اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

فرهنگ  /  اندیشه

درس اخلاق آیت‌الله قرهی

اگر قرار بود حضرت آدم(ع) در زمین خلیفه شود، چرا به بهشت رفت

مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) با اشاره به هبوط انسان به زمین گفت: حجت خدا من ناحیه الله بر همه آسمان‌ها و زمین احاطه دارد، حتی می‌دانید جهنم هم از ارض است، در واقع هر چه در مقابل عرش بود، ارض است، پس جهنم هم ارض است.

اگر قرار بود حضرت آدم(ع) در زمین خلیفه شود، چرا به بهشت رفت

به گزارش خبرگزاری فارس، آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) در تازه‌ترین جلسه تفسیر قرآن به تفسیر آیات 35 تا 36 سوره مبارکه بقره پرداخت که مشروح آن در ادامه می‌آید:

«أعوذباللّه من الشّیطان اللّعین الرّجیم، وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ، فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فیهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حینٍ

فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ»

*لزوم هوشیاری دائمی

جلسه گذشته عرض کردیم پروردگار عالم راجع به این موضوع که انسان باید دائم مواظب باشد، از روز نخست دارد به آدم ابوالبشر، أبانا آدم و أمّنا حوّا تذکار می‌دهد. مواظب باشید. چرا؟ چون باز پروردگار عالم در سوره طه هم بیان فرمود: «فَقُلْنا یا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ»، این دشمن توست.

پس از این آیات شریفه معلوم می‌شود انسان باید دائم مواظب باشد. یک مطلب هم این است که شرط مکان ندارد. حتّی گاهی مکان خوب هم باعث می‌شود که اگر انسان، هشیار نباشد، فریب بخورد و این، یک نکته بسیار مهم است. پس شرط مکان و زمان در آن نیست. جنّت است. دیگر بالاتر از جنّت نداریم. ولی اگر انسان فریب بخورد، در جنّت هم امکان دارد گرفتار شود.

لذا انسان نباید تصوّر کند که من دیگر حالا مسجدی، هیئتی و مؤمن هستم. ای بسا به واسطه همین فریب بخورد و چه فریبی بالاتر از این؟! چون صوصیّت شیطان این است که وسوسه می‌کند و تبیین به این می‌شود که وسوسه‌گر است.

در همین آیه شریفه‌ای که در سوره طه عرض کردیم، می‌فرماید: «فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطانُ»، کار شیطان، وسوسه است. منتها وسوسه‌ها متفاوت است. یک موقع می‌بینی یک جوان است، در بحبوحه جوانی است و در آن قضایای شهوانی قرار دارد، نعوذبالله او را به مسائل جنسی وسوسه می‌کند. گاهی یک پیرمرد را به عبادتش وسوسه می‌کند، به مال و بنون وسوسه می‌کند، «الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ الَّذی یُوَسْوِسُ فی‏ صُدُورِ النَّاسِ» که البته اینجا از وسوسه‌گر بحث شیطان است امّا در دنیا ایادی شیطان هم هستند «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ»، همان‌طور که بارها هم عرض کردم معمولاً ایادی شیطان که برای ما کارایی دارند، همان‌طور که هادیان از جنس ما هستند، «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ» طبعاً وسوسه‌گران و شیاطین هم از جنس ما هستند، «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ».

پس اوّلین نکته که از این آیات می­‌توانیم درس بگیریم این است که مکان دلیل نمی‌شود که مثلاً من بگویم مسجدی هستم، وسوسه نم‌ی­شوم. آدم و حوّا در بهشت بودند و دیگر بالاتر از بهشت جایی را نداریم. لذا فریب نخوریم، یک موقع بگوییم ما دیگر مسجدی هستیم، ما دیگر هیئتی هستیم. همان که بارها عرض کردم و بارها هم می­‌گویم که هر کس ولو به لحظه‌ای تصوّر کند کسی شده است، همان لحظه، لحظه سقوط او هست. شیطان هم می­‌گوید: آفرین! بگو من مسجدی هستم، من دیگر در امان هستم. پس مکان نمی­‌تواند دلیل در امان بودن باشد «وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ».

*زیاده‌خواهی، عاملی برای سقوط

مسأله دوم این است که معمولاً درون انسان زیاده‌خواهی وجود دارد. یکی از علل انحراف که در این آیه شریفه هم بیان شده است این است که بشر زیاده­‌خواه است - فعلاً نکات را عرض کنیم إن‌شاء‌الله جلسه بعد مبانی روایی آن‌ها را به فضل الهی عرض خواهیم کرد - «أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ».

به تعبیر امام راحل و عظیم­الشّأن - که در تنفیذ ریاست جمهوری شهید رجایی بیان فرمودند - اگر ریاست جمهور انسان اوّل می­گوید مثلاً من فرماندار یک جایی بشوم، بعد می‌خواهد ریاست‌جمهوری را به دست آورد و بعد که رسید دوست دارد یک کشور دیگر و ...، یعنی اگر دنیا را هم به او بدهند، باز هم کمش است و بیشتر می­‌خواهد. این خصوصیّت بشر است.

خوب دقّت کنید، می­‌خواهم نکته­ای عرض کنم. یک دلیل آن هم این است که انسان «نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی» است، چون از روح خداست و روح پروردگار عالم تعالی دارد، انسان هم دنبال تعالی می­‌گردد. لذا یک دلیل آن تعالی‌خواهی است امّا چون بلد نیست این تعالی را چگونه جواب بدهد، دنبال زیاده خواهی است.

پروردگار عالم اینجا بیان می­‌فرماید: از هر چه دلت می­‌خواهد، بخور. شما دو تا اینجا از هر نعمتی که می­‌خواهید بدون هیچ زحمتی «کُلا مِنْها» بخورید - «ها» یعنی ضمیر تأنیث در « منها » به جنّت بر‌ می­‌گردد- «رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما» هر‌چه می‌خواهید بخورید امّا فقط به یکی نزدیک نشوید «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ » امّا روح زیاده خواهی بشر می­گوید من این یکی را هم می­‌خواهم.

پس این هم یک نکته من النکات است که یکی از عواملی که باعث سقوط انسان می­‌شود، «فَأَزَلَّهُمَا» و باعث می­‌شود که شیطان او را گمراه کند و به لغزش بیندازد همان زیاده‌خواهی اوست. خیلی درد است! انسان زیاده‌خواه که بشود، گمراه می‌­شود، فریب می­‌خورد.

بارها مثال زدم. گفتم یک کسی که هیچ خانه­‌ای ندارد و مستأجر است، می­‌گوید: خدایا! می­‌شود مثلاً یک خانه 50-60 متری یک خوابه کوچک به ما بدهی، یک سقفی بالای سرمان باشد. وقتی صاحب این خانه شد، بعد از مدّتی همین آقا با خانمش خانه کسی می‌روند که بزرگ‌تر است. می‌گویند: این‌ها زندگی می­‌کنند، نه ما. تا الان همین را هم نداشت، دنبال همین بود امّا حالا این‌طور می­‌گوید.

یا یک موقع که در برف و باران که می‌­ایستد اتوبوس بیاید، اتوبس دیر می‌­آید و ...، می­‌گوید: خدایا! یک وسیله نقلیه مثلاً به تعبیر عامیانه حالا یک پیکان قراضه‌­ای، چبه من بده. بعد که خدای متعال به او مرحمت کند، مثلاً حالا یک پرایدی چیزی دارد، با اینکه مردم هم حالا کنار خیابان ایستادند و دارند باران یا برف دارد یا مثلاً در تابستان در گرمای شدید ایستادند و این آقا دارد سوار ماشینش رانندگی می­‌کند، یک ماشین مثلاً چنین و چنان می­آید از بغل او رد می­شود، حالا او این افراد پیاده را نمی­بیند، می­گوید: بیا، این‌ها زندگی می­‌کنند، ما چی سوار هستیم، این‌ها چی سوارند! این زیاده خواهی بشر است. دائم دنبال بیشتر طلبیدن است و مدام می­‌خواهد.

پس دومّین نکته است این که پروردگار عالم بیان می‌­فرماید همه مطالب و هر چه در بهشت است، مال شما است «و کلا منها رغداً حیث شئتما» فقط من همین یکی را می‌­گویم که «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ» امّا بشر زیاده‌خواه است.

مسأله و نکته سوّمی که از آیه برداشت می­‌شود این است که گاهی این زیاده‌خواهی انسان، کمتر از آن چیزی است که دست او است. یک درخت کجا و آن همه جنّت کجا؟! گرچه اصل آن زیاده خواهی است «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ» امّا یک درخت بیشتر نیست. لذا گاهی آن کسی که زیاده‌خواهی می­‌کند، متأسّفانه در زیاده‌خواهی کم گیرش می­‌آید امّا آنچه را هم که زیاد دارد، از دست می­‌دهد. تمام بهشت را به خاطر یک درخت از دست داد.

مسأله چهارم اینکه این زیاده خواهی‌ها اوّل ظلم به خود انسان است؛ یعنی به خودش ظلم می­‌کند، اصل را هم از دست می­‌دهد. بهشت را هم از دست دادیم دیگر «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ» به چه کسی ظلم کرد؟ نعوذبالله و نستجیربالله مگر کسی می­‌تواند به پروردگار عالم ظلم کند؟ پس به خودش ظلم کرد، چه ظلمی؟ به خاطر یک دانه، اسّ و اساس را از دست داد، یک دانه زیاده‌خواهی کرد، همه را از دست داد.

در یک معامله هم گاهی این‌ طور می­‌شود، گاهی یک تاجر که بسیار موفق است، امّا با آیات قرآن در ارتباط نیست، مؤمن نیست، ایمان ندارد که رزّاق خداست، زیاده‌خواهی می‌کند که یک چیز دیگر هم اضافه می­‌کند امّا همه پیزش را از دست می‌دهد.

یک مثال دیگر می­‌زنم. در مثال مناقشه نیست. این را که عرض می­‌کنم، امتحان کنید. اگر شما لیوانی را آرام پر از آب کنید و وقتی لب به لب شد و دیگر هیچ جایی نداشت، فقط یک قطره رویش بریزید، این یک قطره باعث می­‌شود یک مقداری از آن آب بریزد؛ چون وقتی قطره را می­‌ریزی زیادی شده است و دیگر مقدار بیشتری از بغلش می­‌ریزد. گرچه شما یک قطره اضافه کردید، امّا مقداری از آب را از دست دادید.

یعنی زیاده‌خواهی ظلم به خود انسان است. پروردگار عالم هم به یک درخت بیشتر نگفت «وَ لا تَقْرَبا».

*نزدیکی، عامل وسوسه

مسئله دیگر و پنجمین نکته این است که نزدیکی به بعضی از چیزها، باعث بیشتر وسوسه شدن است؛ یعنی دیگر اختیار از کف می‌دهی. لذا «وَ لا تَقْرَبا» است، «و لاتاکلا» بیان نشده، نخورید بیان نشده، فرموده نزدیکش هم نشوید؛ چون بعضی چیزها را اگر نزدیکش شدید، مبتلا می­شوید.

این که بیان می­کنند نعوذبالله نستجیربالله دو نامحرم در یک جا نباشند، چون نفر سوم به خودی خود شیطان است؛ یعنی بساط گناه و بستر حرام باز می­‌شود.

لذا می­‌فرماید: «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ»، «ولا تأکلا» نخورید نیست. چون معلوم است وقتی شما نزدیک شدید، به خودی خود می­‌خورید.

نکته ششم این که اینجا پروردگار عالم می­‌خواهد بفرماید این هشدار است که شما هم به خودتان اعتماد نکنید. چون بعضی­‌ها به خودشان اعتماد دارند. می‌گویند حالا ما تا اینجایش را می­رویم، تا اینجایش که بعید است چیزی شود امّا یک موقعی نگاه می­‌کنی، می­‌بینی که اصلاً ناخودآگاه درون آن مسأئله هستی و تو را برده است.

یک مثال عامیانه و خودمانی بزنیم. اولیاء خدا هم فرمودند همین­ طوری مثال بزنیم، چون قریب به ذهن من و شماست. مثلاً نعوذبالله نستجیربالله یک جوانی بگوید من حالا با یک عدّه‌­ای که مشروب می­‌خورند هستم، یا نعوذبالله نستجیربالله با این­هایی که معتاد می­‌شوند هستم امّا یک موقعی نگاه می­‌کنی می­‌بینی وقتی در مجلسی که مشروب‌خوار هست، بودی، اصلاً تو هم ناخودآگاه مشروب خوردی! لذا می‌گوید: «وَ لا تَقْرَبا» نزدیک نشوید. به من و شما هم می­‌گوید: «ولاتقرب» نزدیک نشو؛ چون امکان دارد انسان را ببرند. من حالا با دوستانم که سیگاری هستند، هستم، اشکال ندارد. نمی­‌توانیم بپذیریم که چنین چیزی باشد که اثرپذیری نداشته باشیم؟ شما نزدیک که شدید، مبتلا می‌شوید.

عرض کردم فعلاً نکاتش را بیان می‌کنیم و آیات و روایات را هم جلسه بعد خواهیم خواند.

*نزدیکی، عامل اثرپذیری

مسئله و نکته هفتم این که چون عالم خلقت، نه فقط این دنیا، عالم اثر و مؤثّر است؛ یعنی شما یا اثرگذارید یا تأثیرپذیرید، - حالا من و شما چقدر تقوا داریم؟ آدم ابوالبشر، ابانا آدم و امّنا حوا(علیهما الصّلوة و السّلام) هم اشتباه کردند. حالا من و تو چقدر خودمان را مصون می­دانیم؟ چقدر در پرده عصمتیم که باور کنیم می­توانیم اثر بگذاریم؟ - معلوم است در مجلسی که بروید آن مجلس، مجلس گناه باشد، تمام است.

چرا به من و شما می­‌گویند در مسجد و خانه خدا که بنشینید، جزو عمرتان محسوب نمی­‌شود؟ چون اثر معنوی دارد. چون در خانه خدا دیگر کسی نعوذبالله نستجیربالله گناه نمی‌­کند، حدّاقل قضیه این است، در خانه خدا دیگر زن­‌ها جدایند مردها جدایند، کسی چشمش خطا نمی­‌کند. مراقب است، می­‌گوید: خانه خداست، مواظب باشیم. در خانه خدا باید با طهارت باشی، جنب نمی­‌تواند ورود پیدا کند. اگر ضرورتی هم هست باید بلافاصله مثلاً از دری بیاید و از درب دیگری - اگر دو در داشته باشد- خارج شود و ... . خلاصه معلوم است تو در امنیّتی؛ چون اثر دارد. اثر آن دعا، اثر آن نمازهایی که خوانده شده، الآن در محیط خانه‌­های خدا وجود دارد. این اثر دعا و نماز و این طهارت در خانه خدا هست. برای همین می­‌گویند شما آن‌جا بنشینید، جزء عمرتان محسوب نمی­‌شود.

پس معلوم می‌­شود ما اثرپذیریم. اگر به مطلبی نزدیک شدیم، روی ما اثر می­‌گذارد. اگر شما به گناه نزدیک شدی، رویت اثر می­‌گذارد. مگر دیگر چه باشی که عرض کردم کجا پیدا می­‌شود که انسان در پرده عصمت باشد، تالی تلو معصوم باشد و او روی دیگران اثر بگذارد وإلّا ما اثرپذیریم.

لذا در حقیقت این آیه سی و ششم «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها» در پس آن آیه می­خواهد بیان بفرماید: ما آن هشدارها را دادیم امّا وقتی کسی آن هشدارها را جدّی نگیرد، چون عالم، عالم اثر و مؤثّر است، بداند که مبتلا می­شود، ولو آدم ابوالبشر و امّنا حوا باشد. بیان کردیم «لا تَقْرَبا»، وقتی شما نزدیک شوید «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ .

*شیطان، اوّل مبدع جنگ نرم

لذا خوب دقّت کنید، این نکته هشتم بسیار خوب است. ما تا به ممنوعات نزدیک نشویم، شیطان نمی­‌تواند ما را فریب بدهد. معمولاً یکی از سؤال­‌هایی که می­‌کنند این است که ما چه کنیم که در امنیّت باشیم؟

یک مطلبی که بیان فرمودند این «أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطِینِ‏ وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ یَحْضُرُونِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیم » است که من مقیّد هستم در خطبه­ شروع به مبحث این را بخوانم. در روایت داریم که اگر این را ده مرتبه قبل از طلوع آفتاب بخوانید، آن روز شما را تا شب محافظت می­کند و اگر ده مرتبه هم قبل از غروب آفتاب بخوانید، شب شما را محافظت می­کند.

بعضی از اولیاء هم به بعضی­‌ها که گرفتارند نسخه دادند که روزی صد بار هم این را بخوانید. «أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ» پناه می­برم به پروردگار عالمی که می­‌شنود و آگاه است. از چه؟ «مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطِینِ». همزات یعنی نفوذ بسیار نرم، جنگ نرم. اصلاً مبدع جنگ نرم شیطان است و او جنگ نرم را آغاز کرد. ابانا آدم و امّنا حوا را فریب داد. گفت: از این بخورید، جاودان و همیشگی هستید. نیامد بگوید که از این بخورید، بیرون می­شوید. معلوم است، کدام آدم عاقلی می­آید این را می­‌پذیرد؟! لذا جنگ نرم است؛ یعنی بسیار عالی را فریب می‌دهد. وارد است چگونه بگوید که آقا اگر این کار را بکنید، خوب است.

مثل که جنگ نرمی الآن هست. به این بدبخت­‌هایی که یهود ملعون دارد فریبشان می‌­دهد، می­‌گویند: آقا! اگر شما بروید بکشید، به بهشت می­‌روید. این جنگ نرم است دیگر. دارند به عنوان اینکه به بهشت می­‌روند، فریب می‌دهند.

عرض کرده بودم یک بار یکی از این­ها را که گرفته بودند او گفته­ بود زودتر مرا بکشید. دیدند همراهش قاشق دارد. گفتند: قاشق برای چیست؟ گفته بود: ظهر دعوت پیغمبر اکرم هستم، منتظر هستم با او غذا بخورم. این احمق نمی‌­داند وقتی کشته می­‌شود، قاشقش هم در انفجار از بین می­‌رود. می­‌خواسته انفجار انتحاری کند، قاشقش را هم آورده بوده که مثلاً بناست برود مهمان پیغمبر شود و آنجا غذا بخورد. لذا با جنگ نرم جلو می­‌آیند.

پس مسأله و نکته هشتم این است که اگر شما نزدیک بشوید، شیطان فریبتان می­دهد. «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ» وقتی نزدیک شد، تمام است. پس تا نزدیک به گناه نشدید، شیطان جرأت فریب ندارد. همین مثالی که عرض کردم تا دو نفر نامحرم در جایی جمع نشوند، نفر سوم شیطان نمی­شود. اینجا هم می‌­گوید: «وَ لا تَقْرَبا» نزدیک نشوید. وقتی نزدیک شدند «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ» آن موقع دیگر فریب می­دهد که حالا بخورید ببینید چیست. اوّل وسوسه می­‌کرد که بیایید بخورید ولی حالا که نزدیک شدند، دیگر تمام است. نفس دون مدام وسوسه می‌کرد و آن زیاده‌خواهی انسان و نکات دیگری که بیان کردیم.

نکته نهم در «فَأَخْرَجَهُما» است که اگر شما به چیزی نزدیک شدید - حالا نسبت به هر مطلبی، این‌جا درخت بهشت است امّا حالا هر چیزی - و فریب شیطان را خوردید، شما از آن قاعده خارج می­شوید.

مثلاً گاهی خودتان دیدید یک حال خوشی در عبادت دارید امّا وقتی شیطان فریبتان داد و بیان کرد که تو چه آدم خوبی هستی و دیگر چه کسی بالاتر از توست و ... و نعوذبالله انسان تصوّر کند که کسی هست، دیگر آن لذّت عبادت گرفته می­شود. لذا وقتی به کبر نزدیک شد، از مقام انسانیّت خروج پیدا می­کند. پس وقتی نزدیک شدید « فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ » شیطان فریب می­دهد و «فَأَخْرَجَهُما» از آن خارج می‌شوید.

*علّت لزوم مراقبه

مسئله مهم در همه این‌ها که نکته دهم است اینکه شیطان «عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ» هست که پروردگار عالم در قرآن بیان فرمود و عرض کردیم در این آیه شریفه هم بیان فرمود: «فَقُلْنا یا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى ». لذا معلوم می­شود ما باید دائماً یادمان باشد شیطان دشمن است.

نکته یازدهم که مهم‌تر از اینکه بدانیم شیطان دشمن است، این که پس ما تا آخر عمر دشمن داریم. پس اوّلاً دشمن ما شیطان است و ثانیاً ما حتماً دشمن داریم و کسی بدون دشمن نیست.

مسأله دیگر این که وقتی فهمیدیم دشمن داریم، این مطلب هوشیاری را می­‌طلبد. آنچه که اولیاء الهی در بحث اخلاق مدام می­گویند: مراقبه، مراقبه، مراقبه، همین است.

حتّی در بحث ورزش و مطالب دنیوی می­گویند معمولاً آنکه وزنه‌بردار هست، وقتی وزنه‌ای می­زند و مقامی به دست می­آورد، از آن‌جا به بعد کارش سخت‌تر می­شود؛ چون باید آن را حفظ کند و مراقبه کند که از دستش ندهد؛ چون حفظ آن سخت‌تر از به دست آوردنش است.

پس مراقبه نکته بسیار مهمّی است. انسان باید بداند اگر از مراقبه دست بکشد، از آن مقام خروج پیدا می­کند. حالا که آمدی مراقب باش وإلّا از هر چه که به تو دادند، خروج پیدا می­کنی.

پس باید بدانیم نزدیک شدن همان و ورود پیدا کردن همان. فریب نخوریم، خودمان را گول نزنیم، بگوییم: حالا که ما نزدیکش هستیم و درگیر نمی­شویم. مثلاً حالا ما بنشینیم با دوستانمان، عیبی ندارد آن‌ها هم دوست هستند، بالاخره دانشجو هستیم یا رفیقی بیرون داریم به تصور اینکه با هم هستیم می­‌گوییم و می­‌خندیم، گمان کنیم اشکال ندارد حالا آن­ها مشروب هم می­‌خورند. من که نمی­توانم رفاقتم را از دست بدهم. چقدر در روایات هست - که عرض کردم بعداً روایاتش می­‌خوانم - که در مجلس گناه ورود پیدا نکنید؛ چون مبتلا می­‌شوید و بعضی مواقع هم شما از کسی است که خودش مبتلاست، بدتر می­شوید.

به عنوان مثال در باب سیگار اطبا می­‌گویند: آن کسی که در محیطی که سیگار می­‌کشند تنفّس می‌­کند، اذیت و آزارش از آن کسی که سیگار می‌­کشد، بیشتر است و بیشتر گرفتار می‌­شود، دودی که  درون ریه­‌هایش می­‌کشد، بیشتر است.

به یک بنده‌خدایی گفتند، این طوری است؛ گفت: حالا که این‌ طوری است، پس ما که کنار سیگاری هستیم، خودمان هم بکشیم. البته این مزاح بود و به این معنا نیست که خودمان هم مبتلا شویم. علی ای حال خیلی اثر بدی دارد.

لذا همنشینی خیلی اثر دارد. خیلی باید مواظب بود انسان با چه کسی همنشین است وإلّا خارج می­اگر قرار بود ابانا آدم در ارض خلیفه شود، چرا اوّل در بهشت بود شود.

*اگر قرار بود ابانا آدم در ارض خلیفه شود، چرا اوّل در بهشت بود؟

«وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حینٍ» این‌جا قبل از این که من نکات ‌این آیه را بیان کنم، یک سؤال بسیار بزرگ در ذهن به وجود می­آید. آیات قبل را ­خواندیم که پروردگار عالم بیان فرمود: «وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً» ما روی زمین خلیفه‌ای را قرار می­‌دهیم و معلوم هم هست که او کیست، آدمی که خلق کرد، «قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ» که اشاره کردیم و مطالبش را گفتیم. بیان کردیم بعضی گفتند ملائکه چون قبل اجنّه را دیده بودند و بعضی هم گفتند قبلاً مخلوقی شبیه انسان­ بود - البته این تکامل انسانی نبود و بیان کردیم این تکامل انسانی در «نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی» است و در قرآن هم راجع به کسان دیگر اصلاً این را نداریم. حتّی راجع به جنّیان هم نداریم. این فقط راجع به انسان هست که پروردگار عالم « نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی » بیان کرده است که این هم نکته مهمّی است. لذا با وجود این تازه یک چیز دیگری شده و فرق می­‌کند. - و چون قبلی­‌ها را دیده بودند و از آن طرف هم دیدند که این انسان که پیچیده شده در چیست «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» و معمولاً آن کسی که فجور دارد، به سمت بدی‌ها و پلشتی‌­ها و زشتی­‌ها می‌رود، لذا قاعده این است که ملائکه می­‌دانند این اوضاع و احوال را خراب می‌کند. امّا پروردگار عالم فرمود: «إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ» چیزی که من می­‌دانم، شما نمی‌دانید. البته اینجا بحثمان این‌ها نیست، همان اوّل قضیه است که بنا بوده او در ارض خلیفه باشد.

اینجا دو نظریه وجود دارد. یکی این که اصلاً ابانا آدم و امّنا حوا باید از بهشت بیرون می‌رفتند؛ یعنی این یک بهانه‌ای است که مطلب پروردگار عالم و آن هشداری را که داده بود «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ» فراموش کنند و به آن نزدیک شوند، «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ» شیطان هم آن‌ها را گمراه کند و جاویدان بودن را در بهشت را تبیین کند و آن‌ها را وسوسه کند. کما این که فرمود «فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطانُ قالَ یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلى‏ شَجَرَةِ الْخُلْدِ» شیطان آن‌ها را وسوسه کرد، گفت: من تو را به درخت ابدیّت «وَ مُلْکٍ لا یَبْلى» و ملکی که دیگر جاودانه است و در آن هیچ مشکلی ندارید، دلالت کنم؟

بشر هم همیشه می‌خواهد. از این «وَ مُلْکٍ لا یَبْلى» معلوم می‌شود - این هم نکته من النکات است - بشر چون «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» است، از ابتدا می‌داند که به بدی‌ها و بلاها هم مبتلا می‌شود. لذا دیدید بعضی‌ها دنبال ذخایرند. می‌گویند: برای روز مبادا. دنبال این هست که پولی جمع کند، می‌گوید: پیری دارم، کوری دارم. چون می‌بیند که مبتلا می‌شود.

نکته دیگر هم این که معلوم است شیطان هم خوب وارد است؛ چون شش هزار سال در آن‌جا عبادت کرده - حالا شش هزار سال دنیوی بگوییم، خیلی است؛ چون فرمودند: یک روز اخری، 50 هزار سال دنیا است. اگر بخواهیم اخروی بگوییم که غوغاست - می‌داند چه خبر است. از آن طرف هم قبلاً اوضاع و احوالی که بین خود جنیّان جنگ بوده را دیده و مطالبی که بین خود انسان‌ها بوده - که بعضی گفتند قبل هم نوعی انسان بوده – را هم دیده و متوجّه بوده که انسان نقطه ضعف‌هایی دارد. یکی از آن نقطه ضعف‌ها این است که انسان می‌ترسد گرفتار شود. لذا می‌گوید: «وَ مُلْکٍ لا یَبْلی» نمی‌خواهی تو را به ملکی راهنمایی کنم که دیگر تو گرفتار بلا و گرفتاری نمی‌شوی؟ «هَلْ أَدُلُّکَ عَلى‏ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلی».

نکته دیگر هم این است که معلوم می‌شود انسان راحت‌طلب است و نمی‌خواهد دنبال بلا باشد. می‌خواهد از بلاها دوری بجوید. درحالی که گاهی اصلاً باید این بلاها باشد و اصلاً رشد انسان در بلاست. در روایات داریم که حتّی بیان می‌شود هر کس که درجه بالاتری داشته باشد، به او بلا می‌دهند. «البلاء للولاء» به آن که ولیّ خدا و دوست خداست، بلا می‌دهند. به آن که عبدالله است، بیشتر بلا می‌دهند. امّا بشر فی ذاته از بلا گریزان است. «هَلْ أَدُلُّکَ عَلى‏ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلی». پس معلوم است انسان ذاتاً راحت‌طلب است. می‌خواهد همه چیز باشد.

یکی از مطالبی هم که راحت جوان‌ها سر این قضایای هرمی، گلدکوئیست و ...،  فریب خوردند، این بود که می‌گفتند: پول می‌گذارم بعد پنج نفر می‌آورم و ... و راحت پولدار می‌شوم. چون راحت‌طلب است، دنبال کار کردن نیست و شیطان هم این را می‌داند که انسان دنبال راحت‌طلبی است و بر این نقطه‌ضعف‌های انسان دست می‌گذارد.

وقتی این‌طور شد، «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فیهِ». این را بدانید که هم شیطان و هم دنیا هیچ موقع به انسان سواری نمی‌دهند. گاهی امکان دارد مع‌الأسف انسان‌ها برای این راحت‌طلبی‌ها و دنیاطلبی‌ها و زیاده‌خواهی‌ها - که نکاتش بیان شد - به تعبیر عامیانه یک کولی‌هایی به یک کسانی بدهند که بعداً بتوانند بیشترش را به‌دست آورند، امّا هم آیه و هم روایت داریم که شیطان به هیچ عنوان به هیچ احدی، کولی نمی‌دهد. فریب می‌دهد امّا آخر هم کولی نمی‌دهد. باعث می‌شود که اخراج شود.

بیان شد ملائکه می‌دانستند که می‌خواهد در ارض خلیفه به‌ وجود بیاید. حالا سؤال بزرگ این‌جاست که آیا اصلاً این قضایا باید صورت می‌گرفت که آدم در زمین بیاید و خلیفه الله شود یا خیر؟ اگر این‌گونه بوده آیا این نعوذبالله، فریب از ناحیه خدا نبوده؟ یعنی شاید شیطان را خودش فرستاده که شیطان هم این را فریب بدهد؛ چون از اوّل بنا بوده انسان روی زمین بیاید. «إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً» همه این‌ها مقدّماتی بوده که خدا چیده که انسان را اینجا بیاورد. پس اصلاً از اوّل می‌گفت: ای انسان! ما می‌خواهیم تو را پایین ببریم، آنجا خلیفه شوی. دیگر این‌جوی جورچین نمی‌کرد که این بیچاره این‌قدر اذیّت و آزار ببیند. بفرماید: «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ» و بعد شیطان بیاید فریب بدهد «فَوَسْوَسَ» و بعد «فَأَزَلَّهُمَا» و بعد بگوید: مگر نگفتم این دشمن تو است و قبلاً هم اشاره کردم که «هذا عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ» و ... . از اوّل می‌گفت: من می‌خواهم تو را کره زمین ببرم، تو خلیفه اللهی. دیگر این بازی‌ها چیست؟ یعنی خدا می‌خواهد ما فریب دهد؟! او که می‌گوید: فریب ندهید. بعد خودش اوّل قضیه نعوذبالله ابانا آدم و امّنا حوا را فریب داده!  موضوع چیست؟ واقعاً پروردگار عالم که نمی‌خواست فریب دهد. پس این چه موضوعی است که ما الآن بگوییم: من ملک بودم و فردوس برین جایم بود. - البته این شعر غلط است. ما که ملک نبودیم، ما انسانیم. عرض کردیم انسان اگر انسان بما هو انسان باشد، پیامبر فرمودند: «الْمَلَائِکَةَ خُدَّامُ الْمُؤْمِنِین»[13] به تحقیق ملائکه خدام مؤمنین هستند - این چه بساطی بود که پروردگار عالم این‌طور برای ابانا آدم و امّنا حوا چید و آن‌ها را به زمین ورود داد؟

یک قول این است که این‌ها همه برنامه بود و جورچینی بود که خدا درست کرده بود. نستجیربالله، نعوذبالله یک بازی بود که خدا می‌خواست این کار را بکند، بگوید بالاخره بروید بیرون ببینم. «قُلْنَا اهْبِطُوا» همه‌تان هم بروید. در یک جای دیگر هم فرمود: «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ». اینجا هم بیان می‌فرماید: «قُلْنَا اهْبِطُوا» همه‌تان هبوط کنید، چون جمع است؛ «قلنا اهبطا» نیست، «قُلْنَا اهْبِطُوا». وقتی « قُلْنَا اهْبِطُوا » است یعنی به خودی خود من و شما هم به هبوط پدرمان آدم و مادرمان حوا به زمین آمدیم. لذا یک قول این است که این یک مطلبی بود که خدای متعال می‌خواست ما را اخراج کند و بگوید: همه‌تان از بهشت فرود بیایید. بعد تازه بیان کند: «بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حینٍ».

یک قول دیگر این است که خیر، این‌طور نبوده است. - حالا بعداً هر دو قول را بررسی می‌کنیم. فعلاً این قول‌ها را بیان می‌کنیم که مقدّمات برای جلسه بعد باشد - در این قول مسأله‌ای را بیان می‌فرمایند که بسیار زیباست. این گروه دوم می‌گویند: این‌طور نیست. اوّلاً ارض دو معنا دارد. یک معنای ارض که در روایات ما هم هست، این است که ارض به معنای همین زمین است و یک معنای دیگر ارض در مقابل عرش است؛ یعنی هرچه در مقابل عرش هست، ارض است. همه آسمان‌ها ارض است. اگر بنا باشد خلیفه الله فقط روی کره زمین خلیفه الله باشد؛ یعنی این کرات و آسمان‌ها نعوذبالله نستجیربالله تحت اختیار امام زمان(روحی له الفدا) و همه حضرات معصومین نیست و فقط در کره زمین اختیارات دارند و دیگر هیچ اختیاری ندارند. لذا حتّی خود جنّت هم مِن الارض است، چون در مقابل عرش است. ما عرش داریم و ارض داریم. پس قول دوم این است که ارض در مقابل عرش بیان شده است - حالا این را هم با آیات الهی که اشاراتی دارد و و هم روایاتی که این مطلب را تبیین می‌فرماید و نکات بسیار مهمّی است، عرض می‌کنیم - لذا حجّت خدا من ناحیه الله تبارک و تعالی بر همه آسمان‌ها و زمین احاطه دارد.

حتّی می‌دانید جهنّم هم از ارض است. عرض کردیم این را در ذهنتان بسپارید: هر چه در مقابل عرش بود، ارض است. پس جهنّم هم ارض است.

*علّت شفاعت در فردای قیامت

برای این که اوّل قضیه این مطلب خوب در ذهنتان جا بیافتد این نکته را عرض کنم که حتّی فردای قیامت که شفاعت هست برای این است که تحت نظر حجّت خداست. «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً».

عرض کردیم شافعی، پیشوای شافعی‌ها هم به این مطلب مقرِ است. به شعر گفته است: «علی حبه جُنّه» حبِّ علی سپر است. «قسیم النار و الجَنّه» امیرالمؤمنین قسیم نار و جنّت است که چه کسی در بهشت برود و چه کسی در جهنّم. پس « إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً ». خلیفه الله است دیگر. چون خلیفه الله است، ارض تحت اختیار اوست. هرچه در مقابل عرش شد، می‌شود ارض. پس جنّت ارض است، جهنّم هم ارض است. این‌جا هم ارض است. کرات هم ارض است. آسمان‌ها و زمین هم ارض است. پس یک معنای ارض این است. «قسیم النار و الجنّه» پس برای همین او همه کاره است، شفاعت هم می‌کند. خدا به دست خلیفه‌اش سپرده است دیگر.

البته این‌ها بإذن الله است و کسی هم نمی‌خواهد بگوید این‌طور نیست. یک موقع نعوذبالله نستجیربالله اشتباه نشود که کسی بگوید ما می‌خواهیم شرک بیان کنیم. همان‌طور که بیان فرمودند و روایتش را هم قبلاً خواندیم که به ما خدا نگویید، دیگر هرآنچه که هست ما استحقاقش را داریم. هرچه می‌خواهید بگویید ولی ما خدا نیستیم.

 «علی حبه جُنّه،قسیم النار و الجَنّه وصی المصطفی حقا، امام الانس و الجِنّه». جُنّه جَنّه، جِنّه که به نظر بنده و آنچه که اولیاء خدا فرمودند این شعر از الهامات خداست. این شعر مال خود شافعی نیست، لطف خدا به شافعی بوده، الهامات خدا بوده که پیشوای شافعی‌ها این را بیان کند. تازه اقرار هم می‌کند «وصی المصطفی حقا» دارد به نوعی می‌گوید که حقاً وصی پیامبر اوست، سقیفه و این‌ها همه باطل است. «وصی المصطفی حقا امام الانس و الجِنه».

«إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً»، پس قول دوم این شد که نعوذبالله نستجیربالله خدا نخواسته بازی کند. ابانا آدم از قسمی از ارض به قسم دیگر هبوط کرد که حالا ادامه‌اش را در جلسه بعد عرض خواهیم کرد.

«السلام علیک یا مولای یا بقیه الله»

ایّام، ایّام خجسته‌ای است. ایّام ولادت پیامبر اکرم است، ایّام آغاز ولایت و امامت آقاجانمان هست. با هم یک سلامی به آقاجان بدهیم، إن‌شاءالله بهره‌مند شویم.

من این را بارها عرض کردم، بد نیست این‌جا در تفسیر هم بگویم. بگذارید این مدام تکرار شود و شما هم تکرارش کنید. عزیزان! سعی کنید هر شب با آقاجان، امام زمان حرف بزنید. خدا گواه است برکاتش را خواهید دید. بارها عرض کردم موقع خواب، هر شب دقایقی، دو سه دقیقه با آقاجان حرف بزنید، به تعبیری دیگر مسواکتان را هم زدید و می‌خواهید بخوابید، با آقا حرف بزنید. اگر کسی هرشب به این عمل موفق شود و انقطاع در آن نباشد، به یک سال نشده، خودش حالاتی را متوجّه می‌شود.

آقا، آقای کریمی است و همه امور هم به دست آقاجانمان حضرت حجّت هست. یادمان هم نرود آقا کدام آقاست؛ آن آقایی که همه انبیاء انتظارش را می‌کشیدند. جدّ مکرّمش فرموده: اگر درکش می‌کردم « لَوْ أَدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَیَّامَ حَیَاتِی»[15] تا زنده بودم خادمش می‌شدم. خیلی عجیب است! لذا این آقا را یاد کنیم. برکاتی در این هست.

انتهای پیام/ک

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول