اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

فرهنگ  /  قرآن و فعالیت های دینی

گزارش فارس از دیدار جامعه قرآنی با خانواده شهید عبدالحمید صابونچی

حسرت مادرانه‌ای که شهید برطرف کرد/ تولد در روز میلاد حضرت زهرا(س) و شهادت در روز شهادت حضرت

قاری و معلم قرآن مسجد بود، هنگام تولد گفتند او بنده خاص خدا می‌شود، آرزوی رفتن به جبهه را داشت اما به دلیل سن کم به این آرزو نرسید و سرانجام تیر منافقان کوردل بر قلبش نشست و به معراج پر کشید.

حسرت مادرانه‌ای که شهید برطرف کرد/ تولد در روز میلاد حضرت زهرا(س) و شهادت در روز شهادت حضرت

به گزارش خبرنگار فعالیت‌های قرآنی خبرگزاری فارس، جامعه قرآنی کشور طبق معمول هرهفته خدمت یکی دیگر از خانواده‌‌های معظم شهدای قرآنی یعنی خانواده شهید عبدالحمید صابونچی رسیدند.

 

 

بنده خاص خدا

در این دیدار میهمان مادر شهید بودیم که درباره فرزندش گفت: حمید صبح روز میلاد حضرت زهرا(س) به دنیا آمد. از امام جماعت محل خواستیم تا برای نام‌گذاری به منزل ما بیاید. آن شب امام جماعت مسجد از من سؤال کرد نام او را چه انتخاب کرده‌اید، گفتم: حمید. وی گفت: من احساس می‌کنم این نوزاد از بندگان خاص خدا می‌شود او را عبدالحمید نام‌گذاری کنید.

حمید از دوران کودکی به مسجد علاقه داشت و در جلسات مختلف قرآن شرکت می‌کرد. بسیار کم رو بود به یاد دارم در ایام بعد از انقلاب دوست داشت در بالکن خانه الله اکبر بگوید اما رویش نمی‌شد، او درب بالکن را باز می‌گذاشت در اتاق می‌ایستاد و با صدای بلند الله اکبر می‌گفت: اما ناگهان تغییر کرد و به عضویت بسیج درآمد و از فعالان بسیج محل شد تا جایی که اغلب شب‌ها در بسیج پست می‌داد.

 

 

مادر شهید: شهید سید‌خلیل حسینی فرزندم را متحول کرد

سیدخلیل حسینی از دوستان حمید جوان بسیار مؤدب، مؤمن و متدینی بود که در تهران کسی را نداشت و تنها زندگی می‌کرد. او با حمید عضو بسیج بودند و این عزیز هم توسط منافقان کوردل ترور شد. تا جایی که به خاطر دارم با تیغ موکت‌بری به وی حمله کرده و او را به شهادت رساندند. می‌توانم بگویم عامل ایجاد تحول در حمید همین سیدخلیل بود.

قاری و معلم قرآن مسجد

حمید توسط پدرش با مسجد آشنا شد، اما بعدها خودش با دوستان به فعالیت در مسجد علی‌بن‌ابی‌طالب خیابان سهروردی شمالی پرداخت. وی قاری قرآن بود و در مسجد جلسه برگزار می‌کرد و بعدها کتابدار مسجد شد.

 

 

از آنجایی که کتابخانه مسجد فضای زیادی برای نگهداری کتاب‌ها نداشت، حمید کتب اضافی را به منزل می‌آورد و آنجا نگهداری می‌کرد. یک شب حمید ماشین من را گرفت و گفت: این ماشین توسط منافقان شناسایی شده و صلاح نیست شما زیاد سوار آن شوید، گفتم: پس تو چرا سوار می‌شوی، گفت: برای حمل کتاب به آن نیاز دارم.

نحوه شهادت

همان شب منافقان با بستن راه اتومبیل حمید و به رگبار بستن آن قصد ترور وی را می‌کنند اما گویا حمید با چابکی در حالی که همه شیشه‌های ماشین روی سر و صورتش می‌ریزد، پیاده شده و با آنها درگیر می‌شود گویا وی مسلح بوده، اما منافق دیگری که در یک نقطه دیگر کمین کرده بود قلب حمید را هدف گرفته و وی را به شهادت می‌رساند. حمید در روز میلاد حضرت زهرا(س) چشم به جهان گشود و درست در روز شهادت بانوی دو عالم شهد شهادت را نوشید.

 

                                  یادداشت‌های شهید

 

آرزوی رفتن به جبهه را داشت اما به آرزویش نرسید

شهادت حمید حدود یک هفته مانده به عید نوروز اتفاق افتاد و قرار بود برای ایام عید به زیارت امام رضا(ع) برویم. حمید به شدت علاقه‌مند به رفتن به جبهه بود اما از آنجایی که سنش برای اعزام به جبهه کم بود او را اعزام نمی‌کردند. چند روز قبل از شهادت به من گفت: بعد از عید می‌توانم به جبهه بروم و اگر باز هم نگذارند شناسنامه ام را دست‌کاری می‌کنم و می‌روم. به او گفتم: بگذار به زیارت برویم و بازگردیم بعد درباره رفتن به جبهه فکر کن. اما این اتفاق نیفتاد و هیچ‌گاه به جبهه رسید.

با شهادت حمید خداوند صبر و طاقت عجیبی به من داد. آن شب دوستان حمید برای اعلام خبر شهادتش به منزل ما آمدند. پدر حمید به جلوی درب رفت و با رنگ پریده بازگشت، من فوراً نگران شدم و گفتم: حمید شهید شده، پدرش پاسخم را نداد، خودم به جلوی درب رفتم و این سؤال را از دوستانش پرسیدم، آنها هم از پاسخ طفره رفتند و من را به بیمارستان بردند، به پزشک بیمارستان گفتم: راستش را بگویید آیا حمید شهید شده، پزشک گفت: اگر راستش را بگویم چه می‌کنید، گفتم:‌ شکر خدا، گفت: فرزند شما در دم شهید شده است.

 

 

انتظار شهادت حمید را داشتم

این شهید عزیز پیش از این حمله حمید چند بار دیگر هم مورد سوء قصد قرار گرفته بود و من واقعاً‌ این انتظار را داشتم که شهید شود. وی عضو فعال بسیج بود اما اواخر عمر کوتاهش پاسدار شده بود و من نمی‌دانستم. حمید سال 1342 متولد شد و سال 1360 به شهادت رسید.

حسرت به جا مانده در دل مادر که خود شهید آن را برطرف کرد

بعد از شهادت حمید به عضویت سپاه درآمدم و با خانواده‌های شهدا ارتباط داشتم، هرگاه همسر و فرزندان شهدا را می‌دیدم حسرت می‌خوردم که ای کاش حمید ازدواج کرده بود و یادگاری برای ما می‌گذاشت، تا اینکه خواب دیدم حمید ازدواج کرده و با عروسش وارد مجلس شد، به نزد من آمد، روی عروس را کنار زد و گفت: مامان این قدر می‌گویی: عروس، عروس بیا و عروست را ببین. با این خواب، حسرت به جا مانده در دلم مرتفع شد.

یک بار هم یکی از اقوام خواب دیده بود که حمید در یک مسابقه قرآن برنده شده بود و مدالی را که به او داده بودند به گردن من انداخته و گفته بود: که این جایزه شایسته من نیست برازنده مادرم است.

 

 

در ادامه خواهر شهید به بیان اوصافی از برادرش پرداخت و گفت: حمید تنها 17 ساله بود که شهید شد، اما با وجود سن کم روح بلندی داشت و با اهتمام به قرآن کریم شاگردان بسیاری را در این راه تربیت کرد که برخی از‌ آنها شهید و برخی هم به درجات بالا رسیدند. حسین طلا نماینده مجلس شورای اسلامی هم یکی از شاگردان حمید بود.

برادرم هرهفته با جهاد سازندگی به یاری مناطق محروم می‌رفت و از ما هم می‌خواست به کمک مردم محروم بشتابیم، همواره گوش به فرمان امام بود و به ما هم توصیه می‌کرد که پیرو ولایت فقیه باشیم. حمید مظلوم بود و مظلوم هم به شهادت رسید.

 

 

در ادامه توجه علاقه‌مندان را به تماشای تصاویری از این شهید عزیز جلب می‌کنیم.

 

انتهای پیام/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول