اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها

خلیلی در قربانگاه عشق و وصال

عروج غریبانه «علی» در ایام فاطمی/ متن نامه شهید خلیلی به رهبری+ فیلم

گذشت روزگاری و دلی پاک از هوای عشق حسین رو به قبله کرد و با قصد قربة‌الی‌الله امر بر معروف کرد و با نهی از منکر چون حسین رگ بر لب تیغ ظلمت ضالین زد.

عروج غریبانه «علی» در ایام فاطمی/ متن نامه شهید خلیلی به رهبری+ فیلم

به گزارش خبرگزاری فارس دیر زمانی بود سنت زیبای عاشورایی «امر به معروف و نهی از منکر» در پس تمام ظواهر دنیای ما چون حقیقت غربت غریبانه فاطمه(س) و اولادش حضرت قائم(عج) پنهان شده بود، اما جوانی از تبار حضرت روح‌الله و طلبه‌ای انقلابی از جنس حضرت سید علی به آن جان تازه‌ای داد و فریاد هیهات منالذله را با نوای نهی از منکر در سرایی از گوشه و کنار این سرزمین دلیرانه سر داد.

علی از این دنیا فقط 21 بهار را لمس کرده بود اما به اندازه 21 هزار سال رسم عاشقی می‌دانست و چه زیبا عطر محرم و شهادت را راهی این دیار کرد. او در زمانه‌ای که برگ سبز شهادت بهایی بس گران دارد، دلبرانه عاشقی کرد و از حضرت دوست به زیبایی ستاند.

خلیلی «علی»‌ای بود که به راستی خلیل شده بود آن هم خلیل خدایی که در همین نزدیکی نظاره‌گر اعلایی ولایتمداری او بود. جوانی از خطه نورانی و سرسبز منبرها و هیئت‌ها بود که پای بیرق و کتل‌های زمینی هر لحظه مشق عاشقی را چو مجنون در روضه‌های فاطمیه، محرم حسینی و شب قدرهای علوی تکرار می‌کرد و به پاس خالص بودنش  هم لذت جانبازی را برد و هم لذت سربازی ولایت را و در ایستگاه عشقبازی هم دعوت حق را با شهد شیرین شهادت سر کشید.

حجت‌الاسلام خلیلی جانباز و شهید امر به معروف و نهی از منکر قبل از شهادت در گفت‌و‌گو با خبرنگار فارس، در مورد درگیری خود با اشراری که در سال 90 قصد تعرض به زنی را داشتند، سخن گفته بود و چه زیبا یک تنه روایت‌گر صحنه‌ای از عاشقی پر شور خود بود او می‌گفت: «دو سال پیش در نیمه شعبان بود که می‌خواستیم دو نفر از دوستانم را به خانه‌‌شان در خاک سفید برسانم که دیدیم 5 نفر در حال اذیت و آزار دو خانم هستند و به زور می‌خواهند آنها را سوار ماشین کنند دوستان من به دلیل پایین بودن سنشان جلو نرفتند اما من به آن افراد تذکر دادم و دست آخر گلاویز شدم که نمی‌دانم به یکباره از کدام سوچاقویی نثار ما شد».

و حال باقی را من بگویم: «شاهرگم را بریدند و لباس سفید طلبگی‌ام با خون سرخم رنگین‌‌تر از قرمز شد و در خون خودم همچون آقای شهیدم حسین(ع) غلطیدم.»

آری در «نیمه شبانِ» نیمه‌ شعبان بود و ساعت دوازده که دلش هوای پرواز با مرغان حق را می‌کند و به ندای حسینی «هَل مِن ناصر یَنصُرنی» پاسخ می‌گوید و در خونش غلطان می‌شود. باشد که شهادت حجت‌الاسلام علی خلیلی هشداری چندباره باشد برای حزب‌الله و تمام آنهایی که با وجدان بیدار خود صحنه‌های این چنینی را می‌بینند و از کنار آن عبور می‌کنند و سرآغازی باشد بر رواج دوباره این امر پرفیض معنوی که براستی جامعه از آن بسیار فاصله گرفته‌ و آیا وقت آن نیست که این فریضه را جدی نگاشته و در حمایت از افرادی که اینگونه خود را قربانی واجب خدا می‌کنند برآییم.

شاید یکی از دلایل شهادت جوان 21 ساله سرزمینم شجاعت و غیرت ایرانی بود ولی در پشت آن «امر به معروف و نهی از منکر» نهفته بود و از همه مهم‌تر حفظ حرمت ناموس، حالا تا ناموس چه باشد چه آب و خاک و حرمت و شرف یک ملت و چه زنی در گوشه و کنار این شهر که ناموس یک خانواده است، به هر حال او به خوبی از پس امر دشوار برآمد و نشان داد که به حق نامش علیست و لباسش و طلبه بودنش برازنده اوست. 

علی طلبه حق‌جو و با غیرت ایرانی بعد از دو سال خانه‌نشینی و تحمل جراحت‌های خود، دنیا را کوچک‌تر از هر قفسی می‌یابد و پروازی پرشورتر از مرغان هوایی را در دهه‌ای به نام فاطمی غریبانه سر می‌دهد، و چه آشنا به رسم و رسوم علمدار کربلا 15 روز قبل از رفتنش با نوشتن نامه‌ای به مولایش از ولی امر مسلمین رخصت می‌طلبد و در اوج لذت از بیان دردهای کوچکش برای آقایش می‌نویسد و خرامان در لحظه‌های بی‌شمار زندگی سوی دیار حق می‌رود؛

==================

متن نامه شهید خلیلی با مولای زمان

     سلام آقا جان!

امیدوارم حالتان خوب باشد. آنقدر خوب که دشمنانتان از حسودی بمیرند و از ترس خواب بر چشمانشان حرام باشد. اگر از احوالات این سرباز کوچکتان خواستار باشید، خوبم؛ دوستانم خیلی شلوغش می‌کنند. یعنی در برابر جانبازی‌هایی که مدافعان این آب و خاک کرده‌اند، شاهرگ و حنجره و روده و معده من عددی نیست که بخواهد ناز کند… هر چند که دکترها بگویند جراحی لازم دارد و خطرناک است و ممکن است چیزی از من نماند…من نگران مسائل خطرناک‌تر هستم… من می‌ترسم از ایمان چیزی نماند. آخر شنیده‌ام که پیامبر(ص) فرمودند: اگر امر به معروف و نهی از منکر ترک شود، خداوند دعاها را نمی‌شنود و بلا نازل می‌کند. من خواستم جلوی بلا را بگیرم. اما اینجا بعضی‌ها می‌گویند کار بدی کرده‌ام. بعضی‌ها برای اینکه زورشان می‌آمد برای خرج بیمارستان کمک کنند می‌گفتند به تو چه ربطی داشت؟!!مملکت قانون و نیروی انتظامی دارد!

ولی آن شب اگر من جلو نمی‌رفتم، ناموس شیعه به تاراج می‌رفت و نیروی انتظامی خیلی دیر می‌رسید. شاید هم اصلا نمی‌رسید…یک آقای ریشوی تسبیح بدست وقتی فهمید من چکار کرده‌ام گفت: پسرم تو چرا دخالت کردی؟ قطعا رهبر مملکت هم راضی نبود خودت را به خطر بیندازی! من از دوستانم خواهش کردم که از او برای خرج بیمارستان کمک نگیرند، ولی این سوال در ذهنم بوجود آمد که آقاجان واقعا شما راضی نیستید؟؟ آخر خودتان فرمودید امر به معروف و نهی از منکر مثل نماز شب واجب است. آقاجان! بخدا دردهایی که می‌کشم به اندازه این درد که نکند کاری برخلاف رضایت شما انجام داده باشم مرا اذیت نمی‌کند. مگر خودتان بارها علت قیام امام حسین(ع) را امر به معروف و از منکر تشریح نفرمودید؟مگر خودتان بارها نفرمودید که بهترین راه اصلاح جامعه تذکر لسانی است؟ یعنی تمام کسانی که مرا توبیخ کردند و ادعای انقلابی‌گری دارند حرف شما را نمی‌فهمند؟؟ یعنی شما اینقدر بین ما غریب هستید؟ رهبرم! جان من و هزاران چون من فدای غربتت. بخدا که دردهای خودم در برابر دردهای شما فراموشم می‌شود که چگونه مرگ غیرت و جوانمردی را به سوگ می‌نشینید. آقا جان!من و هزاران من در برابر دردهای شما ساکت نمی‌نشینیم و اگر بارها شاهرگمان را بزنند بازهم نمی‌گذاریم رگ غیرت و ایمان در کوچه‌های شهرمان بخشکد.

بشکست اگر دل من بفدای چشم مستت          سر خم می سلامت شکند اگر سبویی 

روز واقعه از کلام خلیلی

======================

 

---------------------
مهدی خوانساری
----------------------

انتهای پیام/2731/ع/ف4004

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول