروپای غربی به این اقدام اعتراض کرده و آن را بر خلاف «دستورالعمل تشنجزدایی» دانستند که نیکسون و کسینجر وضع کرده بودند. برژینسکی در مقابل دیگر اعضای حزب دموکراتیک که خود نیز در آن عضو بود، برخاست. هلموت اشمیت،( Helmut Schmidt) صدر اعظم آلمان غربی، نسبت به دستور کار برژینسکی اعتراض کرد و حتی خواهان حذف پایگاه رادیو آزاد اروپا از خاک آلمان شد. وزارت امور خارجه حمایتهای برژینسکی از معترضان آلمان شرقی را خطرناک قلمداد میکرد و از اینکه کارتر در اولین سفر خارجی خود به لهستان سفر کند، به شدت مخالف بود. با این حال کارتر به ورشو رفت و با کاردینال استفان ویسزینسکی(Cardinal Stefan Wyszynski) ملاقات کرد (به رغم مخالفتهای سفیر آمریکا در لهستان) و کلیسای کاتولیک روم را جایگاه مشروع حرکت اعتراضی نسبت به حاکمیت کمونیسم بر لهستان اعلام کرد.
در سال 1978 اختلافات برژینسکی و ونس در مورد سیاست خارجی کارتر به اوج خود رسید. ونس خواهان آن بود که مسیر تشنجزدایی به همان نحوی که نیکسون ـ کسینجر مهندسی کرده بودند و با تأکید بر کنترل تسلیحات، ادامه یابد. برژینسکی بر این باور بود که تشنجزدایی شوروی را در آنگولا و خاورمیانه جسورتر میسازد و لذا خواهان تقویت توانمندی نظامی و پافشاری بر اهرم حقوق بشر بود؛ ونس، وزارت امور خارجه و رسانهها، برژینسکی را به عنوان فردی که خواهان تجدید جنگ سرد است، آماج انتقادات خود قرار دادند. برژینسکی در سال 1978 به کارتر پیشنهاد کرد که با جمهوری خلق چین ارتباط برقرار کند و در همان سال به پکن سفر کرد تا بستر مناسبی را برای عادی سازی روابط میان این کشور فراهم سازد. همچنین در سال 1978 کاردینال کارول وویتیلا(Cardinal Karol Wojtyła) به عنوان پاپ ژان پل دوم برگزیده شد ـ بسیاری بر این باور بودند که برژینسکی انتخاب او را زمینه چینی کرد.
برژینیسکی در کنار سایروس ونس ( Cyrus Vance)
انقلاب ایران و حادثه طبس
سال 1979 شاهد دو رویداد استراتژیک مهم و عمده بود: سرنگونی شاه ایران (یکی از مهمترین متحدین آمریکا) و حمله شوروی به خاک افغانستان. انقلاب مردم ایران منجر به بحران گروگان گیری در ایران شد که در آخرین روزهای ریاست جمهوری کارتر روی داد. برژینسکی پیش از این حمله شوروی را پیشبینی کرده بود و با تقویت عربستان سعودی، پاکستان و جمهوری خلق چین، استراتژی را طراحی کرد تا حضور شوروی را در این منطقه تضعیف کند.
برژینسکی با بهرهبرداری از فضای ناامنی که به وجود آمده بود، آمریکا را به سمت تکثیر تسلیحات نظامی و تقویت ساز و کار استقرار سریع نیروها( Rapid Deployment Forces) ، سوق داد ـ سیاستی که در حال حاضر بیشتر به دولت رونالد ریگان نسبت داده میشود. در سال 1980، برژینسکی عملیات پنجه عقاب( Operation Eagle Claw) را به منظور آزاد سازی گروگانهای آمریکایی در ایران طراحی و در آن از واحد نظامی دلتا فورس( Delta Force) که به تازگی ایجاد شده بود و دیگر واحدهای نیروهای ویژه(Special Forces) استفاده کرد.اینمأموریت با وضع اسفباری شکست خورد و ونس، از سمت وزارت امور خارجه استعفا داد.
پس از حادثه طبس، برژینسکی به شدت مورد انتقاد مطبوعات قرار گرفت و به منفورترین چهره در دولت کارتر تبدیل شد. ادوارد کندی به عنوان نامزد دموکراتها، در انتخابات سال 1980 کارتر را به چالش کشید و برژینسکی را به شدت به انتقاد گرفت. تفرقه و انشعاب در حزب و اقتصاد راکد داخلی به شدت کارتر را تحت فشار قرار داد و سبب شد در انتخابات شکست بخورد؛ علیرغم این انتقادات در سال 1981 کارتر مدال آزادی ریاست جمهوری(Presidential Medal of Freedom) را به برژینسکی اعطا کرد.
پس از حادثه طبس، برژینسکی به شدت مورد انتقاد مطبوعات قرار گرفت و به منفورترین چهره در دولت کارتر تبدیل شد
پس از کنارهگیری از قدرت
برژینسکی ارتباطی ترکیبی با دولت ریگان برقرار کرد. از یک سو، از این دولت به عنوان بدیلی برای مصلحت طلبی دموکراتها حمایت میکرد، اما از سوی دیگر تأکید بیش از حد این دولت را بر ضوابط سیاه و سفید در سیاست خارجی، قابل انتقاد میدانست. وی همچنان درگیر امور لهستان بود؛ اعمال حکومت نظامی در سال 1981 در این کشور و حمایت اروپای غربی از چنین اقدامی تحت عنوان برقراری ثبات، به شدت مورد انتقاد وی قرار گرفت. برژینسکی پیش از سفر معاون رئیس جمهور وقت، یعنی جرج دبلیو. اچ. بوش به لهستان در سال 1987 برای کمک به نهضت اتحاد لهستان، اطلاعات لازم را در اختیار وی قرار داد.
در سال 1985، در دولت ریگان، برژینسکی یکی از اعضای کمیسیون تسلیحات شیمیایی رئیس جمهور بود. از سال 1987 تا 1988 وی در شورای امنیت ملی آمریکا ـ کمیسیون استراتژی کلان و بلند مدت وزارت دفاع[4] ـ خدمت میکرد. از سال 1987 تا 1989 نیز در جمع هیئت مشاورین اطلاعاتی خارجی رئیسجمهور[5] ، مشغول به کار بود.
برژینیسکی در کنار ویکتور یوچنکو
در سال 1988، برژینسکی معاونت بوش را در کارگروه مشاوره امنیت ملی(National Security Advisory Task Force) بر عهده داشت و از بوش برای ریاست جمهوری حمایت کرده و ارتباط خود را با حزب دموکرات قطع کرد. در همان سال کتاب «شکست بزرگ» را منتشر ساخت و در آن شکست اصلاحات میخائیل گرباچوف رئیس جمهور شوروی و فروپاشی این کشور را ظرف چند دهه آتی، پیشبینی کرد. وی در این کتاب پنج احتمال برای آینده اتحادیه جماهیر شوروی مطرح میکند:
1. پلورالیزه کردن موفقیت آمیز جامعه
2. بحران طولانی مدت
3. تجدید رکود و حرکت به سمت انحطاط
4. کودتا (توسط ک.گ.ب یا ارتش شوروی)
5. سرنگونی کامل رژیم کمونیستی
از نگاه او با توجه به اوضاع و احوال آن زمان «فروپاشی در مقایسه با بحران طولانی مدت، گزینه محتملتری» بود. وی همچنین پیشبینی کرد که به احتمال 50 درصد در سال 2017 همچنان رگههایی از کمونیسم در اتحادیه جماهیر شوروی باقی بماند. نظام شوروی در پی ناکامی مسکو در ممانعت از اعلام استقلال لیتوانی، جنگ ناگورنو ـ قرهباغ در اواخر دهه 1980 و ناآرامی و خونریزی در دیگر جمهوریها، در سال 1991 از هم فروپاشید. این سرانجام، کمتر از آن چیزی بود که برژینسکی و دیگران پیشبینی کرده بودند.
در سال 1989 کمونیستها نتوانستند از نیروهای خود در لهستان حمایت کنند و نهضت اتحاد لهستان در انتخابات عمومی پیروز شد. چندی بعد در همان سال، برژینسکی به روسیه سفر کرد و از نماد یادبود قتلعام کاتین( Katyn Massacre) (که توسط ارتش سرخ استالین انجام شده بود) دیدن کرد. ده روز پس از این، دیوار برلین فرو ریخت و حکومتهای تحت حمایت شوروی در شرق اروپا به تدریج متزلزل شدند.
برژینسکی در سال 1990، سرخوشیهای ناشی از اوضاع و احوال پس از جنگ سرد را بسیار خطر آفرین اعلام کرد. وی صراحتاً با جنگ خلیج [فارس] مخالفت کرد و بر این باور بود که آمریکا حمایت بینالمللی را که با شکست اتحادیه جماهیر شوروی به دست آورده است هزینه خواهد کرد و این میتواند خشم و نفرت گستردهای را در میان مردم جهان عرب علیه آمریکا به همراه داشته باشد. وی این رویکرد خود را در کتاب «خارج از کنترل» در سال 1992 تشریح کرد.
با این حال در سال 1993 برژینسکی تعلل دولت کلینتون را برای دخالت در جنگ داخلی یوگوسلاوی و اقدام علیه صربها، غیر قابل قبول ارزیابی کرد. وی همچنین علیه جنگ اول روسها علیه چچن سخنرانی کرد و کمیته آمریکایی برقراری صلح در چچن(American Committee for Peace in Chechnya) را تأسیس نمود. همزمان با خیزش تدریجی روسیه به سمت توانمندی هر چه بیشتر، برژینسکی روی کار آمدن ولادمیر پوتین، افسر پیشین ک.گ.ب، پس از بوریس یلتسین را نامطلوب و منفی ارزیابی کرد. از این رو، وی به عنوان یکی از حامیان جدی گسترش توانمندی و نفوذ ناتو، به سخنپراکنی پرداخت.
برژینسکی روی کار آمدن ولادمیر پوتین، افسر پیشین ک.گ.ب، پس از بوریس یلتسین را نامطلوب و منفی ارزیابی می کرد
پس از حملات یازده سپتامبر سال 2001، برژینسکی آماج انتقادات کسانی قرار گرفت که پیش از این از تصمیمات وی در ایجاد و حمایت از شبکه مجاهدین افغانستان جانبداری میکردند؛ شماری از افراد این شبکه طالبان و شمار دیگر القاعده را شکل دادند. او نیز با مطرح ساختن اینکه حمله اتحادیه جماهیر شوروی به افغانستان سبب رادیکالیزه شدن یک جامعه مسلمان نسبتاً باثبات شد، از خود دفاع کرد. با این حال، برژینسکی متهم به آن بود که «با تقویت نیروهای افغان، اسباب حمله شوروی را به افغانستان فراهم آورد و پای ایشان را به «دام افغانستان» باز کرد.»
برژینسکی یکی از منتقدین جدی «جنگ علیه تروریسم» بود که دولت جرج دبلیو بوش آغاز کرد. برخی او را به دلیل دوستی با پال ولفویتز و کتابی که در سال 1997 با عنوان «میز شطرنج بزرگ» منتشر کرد، نو محافظه کار میدانستند. با این حال در سال 2004 کتاب «انتخاب» را به نگارش درآورد که در واقع شرح و بسط «میز شطرنج بزرگ» بود، اما در آن به شدت از سیاست خارجی جرج دبلیو بوش انتقاد کرد. وی از کتاب «لابی اسرائیلی و سیاست خارجی آمریکا» دفاع کرد و به شدت با حمله آمریکا به عراق در سال 2003 مخالف بود.
در آگوست سال 2007 برژینسکی از باراک اوباما، کاندیدای دموکرات ریاست جمهوری حمایت کرد. وی در این باره چنین اظهار نظر میکند که «اوباما وجه جدید چالش و لزوم اتخاذ رویکردی جدید را درک کرد و تعریف جدیدی از نقش آمریکا در جهان ارائه کرد.» همچنین گفت: «آنچه که اوباما را برای من جذاب میکند این است که او فهمیده است که ما اکنون در جهانی بسیار متفاوت زندگی میکنیم؛ جایی که باید با طیف وسیع و متنوعی از فرهنگها و مردم مختلف ارتباط برقرار کنیم.»
در سپتامبر 2007، اوباما در خلال سخنرانی در مورد جنگ عراق، از برژینسکی به عنوان «یکی از برجستهترین اندیشمندان آمریکا» یاد کرد، اما برخی از مفسرین حامی اسرائیل، انتقادات او را از لابی اسرائیل در آمریکا، زیر سؤال بردند؛ در سپتامبر 2009، برژینسکی در مصاحبهای با دیلی بیست(The Daily Beast)، در پاسخ به این سؤال که رئیسجمهور اوباما در برابر حمله هوایی احتمالی اسراییل به ایران تا چه حد باید مقاومت کند، گفت: «ما به هیچ وجه کودکانی صغیر و ناتوان نیستیم. آنها برای انجام این اقدام باید در گستره هوایی ما در عراق پرواز کنند. آیا قرار است که ما دست روی دست گذاشته و هیچ کاری نکنیم و فقط نظارهگر باشیم.» برخی از مفسرین حامی اسرائیل این اظهارات را مبنی بر آن دانستند که آمریکا برای جلوگیری از حمله به ایران جتهای اسرائیلی را سرنگون خواهد کرد.
برژینسکی در مصاحبهای در مورد ترامپ میگوید: «دونالد ترامپ باید مثل یک رئیسجمهور عمل کند و دست از برخوردهای نمایشی و سخنان تند سیاسی خویش بردارد. در حال حاضر که او اصلاً مانند یک رئیسجمهوری واقعی عمل نمیکند. ضمن اینکه ایالاتمتحده را حتی بدون یک رئیسجمهور هم میتوان اداره کرد[6]». برژینسکی در آغازین روزهای ریاست جمهوری ترامپ در توئیتی از سیاست خارجه آمریکا در دوران ترامپ ابراز نگرانی کرده بود.
مشاور امنیت ملی کارتر
کارتر برژینسکی را به سمت مشاور امنیت ملی خود برگزید، زیرا خواهان قرار گرفتن فردی در این جایگاه بود تا او را از مشاورههای به روز برای تصمیمگیری در عرصه سیاست خارجی، بهرهمند سازد. برژینسکی سمت شورای امنیت ملی بازسازی شدهای را بر عهده گرفت که تنها یکی از بازیگران بسیار در عرصه سیاستگذاری خارجی آمریکا بود. تمرکز برژینسکی بر روابط میان شرق و غرب در دولتی که بیشتر بر روابط میان شمال و جنوب و حقوق بشر تأکید داشت، انجام وظیفه را برای او دشوار میساخت.
در آغاز کار، کارتر کارمندان شورای امنیت ملی را به نصف و شمار کمیتههای مختلف این شورا را از هشت به دو کمیته، کاهش داد. تمام مسائلی که به شورای امنیت ارجاع داده میشد، توسط یکی از دو کمیته جدید، کمیته بازبینی سیاستها(Policy Review Committee) یا کمیته هماهنگیهای ویژه(Special Coordinating Committee)، بررسی میشد. کمیته بازبینی سیاستها بر مسائل خاصی تمرکز داشت و سرپرستی آن به صورت گردشی بود. ریاست کمیته هماهنگیهای ویژه همواره بر عهده برژینسکی بود؛ موقعیتی که برای کسب آن وادار به مذاکره با کارتر شد. کارتر معتقد بود واگذاری تصدی گری تنها یکی از این دو کمیته به رئیس شورای امنیت ملی از نفوذ بسیار و فایق آمدن شورای امنیت ملی بر تصمیمگیریهای دستگاه سیاست خارجی آمریکا جلوگیری میکند؛ امر نامطلوبی که در دوران ریاست کیسینجر بر شورای امنیت ملی دولت نیکسون تجربه شده بود.
کمیته هماهنگیهای ویژه موظف به انجام وظایف مختلفی بود که وزارتخانههای مختلف را با یکدیگر مرتبط میساخت، از جمله نظارت بر فعالیتهای اطلاعاتی، ارزیابی کنترل تولید تسلیحات و مدیریت بحران. بخش قابلتوجهی از زمان و نیروی کمیته هماهنگیهای ویژه در دوران ریاست جمهوری کارتر، صرف مسائل مربوط به امضای معاهده منع تکثیر تسلیحات استراتژیک شد.
نشست شورای امنیت ملی در دوران کارتر تنها 10 بار برگزار شد (در مقایسه با 120 نشستی که در 8 سال ریاست جمهوری نیکسون و فورد برگزار شد). در مقابل کارتر به برگزاری نشستهای غیر رسمی و مکرر اقدام کرد و آن را به مثابه ابزاری مؤثر برای تصمیم سازی میدانست. این جلسات معمولاً با حضور معاون رئیس جمهور، وزرای خارجه و دفاع، برژینسکی و مشاورین ارشد داخلی، برگزار میشد. برژینسکی به صورت هفتگی مسائل و موضوعات مربوط به سیاست خارجی را با رئیس جمهور در میان میگذاشت و پیشنهادات خود را برای انجام اقدامات در خور اوضاع، ارائه میکرد. از همان ابتدای کار، برژینسکی مطمئن بود که ساختار ارتباطاتی جدید شورای امنیت ملی این امکان را به او میدهد تا تأثیر به سزایی بر سیاست خارجی آمریکا داشته باشد. در حالی که به خوبی میدانست کارتر نمیخواهد کیسینجر دیگری در کنار او قرار گیرد، برژینسکی کاملاً مطمئن بود که رئیس جمهور نمیخواهد که ونس هم به دالاس دیگری تبدیل شود و خواهان آن بود که در مورد تصمیمات کلیدی خارجی، شخصاً اظهار نظر کند.
برژینسکی مطمئن بود که ساختار ارتباطاتی جدید شورای امنیت ملی این امکان را به او میدهد تا تأثیر به سزایی بر سیاست خارجی آمریکا داشته باشد
مأمور مخفی رییس جمهور
در دوران ریاست جمهوری کارتر، قدرت برژینسکی به تدریج در حیطه عملیاتی افزایش یافت. وی نقش مأمور مخفی رئیس جمهور را ایفا میکرد. برای مثال، در سال 1987 برژینسکی به منظور ایجاد بستری مناسب برای عادی سازی روابط آمریکا و جمهوری خلق چین، به پکن سفر کرد. درست همانند کسینجر، برژینسکی با سفیر شوروی، دوبریانین( Dobrynin)، ارتباط شخصی خاص خود را داشت. برژینسکی با بهکارگیری شماری از کارمندان خود اوضاع و احوال و مراسلات مختلف وزارت خارجه را بررسی و بازبینی میکرد و در صورت لزوم با در جریان گذاشتن رئیسجمهور و تشخیص وی پیشنهادات لازم را به وزارت خارجه ارائه میداد. وی همچنین یک سخنگوی مطبوعاتی برای خود برگزید و حضور مکرر او در مصاحبههای تلویزیونی او را به چهرهای شناخته شده در نزد مردم تبدیل کرده بود؛ البته میزان شناخت مردم از او به اندازه کیسینجر در دوران ریاست جمهوری نیکسون نبود.
اختلاف شدید با سایروس ونس
حمله نظامی شوروی به افغانستان در دسامبر 1979 بر وخامت روابط میان ونس و برژینسکی افزود. ونس بر این باور بود که برژینسکی با برقراری ارتباط میان معاهده منع تکثیر تسلیحات استراتژیک و فعالیتهای شوروی و افزایش انتقادات داخلی آمریکا از معاهده شماره دو منع تکثیر تسلیحات استراتژیک، برژنف را به حمله نظامی علیه افغانستان، متقاعد کرده است. در مقابل برژینسکی بعدها اعلام کرد که وی تمام تلاش خود را برای صیانت از «استقلال» افغانستان به کار گرفت اما مخالفتهای وزارت خارجه، اقدامات او را عقیم گذارد. یکی از کارگروههای افغانستان در شورای امنیت ملی گزارشات متعددی در مورد اوضاع نابسامان سال 1979 منتشر کرد، اما کارتر توجهی به آنها نکرد تا اینکه حمله شوروی تمام تصورات او را در مورد اوضاع و احوال منطقه بر هم زد. پس از این ماجرا بود که وی از تصویب معاهده شماره دو منع تکثیر تسلیحات استراتژیک صرفنظر کرد و سیاستهای ضد شوروی برژینسکی را در دستور کار قرار داد.
انقلاب ایران، آخرین تلنگری بود که بر روابط میان ونس و برژینسکی زده شد. با رشد و افزایش ناآرامیها، این دو نظرات اساساً متفاوتی در مورد این تحولات داشتند. برژینسکی خواهان کنترل انقلاب بود و معتقد بود باید با استفاده از اقدام نظامی مانع روی کار آمدن آیتالله خمینی شوند. در حالی که ونس خواهان تعامل و پذیرش جمهوری اسلامی ایران بود. در نتیجه، کارتر نتوانست رویکردی قاطع در مورد ایران اتخاذ کند. با تسخیر سفارت آمریکا در ایران و ماجرای گروگانگیری، حمله شوروی به افغانستان و هر چه عمیقتر شدن بحران اقتصادی، اوضاع و احوال بحرانی سالهای 1979 و 1980، بحرانیتر شد. در این میان دیدگاههای ضد شوروی برژینسکی بیش از پیش مورد توجه قرار گرفت اما رویکرد او نیز نتوانست از التهاب دولت کارتر بکاهد. ونس در پی عملیات ناموفق نجات گروگانهای آمریکایی در مارس 1980 استعفا داد.
مهمترین سیاستگذاریها
در دهه 1960 برژینسکی که در شورای سیاست گذاری وزارت خارجه مشغول به کار بود، استراتژی رویارویی مسالمتآمیز را به منظور تضعیف بلوک شوروی و تشویق رئیس جمهور جانسون طراحی کرد؛ رویارویی مسالمتآمیز که در اکتبر 1966 به عنوان استراتژی کلان آمریکا پذیرفته شد، تشنجزدایی را در رأس اقداماتی قرار داد که برای تجدید اتحاد آلمان صورت گرفت و از این رو به عنوان اولویت شماره یک آمریکا مطرح شد. در دهه 1970 و 1980، یعنی اوج فعالیت در عرصه سیاست، برژینسکی تشکیل گروه سه جانبه را به منظور هر چه نزدیکتر ساختن آمریکا، ژاپن و اروپا کلید زد. این سه بازیگر، به عنوان پیشرفتهترین قدرتهای اقتصادی دنیا، جمعیتی را در خود جای میدادند که همکاری ایشان میتوانست مانع سختی در برابر دنیای کمونیست به وجود آورد.
برژینسکی در دوران خدمت خود در کاخ سفید، بر محوریت حقوق بشر به عنوان ابزاری برای قرار دادن اتحادیه جماهیر شوروی در موضع انفعال، تأکید میکرد. وی به همراه جیمی کارتر در کمپ دیوید، به عقد معاهده صلح اسرائیل و مصر کمک کرد. وی با تلاشهای فراوان نهضت اتحاد لهستان و مبارزان افغانی را در برابر حمله شوروی تقویت کرد و به صورت مخفی جنبشهای استقلال طلبانه ملی در اتحادیه جماهیر شوروی را نیز تجهیز نمود. وی نقشی کلیدی در عادی سازی روابط آمریکا و جمهوری خلق چین و پیشرفت همکاریهای استراتژیک مشترک این دو ایفا کرد و روابط مستحکمی را با دنگ ژیائو پِنگ برقرار ساخت.
در دهه 1990 طرحی استراتژیک برای صیانت از استقلال اوکراین طراحی کرد؛ از یک سو به منظور جلوگیری از تجدید حیات امپراتوری روسیه و از سوی دیگر به منظور سوق دادن روسیه به سمت اتحاد با غرب تا از این طریق مانع «پلورالیزم ژئوپلیتیکی» روسیه در فضای اتحادیه جماهیر شوروی سابق شود. وی «طرحی برای اروپا» را به منظور گسترش ناتو تا کشورهای حوزه بالتیک پیریزی کرد. وی همچنین به عنوان نماینده کلینتون به آذربایجان سفر کرد و مقدمات قرارداد خطوط لوله باکو ـ تفلیس ـ جیهان را آماده کرد. سپس به عنوان یکی از اعضای شورای مشاوران افتخاری( Honorary Council of Advisors) اتاق بازرگانی آمریکا-آذربایجان(U.S.-Azerbaijan Chamber of Commerce (USACC))، انتخاب شد. برژینسکی با کمک لین کرکلند( Lane Kirkland)، توانست بودجه بنیاد آزادی لهستانـآمریکا(Polish-American Freedom Foundation) را که توسط آمریکا تأمین مالی میشد، از 112 میلیون دلار بهتدریج تا 200 میلیون دلار افزایش دهد. وی همه تلاش خود را به کار گرفت تا آمریکا نقش یک رهبر را در عرصه جهانی ایفا کند؛ البته با اتکا بر ائتلاف سازی و به شدت مخالف سیاستهای یکجانبه گرایانه بود و اعتقاد داشت چنین سیاستهایی اعتبار جهانی آمریکا را نابود میکند و باعث انزوای جهانی آمریکا میشود.
برژینیسکی همه تلاش خود را به کار گرفت تا آمریکا نقش یک رهبر را در عرصه جهانی ایفا کند
افغانستان
برژینسکی که به طراحی سیاستهایی سرسختانه علیه اتحادیه جماهیر شوروی شناخته میشد، در سال 1979 تلاشهای جدی را در جهت حمایت از گروه مجاهدین در پاکستان و افغانستان آغاز کرد؛ این تلاشها توسط سرویسهای امنیتی پاکستان و حمایتهای مالی آژانس مرکزی اطلاعات (سیآیاِی) آمریکا و امآیسیکس(MI6) انگلستان جامه عمل به خود گرفت. بخشی از برنامههای سیآیاِی توسط کارشناسان بخش فعالیتهای ویژه(Special Activities Division) صورت میگرفت که شامل تجهیز، آموزش و راهنمایی مجاهدین افغان میشد. هدف از این سیاست اساساً توانمندسازی اسلام رادیکال و نیروهای ضد کمونیست بود تا از این طریق حزب دموکراتیک خلق افغانستان که سکولار کمونیست و حاکم بر افغانستان بود، سرنگون گردد. از این رو کودتا علیه حافظ الله امین و جنگ قدرت میان اعضای انشعاب پرچم از حزب دموکراتیک خلق افغانستان که مورد حمایت شوروی بود، در نهایت منجر به دخالت نظامی شوروی شد.سالها بعد، در مصاحبهای که آرشیو امنیت ملی سیانان در سال 1997 با برژینسکی ترتیب داد، وی آن استراتژی را که در دولت کارتر علیه شوروی در سال 1979 طراحیشده بود، چنین تشریح کرد:پس از اینکه شوروی وارد خاک افغانستان شد، بلافاصله یک روند دوگانه را آغاز کردیم. اولین روند واکنشها و تحریمهایی را در برمیگرفت که اتحادیه جماهیر شوروی را هدف قرار میداد و هم وزارت خارجه و هم شورای امنیت ملی فهرست بلند بالایی از تحریمهایی که میبایست اتخاذ میشد تهیه و اقداماتی را که میتوانست هزینههای شوروی را افزایش دهد طراحی کردند. روند دوم اقدامات منجر به سفر من به پاکستان یک ماه پس از حمله شوروی به افغانستان شد؛ هدف از این سفر انجام هماهنگی لازم برای اقدامی مشترک با پاکستانیها بود؛ در این اقدام تلاش میشد زمان درگیری و تلفات شوروی تا آنجا که ممکن است بالا برود. از این رو هماهنگیهایی نیز با سعودیها، مصریها، انگلستان و چین صورت گرفت و از منابع مختلف تسلیحات لازم را در اختیار مجاهدین قرار دادیم ـ برای مثال مقداری تسلیحات ساخت شوروی از مصر و چین تهیه شد. حتی مقداری سلاح از حکومت کمونیستی چکاسلواکی تهیه کردیم؛ آمادگی پذیرش انگیزههای مادی، این حکومت کمونیستی را در برابر خواسته ما تسلیم کرد. همچنین با توجه به فساد گسترده در میان ارتش شوروی، در برخی موارد از خود ارتش شوروی در افغانستان برای مجاهدین سلاح خریداری شد.
میلت بِردن(Milt Bearden) در کتاب «دشمن اصلی» (The Main Enemy) مینویسد که برژینسکی در سال 1980، با عقد قراردادی با ملک خالد، پادشاه عربستان سعودی، از او تعهد گرفت تا کمکهای آمریکا را به دست افغانها برساند و اطمینان حاصل کرد که بیل کیسی(Bill Casey) در دولت ریگان همچنان انجام این قرارداد را پیگیری میکند.
بنا بر برخی اظهارات سیاست، آمریکا در این باره که حتی برای خود مجاهدین افغان نیز ناشناخته بود، بخشی از یک استراتژی کلان بود که قرار بود «شورویها را به انجام یک حمله نظامی تشویق کند.» در این میان مصاحبهای با مشاور امنیت ملی یعنی برژینسکی به چشم میخورد که در آن از قول او گفته شده است که کمکهای آمریکا به مجاهدین پیش از حمله شوروی، اقدامی بود به منظور تشویق شورویها به انجام این حمله. برژینسکی شخصاً صحت این مصاحبه را تکذیب کرد. بنا بر گفتههای برژینسکی، یک کارگروه کارشناسان مسائل افغانستان در شورای امنیت ملی با تهیه گزارشهای متعددی از اوضاع نابه سامان افغانستان در سال 1979 خبر داد، اما رئیسجمهور کارتر توجهی به این مطالب نکرد تا اینکه حمله شوروی به خاک افغانستان تصورات او را از اوضاع و احوال منطقه، بر هم زد. برژینسکی مدعی شده است که آمریکا پیش از آغاز حمله «رسمی»، کمکهای مالی اندک و ادوات ارتباطاتی مختصری برای مجاهدین فراهم آورد که این اقدام تنها واکنشی بود به استقرار نیروهای شوروی در مرز افغانستان و کودتای 1978 و هدف آن بود که از تجاوزگری و تعدی هر چه بیشتر شوروی در این منطقه جلوگیری به عمل آید. بنا بر مطالب دو سندی که از حالت محرمانه خارج شدهاند، اندکی پیش از حمله شوروی، کارتر با امضای اسناد مذکور «فراهم آوردن کمک لازم برای مجاهدین افغان را به صورت یک جانبه یا از طریق کشور ثالث چه در قالب کمکهای مالی و چه به صورت کمکهای غیر مالی» تأیید کرد و دستور داد «تبلیغات مخفی» در «سراسر دنیا» به منظور «تضعیف» حکومت چپ در افغانستان صورت گیرد و «آن را مستبد و آلت دست اتحادیه جماهیر شوروی» و «تلاش مجاهدین افغان را در جهت باز پسگیری استقلال کشورشان» جلوه دهند.
بههرحال شکی وجود ندارد که برژینسکی از فراهم آوردن کمک نظامی برای مجاهدین حمایت میکرد، درحالیکه وزارت خارجه تحت زمامت ونس به دنبال یک راه حل مسالمتآمیز بود.
فرانسیس فوکویاما در کنار برژینیسکی
برژینسکی خواهان تجهیز مجاهدین بود چرا که مدعی بود که «میبایست هر چه زودتر این منازعه با پایان برسد.» اما «در مورد آغاز این حمله به هیچ وجه خود را مقصر نمیداند» و تصریح میکند «حتی اگر ما به مجاهدین کمک نمیکردیم آنها بدون این کمک به مبارزات خود ادامه میدادند چرا که پول بسیاری را از دولتهای عربی حاشیه خلیجفارس جذب کرده بودند. آنها به این دلیل که ما از ایشان خواستیم، دست به اسلحه نبردند. آنها مبارزند و خواهان استقلال. بنابراین نمیتوانند حضور نظامیان مسلح را در خاک کشور خود تحمل کنند. تأمین سلاح و تجهیز ایشان گامی مهم در جهت شکست دادن شوروی بود و تا آنجا که به من مربوط میشود، این اقدام، اقدام صحیحی بود.» وی در پاسخ به این سؤال که «بنابراین آمریکا پس از اینکه روسها حمله خود را آغاز کردند به کمک مجاهدین شتافت نه پیش از آن؟» گفت: «کمکهای نظامی؟ مسلماً بعد از حمله. هیچ شکی در این باره نیست. اگر باور ندارید سندی را بر خلاف این گفته ارائه کنید [!].»
یکی از پرهزینهترین و طولانیترین عملیاتهای مخفی سیا، کمکهای نظامی این سازمان به مجاهدین افغانستان بود. سیا کمکهای خود را از طریق سرویس مخفی پاکستان، یعنی سرویس اطلاعات داخلی(Inter-Services Intelligence (ISI))به دست مجاهدین بنیاد گرای افغانستان میرساند. این عملیات، عملیات سیکلون(Operation Cyclone) نام گرفت. رقمی بین 3 تا 20 میلیارد دلار آمریکا برای تجهیز و آموزش این نیروها هزینه شد. گفته میشود اسامه بنلادن نیز در میان کسانی بود که از کمکهای آمریکا بهرهمند شد که البته آمریکا این گفته را رد میکند و مدعی است که به هیچ وجه از «عربهای افغان» حمایت نکرده است.
مطالعهای که در سال 2002 در این باره انجام شد نشان داد که در هنگامه انقلاب اسلامی در ایران، آمریکا به دنبال برقراری روابط حسنه با افغانستان بود؛ از این رو حمله شورویها به این کشور زمینه را برای بسط نفوذ آمریکا در افغانستان فراهم آورد؛ شکلگیری القاعده را میتوان تا حدودی به دلیل تجهیزات و کمکهای مالی میلیاردی آمریکا در حمایت از مجاهدین افغانستان برای بیرون راندن نیروهای شوروی از این کشور نسبت داد.
ایران
شاه ایران در مواجه با انقلاب اسلامی از آمریکا طلب کمک کرد. ایران به لحاظ استراتژیک جایگاه بسیار مهمی را در سیاست خارجی آمریکا به خود اختصاص میداد. ویلیام سولیوان، سفیر آمریکا در ایران، مکرراً به «پهلوی اعلام کرد که برژینسکی اطمینان خاطر داده است که آمریکا به صورت همه جانبه از ایران حمایت خواهد کرد.» در 4 نوامبر 1978 برژینسکی با شاه تماس گرفت و گفت که آمریکا «تا آخرین لحظه با او خواهد بود». در همین زمان، برخی از مقامات ارشد وزارت خارجه اعلام کردند که شاه میبایست کشور را ترک کند، بدون در نظر گرفتن اینکه چه کسی جای او را خواهد گرفت. برژینسکی و جیمز شلزینگر(James Schlesinger) وزیر انرژی آمریکا (که در دوره ریاست جمهوری جرالد فورد وزارت دفاع را بر عهده داشت)، همچنان بر حمایت نظامی آمریکا از شاه جانبداری میکردند. حتی در آخرین روزهای منتهی به انقلاب، هنگامیکه سرنوشت شاه قطعی شده بود، برژینسکی همچنان از حمله به ایران برای باقی نگاهداشتن ایران در پایگاه آمریکا، حمایت میکرد. کارتر نیز نتوانست در مورداستفاده صحیح از نیروی نظامی برای انجام یک کودتای آمریکایی دیگر در این کشور، تصمیمگیری کند. او همچنین به ناو هواپیمابر کانستلیشن(Constellation) دستور آمادهباش داد اما در نهایت نتوانست مانع تغییر رژیم در ایران شود. در حال حاضر برژینسکی معتقد است که آمریکا توانایی پرداخت هزینه هر گونه واکنش ایران در برابر حمله احتمالی این کشور به تأسیسات هستهای ایران را نخواهد داشت. همچنین چنین اقدامی میتواند اسرائیل را نیز در معرض خطر قرار دهد.
در 4 نوامبر 1978 برژینسکی با شاه تماس گرفت و گفت که آمریکا "تا آخرین لحظه" با او خواهد بود
توافق هستهای با ایران
برژینیسکی در مصاحبهای که بعد از توافق هستهای ایران و گروه 5+1 انجام داد، از این توافق حمایت کرد و رد آن توسط کنگره را دارای عواقب خطرناک دانست. وی این توافق را یک توافق خوب نامید و گزینه جایگزین آن، یعنی حاصل نشدن توافق را بسیار بدتر دانست. برژینسکی در این مصاحبه تأکید کرد درصورتیکه توافق هستهای به دست آمده با ایران شکست بخورد ما با شرایط دشواری روبهرو خواهیم شد که تاکنون مثل آن را ندیدهایم[7]. وی قبل از توافق هستهای نیز طرح ادعایِ تهدیدِ هستهای ایران را ساختگی خواند و گفت : « این فرضیه در امریکا مطرح میشود که دولت ایران در مدت نه ماه به بمب هستهای دست مییابد. به نظرم طرح این صحبتها بیمعناست. این موضوعات در حالی مطرح میشوند که رژیم اسرائیل یک ارتش بسیار قوی و نیز حدوداً 150 تا 200 کلاهک هستهای در اختیار دارد. به نظر طرح ادعاهایی ازایندست درباره ایران ساختگی و نامعتبر است»[8]. برژینسکی چند روز قبل از آغاز دور جدید مذاکرات هستهای، در تیرماه 1394 در توئیتی گفت: «درحالیکه خاورمیانه هر روز پرآشوبتر میشود، عاقلانهتر این است که ثبات را بیشتر کنیم نه کمتر. توافق با ایران بهتر از عدم توافق است.وی در همین مصاحبه در مورد ایران می گوید « من اعتقاد دارم ایران کشوری اصیل، خودکفا و بازیگری جدی در منطقه است. در ایران انسجام واقعی وجود دارد مسئلهای که شما در دیگر کشورهای منطقه نمیبینید؛ ایران کشوری است با هویت معتبر با دولتی مستحکم که شاید بتوان گفت مصر کمی شبیه آن است»[9].
چین
کارتر اندکی پس از روی کار آمدن در سال 1977، بر موضع حمایتی آمریکا از ابلاغیه شانگهای(Shanghai Communique) تأکید کرد. آمریکا و جمهوری خلق چین در 15 دسامبر 1978 اعلام کردند که هر دو کشور از تاریخ 1 ژانویه 1979 روابط دیپلماتیک خود را آغاز خواهند کرد. این اعلامیه آمریکا را ملزم میساخت روابط خود را با جمهوری چین در تایوان قطع کند. منافع و پیامدهای مهمی که ارتباط مسالمتآمیز با چین برای آمریکا به همراه میآورد، همواره مورد تأکید برژینسکی، مشاور امنیت ملی وقت، بود.مهمترین وجه استراتژیک روابط آمریکا و چین، تأثیر این روابط بر جنگ سرد بود. چین بیش از آن به عنوان بخشی از بلوک چین ـ شوروی، تلقی نمیشد بلکه به مثابه قطب سوم قدرتی بود که به آمریکا در رویارویی با اتحادیه جماهیر شوروی کمک میکرد.
در ابلاغیه مشترک برقراری ارتباطات دیپلماتیک[10] به تاریخ 1 ژانویه 1979، آمریکا پکن را به جای تایپه به رسمیت شناخت. آمریکا در ابلاغیه شانگهای جایگاه جمهوری خلق چین و تنها یک چین را به رسمیت پذیرفت و تایوان را بخشی از چین اعلام کرد. پکن نیز تصدیق کرد که آمریکا میتواند به ارتباطات تجاری، فرهنگی و دیگر ارتباطات غیررسمی خود با تایوان ادامه دهد. علاوه بر قطع رابطه با جمهوری چین، دولت کارتر بهصورت یکجانبه معاهده دفاعی دو جانبه چین ـ آمریکا(Sino-American Mutual Defense Treaty) را فسخ و نیروهای نظامی خود را از تایوان بیرون کشید و به تدریج فروش تسلیحات به جمهوری چین را کاهش داد. بسیاری از نمایندگان کنگره، به ویژه جمهوری خواهان، مخالف سیاستهایی بودند که دولت در قبال جمهوری چین، به عنوان یکی از متحدین ضد کمونیست در جنگ سرد، اتخاذ شده بود.
دنگ ژیائوپینگ، نخستوزیر جمهوری خلق چین، در ژانویه 1979 به واشنگتن دی. سی سفر کرد و آغاز تبادلات سطح بالای این دو کشور را کلید زد. این سفر سر از توافقات دو جانبه بسیاری شد، به ویژه در عرصه علمی، تکنولوژیک و تبادلات فرهنگی و روابط تجاری. از اوایل سال 1979، آمریکا و جمهوری خلق چین پروژههای تحقیقاتی مشترک و برنامههای همکاری بسیاری را در ضمن موافقتنامه همکاری علمی و تکنولوژیک، (Agreement on Cooperation in Science and Technology) بزرگترین برنامه دو جانبه این دو کشور، شکل دادند. در 1 مارس 1979، آمریکا و جمهوری خلق چین به صورت رسمی سفارتهای خود را در پکن و واشنگتن افتتاح کردند. در سال 1979، دعاوی خصوصی بسیاری حل و فصل شد و یک توافقنامه تجاری دوجانبه به امضا رسید. والتر موندال،( Walter Mondale) معاون رئیسجمهور آمریکا، در پاسخ به سفر نخست وزیر چین، سفری را در آگوست 1979 به چین ترتیب داد. در این سفر توافقنامههای بسیاری در زمینه امور دریایی، تجارت هوایی و منسوجات منعقد شد و همچنین عهدنامههای کنسولی دوجانبه نیز به امضای دو طرف رسید؛ به اعتقاد برخی مورخین برژینسکی چینیها را متقاعد کرد که با حمایت از خمرهای سرخ(Khmer Rouge) در کامبوج، مانع ویتنامیهایی شوند که در حال بسط نفوذ خود در هندو چین بودند.
برژینسکی به اهمیت چین واقف بود او در نوشتاری در پایگاه امریکن اینترست میگوید: "امریکا پس از قدرت گرفتن چین و روسیه، میبایست در گفتمان استراتژیک خود تجدیدنظر کند."[11] وی در همین راستا و در اواخر عمرش در مصاحبهای اعلام کرد که «در حال حاضر اهمیت چین بهمراتب خیلی بیشتر از روسیه است؛ اگر آمریکا و چین باهم همکاری کنند، روسیه نیز هیچ گزینهای جز پیوستن به آنها را نخواهد داشت». او در مارس سال جاری در توئیتی بیان میدارد که امریکا در مقابل دشمنیهای کره شمالی میبایست همکاری خود را با چین گسترش دهد. همچنین در تاریخ سوم ژانویه راه برونرفت از بحرانهای جهانی را ایجاد اتحاد مثلثی امریکا-روسیه-چین میداند. و در همین راستا از سیاستهای کشورش که باعث تمایل چشمبادامیها به روسیه و فاصله گرفتن این دو کشور از ایالاتمتحده امریکا شده است، انتقاد میکند.
آمریکا در جهت پیشبرد سیاستهای خود در کامبوج به منظور خارج کردن ویتنامیها از این کشور، کمک به گروههای چریکی ضد ویتنامی را افزایش داد. در فاصله سالهای 1979 و 1981، برنامه جهانی غذا(World Food Program) که تحت نفوذ آمریکا قرار داشت، نزدیک به 12 میلیون دلار کمک غذایی برای تایلند فراهم آورد. در ژانویه 1980، آمریکا کمکهای خود به پل پوت، رهبر خمرهای سرخ را در حالی آغاز کرد که وی در تبعید به سر میبرد. میزان این حمایتها از سال 1980 تا 1986 به 85 میلیون دلار بالغ شد؛ برژینسکی با ارسال نامهای به نشریه نیویورک تایمز در سال 1998، هرگونه کمک دولت زمان وی را به چین برای حمایت از پل پوت انکار کرد!
اعراب ـ اسرائیل
در دهم اکتبر 2007، برژینسکی به همراه تنی چند از مقامات برجسته، نامهای تحت عنوان «ریسک شکست، دستآوردها را از بین میبرد»، به جرج دبلیو بوش و کاندولیزا رایس، وزیر امور خارجه ارسال کردند. در بخشی از این نامه پیشنهادهایی ارائه شد و در مورد شکست اجلاس خاورمیانه هشدار داده شده بود که قرار بود به رهبری آمریکا در نوامبر 2007 و با حضور نمایندگان اسرائیلی و فلسطینی برگزار شود. در این نامه همچنین پیشنهاد شده بود که به جای به حاشیه راندن هر چه بیشتر حماس، «گفتگویی جدی و مسالمتآمیز با این سازمان ترتیب داده شود.»
برژینسکی در مصاحبهای با خبرنگار لسآنجلس تایمز در سال 2008 در پاسخ به این سؤال که «آیا این درست نیست که برتری نظامی به عنوان ابزاری خشونتآمیز منجر به دشمنی همیشگی و نه امنیت، خواهد شد؟» چنین پاسخ گفت: «این نسخه دهیهای نومحافظه کاری که اسرائیل نیز در صدور آنها سهیم است، برای آمریکا و در نهایت برای اسرائیل بسیار مهلک هستند. یک چنین سیاستهایی منجر به آن میشوند که بخش اعظم مردم خاورمیانه علیه آمریکا موضع بگیرند. تجربیات ما در عراق هنوز ایشان را از خواب غفلت بیدار نکرده است. اگر این سیاستهای نومحافظهکاری همچنان ادامه یابد، آمریکا بالاخره از این منطقه وادار به خروج خواهد شد و این آغازی بر پایان اسرائیل نیز خواهد بود.»
آشوبهای منطقه
برژینسکی در مصاحبهای اعلام میکند که دیکتاتورهای عربستان سعودی و قطر را عامل حوادث سوریه میداند: « حوادث سوریه با تحریک و تشویق دو رژیم استبدادی معروف خاورمیانه یعنی قطر و عربستان سعودی آغاز شد و ناگهان اعلام شد که رئیسجمهوری سوریه باید برکنار شود». وی در این مصاحبه با اقرار به کمک تسلیحاتی آمریکا به مخالفان سوری این کار را باعث کاهش اعتبار آمریکا دانست[12].
وی در مورد ائتلاف ضد داعش معتقد بود که کشورهای اسلامی ازجمله ایران باید در این ائتلاف شرکت کنند «کشورهای اسلامی باید بیشتر در این موضوع مشارکت داشته باشند. ترکیه، عربستان سعودی و مصر و در یک الگوی محدودتر ایران باید حضور داشته باشند. البته باید مراقب بود که این موضوع مسئله جنگ شیعه و سنی را ایجاد نکند[13]».
او در مقالهای در پایگاه فایننشیال تایمز توصیه میکند که امریکا راهبرد همکاری با روسیه را در دستور کار قرار دهد چراکه این کار درنهایت هدف امریکا مبنی بر بهبود ارتباط با چین را به دنبال خواهد داشت.[14]
برژینسکی در دسامبر 2015، نامهی مشترکی با افرادی چون هنری کسینجر خطاب به سناتورها مینویسد و با لایحه منع ورود پناهندگان، مخالفت میکند و آن را تائیدی بر ادعاهای داعش مبنی بر وجود جنگی میان اسلام و غرب و بدرفتاری با مسلمانان در امریکا و اروپا میداند.[15]
وی در صفحه توئیترش بیان میدارد که ایجاد قدرت متوازن کننده سنی در منطقه خاورمیانه نیاز است، حالآنکه کشورهای موجود مثل ترکیه، مصر و عربستان برای ایفای این نقش مناسب نیستند. حال این سؤال مطرح میشود که این قدرت نوظهور سنی در منطقه که در تقابل با ایران باشد کدام است و آیا ارتباطی با بازیگرانی چون داعش دارد یا خیر.
افول رهبری آمریکا در جهان
برژینسکی اعتقاد داشت که نقش آمریکا در جهان در حال کاهش است؛ «به نظر من، رهبریت استثنایی و موقعیت منحصربهفردی که ایالاتمتحده آمریکا در پایان جنگ جهانی دوم در دنیا داشت، در حال تغییر و رو به پایان یافتن است. آمریکا دیگر به صورت کاملاً انحصاری، چیره و مسلط نیست و منحصراً در موقعیتی قرار ندارد که نظرات خود را به دیگران دیکته کند. ازاینرو، ما در حال ورود به مرحلهای بهمراتب پیچیدهتر در امور بینالملل هستیم و هر چه زودتر ما آن را تشخیص دهیم، و هر چه زودتر در راستای تطابق خود با این واقعیتِ جدید تلاش کنیم، بهویژه میان آمریکا و چین و احتمالاً روسیه - اگر از تلاش برای مرعوب ساختن همسایگانش دست بردارد - برای جهان بهتر خواهد بود.[16]
او در توئیتر خود در اظهارنظری بیسابقه معتقد است: "تهدیداتی که امریکا با آن مواجه است تنها درنتیجه بحرانهای جهانی نیست؛ بلکه حاکی از سیستم سیاسی ناکارآمد ما (امریکا) است".
مهمترین تألیفات
تصفیه همیشگی: سیاست در توتالیتاریسم شوروی [17] کمبریج: انتشارات دانشگاه هاروارد(1956)
بلوک شوروی: اتحاد و منازعه؛ ( Soviet Bloc: Unity and Conflict) انتشارات دانشگاه هاروارد(1967)
میان دو عصر: نقش آمریکا در عصر تکنترونیک؛[18] نیویورک: انتشارات وایکینگ(1970)
قدرت و اصول: خاطرات مشاور امنیت ملی، 1981-1977؛[19] نیویورک: فارار، استراوس، گیروکس مارس (1983)
نقشه بازی: چارچوبی ژئواستراتژیک برای راهبرد منازعه آمریکا ـ شوروی؛[20] بوستون: انتشارات آتلانتیک مانثلی (ژوئن 1986)
شکست بزرگ: تولد و مرگ کمونیسم در قرن بیستم؛[21] نیویورک: پسران چارلز اسکریبنر(1989)
خارج از کنترل:( ناآرامی جهانی در آغاز قرن بیست و یکم؛[22] نیویورک: کولیر
میز شطرنج بزرگ: اولویت آمریکا و ملزومات ژئواستراتژیک؛[23]نیویورک: بیسیک بوکس (اکتبر 1997)
انتخاب: سلطه جهانی یا رهبری جهانی؛[24]بیسیک بوکس (مارس 2004)
فرصت دوباره: رؤسای جمهور و بحران ابرقدرتی آمریکا؛[25] بیسیک بوکس (مارس 2007)
آمریکا و جهان: گفتگویی در باب آینده سیاست خارجی آمریکا؛ [26] بیسیک بوکس (سپتامبر 2008)
دیگر کتب و تکنگاریها
ناسیونالیسم روسو ـ شوروی؛ [27] تز پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه مکگیل 1950
کنترل سیاسی در ارتش شوروی: مطالعهای بر گزارشهای افسران پیشین شوروی؛[28]نیویورک، برنامه پژوهشی اتحادیه جماهیر شوروی1954
دیکتاتوری توتالیتاریسم و اوتوکراسی؛ [29] کمبریج: انتشارات دانشگاه هاروارد 1956
ایدئولوژی و قدرت در سیاست شوروی؛ [30]نیویورک پراگر 1962
قدرت سیاسی: آمریکا/ اتحادیه جماهیر شوروی؛[31] با همکاری ساموئل هانتینگتون، نیویورک: انتشارات وایکینگ اوریل 1963
جایگزینی برای تفکیک: درکی وسیعتر از نقش آمریکا در اروپا؛[32] مرکز مطالعات سیاست گذاری آتلانتیک، نیویورک: مکگراو هیل 1965
پیامدهای تغییر برای سیاست خارجی آمریکا؛[33] وزارت امور خارجه 1967
سیاست بینالملل در عصر تکنترونیک؛[34] انتشارات دانشگاه سوفیا 1971
جوانه شکننده: بحران و تغییر در ژاپن[35]نیویورک: هارپر و راو 1972
امنیت آمریکا در جهان وابستگیها؛[36] با همکاری ادوارد هالی، راومن و لیتلفیلد سپتامبر 1988
در جستجوی امنیت ملی؛[37]با همکاری مارین استرمکی، بولدر: انتشارات وستویو سپتامبر 1988
نظام سیاسی شوروی: دگرگونی یا انحطاط؛[38]انتشارات ایروینگتون آگوست 1993
روسیه و استقلال کشورهای مشترکالمنافع: اسناد، اطلاعات و تحلیل؛[39] با همکاری پایژ سولیوان، آرمونک: ام. ای. شارپ 1996
سهگانه ژئواستراتژیک: زندگی در کنار چین، اروپا و روسیه؛ [40]مرکز مطالعات استراتژیک و بینالملل دسامبر 2000
منابع:
http://www.haadi.ir/s/254
[1]NSC-Defense Department Commission on Integrated Long-Term Strategy
[2]Conference for Security and Co-opration in Europe
[3]Between Two Ages: America's Role in the Technetronic Era
[4]Defense Department Commission on Integrated Long-Term Strategy
[5]President's Foreign Intelligence Advisory Board
[6] https://www.rbth.com/international/2017/04/07/zbigniew-brzezinski-russia-should-form-a-closer-union-with-us-and-china_737177
[7]http://www.msnbc.com/msnbc/zbigniew-brzezinski-alternative-iran-deal-policy-self-destruction
[8]http://foreignpolicy.com/2014/07/21/a-time-of-unprecedented-instability/
[9] http://foreignpolicy.com/2014/07/21/a-time-of-unprecedented-instability/
[10]Joint Communique on the Establishment of Diplomatic Relations
[11]https://www.the-american-interest.com/podcast/episode-116-zbigniew-brzezinski-on-global-realignment/
[12]http://nationalinterest.org/commentary/brzezinski-the-syria-crisis-8636
[13]http://edition.cnn.com/TRANSCRIPTS/1408/31/fzgps.01.html
[14] https://blackagendareport.com/obama_clinton_created_isis
[15] https://www.ft.com/content/c1ec2488-6aa8-11e5-8171-ba1968cf791a
[16] http://www.humanrightsfirst.org/sites/default/files/FormerNatSecOfficialsLetterRefugees.pdf
[17] The Permanent Purge: Politics in Soviet Totalitarianism
[18] Between Two Ages : America's Role in the Technetronic Era
[19]Power and Principle: Memoirs of the National Security Adviser, 1977–1981
[20]Game Plan: A Geostrategic Framework for the Conduct of the U.S.-Soviet Contest
[21]Grand Failure: The Birth and Death of Communism in the Twentieth Century
[22]Out of Control: Global Turmoil on the Eve of the 21st Century
[23]The Grand Chessboard: American Primacy and Its Geostrategic Imperatives
[24]The Choice: Global Domination or Global Leadership
[25]Second Chance: Three Presidents and the Crisis of American Superpower
[26]America and the World: Conversations on the Future of American Foreign Policy
[27]Russo-Soviet Nationalism
[28]Political Control in the Soviet Army: A Study on Reports by Former Soviet Officers
[29]Totalitarian Dictatorship and Autocracy
[30]Ideology and Power in Soviet Politics
[31]Political Power: USA/USSR
[32]Alternative to Partition: For a Broader Conception of America's Role in Europe
[33]The Implications of Change for United States Foreign Policy
[34]International Politics in the Technetronic Era
[35]The Fragile Blossom: Crisis and Change in Japan
[36]American Security in an Interdependent World
[37]In Quest of National Security
[38]The Soviet Political System: Transformation or Degeneration
[39]Russia and the Commonwealth of Independent States: Documents, Data, and Analysis
[40]The Geostrategic Triad : Living with China, Europe, and Russia
انتهای متن/