به گزارش خبرنگار خبرگزاری فارس در دوشنبه، در میزگرد تخصصی که به میزبانی نمایندگی خبرگزاری فارس در شهر دوشنبه و با حضور کارشناسان برجسته تاجیک برگزار شد، اعلام شد که عربستان سعودی و برخی از کشورهای دیگر خاور نزدیک به دلیل وابستگیهایی که به آمریکا و غرب دارند زمینه را برای استعمار جدید فراهم کردهاند.
این میزگرد با حضور «اسلامالدین فیضعلی» دانشمند اسلامی، «مهدی صابراف» پژوهشگر مرکز مطالعات استراتژیک وابسته به ریاست جمهوری تاجیکستان، «باباجان قیومزاد» رئیس بخش تحلیل و برنامهریزی حزب نهضت اسلامی تاجیکستان، «ذولفقار اسماعیلیان» روزنامهنگار و کارشناس سیاسی، «رحمتالله عبداللهاف» معاون رئیس مرکز مطالعات افغانستان و منطقه، «زینتالله اسماعیلاف» مدیر سیمای مستقل تاجیکستان و «سلطان حمد» کارشناس سیاسی و مسئول تارنما و نشریه «روزگار» برگزار شد.
کارشناسان تاجیک اعلام کردند که آنچه امروز در سوریه، عراق، لبنان و سایر کشورهای منطقه خاور نزدیک میگذرد با برنامههای برخی از قدرتها و به خصوص آمریکا و غرب و کشورهای وابسته آنان نظیر عربستان سعودی و قطر برای ایجاد بیثباتی در منطقه ارتباط مستقیم دارد.
این صاحبنظران مسائل سیاسی و امنیتی منطقه معتقدند که برخی از کشورهای خاور نزدیک و به خصوص عربستان سعودی و قطر خود را در مسیر منافع آمریکا، عرب و اسرائیل قرار داده و نفع خود را در ایجاد هرج و مرج و ادامه بیثباتی در منطقه میدانند.
آنها حضور و فعالیت گروههای افراطی و تروریستی با پوشش اسلامی در آسیای مرکزی را نیز برای ثبات و امنیت این منطقه خطرناک دانستند و خواستار اقدامات حسابشده دولتها در این زمینه شدند.
در زیر با بخش اول این میز گرد آشنا میشوید.
فارس: میخواهیم در مورد وضعیت موجود در خاور نزدیک و بهخصوص در کشورهای نظیر عراق و سوریه و نقش عوامل خارجی و منطقهای در این تحولات تبادل نظر داشته باشیم. همانگونه که مستحضرید طی 2 هفته اخیر ارتش عراق علیه گروه داعش و سایر سلفیها و تکفیریها که بهدنبال تجزیه و راه انداختن جنگهای مذهبی در این کشور میباشند، وارد فعالیت شده اما تحت فشار عربستان سعودی قرار گرفته است، بنابراین پیشنهاد میشود تا کارشناسان در مورد زمینههای بروز این شرایط و راههای برونرفت از آن صحبت فرمایند.
رحمتالله عبداللهاف: قبل از همه میخواهم از دفتر خبرگزاری فارس در دوشنبه برای برگزاری این میزگرد تشکر کنم و در ابتدای کلام به این نکته اشاره داشته باشم که آنچه در حال حاضر در خاور نزدیک میگذرد فقط نتیجه تحولات سالهای اخیر نبوده بلکه ریشه در تاریخ سیاسی هر یک از این کشورها دارد.
روند تحولات کشورهای عربی بر کشورها و مناطق همسایه نیز تأثیر گذاشته است که نمونه آن را امروز در ترکیه کشوری که از نیمه قرن گذشته به این طرف دارای ثبات سیاسی دانسته میشد، مشاهده میکنیم.
به اعتقاد من بروز تحولات سالهای اخیر منطقه به مجموعهای از عوامل ارتباط دارد که به برخی از آنها اشاره خواهم کرد. رقابت میان ارزشهای سکولار از یک سو و ارزشهای سنتی، ملی و مذهبی از سوی دیگر طی 10 ساله در این کشورها وجود داشته است. ما خود شاهد بودیم که روند نوسازی که با حمایت اروپاییها در برخی از کشورهای عربی دنبال میشد به این دلیل که با نظام فرهنگی و ارزشهای ملی و مذهبی آنان سازگاری نداشت، ناکام ماند و به اهداف خود نرسید.
البته عامل بعدی وضعیت نامناسب اقتصادی و اجتماعی کشورهای منطقه میباشد. هرچند این کشورها از منابع غنی طبیعی برخوردارند اما مردم محروم بوده و این منابع یا در اختیار بیگانگان قرار دارند و یا تنها گروههای محدود نخبگان حاکم از آنها بهرهبرداری بهعمل میآورند.
عامل دیگر به آن برمیگردد که کشورهای خاور نزدیک و میانه از نظر قومی و مذهبی ترکیب پیچیدهای داشته و از این موضوع همواره در جهت تشدید اوضاع سیاسی و امنیتی منطقه استفاده صورت گرفته است.
باید به این نکته نیز اشاره کرد که در طول بیش از نیم قرن اخیر نظامیان در حیات سیاسی این کشورها نقش فعال داشتند که این موضوع در مثال لیبی، عراق، سوریه و... برجستهتر به نظر میرسد. در این کشورها یا نظامیان زمام قدرت را بهصورت مستقیم در اختیار داشتند و یا متعلق به خانوادههای نظامیان بودند.
مسائلی که امروز در عراق، سوریه، مصر و برخی از کشورهای خاور میانه نظیر افغانستان به نظر میرسد، دارای ریشههای مشترک میباشند. اصل قضیه به آن برمیگردد که غرب در مورد خاور نزدیک و میانه استراتژی واحد را دنبال میکند و چنانچه تفاوتهای وجود دارد بیشتر دارای جنبههای تاکتیکی میباشند. چیزی که علنا بهنظر میرسد این است که چه کشورهای غربی و چه متحدان منطقهای آنها در جهت تحقق اهداف خود در کنار ایجاد گروههای مختلف افراطی مذهبی از وجود راهبران قبیلهای نیز استفاده میکنند که این موضوع امروزه در عراق، سوریه و دیگر کشورها خاور نزدیک و میانه قابل ملاحظه میباشد.
همکاران محترم بیشتر روی جزئیات این بحث صحبت خواهند کرد ولی ظاهر قضیه این را نشان میدهد که وضعیت نابسامان موجود در دورنمای نزدیک ادامه خواهد داشت.
سعودی متحد اسرائیل و حسادت بیجا نسبت به ایران
فارس: پس بهتر است به این موضوع بپردازیم که برخی از کشورهای خاور نزدیک و به طور خاص عربستان سعودی با حمایت از گروههای افراطی و تروریستی در منطقه چه نفعی خواهد برد؟
ذولفقار اسماعیلیان: شکی نیست که در تحولات سالهای اخیر کشورهای این منطقه و به خصوص سوریه غرب و متحدان منطقهای آنان به طور مستقیم دست دارند. این موضوع نیز تازگی ندارد که آمریکا بهنوعی مجری سیاستهای اسرائیل بوده و لابیهای مختلف یهودی در عرصههای سیاسی، نظامی و مالی تعیینکننده مسیر حرکتهای بعدی واشنگتن میباشد. ضمنا ناگفته نماند که اغلب سازمانهای بینالمللی مقیم آمریکا نیز در اصل لابیهای اسرائیل بهشمار میروند که هم در بعد داخلی و هم خارجی امکان اقدامات مستقل از سوی «باراک اوباما» را بهحداقل رساندهاند. از اینجاست که عدهای از تحلیلگران بر دورنمای مثبت مذاکرات ژنو خوشبین نیستند.
چنانچه تحولات سالهای اخیر سوریه، عراق و دیگر کشورهای منطقه را مورد تحلیل قرار دهیم به این نتیجه خواهیم رسید که هدف آمریکا و متحدان منطقهای آنان تضعیف موقعیت ایران میباشد. بنابراین از این تحولات من برای خودم تعریفی به نام بیداری اسلامی ندارم زیرا معتقدم که نه تنها القاعده، طالبان و... بلکه حتی تعدادی از سازمانها و گروههای بهنوعی متعادل اسلامی نیز که در این تحولات نقش بازی کردند با یاری و کمک آمریکا و غربیها و از جمله انگلیس ایجاد شدهاند.
هدف آمریکا در اختیار داشتن ثروتهای طبیعی کشورهای منطقه است که وجود ایران تحقق کامل این طرح را با یک سری از مشکلات مواجه کرده بنابراین با راه انداختن بیثباتی در کشورهای پیرامون ایران میخواهند جمهوری اسلامی را درگیر این مسائل کنند.
امروزه همه معتقدند که ایران قدرت منطقهای است و برخلاف عربستان سعودی که فقط با داشتن پول خود را در چنین جایگاهی تصور میکند، جمهوری اسلامی دارای همه شاخصهایی (اعم از علمی، فناوری، نظامی و...) لازم میباشد. بر زمین فرود آوردن 2 فروند پهپاد آمریکایی نشانه قدرت تکنولوژی ایران است.
عربستان سعودی نسبت به ایران حسادت میورزد و از سر حسادت است که با اسرائیل ائتلاف میکند و قطر نیز قول هر گونه مساعدت در این زمینه را میدهد.
حتی ریاض اعلام آمادگی برای پذیرش هزینههای حمله نظامی به سوریه را داشت که در نهایت آمریکا از این طرف منصرف شد. البته بیش از یک سال پیش بحث احتمال حمله هوایی به ایران نیز مطرح بود که کارشناسان نظامی این اعتقاد را داشتند که آمریکا و متحدانش در خلیج فارس بازنده خواهند بود.
اما در رابطه با تحولات جاری سوریه، عراق و لبنان باید گفت که عربستان سعودی و اسرائیل در این زمینه دست دارند. ریاض از بیثباتیهای سیاسی منطقه میخواهد در جهت تقویت قدرت خود استفاده کند و تلآویو نیز همیشه بهدنبال آن میگردد تا در چشم افکار عمومی خود را از ناحیه ایران در معرض خطر جلوه بدهد تا از این طریق بتواند به تداوم بقایش دست یابد و کمکهای امنیتی میلیاردی آمریکا را نیز با خود داشته باشد.
به این خاطر کاملا مخالف حل مشکلات میان واشنگتن با تهران بوده و مدعی است که در نهایت برنامه هستهای ایران منجر به ساخت سلاح اتمی خواهد شد که در این زمینه اسرائیل با سعودی موضع مشترکی دارند.
با توجه به شرایط موجود منطقه و برنامههای آمریکا و غرب و همچنین متحدان منطقهای آنان، آینده خاور نزدیک و میانه همراه با چالشهای جدید تصور میشود.
مهدی صابراف: باید گفت که با فروپاشی شوروی توازن ژئوپلتیکی که بیش از نیم قرن در سطح جهانی وجود داشت برهم خورد و امروزه بیشتر اختلافات و رقابتهای میان قدرتها بهمنظور دستیابی هر چه بیشتر به منابع طبیعی کشورها صورت میگیرد.
آنچه امروز در کشورهای عربی میگذرد بیشتر به برنامههای سازمانهای اطلاعاتی کشورهای غربی ارتباط داشته و انتقال بیثباتی و هرج و مرج به کشورهای شوروی سابق و چین نیز از این احتمال دور نخواهد بود.
یکی از دلایل شرایط کنونی این است که غرب از انتقال تدریجی مراکز قدرت به منطقه خاور و آسیا احساس نگرانی میکند که قدرت گرفتن چین، هند و تلاشهای روسیه برای تأمین همگرایی کشورهای شوروی سابق بر این نگرانیها افزوده است. بنابراین غربیها به منظور امنیت خود به فکر تسلط بر بازارهای کشورهای شرقی و آسیایی بوده و میخواهند اقتصاد این کشورها را تخریب کنند.
اما مسئله مهمتر این است که متأسفانه مسلمانان اتحاد واقعی نداشته و برای از بین بردن اختلافات مذهبی و فرقهای خود تلاشهای جدی انجام نمیدهند که آن مسئله نیز بر عمق پیدا کردن بحرانها در جهان اسلام کمک کرده است.
ماهیت استعمار تغییر نکرده است
فارس: کارشناسان به آن اشاره داشتند که برخی از کشورهای عربی و بهویژه سعودی از متحدان آمریکا و اسرائیل بوده و از این طریق میخواهند در منطقه وضعیت برتر داشته و از نفوذ ایران جلوگیری بهعمل آورند.
آیا از راه سرمایهگذاری روی گروههای افراطی و تروریستی و انجام اقداماتی نظیر سر بریدن و پوست کندن انسانها که جز مخدوش کردن سیمای اسلام ثمری نخواهد داشت، میتوان به نتیجه رسید؟
اسلامالدین فیضعلی: همانگونه که دوستان اشاره کردند در تحولات در حال انجام منطقه خاور نزدیک عوامل بیگانه نقش جدی دارند. البته استعمار در منطقه تاریخ طولانی دارد ولی این نکته مسلم است که با تغییر مراحل (جنگ اول و دوم جهانی و سپس درگیریهای منطقهای) ماهیت استعمار تغییر نکرده است.
باید به این نکته اشاره شود که قدرتها برای اعمال نفوذ همیشه به شرایط و زمینه مساعد در کشورهای هدف خود نیاز دارند. چنانچه این شرایط و زمینه فراهم نباشد اقدام به ایجاد آن میکنند. آن را میتوان ضعف اقتصادی، فرهنگی و یا شناخت از اسلام دانست که با این بهانه وارد کشورها میشوند و از شخصیتهای سیاسی، علمی و مذهبی ملتها استفاده میکنند اما در این میان برای قدرتها به اصطلاح کارسازترین عامل، عامل مذهبی میباشد.
اگر به تاریخ مسلمانها نظر کنیم در زمان هارونالرشید و مأمونالرشید با ترجمه فلسفه یونان افکار آزاد فلسفی به وجود آمد که متأسفانه با جنبه عقیدتی مذهبی آمیزش یافت که در نتیجه مذهب معتزلی به وجود آمد که تا حدی اسم روشنگری را به خود کسب گرفت. حکومت به خاطر منافع خود از عقیده معتزلی برای سرکوب مخالفان سیاسی خود استفاده کرد و امروز شاهد هستیم که ایجاد گروهها و استفاده از عامل مذهب یکی از استراتژیهای قدرتها است.
قدرتها در یک فرایند طولانی وارد منطقه شدند و برای این ملتها تعاریفی درست کردند که این تعاریف از طرف افرادی که دانش لازم در اسلامشناسی ندارند و یا پایبند بههیچ مذهبی نمیباشند، مطرح میشوند.
مثلا گروه النصره عراق کارهای انجام میدهد که با موازین اسلامی در تناقض قرار دارد. این گروه بدون قاضی و محاکمه به قتل مردم حکم صادر میکند. این درحالی است که توصیه اسلام این است که اسرا و زخمیان را به قتل نرسانید و منازل و جادهها را تخریب نکنید تا مفسد فیالارض نباشید.
اکنون این گروهها تعاریفی درست کردهاند که براساس آن اهداف بیگانگان را عملی میکنند و در نتیجه در افکار عمومی جهان نه تنها جنایات خاور نزدیک و میانه بلکه کل دنیا به نام گروههای اسلامی ثبت میشود.
حتی این مصیبت به عرصه سیاسی نیز نفوذ کرده که حکومت فعلی مصر، گروه معتدل اخوانالمسلمین را که اهداف جهادی و جنگی را برای خود لازم ندانسته و در نتیجه یک انتخابات کاملا دموکراتی به قدرت رسیده بود، تروریستی اعلام میکند. یعنی گروههای متعادل اسلامی را نیز بهطور عمدی به حوزه سازمانها و جریانهای افراطی مذهبی سوق داده میشود.
آنچه امروز در لبنان، عراق و سوریه میگذرد نشان میدهد که این دولتها منافعی از ناامنی ندارند چرا که مردمشان کشته میشود و کشورهایشان خراب شده و از بین میرود و سنگینی بار پناهندگان را نیز باز خود آنها متحمل خواهند شد. پس چه دلیلی وجود دارد؟ دلیل وابستگی این کشورها از بیگانگان است که برایشان جای برای برگشت به عقب را باقی نگذاشته است.
اسلام دین جهانی است و برای همه جهانیان است و عرب نمیتواند مدعی باشد که این تنها دین اوست، پس معلوم میشود که از مسائل اسلامی بهعنوان وسیله استفاده میکنند.قدرتها با اسلامی معرفی کردن اقدامات گروهها و جریانهای افراطی بهمخدوش کردن سیمای اسلام دست پیدا میکنند و دیگر اینکه شکل جدید استعمار در منطقه را پیاده میکنند.
اگر شکل پیشین استعمار توانست صد سال کشورهای مسلمان را در حد جهان سوم نگاه دارد پس بهاحتمال قوی با شرایط موجود و عدم اتحاد واقعی اسلامی، استعمار نوین بیشتر از این کشورها را گرفتار خواهد کرد.
نگرانی دشمنان از بیداری اسلامی است
باباجان قیومزاد: تحولاتی که در چند سال اخیر در خاور نزدیک و آفریقای شمالی بهوقوع پیوست با روند بیداری اسلامی ارتباط دارد. روند بیداری اسلامی که ریشه در تاریخ نهضتهای هویتخواهی دینی دارد، واقعیت غیر قابل تردید بوده و در جهت ارزشهای اصلی خود پیش رفته که حرکتهای اسلامی این موضوع را بیشتر تأیید میکند.
البته این بحث نیز وجود دارد که برخی از قدرتها و کشورها چون موجسواری بلندند با استفاده از فضای بیداری اسلامی اقدام به انحراف برخی از حرکتها و یا ایجاد گروهها و جریانهای همسو با منافع خود میکنند که این بحث دیگری است.
به عنوان مثال وقتی در تونس و مصر بیداری اسلامی یا به قولی بهار عربی آغاز شد بسیاری از قدرتها و کشورها با این روند مخالفت و از بقای دیکتاتورها حمایت میکردند که این موضوع در رابطه به پشتیبانی آمریکا از حسن مبارک برجستهتر بهنظر میرسید. آمریکا امیدوار بود که رئیس جمهور مصر قادر بهحفظ بقای خود خواهد بود اما چون تحولات این کشور از آهنگ بسیار سریعی برخوردار بود واشنگتن نیز بهمنظور حفظ موقعیت خود چندین بار در رابطه بهنوع نگاه خود نسبت این تحولات تغییر موضع داد. این امر حکایت از بومی بودن حرکتهای بیداری اسلامی در این کشورها را دارد.
پرسش مهم این خواهد بود که اصل بیداری اسلامی چه است؟ بهنظر من ماهیت این روند عبارت از آن است که برخی از گروهها و حرکتها در کشورهای مسلمان بهوجود آمدهاند که میخواهند ارزشهای اصلی اسلامی را در جوامع خود حاکم کنند. این ارزشها هیچ نوع مخالفتی با ارزشهای اصیل بشری و دموکراتیک ندارند که از این نظر این روند و حرکت حاوی پیامهای ارزشی و دموکراتیک میباشد.
تا این موقع برخی از گروههای که در جهان اسلام فعالیت میکردند نظیر القاعده، النصره و سایر گروههای افراطی با نام و شعار اسلام علیه ارزشهای اسلامی و یا ارزشهای که با اسلام هیچ گونه منافات و مخالفتی نداشتند، مبارزه میکردند. اما امروز حرکتهای اسلامی برخلاف جریانها و گروههای افراطی میخواهند از این ارزشها در جوامع خود استفاده بهعمل آورند.
بنابراین در شرایط کنونی در جهان اسلام 3 نوع تقسیمبندی گروهها وجود دارد:
- یکی از رژیمهای دیکتاتوری و یا پادشاهی خلیج فارس که از ارزشهای اصلی اسلامی فاصله گرفته و یک نوع اسلامی را دنبال میکنند تا به حفظ بقای قدرتشان در منطقه کمک کند؛
- دیگری حرکتهای جهادی نظیر القاعده و غیره میباشند که بهمنظور مخالفت با گروه اول و در برخی موارد از سوی خود آنها ایجاد شدهاند.
- و گروه سوم حرکتهای اسلامی متعادل میباشند که با افراطگرایی و قتل و کشتار مخالف بوده و میخواهند از راه مبارزات آزاد دموکراتیک و مسالمتآمیز بهاهداف خود دست پیدا کنند.
نمونههای از عملکرد گروه سوم را در تونس و مصر مشاهده کردیم. شما ببنید در تونس که نهضت اسلامی قدرت را در اختیار دارد با گروهی از سلفیهای افراطی که در این کشور به وجود آمده و دست به قتل و کشتار مردم میزند، مبارزه میکند. یعنی حرکتهای سالم و متعادل اسلامی با افراطیگری مذهبی و توسل بهزور مخالف میباشند که نمونه آن را در مثال اخوانالمسلمین در مصر مشاهده میکنیم. با وجود اینکه هزاران نفر از طرفدارانش کشته و یا زندانی شدند، باز هم این حرکت خشونت و مبارزه مسلحانه را قبول ندارد.
فارس: پس میتوان این نتیجه را گرفت که عربستان سعودی بهدلیل وابستگیهایی که به آمریکا دارد هرگز وارد فهرست کشورهای حامی تروریسم نمیشود؟
قیومزاد: بله همینطور است.
اما در رابطه با وضع سوریه، عراق و سایر کشورهای منطقه باید بهنکات زیر اشاره شود:
در ابتدای تحولات سوریه آمریکا با هدف ساقط کردن بشار اسد از قدرت از مخالفان وی به صورت بسیار علنی حمایت کرد ولی در ادامه در رابطه با حضور گروههای مختلف اسلامی در تحولات این کشور اتفاقات عجیب و غریبی رخ داد. موضوع به آن برمیگردد که آمریکا و ناتو اعلام کردند که در سال جاری میلادی از افغانستان خارج خواهند شد و واشنگتن میخواهد نشان دهد که در پی خروج خود از این کشور توانسته است نظام ثابتی را باقی بگذارد که ایجاد تصویر «حضور مثبت» در افکار عمومی منطقه و جهان برای برنامههای بعدی کاخ سفید مهم خواهد بود.
بنابراین سوریه از سوی آمریکا بهعنوان محلی انتخاب شد تا همه گروههای که در افغانستان عملیات نظامی انجام میدادند بتوانند به آنجا منتقل شوند و برای تحقق برنامه واشنگتن در جهت معرفی نتایج موفقیتآمیز حضور بیش از یک دهه نظامی خود مواجه مشکل خاصی نشود.
به این دلیل تصور من این است که سوریه برای مدت نسبتا طولانی به عنوان محل تجمع و اقدامات گروههای مختلف افراطی و تروریستی باقی خواهد ماند.
آمریکا در کشورهای که به ظاهر اسلامی بوده ولی از سوی دیکتاتورها مدیریت میشوند، بیشتر نه روی جوامع مدنی بلکه روی ارتش سرمایهگذاری میکند تا به اهداف خود راحتتر بتواند دست پیدا کند. به این منظور است که واشنگتن سالانه بیش از 2.5 میلیارد دلار برای ارتش مصر اختصاص داده و آن را در وابستگی بهخود نگاه میدارد.
وضعیت مشابهی در کشورهای دیگر منطقه مانند عربستان سعودی، قطر، عراق و... بهنظر میرسد که عین این وضعیت را در رابطه بهارتش ملی افغانستان نیز میتوان دید. ارتشی که از سوی بیگانگان سرمایهگذاری شود پس چه گونی از منافع اصیل ملی این کشورها حمایت خواهد کرد که پاسخ این پرسش بسیار روشن است. یعنی وجود این روند حکایت از مشکلات بزرگی را برای آینده این کشورها دارد.
من با دیدگاههای کارشناسان محترم موافقم که در گرفتاریهای جهان اسلام نقش عامل خارجی بسیار تأثیرگذار است ولی نباید نقش منفی رهبران خودکامه کشورهای مسلمان را نیز کم گرفت.
ادامه دارد...
انتهای پیام/خ