اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها

فارس از مراسم شیرخوارگان حسینی گزارش می‌دهد

نجوای قصه گهواره شکسته در گوش شیرخوارگان حسینی

قصه کودک شش ماهه صحرای کربلا و صاحب گهواره شکسته، پس از 1300 سال در نخستین جمعه ماه محرم در گوش هزاران شیر خواره حسینی با نوای لالا لالایی مادران نجوا شد.

نجوای قصه گهواره شکسته در گوش شیرخوارگان حسینی

به گزارش خبرگزاری فارس از قم، ساعت 6 و 30 دقیقه صبح است، جمعه‌ای با سوز سرد پاییزی، شاید هم سوزی است که قرار است با سوز دل رباب در سرزمین کرب و بلا همراه و اسماعیل برای رفتن به قربانگاه آماده شود.

آسمان هنوز به خوبی روشن نشده و خیابان‌های شهر قم، در این صبحگاه سرد پاییزی ساکت و آرام است ولی در اطراف بارگاه کریمه اهل بیت (ع) خبرهایی است، اینجا برخلاف سایر نقاط شهر غوغایی برپاست.

صدای چند زن که چادر مشکی به سر دارند و نوزادان خود را در این سرمای پاییزی به آغوش گرفته‌اند، توجهت را به خود جلب می کند،... درب 14 پشت شبستان...

درب 14، میعادگاه مادرانی است که برای قربانی کردن اسماعیل خود در این زمان، خود را به حرم حضرت معصومه (س) رسانده‌اند تا جگر گوشه‌های خویش را برای رفتن به ضیافتی خاص آماده کنند.

هر مهمانی آداب خاص خود را دارد و شیرخوارگان برای شرکت در ضیافتی عاشورایی، باید لباس یک شکل بپوشند، میزبان این ضیافت با کودکی شش ماهه است، کودکی که در راه ولایت با قنداق به جنگ دشمن می‌رود.

آسمان که از شب گذشته بیتاب است صورتت را با سیلی نوازش می‌دهد،شاید دل غمینش منتظر باریدن باران است، خدا کند که باران بیاید ... شاید دل آسمان کمی آرام شود و از این بغض سنگین رهایی یابد.

لباس‌های هم شکل نوزادان در حرم بی‌بی کرامت توزیع می‌شود؛ روسری، سربند و یک لباس که قرار است تا ساعاتی دیگر آنان را برای شرکت در ضیافتی خاص آذین کند و همه در مهمانی کوچکترین سرباز کربلا حاضر شوند.

ساعت نزدیک 9 صبح است و کم کم درب‌های ورودی شبستان امام خمینی (ره) به دلیل حضور هزاران مادر که همراه با طفل شیرخواره خود آمده‌اند،مسدود می‌شود و تنها کودکانی که لباس خاص بر تن دارند توجهت را در میان سیاهی چادر مادران به خود جلب می‌کند.

اشک کودکان شیرخواره با اشک مادران در هم می‌آمیزد و مادران برای آرام کردن کودک خود لالایی می‌خوانند ولی این لالایی نوع دیگری است، شاید پشت این نوای غمین، ماجرایی بس دردناک نهفته باشد.

پشت چشم‌های بارانی مادران، ابرها درگیرند و در حالی که کودک خود را با محبت به سینه می‌فشارند از شهادت می‌گویند و ماجرای کربلا را لحظه به لحظه در قالب یک لالایی برای فرزند دلبندشان تبیین می‌کنند. قصه پر غصه گهواره شکسته و شش ماهه کربلا و تیر سه شعبه را یک به یک با نوای لالایی در گوش کودک شیرخواره خود نجوا می‌کنند.

در حالی که کودکان روی دستان مادران قرار گرفته اند شبستان را فریاد یا حسین پر می‌کند، شاید این مادران جمع شده‌اند تا پیمان ببندند که به حق خون شیرخواره کربلا فرزندانشان را تنها با نجوای لالایی علی اصغر بخوابانند.

*****

لالایی رباب در کربلا به گوش می‌رسد، لالا لالایی... مادر، نکن آنقدر آخه بی‌تابی، می‌دونم که تشنه ‌آبی ... چی میشه یه کم بخوابی ... لالا لالایی ... بخواب جون بابایی...چقد دستات تب داره ... چقدر چشمات غم باره ... بخواب آروم عشق من، کمی توی گهواره...

این نوای مادری است که طفل 6 ماهه خود را که از تشنگی در گرمای سوزان دشت کربلا در تب و تاب است به آرامش دعوت می‌کند ولی لب‌های ترک خورده این طفل شیرخوار، آب می‌خواهد و با نوای لالایی مادر سیراب نمی‌شود.

*****

ماجرای کربلا قرار است باز تکرار شود، گویا اینجا صحرای محشر است، مادر از جان کودک خود می‌گذرد، شاید هم تاریخ به عقب برگشته و اسماعیل به قربانگاه آمده است.

کودکان شیرخواره که برای اعلام آمادگی سربازی در رکاب علی اصغر، طفل شش ماهه امام حسین (ع) به میدان آمده‌اند بیتابی می‌کنند، آرام ندارند و روی دستان مادر اشک می‌ریزند.

بیش از هزار و 300 سال پیش، آبروی انسانیت با تیغ زهر کین جاهلیت، بی‌آبرو شد و از آن زمان تا کنون چشم شیعیان را با آب دیده و دل شیفتگان ولایت را با سوز همراه کرد ولی ماجرا به همین جا ختم نشد، آتشی که دشمن برپا کرد، با گذشت قرن‌ها خاموش نشده و دود آن بر چشم یزید و فرزندان آن رفت و هرگز نتوانستند از این ننگ رهایی یابند.

مادری آرام، آرام اشک می‌ریزد و زمزمه می‌کند، علی جان... فرزند شیرخواره‌ام را برای سربازی در راه ولایت آورده‌ام و مادری دیگر، بیمه فرزندش را از امام زمان (عج) خواهان است.

گویا هیچ کس بدون حاجت نیامده است، زنی جوان کودکی در آغوش ندارد ولی از کودکی که با سرطان دست و پنجه نرم می‌کند سخن به میان می‌آورد، کودکی که سال گذشته لباس علی اصغر بر تن کرده بود و امسال با تخت بیمارستان هم آغوش شده و تنها آرزوی شفا، مادر را به میان شیرخوارگان حسینی کشانده بود.

عشق در این جرگه از زمین رنگ می‌بازد و شیرخوارگان حسینی در آغوش مادر برای میعاد با 6 ماهه کربلا به میدان آمدند تا گلویشان میعادگاه بوسه‌های عاشقانه تیر سه شعبه حنجره گلگون شده غنچه نشکفته عاشورا شود.

*******

لالا لالایی ... لالا لالایی ...  دل مادر از غمت پر خونه ... دیگه خشکی رو لبهات مهمونه ... تو این گرما عزیز جون من ... فقط درمون دردت بارونه ...

لالایی رباب کودک را آرام نمی‌کند، بیش از سه روز است که کام علی اصغر شش ماهه کربلا، با آب سیراب نشده است. کودک شش ماهه قنداق رزم پوشیده و برای رفتن به میدان جنگ و رویارویی با دشمن آماده می‌شود.

قلب زمین از نفس می‌ایستد، ثانیه‌ها برای بازگشت به عقب تلاش می‌کنند ولی فایده‌ای ندارد، دیگر کسی برای یاری امام شیعیان باقی نمانده، حتی ابوالفضل العباس سقای دشت کربلا هم به شهادت رسیده است.

لالا لالایی ... لالا لالایی ... نه کودک آرام نمی‌شود، شاید این همه بی‌تابی برای پر کشیدن سوی میدان جنگ و جنگیدن در رکاب پدر است. بیرون از خیمه‌ها در صحرای کربلا بوی خون، بوی شهادت به مشام می‌رسد ولی علی اصغر برای رفتن به میدان رزم بی‌تاب است، رباب نمی‌تواند تشنگی علی را با لالایی برطرف کند.

بیتابی‌های طفل شش ماهه چندان طولانی نمی‌شود و علی بر روی دستان پدر جای می‌گیرد، گویا آغوش مهربان پدر، تشنگی را از یاد برده است.

طنین فریاد فرزند فاطمه (س) در حالی که علی‌اصغر را روی دستانش بالا می‌گیرد و رو به طرف دشمن فریاد می‌زند «ان لم ترحمونى فارحموا هذا الطفل» در جهان می‌پیچد.

هنوز سخن به پایان نرسیده که تیری سه شعبه با زهر کین، گلوی سپید علی اصغر را نشانه رفته و گلگون می‌کند. علی اصغر دیگر بی تاب نیست، تشنه نیست، علی در خون غلطید و سیراب شد.

لالایی ... لالا لالایی ...

مادر، کجا رفتی‌ ای همه جونم ... بدون تو میره امونم... چطوری زنده بمونم؟ چقد آروم خوابیدی ... مادر جون آب نوشیدی؟ ... روی دست بابایی ... بگو مادر چی دیدی؟

*******

همایش شیرخوارگان حسینی در حرم کریمه اهل بیت (س) رو به پایان است و کودکان دیگر بیتاب نیستند، گویا با علی اصغر شش ماهه امام حسین (ع) هم پیمان شدند...

مادران که عاشقانه کودک خود را به سینه فشار می‌دهند برای سلامتی کودک دلبندشان دعا می‌کنند و آرزو دارند شکفتن و قد کشیدن علی اصغر خود را ببینند و او را برای پا در رکاب بودن حسین زمانشان به خوبی تربیت کنند.

على‌اصغر سرباز کوچک کربلا با خون خود سند مظلومیت شهدای کربلا را در تاریخ امضا کرد و این مظلومیت با گذشت بیش از هزار و 300 سال، ترس حرمله‌های جهان را دوچندان کرده است و به همین دلیل تلاش می‌کنند از جهانی شدن روضه خوانی طفل شش ماهه جلوگیری کنند.

زنی جوان، کودکش را روی دست می‌گیرد و فریاد می‌زند علی جان کودکم را آورده‌ام تا در مکتب عشق تو پرواز بیاموزد...

همایش غنچه‌های پرپر به پایان رسید و مادران سوگند یاد کردند در غم مادر علی‌اصغر (ع) شریک هستند و حاضرند کودکشان را برای زنده نگه‌داشتن اسلام مانند علی‌اصغر (ع) فدا کنند.

*********

خداحافظ، عزیز شیرخواره ... میدونم این آخرین دیداره

فقط ای کاش بشنوم، ای مادر ... صدای خنده‌ات رو از گهواره

-----------------------------------------

گزارش: سمانه سادات فقیه سبزواری

-----------------------------------------

انتهای پیام/78005/ل40/ث3001

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول