به گزارش خبرنگار بخش دفاع مقدس خبرگزاری فارس از ساری، روایت زنان از سالهای دفاع، از وجوه مغفول مانده تاریخ دفاع مقدس بوده است، زنانی که در جنگ حضور داشتند و دوشادوش مردان جنگیدند و این جنگ صرفاً به معنای عام آن حضور در مناطق عملیاتی نبوده است.
سهم زنان در کتاب قطور دفاع مقدس، اندک است و آنها هنوز لحظههای حضورشان را در این اتفاق تاریخی آن گونه که باید و شاید روایت نکردهاند.
از ایام جنگ و نقش زنان فقط این را به یاد میآوریم که در حال بدرقه همسران و فرزندانشان، در هنگام اعزام به جبهه بودهاند و از فعالیتهای آنها در پشتیبانی جنگ، چیزهای کمی میدانیم، از زنانی که خاطرات دوران جنگ بخشی از وجودشان شده است.
از نخستین روزها و ماههای پیروزی انقلاب و پس از صدور فرمان امام خمینی(ره) مبنی بر تأسیس سپاه پاسداران و دیگر نهادهای انقلابی، عده کثیری از زنان، عضو این نهادها شدند.
آن روزها زنان انقلابی و آرمانگرای کشور حاضر شدند پای در میدان رزم بگذارند و دوشادوش مردان در عرصههای پشتیبانی و امداد، حاضر شوند و در مواقع لزوم نیز سلاح به دست گیرند.
پشتیبانی عاطفی از رزمندگان یکی از مهمترین نقشهای زنان در طول سالهای دفاع مقدس بوده است.
رزمندهای میگفت: خواهرم به من آموخت چگونه میتوانم به تنهایی یک لشکر باشم!
مادری خطاب به فرزندش مینویسد: علی جان، میدانی چه قدر دوستت دارم، ولی صلاح میدانم پس از مراسم چهلم برادر شهیدت، دوباره به جبهه برگردی!
جلوههای دیگر همراهی خواهران، همسران و مادران ایرانی، به ویژه بانوان مازندرانی را باید در تهیه و تدارک اجناس و اقلام ضروری رزمندگان جست، لباس گرم و ملحفه میدوختند و غذای گرم میپختند.
حاجیه خانم علمالهدی، کاروانهای حضرت زینب(س) را به راه انداخته بود و خانمها را به دیدار جنگ زدگان و خانوادههای شهدا میبرد.
تا آن جا که امام خمینی با سخنان الهام گرفته از معنویت و صفا، این گونه از آنها تشکر کرد: «وقتی در تلویزیون این بانوان را میبینم که به همراهی و پشتیبانی از لشکر و قوای مسلح اشتغال دارند، ارزشی برای آنها در دلم حس میکنم که برای کس دیگری نمیتوانم این گونه باشم. آنها کارهایی که میکنند دنبالش توقع مقامی یا اشتغال پستی و چیزی که از مردم درخواست کنند، نیست؛ بلکه سربازان گمنامیاند که باید گفت انگار در جبههها مشغول جهاداند، اینها هدیه الهیاند و باید قدرشان را بدانیم.»
یکی از چهرههای ماندگار حاجیه خانم زهرا عظیمی، همسر شهید اسماعیلی، اهل گلوگاه است که به زینب کربلای ایران ملقب شده است که در طول سالهای مقدس، داغ ده عزیز را به جان خریده است.
نگاهی به حضور حماسی خواهران نجفزاده از روستای حسینآباد شهرستان ساری، که حضور همزمان پنج خواهر از یک خانواده ایثارگر مازندرانی، را در تاریخ افتخارات این دیار به ثبت رسانده است.
خانم بتول نجفزاده در مصاحبهای با ویژه نامه عشق و آتش این گونه بیان میکند: در پایگاه مقاومت محل کارهایی مثل خیاطی و بافتنی، بلد نبودم. نذر کردم خدا کمک کند، یاد بگیرم. در عوض من هم تا زمانی که جبهه نیاز دارد، ببافم.
از کارهای دیگرمان این بود که فصل پاییز برای کندن نارنج به بابل میرفتیم،آب نارنجها را میگرفتیم و به جبهه میفرستادیم.
همه خواهران در این فکر بودند که از چه راهی میتوانند کمک بیشتری به جبهه کنند تا این که برای فراگیری دوره امدادگری به جمعیت هلالاحمر ساری رفتیم.
پس از گذراندن دوره امداد و نجات سعی کردیم هر طور شده خودمان را به جبهه برسانیم تا دینمان را به امام و انقلاب ادا کنیم.
حضور و همراهی همسران فرماندهان در مناطق مختلف عملیاتی از دیگر جلوههای ایثار زنان این سامان در سالهای حماسه بوده است.
خانم نیک خوامیری خواهر شهید علیاصغر نیکخو و همسر سردار شهید سبزعلی خداداد اهل امیرکلای بابل، از روزهای زندگی در پادگان شهید بهشتی اهواز میگوید: در سال 1361 شهید خداداد به عنوان جانشین شهید ابوعمار در مریوان انتخاب شد، تحمل دوری او برای من و دخترم سخت بود.
به پیشنهاد من خانهای در مریوان اجاره کرد، وسایل را جمع کردیم و آماده اسبابکشی شدیم که شهید تماس گرفت و گفت: منطقه بمباران شده و همه چیز ویران شده است.
به ناچار در شمال ماندگار شدیم، ولی مدتی بعد قرار شد که عازم خانههای سازمانی پادگان شهید بهشتی اهواز شویم، با وجود موقعیت خطرناک منطقه و سختی راه پذیرفتم و راهی جنوب شدم.
نخستین خانوادهای بودیم که قرار بود در آن منطقه مستقر شود، در آن جا روزهای سختی را پشت سر گذاشتیم، بدترین لحظات حضورمان در پادگان،زمانی بود که هواپیماهای عراقی منطقه را بمباران میکردند، ولی حضور من در آن جا باعث دلگرمی شوهرم میشد.
همدلی و تعامل همسران فرماندههان، بیش از هر چیز دیگری در پادگان شهید بهشتی به چشم میآمد. اگر برای کسی مشکلی پیش میآمد همگی برای رفع آن میکوشیدند.
مثلاً اگر یکی از بچهها یا خانمها بیمار میشد، با توجه به این که هیچ پزشک یا مرکز درمانی در پادگان وجود نداشت، خانمها پشت وانت سوار میشدند و پس از طی مسیرهای سخت او را برای درمان به اهواز میبردند.
وقتی متوجه میشدیم که عملیاتی اتفاق افتاده، از فرط اضطراب و فشار روانی، همه خانمها تا صبح روی پلهها مینشستیم و به آمبولانسهای حامل مجروحان و شهدا که در حال عبور بودند، خیره میشدیم.
خانم صدیقه زهرهمنش خواهر شهید و همسر جانباز درویش زهرهمنش، ساکن بخش رستمکلای شهرستان بهشهر میگوید: خانمها نذر میکردند تا با کار برای رزمندگان و سربازان امام زمان
(عج) حاجت بگیرند، مادر شهیدان لطفی با حدود 70 سال سن، پارچه، پشم و وسایل دوخت چهار لحاف را روی سرش میگرفت و برای دوخت به این طرف و آن طرف محل میبرد تا پس از تکمیل کار به جبهه ارسال کند، در حالی که امروز، خیلی از زنان جوان نمیتوانند حتی وسایل یک لحاف را بر روی سرشان بگذارند، آن روزها پشتیبانی از جنگ، بخشی از کار روزانه زنان ایرانی بود.
بیتردید نقش و حضور زنان در هشت سال جنگ تحمیلی، نقشی انکار ناپذیر است، چرا که نخستین قربانیان جنگ، زنان و کودکان هستند.
وقتی جنگی آغاز میشود و مرد پای به جبههها میگذارد، نقش زنان دو چندان میشود، شیرزنان مازندرانی نیز همانند زنان سایر مناطق کشور، در غیاب مردان، همزمان چند نقش مهم را در راستای حفظ سازمان خانواده خویش عهدهدار بودهاند.
زنانی که در راه اعتلای نام میهن، همسران و فرزندان خود را با دستهای خود از زیر کلام الهی عبور دادند.
زنانی که در پی مسائل جنگ از شهر و دیار خود کوچیدهاند، زنانی که در طول سالیان دراز پس از جنگ، پرستارانی گمنام و بینام و نشان، برای همسران و فرزندان جانباز خود بودهاند. خاطره حماسه آفرینی، مهرورزی و شکیبایی ماندگار زنان این سامان تا همیشه در حافظه تاریخی ایرانیان جاودانه بماند.
انتهای پیام/86020/ب40/ض1002