بخش دوم و پایانی
نفی وجود محمولی
تبیین دیدگاه کانت در باب وجود محمولی را با کلامی از فارابی آغاز میکنیم که به ظاهر شباهت فراوانی با نظر کانت دارد.
از فارابی پرسیدند: آیا قضیه «الانسان موجود» دارای محمول است، وی در پاسخ پس از اشاره به اختلافنظر معاصران و پیشینیان در این باره، گفته است: این قضیه و امثال آن، یعنی هلیات بسیطه، از دو منظر قابل بررسی هستند و دیدگاه ما دربارة محمول داشتن یا نداشتن آن در این دو موضع متفاوت خواهد شد؛ اگر ناظر طبیعی به این گزاره نظر کند، آن را بدون محمول خواهد یافت؛ چرا که محمول باید به گونهای باشد که به ثبوت آن برای یک شیء یا نفی آن از یک شیء حکم شود، اما چون وجود شیء، امری مغایر با خود آن شیء نیست، پس بر آن حمل نمیشود. از این منظر باید گفت موجود محمول نیست. اما اگر ناظر منطقی در گزارة یاد شده تأمل کند، موجود را محمول میداند؛ زیرا این گزاره مرکب از دو کلمه است و به صدق و کذب نیز متصف میشود. (1413: 324 ـ 325)
استدلالی که فارابی از سوی منکران وجود محمولی اقامه کرده است، بسیار شبیه سخن کانت در مقام انکار وجود محمولی در نقد عقل محض است. (Kant, 1965: 504) وی اینگونه استدلال کرده است:
با وجود شباهت ظاهری این دو سخن، نباید دیدگاه این دو فیلسوف یکسان انگاشته شود؛ چراکه پیش از این گفتیم که وجود از منظر کانت، امری کاملاً ذهنی و از شرایط پیشین تحقق نسبت بین دو صورت پدیداری است. کانت هر چند به واقعیت نومن خارجی اذعان دارد، اما آن را به کلی غیر قابل شناخت میداند. پس وجود از منظر کانت، به هیچ روی نمیتواند امری خارجی و عینی باشد و مفهوم وجود نیز، که از مقولات فاهمه است، حاکی از واقعیت خارجی نیست در حالی که وجود، از منظر فارابی، تحقق عینی خارجی دارد ولی، از آنجا که ماهیت و وجود یک شیء در خارج تغایر ندارند، نمیتوان وجود را بسان محمولی انگاشت که در خارج بر چیزی افزوده میشود. به دیگر سخن، کلام فارابی همان دیدگاه رایج فیلسوفان است که وجود در ذهن عارض و زائد بر ماهیت است، یعنی مفهوم وجود غیر از مفهوم ماهیت است؛ از اینرو، میتواند در قالب هلیت بسیطه بر آن حمل شود اما محکی این دو مفهوم، یعنی وجود و ماهیت خارجی در ظرف واقع دوگانگی ندارند.
اینک با توضیح کوتاهی که در باب مغایرت دیدگاه کانت با فارابی گفتیم، به تبیین دیدگاه کانت در باب نفی وجود محمولی میپردازیم.
وجود از نظر کانت، محمول حقیقی نیست. وی هست بودن را متفاوت با تصور هست بودن میداند او اصطلاحات (objektive)، (Realitat)، (Existenz)، (Dasein) را دال بر معنای تصور هست بودن شمرده است، نه وجود هست بودن. از نظر کانت محمول آن است که محمول چیزی باشد و حال آنکه هست بودن، تعینی نیست و به عبارت دیگر ذات نیست. (وال، 1370: 155 ـ 156) از اینرو، وجود محمول حقیقی نیست، نه برای خدا و نه برای هیچ ماهیت دیگری.
وقتی میگوییم ژول سزار هست، صفت تازهای بر تصور جزیی ساده آن اضافه نکردهایم بلکه ژول سزار را با تمام تعیناتش وضع کردهایم. پس هست بودن، یک صفت و تبعاً محمول نیست.(همان: 156)
از نظر کانت، محمول بر دو قسم است:
1. محمول منطقی یا غیر حقیقی که چیزی بر موضوع نمیافزاید. این محمول میتواند خود موضوع یا اجزای تحلیلی آن باشد؛
2. محمول حقیقی (فلسفی) که چیزی بر موضوع میافزاید و آن را توسعه میدهد. این محمول، چیزی است که در ذات موضوع وجود ندارد بلکه عارض بر آن میشود و ضمیمه آن میگردد.
نشانة محمول منطقی این است که سلب آن از موضوع سبب تناقض میشود ولی سلب محمول حقیقی چنین نیست. البته سلب محمول منطقی نیز در یک صورت تناقضی به دنبال ندارد و آن اینکه محمول همراه موضوع سلب شود؛ به عنوان مثال، اگر مثلث را ثابت فرض کرده، سه زاویه داشتن را، که محمول منطق آن است، از آن سلب کنیم، مستلزم تناقض است اما اگر مثلث را به همراه سه زاویه داشتن نفی کنیم، یعنی موضوع و محمول را با هم انکار کنیم، هیچ تناقضی لازم نمیآید.
نوع اول محمول، همان است که در قضایای تحلیلی به کار میرود، نظیر آنچه در اصطلاح فلسفه اسلامی به نام حمل اولی ذاتی است. (برخی از انواع حمل شایع مانند حمل طبیعت بر فرد نیز چنین است) و نوع دوم در قضایای ترکیبی به کار میرود و نظیر حمل شایع صناعی است.
کانت معتقد است «وجود» محمول واقعی نیست، یعنی مفهومی نیست که به سبب آن به مفهوم موضوع چیزی افزوده شود. وجود فقط وضع شیء است. وجود به لحاظ منطقی، صرفاً رابطه یک قضیه است، به عنوان مثال، قضیة «خدا قادر مطلق است»، شامل دو مفهوم است که هر کدام از آنها، موضوع خودش را دارد: خدا و قدرت مطلق، اما واژه «است»، هیچ محمول جدیدی به آن دو نمیافزاید بلکه تنها برای وضع محمول در ارتباطش با موضوع به کار میرود. از اینرو، اگر موضوع (خدا) را با همة محمولهایش اخذ کرده بگوییم: «خدا هست» یا «خدایی وجود دارد» با واژة هستی یا وجود، هیچ محمول تازهای به مفهوم خدا نیفزودهایم بلکه تنها موضوع را فینفسه با همه محمولهایش وضع کردهایم؛ در واقع، آن را از این جهت که متعلقی است که نشانگر مفهوم ذهن من است، وضع کردهایم.
به گفته کانت، صد تالر[iv] واقعی حتی یک سنت هم بیشتر از صد تالر ممکن دربر ندارد؛ زیرا چنانکه صد تالر ممکن، دال بر مفهوم و صد تالر واقعی دال بر موضوع و وضع آن است، اگر صد تالر واقعی چیزی بیشتر از صد تالر ممکن در برداشته باشد، در این مورد، مفهوم ذهنی من کل موضوع را بیان نخواهد کرد، بنابراین مفهومی مناسب آن نخواهد بود؛ هر چند وضع مالی من با صد تالر واقعی، به گونه کاملاً متفاوتی، بیشتر از مفهوم محض آن متأثر میشود؛ زیرا موضوع چنانکه واقعاً وجود دارد، به طور تحلیلی، در مفهوم ذهنی من مندرج نشده است بلکه، به طور ترکیبی، به ذهن من [که تعینی از وضع من است] افزوده شده است و با این حال خود صد تالر ادراک شده به خاطر تحصیل وجود در خارج، کمترین افزایشی بر مفهوم ذهنی من ندارد. (kant , 1965, 505)
بر همین اساس، کانت نتیجه میگیرد که اثبات وجود ذات متعالی، با بهره جستن از برهان وجودی مشهور دکارت، بیهوده است؛ زیرا ما نمیتوانیم مایه و موجودیمان از بینش (نظری) را با مفاهیم صرف توسعه دهیم؛ همانطور که یک بازرگان نمیتواند با افزودن چند صفر به موجودی صندوقش، وضعش را بهتر سازد. (Ibid, 507) بدین ترتیب، به گفتة ژان وال: «کانت با این قول که هست بودن یک کمال نیست و یک وضع است... با تمام فلسفة متعارف مخالفت کرده است». (وال، 1370: 715)
نقد و بررسی وجودشناسی کانت
کانت برای شناخت وجود از مقولات فاهمه شروع میکند و در نهایت به این نتیجه میرسد که وجود چیزی بیش از مفهوم حرفی «است» نیست. هر چند کانت اصل واقعیت و وجود نومن خارجی، کثرت نومنها و حتی تأثیر آنها بر ذهن را مسلم گرفته است ولی نظام فلسفی که در ادامه پیریخته، هیچیک از این سه مدعا را بر نمیتابد. تمام سخن فلسفة نقادی کانت در باب وجود این است که وجود نه تنها واقعیت خارجی نیست بلکه حتی مفهوم اسمی هم از وجود نداریم؛ آنچه هست، تنها مفهوم حرفی وجود است که ربط در قضایا میباشد. کانت تا اینجا از نفسالامر و واقعیت خارجی فاصله میگیرد.
کانت نظام فلسفی خود را از اینجا شروع میکند که در ذهن ما شهودی حسی از نومنها شکل میگیرد، که مادة شناخت را فراهم میآورد، آنگاه ذهن ما به این ماده، صورت زمان و مکان میپوشاند، سپس از طریق مقولات دوازدهگانه فاهمه بر آنها حکم میکند.
کانت، در ضمن نظام فلسفة نقدی، سه گزاره دارد که هر سه غیر کانتی است؛ یعنی در نظام فلسفه نقدی جایی ندارند. این سه گزاره عبارتاند از: 1. نومن وجود دارد. 2. نومنها متکثر هستند. 3. نومنها در ذهن ما تأثیر مینهند.
اما این سه گزاره در نظام کانتی نمیگنجند؛ زیرا:
به تصریح خود کانت، علیت، همچون سایر احکام و روابط میان اشیاء، تنها رابطهای میان پدیدارهاست؛ یعنی ناظر به روابط اشیاء ذهنی است نه ناظر به اموری خارج از ذهن. بر این اساس، نمیتوان از علیت شیء یا اشیاء خارجی برای تأثیر ذهنی سخن گفت. اگر علیت از مقولات فاهمه، و یکی از قالبهای پیش ساخته ذهن ما باشد، دیگر نمیتوان امور خارج از ذهن را متصف به علیت و معلولیت نمود. اگر علیت امری ذهنی است. معنا ندارد یک رابطة ذهنی بیرون از ذهن تحقق داشته باشد. پس بنا بر اصول فلسفه نقدی، کانت نمیتواند از تأثیر و علیت اشیاء فینفسه خارجی بر ذهن ما در قالب شهود حسی سخن بگوید. بر این اساس، وقتی رابطة ذهن و عین بریده شود، دیگر نمیتوان ادعای رئالیسم معرفتی داشت. اگر عین خارجی، در فرآیند شناخت هیچ نقشی در ذهن ما ندارد، پس آنچه به عنوان شناخت ذهنی محقق میشود هیچ رابطهای با خارج ندارد، چه رسد به کاشفیت از امور واقع و واقعنمایی!
تمامی احکام از جمله علیت، وحدت و کثرت ناظر به پدیدارها هستند. به تصریح خود کانت تمامی گزارههایی که در ضمن آنها احکام و محمولاتی را به موضوعی نسبت میدهیم، ناظر به پدیدارهای ذهنی هستند نه اشیاء خارج از ذهن. بر این اساس، حکم به کثرت و تعدد نیز ناظر به پدیدارهاست؛ پس این پدیدارها هستند که متعدد بوده، با یکدیگر اختلاف دارند. شوپنهاور با این استدلال به این نتیجه رسید که نومن خارجی واحد است و کانت به لحاظ منطقی نمیتواند معتقد به نومنهای متکثر باشد.
سخن شوپنهاور در نفی حکم به کثرت نومنها صواب است اما سخن او نیز طبق نظام فلسفی کانت بر خطاست؛ زیرا همانطور که کثرت یک حکم ناظر بر پدیدار است، نه شیء فی نفسه، وحدت نیز حکمی پدیداری است. پس آنگونه که نمیتوان نومنها را متکثر دانست، حکم به وحدت نومن، از سوی شوپنهاور، نیز مخالف اصول فلسفی کانت است. طبق فلسفة نقدی، ما هیچ دسترسی معرفتی به نومن و واقعیت شیء یا اشیاء نداریم و بر ما معلوم نیست که شی یا اشیاء بیرون از ذهن ما یکی است یا متعدد.
اشکال اساسیتر سه مدعای پیش گفتة کانت این است که اگر هیچ راهی به نومن خارجی نداریم و دست ما، به لحاظ معرفتی، از دامان نومن یا نومنهای خارجی کوتاه است، اساساً چگونه ادعای وجود آنها را میکنیم. اگر هیچ دسترسی به واقع خارجی نداشته باشیم، چگونه حکم به اصل وجود آن کردهایم. این اشکال، نقطه عزیمت ایدهآلیسم آلمانی شد و فیلسوفانی چون فیخته، شلینگ و هگل نومن را کنار نهاده، واقعیت را یکسره ذهنی دانستند.
حاصل آنکه، نه تنها حکم به علیت نومن خارجی برای شهود حسی، و حکم به تعدد نومنهای خارجی با اصول فلسفه نقدی ناسازگار است، بلکه اصل پذیرش نومن و واقع خارجی نیز با اصول فلسفه کانتی منافات دارد. بنابراین، نظام فلسفه انتقادی کانت به طور منطقی نمیتواند هیچ حکمی دربارة جهان خارج و اشیاء واقعی داشته باشد.
همة فلاسفه اسلامی معتقدند دو گونه مفهوم از وجود در اذهان ما محقق است، یکی مفهوم اسمی وجود که در فارسی با «هستی» از آن یاد میشود، و دیگری، مفهوم ربطی وجود یا همان وجود حرفی که ما به ازای ربط در قضایاست، و در فارسی با «است» از آن تعبیر میشود. اما کانت معتقد است ما حتی مفهومی اسمی نیز از وجود نداریم. به بیان دیگر، نظام فلسفی کانت، مستلزم انکار ما به ازای مفهوم اسمی وجود است، و خود وی به صراحت منکر مفهوم اسمی وجود است.
کانت، طبق تقسیم مشهور قضایا به تحلیلی و ترکیبی، معتقد است قضایایی که در محمول آنها محتوایی بیش از محتوای موضوعشان مندرج باشد، قضایای ترکیبی و گرنه قضایای تحلیلیاند. ویژگی قضایای تحلیلی ضرورت است؛ یعنی حمل محمول تحلیلی بر موضوعش ضرورت دارد و در مقابل، سلب آن از موضوع نیز ممتنع است؛ به عنوان مثال، قضیة «انسان حیوان است» یک گزارة ضروری است، و در مقابل، قضیة «انسان حیوان نیست» گزارهای ممتنع است. محمول ترکیبی نیز محمولی است که مفادی غیر از مفاد موضوع خود دارد، از این رو، چیزی بر موضوع خود میافزاید.
اما وجود نه تحلیلی است و نه ترکیبی؛ پس اصلاً محمول حقیقی نیست بلکه صرفاً یک مفهوم منطقی است. توضیح آنکه: اولاً وجود یک مفهوم ترکیبی نیست؛ زیرا به گفتة کانت، مفهوم وجود هیچ چیزی بر مفاد موضوع خود اضافه نمیکند. وقتی میگوییم سزار موجود است، هیچ چیزی به سزار اضافه نشده است یا وقتی میگوییم هزار تومان موجود است، حتی یک ریال به هزار تومان افزوده نشده است، و گرنه دیگر هزار تومان نخواهد بود.
و ثانیاً، وجود یک مفهوم تحلیلی نیز نیست؛ زیرا هیچ موضوعی یافت نمیشود که مفهوم وجود عین یا جزء ذات آن باشد. در مفهومِ هیچ موجودی اعم از خدا یا هر موجود دیگری، مفهوم وجود نهفته نیست تا حمل وجود بر آن مثل حمل حیوانیت بر انسان ضرورت داشته باشد یا سلب وجود از آن مستلزم تناقض بوده، در نتیجه امتناع داشته باشد. پس مفهوم وجود نه مفهومی تحلیلی است و نه مفهومی ترکیبی؛ به بیان دیگر، گزارة هلیت بسیطه نه گزارهای تحلیلی است و نه گزارهای ترکیبی.
اینجاست که کانت به جای آن که در کلیت تقسیم قضایا به تحلیلی و ترکیبی شک کرده، به دنبال قسم سوم قضایا بگردد، به تحفظ بر این تقسیم ثنایی مفهوم وجود را از گردونة مقسم خارج میکند و ادعا میکند که وجود اصلاً محمول حقیقی نیست تا سخن راندن از تحلیلی یا ترکیبی بودن آن روا باشد؛ وجود تنها رابط میان مفاهیم است.
روشن است که این سخن کانت، بر اساس فلسفة اسلامی، به هیچ روی پذیرفتنی نیست؛ زیرا فلاسفه اسلامی نه تنها وجود محمولی را مفهومی واقعی میدانند بلکه گزارة هلیت بسیط را نیز از گزارههای ترکیبی به اصطلاح کانت به شمار میآورند. ایشان در بحث «زیادة الوجود علی الماهیة» معتقدند وجود در ذهن زائد بر ماهیت است، و در توضیح این قاعدة فلسفی، بیان میکنند که مفهوم وجود غیر از مفاهیم ماهوی است؛ یعنی وجود نه عین یک ماهیت است و نه جزء ذات یک ماهیت. ایشان چندین استدلال نیز بر این مسأله اقامه کردهاند. طبق این تلقی چون مفهوم وجود غیر از مفهوم ماهیتی است که بر آن حمل میشود، پس قضیه هلیت بسیط، یک گزارة تحلیلی نیست.
اما اینکه هلیت بسیط از منظر فلسفه اسلامی، برخلاف نظرگاه کانت، یک گزارة ترکیبی است، از اینجا نشأت میگیرد که فلسفة اسلامی این گزاره را همچون سایر گزارههای فلسفی کاشف از واقع میداند. در واقع، هلیت بسیط اولین گزارشی است که ما از واقعیت خارجی اشیاء میدهیم؛ ما هنگامی که با امری واقعی در خارج مواجه میشویم، اولین حیثیتی که از آن برای ما معلوم میشود، اصل واقعیتداری و تحقق آن است، ما این جهت شیء را ـ که بعداً در اصالت وجود مشخص میشود متن واقعیت نیز همین است ـ با گزارة هلیت بسیط گزارش میدهیم. به عبارت دیگر، اگر هلیت بسیط دربارة امری صادق نباشد، هیچ گزاره هلیت مرکب نیز دربارة آن صادق نخواهد بود؛ زیرا چیزی که واقعی نیست هیچ صفت واقعی نیز ندارد؛ چیزی که موجود نیست، هیچ ویژگی نیز ندارد.
پس از آنجا که در فلسفه اسلامی هلیت بسیط همچون سایر گزارههای ناظر به واقع، واقعنما و کاشف از نومن است، گزارهای ترکیبی است.
اشکال دیگر سخن کانت آن است که مغایرت وجود و ماهیت هر چند در ظرف خارج و واقعیت صحیح نیست اما در ظرف ذهن محقق است؛ یعنی در واقعیت خارجی، وجود و ماهیت یک شیء به گونهای جدا از یکدیگر نیستند. هیچیک از دو دیدگاه اصالت وجود و اصالت ماهیت، معتقد به تغایر خارجی وجود و ماهیت نیستند اما در ظرف ذهن، مفهوم وجود غیر از مفهوم ماهیت است. از اینرو، فلاسفه اسلامی فصل مستقلی را با عنوان «زیادت وجود بر ماهیت» به این بحث اختصاص دادهاند. به گفته یکی از اندیشمندان معاصر: «وجود هر چند در خارج از ذهن، چیزی بر ماهیت نمیافزاید، بدون تردید در ذهن، افزایش بر ماهیت دارد، چون همین وجود که در خارج افزایشی بر ماهیت ندارد، در ذهن بر معلومات ما فزونی میبخشد و به خاطر همین وجود است که ما حقیقت را از موهوم و متخیل تمیز میدهیم». (حائری یزدی، 1384: 174)
نتیجهگیری
کانت، بر اساس نظام فلسفه نقادی که در فضای سوبژکتیویسم دکارتی بنیان نهاده و بر مبنای تفکیک نومن از فنومن و انسداد باب علم به نومن خارجی، وجود را از ساحت واقعیت عینی خارجی به مقولة ذهنی فرو کاسته و در ساحت ذهن نیز با انکار وجود اسمی و محمولی، صرفاً به وجود حرفی قائل شده است. بدین ترتیب کانت نه تنها همچون حکمت متعالیه معتقد به اصالت وجود نیست و نومن خارجی را عین وجود نمیداند بلکه وجود را ساحتی از ساحتهای واقعیت نیز به شمار نمیآورد، بلکه آن را امری کاملاً ذهنی میانگارد. در حیطة ذهن نیز معتقد است وجود مفهومی در کنار سایر مفاهیم نیست تا با حمل آن بر یک موضوع، مفادی به محتوای موضوع یاد شده افزوده شود، بلکه وجود رابطی میان موضوع و محمول (در هلیت مرکب) یا خود موضوع (در هلیت بسیط) را وضع میکند؛ به بیان دیگر، وجود چیزی جز، وجود حرفی نیست که رابط در قضیه است. اما در هلیت بسیط، که خود وجود در جایگاه محمول واقع میشود و غیر از موضوع امر دیگری در میان نیست تا وجود بتواند آن را به موضوع ربط دهد، مفهوم وجود خود موضوع را وضع میکند.
منابع
ـ الفارابی، أبونصر، جوابات لمسائل سئل عنها (در ضمن الأعمال الفلسفیه)، مقدمه، تحقیق و تعلیق: دکتر جعفر آل یاسین، بیروت، دارالمناهل، الأولی، 1413 ق.
ـ بخشایش، رضا، عقل و دین از دیدگاه کانت، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1385 ش.
ـ حائری یزدی، مهدی، کاوشهای عقل نظری، پیشگفتار: سید مصطفی محقق داماد، تهران، مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، 1384 ش.
ـ ژیلسون، اتین، نقد تفکر فلسفی غرب، از قرون وسطی تا اوائل قرن حاضر، مترجم: احمد احمدی، تهران، انتشارات حکمت، 1373 ش.
ـ غفاری، حسین، بررسی انتقادی و تطبیقی فلسفه نظری کانت، بخش نخست: بررسی مبادی فلسفه نقادی، تهران، انتشارات حکمت، 1386 ش.
ـ فولکیه، پل، فلسفه عمومی یا مابعدالطبیعه، ترجمه: یحیی مهدوی، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1366 ش.
ـ کانت، ایمانوئل، تمهیدات: مقدمهای برای هر مابعدالطبیعه آینده که به عنوان یک علم عرضه شود، مترجم: غلامعلی حداد عادل، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1370 ش.
ـ کورنر، اشتفان، فلسفه کانت، مترجم: عزت الله فولادوند، تهران، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، 1380 ش.
ـ وال، ژان، بحث در مابعدالطبیعه، ترجمه: یحیی مهدوی و همکاران، تهران، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، 1370 ش.
ـ یاسپرس، کارل، کانت، مترجم: میرعبدالحسین نقیبزاده، تهران، انتشارات طهوری، 1372 ش.
- Devitt, Michael, Realism and Trhth, New Jersey, Princeton university press, 1984.
- Kant, Immanuel, critique of pure Reason, Martins press, 1965.
- Kemp smith, Norman, A commentary to kants critique of pure Reason, New York, Humanities press International, Inc. Atlantic Highlands, 1992.
- Solomon, Robert. C. continental philosophy since 1750 the rise and fall of the self, Oxford, oxford university press, 1990.
- Wolff, Robert. Paul ed kant A collection of critical Essays, New York Anchor Books Doubleday & company Inc 1986.
پی نوشت:[i]. Anthropocentric.
[ii]. discovering.
[iii]. constitute.
[iv]. (thaler) نوعی سکه نقرهای رایج در کشور آلمان به روزگار کانت بوده است.
مهدی عبداللهی
عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
فصلنامه آیین حکمت سال سوم، زمستان 1390، شماره مسلسل 10
پایان متن/