به گزارش خبرگزاری فارس از سنندج، در دنیای امروز که ارزشها رفته رفته در زیر غباری از فراموشی فرو میروند و ظواهر فریبنده دنیا در صدر جدول قرار میگیرد، ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و زنده نگهداشتن یاد و خاطر شهدا بهترین راهی است که میتواند از انحراف جامعه و اضمحلال معنویتها جلوگیری کند.
در این میان رسالت همه آنهایی که به حفظ ارزشها و پاسداری از معنویتها میاندیشند، آن است که به هر وسیله ممکن فرهنگ شهادت را که فرهنگ ارزشهاست، پاسداری و هدفی را که شهدا دنبال میکردند به سرمنزل مقصود برسانند.
با توجه به این مهم خبرگزاری فارس بنا به رسالت ذاتی خود در راستای معرفی این سروقامتان سعی دارد گوشهای از زندگی این عزیزان را با زبان قلم بیان کند.
صدای گریه کودک که در حیاط خانه طنین انداخت شور و نشاط را برای اهل خانه به ارمغان آورد، شهید سیدمنصور بیاتیان در سال 1327 در روستای دارغیاث در بخش خسروآباد شهرستان بیجار دیده به جهان گشود در میان این جمع صمیمی پرورش یافت در سال 1334 به شوق آموختن به مدرسه رفت، اما به علت فقر مالی خانواده در کلاس چهارم ابتدایی درس را رها کرد و مشغول به کار شد.
نوجوانی بیش نبود که از وجود پدر محرم شد و به علت فوت پدرش نانآور خانواده شد و به همین علت قید درس و تحصیل را زد و سرپرستی خانواد را بر عهده گرفت و چند سال بعد ازدواج کرد که ثمره آن دو فرزند پسر و یک فرزند دختر است.
متانت در وجودش موج میزد
بیش از اندازه خوشصورت و نورانی بود در خوشزبانی مشهور بود. سخنان شیرین و سرشار از مهربانی او تلخی غربت را بر همرزمانش میزدود، سادگی و متانت در وجودش موج میزد. هنگامی که در جمع مردم یا نیروهای تحت امرش حاضر میشد در پایینترین جای مجلس مینشست، تواضع عجیب داشت، هیچگاه فرماندهی خود را وسیلهای برای ترقی مادی و غرور دنیایی قرار نمیداد، قلبی رئوف داشت و به محرومان و تهیدستان عشق میورزید و در کمال مهربانی و عطوفت به درد دل آنان گوش میداد.
در برابر دشمنان اسلام و قرآن قاطعانه و با صلابت به پا میخواست، نیروها و همرزمانش به وجود او افتخار میکردند، انس و عاطفه عمیقی با مردم داشت. وقتی مردم روستا در مورد ظلم و شکنجههایی که گروهکهای ضد انقلاب بر آنها اعمال کرده بودند، سخن میگفتند؛ او با عنایت به دلسوزی و مهربانی سرشاری که داشت به گریه میافتاد و اشک میریخت.
توان کاری و رزمی فراوانی داشت با کمترین نیرو بیشترین فعالیت را انجام میداد و به بزرگترین پیروزیها نایل میشد، علاقه و ارادت بسیاری به سالار شهیدان، حضرت امام حسین (ع) داشت.
وقتی از او سوال میکردند، چرا تا این اندازه به امام حسین (ع) علاقه نشان میدهد؛ در جواب میگفت: برای اینکه امام حسین (ع) در صحرای کربلا یاوری نداشت.
سال 1347 به خدمت سربازی رفت، وقتی که نهضت اسلامی حضرت امام(ره ) اوج گرفت شهید بیاتیان نیز به جرگه حامیان نهضت خمینی کبیر پیوست و ضمن شرکت در فعالیتهای سیاسی، علیه رژیم منفور پهلوی به آگاهسازی مردم پرداخت.
پس از آنکه این نهضت بزرگ به پیروزی رسید به عضویت کمیته انقلاب اسلامی شهرستان بیجار درآمد و در سال 1358 با همکاری چند نفر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را در بیجار بنیان نهاد و خود نیز به جمع نیروهای آن پیوست.
بعد از مدتی فرمانده عملیات سپاه بیجار شد و در سال 1361 به سپاه سردشت رفت و چند ماه در آنجا منشأ خدمات ارزشمندی شد، بعد از آن فرماندهی اطلاعات و عملیات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان سقز را پذیرفت و نزدیک به سه سال در آن سمت به فعالیت پرداخت.
شهید بیاتیان سرانجام در چهارم شهریورماه سال 63 در درگیری با نیروهای ضد انقلاب در روستای (آیچی) سقز از ناحیه سینه مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید و در گلزار شهدای شهرستان بیجار به خاک سپرده شد.
شهید از زبان همرزمش
محمدرضا قاسمی درباره شهید بیاتیان میگوید: قبل از انقلاب من با سید بیاتیان آشنایی کامل داشتهام وقتی که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به فرمان امام خمینی (ره) تشکیل شد، سعادت بزرگی نصیب بنده شد که در کنار ایشان خدمت کنم.
شهامت و شجاعت ایشان را آنطور که شایستة این شهید گرانقدر است نمیتوانم بازگو کنم. این سردار رشید اسلام زمانیکه به عملیات میرفتیم قبل از عملیات سخنرانی میکرد.
همیشه میفرمود: برادران عزیز تا زمانیکه ضد انقلاب داخل روستاهاست، حق هیچگونه تیراندازی ندارید چراکه خدایی ناکرده زن و بچه بیگناه کشته میشوند و ما در قیامت نمیتوانیم جواب آنها را بدهیم.
زمانی که ضد انقلاب از روستا بیرون آمدند، آنها را به درک واصل کنید« أَشَدادُ عَلیَ آلکُفار»
زمانی که از سپاه بیجار به بوکان اعزام شدیم شهید در آن بحبوحه هیچگونه ترس و رُعب و وحشتی در وجودش نبود.
مأموریت ما که به پایان رسید، فرمانده عملیات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به بوکان آمد و سید منصور را خواست و گفت: سید تا زمانیکه نیرو از تهران نرسیده است، خواهش میکنم بوکان را ترک نکنید، چراکه به مَحض رفتن شماها مجدداً بوکان به دست ضد انقلاب میافتد و این ضربهای سخت برای پاسداران خواهد شد.
بعد از بازگشت ما به بیجار ضد انقلاب مجددا بوکان را گرفت و تعدادی از پاسداران تهرانی به شهادت رسیدند.
عملیات دیگر در منطقه تکاب در خدمت این سردار رشید اسلام بودم چند نفر از برادران بسیجی و پاسدار که شهید شده بودند در منطقه مانده بودند و مجدداً ابو شریف به منطقه تکاب آمد و گفت: سید بزرگوار تا زمانیکه چند تا هلیکوپتر به منطقه نیاید، شما حرکت نکنید.
شهید بیاتیان گفت: احتیاجی به هلیکوپتر نیست ما میرویم اینها را میآوریم و هر چه از شهامت و شجاعت ایشان بگویم کم گفتهام. این خاطراتی بود که از آن شهید عزیز به یاد داشتم و آن را بیان کردم.
دیگر همرزم شهید
علیاحمد شریفیان نیز درباره شهید بیاتیان میگوید: آشنایی من و سید به سالهای پیش از انقلاب برمیگردد، روحیّه کفرستیزی با وجودش عجین شده بود.
روحی پاک و لطیف داشت در هر شرایطی صبور، شجاع، مهربان و جذاب بود و به خاطر همین ویژگیها و جذابیت ویژهای که داشت مردم به به راحتی جذبش میشدند و او را دوست داشتند.
با پیروزی انقلاب اسلامی و هجوم عوامل ضد انقلاب به منظور براندازی این نظام مقدّس به زعم خودشان به امر رهبر کبیر و فرزانه انقلاب لبیک گفتند و وارد خدمت در سپاه بیجار شدند در طول عمر با برکتش حماسهها آفرید به طوری که بردن نام او لرزه بر اندام ضد انقلاب میانداخت.
خوب به خاطر دارم یک روز در روستای تپّه محمّدی در 30 کیلومتری بیجار به همراه روشندلی احمدزاده که راننده آمبولانس بود و حامل شهیدانی که دو روز قبل به گروگان اشرار کفاّر دمکرات در روستای حصار سفید درآمده بودند و به شهادت رسیده بودند عازم بیجار بودیم در بین راه در روستای تپه محمّدی به کمین گروهک منحط کومله مواجه شدیم.
محل کمین حدوداً 5 تا 6 کیلومتر با روستای نجفآباد که مرکز عملیّات پاکسازی در آنجا واقع بود فاصله داشت، فرماندهی این عملیّات را شهید سید منصور بیاتیان برعهده داشت در حالی که در کمین نیروهای کومله بودم و وضعیت بحرانی داشتیم.
آمبولانسمان زیر رگبار گلوله از کار افتاد و گروهک منافق کومله ما را به صورت نعل اسبی به محاصره خود در آورده بودند، یک لحظه حسی درونی به من دست داد با خود آرزو کردم و زیر لب زمزمه کردم ای کاش سیّد به کمکمان میآمد. لحظاتی طول نکشید که شهید بیاتیان به همراه چند نفر همانند معجزهای الهی و امدادی غیبی به کمک ما آمد.
چهره شهید بیاتیان نورانی بود
باور کنید آنچه که میگویم کوچکترین اغراقی نیست، چهره سید به طور عجیبی میدرخشید، قبل از سایر همراهانش در حالی که نوای اللهاکبر را پشت سر هم سرمیداد به صحنه درگیری وارد شد.
به صورت ایستاده حرکت میکرد و به طرف آنها آتش میگشود، دیگر برادران وی را همراهی می کردند و پشت سر ایشان در حرکت بودند در حالی که به ما نزدیک میشد با صدای رسا فریاد میزد، روحیّه داشته باشید، خدا با ماست. همین که نیروهای دشمن متوجه روحیه بالا، رشادت، شهامت، شجاعت سیّد شدند با تحمّل تلفات زخمی ناگزیر به فرار شدند.
وصیت نامه شهید
اگر کشته شدم مرا غسل ندهید. چون ننگ است کسی که معلمش حسین(ع) را غسل ندادهاند خودش را غسل دهند.
آمدم در کربلای ایران کاروانی از خون بسازم. مادر به تو گفته بودم که عاشق خدا هستم و اینک آمدهام تا در صحرای کربلای ایران در کنار کاروان حسین زمان، خمینی بتشکن کاروانی از خون بسازم، آمدهام تا کالای ناقابل خود را تقدیم به مولایم کنم.
به مردم بگویید ای یاران شما را به خدا سوگند، امام خمینی(ره) را تنها نگذارید.
قلب خود را پاک کنید و همچنان محکم و استوار بر عقیده و ایمان خود باشید و زمان را برای ظهور حضرتش آماده و مهیا سازید و دست از یاری امام امت برندارید که زمان، زمان امتحان و آزمایش است.
خداوند بزرگ را شکر میکنم که چنین سعادتی را نصیبم کرد و چنین رهبری را جلوی راهم قرار داد.
----------------------------
گزارش از: شیرین مرادی
-----------------------------
انتهای پیام/79002/س40/ف4004