اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها

33/ شهدای کردستان در آئینه فارس

شهید ترابیان: مزدوران داخلی در خط آمریکا قرار دارند

شهید ترابیان در وصیت‌نامه‌اش می‌نویسد: مزدوران داخلی که با جمهوری اسلامی ایران سر ناسازگاری دارند، خون هزاران شهید را پایمال کرده‌ و در خط آمریکای جهان‌خوار هستند.

شهید ترابیان: مزدوران داخلی در خط آمریکا قرار دارند

به گزارش خبرگزاری فارس از سنندج، در دنیای امروز که ارزش‌ها رفته رفته در زیر غباری از فراموشی فرو می‌روند و ظواهر فریبنده دنیا در صدر جدول قرار می‌گیرد، ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و زنده ‌نگه‌داشتن یاد و خاطر شهدا بهترین راهی است که می‌تواند از انحراف جامعه و اضمحلال معنویت‌ها جلوگیری کند.

در این میان رسالت همه آن‌هایی که به حفظ ارزش‌ها و پاسداری از معنویت‌ها می‌اندیشند، آن است که به هر وسیله ممکن فرهنگ شهادت را که فرهنگ ارزش‌هاست، پاسداری و هدفی را که شهدا دنبال می‌کردند به سرمنزل مقصود برسانند.

با توجه به این مهم خبرگزاری فارس بنا به رسالت ذاتی خود در راستای معرفی این سروقامتان سعی دارد گوشه‌ای از زندگی این عزیزان را با زبان قلم بیان کند.

شهید محمدرضا ترابیان صبور بود، زیر بار ظلم نمی‌رفت، از انسان‌های بی‌تفاوت خوشش نمی‌آمد، انقلاب درونی پیوسته‌ای داشت، خیرخواه بود و برای کسانی که کوچکترین خیری را نسبت به او روا می‌دیدند، قدر و ارزش خاصی قائل می‌شد.

شهید ترابیان در سال 1339 در شهرستان بیجار دیده به جهان گشود و تا پایان مقطع دبیرستان به تحصیل پرداخت، در شهریور ماه سال 1361 مدرک دیپلم را در رشته خدمات اداری و بازرگانی اخذ کرد.

شهید ترابیان بسیار صمیمی و خونگرم بود، همه کسانی که او را می‌شناختند بر مهربانی و دلسوزی وی صحه می‌گذارند، صورت متبسم و نگاه‌های نافذش تعجب همگان را بر می‌انگیخت، بیشتر اوقات می‌خندید و کمتر عصبانی می‌شد.

پشتکار عجیبی داشت، وقت خود را گرانمایه می‌دانست و از کمترین زمان نهایت استفاده را می‌کرد. طرز تفکر خاصی داشت، هر چیزی را کورکورانه و بدون آگاهی نمی‌پذیرفت، در نهایت آگاهی و بینش نسبت به انجام کاری اقدام می‌کرد.

در نوجوانی درست زمانی که در مقطع راهنمایی تحصیل می‌کرد با شور انقلاب آشنا و همراه شد و برای تحقق آن تلاش فراوان نمود.

در آخرین روزهای عمر رژیم منفور پهلوی، در حالی که فریاد دشمن‌شکن الله‌اکبر خمینی رهبر را سر می‌داد، مجسمه ننگین شاه را به زمین انداخت و اندکی بعد از پیروزی انقلاب در ایست‌های بازرسی به فعالیت پرداخت.

بعد از مدتی مسئول گشت شبانه شد و در سال 1359 همکاری خود با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان بیجار را به عنوان پاسدار ذخیره آغاز کرد.

در سال 61 به عضویت رسمی سپاه شهرستان سقز درآمد و در واحد عملیات آنجا مشغول به کار شد، به دلیل شجاعت و کاردانی شایسته‌ای که از خود نشان داد به عنوان یکی از استوانه‌های عملیاتی سپاه سقز معرفی شد، به صورتی که در همان راستا مورد تشویق مسئولان قرار گرفت و به سوریه اعزام شد.

بیش از اندازه ساده و خاکی بود، سادگی و متانت از سرتاپایش می‌بارید، خود را با نیروها برابر می‌دانست و هیچ‌گاه فرمانده بودن خود را به رخ دیگران نمی‌کشید.

شهریور ماه سال 62  جانشین فرمانده گردان جندالله تیپ سقز شد و در اسفند ماه همان سال نیز فرماندهی همان گردان را پذیرفت.

نفوذ کلام خاصی داشت، موجب تقویت روحیه بچه‌ها می‌شد، در هر عملیاتی که حضور پیدا می‌کرد، نیروها با قوت قلب بیشتری به مبارزه می‌پرداختند.

پوشیدن لباس سبز سپاه را منوط به داشتن لیاقت و شایستگی می‌دانست و کمتر با آن لباس حاضر می‌شد، اما وقتی که برای آخرین بار به درگیری اعزام می‌شد، لباس سبز سپاهی‌ها را پوشید و سرانجام در 12 فروردین سال 63 طی یک درگیری شجاعانه با نیروهای ضد انقلاب از ناحیه گوش راست مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

خاطره شهید از زبان خواهر

محمدرضا بسیار صمیمی و خونگرم بود و مهربانی و دلسوزی از تمام رفتارها و حرکاتش کاملاً مشهود بود.

محمد ایام تابستان به یادگیری حرفه‌های مختلف می‌پرداخت تا حرفه‌ای یاد گیرد و کمک خرجی خانواده باشد. ظهر که به خانه برگشت، طبق معمول سراغ مادر را گرفت و از ناهار پرسید که ناهار چه داریم؟

مادر جوابش را داد، وقتی متوجه کلافه‌گی مادر شد، پرسید که چرا این چنین کلافه و خسته‌ای؟

مادر در جوابش گفت: هوای خانه بسیار گرم است و از این گرما اذیت می‌شوم.

خانه ما در آن زمان روبه‌روی بازار اصلی شهر بود و به دلیل آپارتمانی بودن از داشتن حیاط هم محروم بودیم. به علت مشرف بودن به خیابان هم نمی‌توانستیم درب و پنجره‌ها را باز کنیم. همین حرف مادر کافی بود که شهید طاقت نیاورد و در حالی که خطاب به ما گفت: شما ناهار را حاضر کنید، الان برمی‌گردم و رفت. چند دقیقه بعد با یک پنکه برگشت تا مادر به خاطر گرما اذیت نشود...

وصیت‌نامه شهید

بسمه‌تعالی

با سیاهی تاریخ مسلسل خون گرفته سرخ به ستیز برخاست و شراره‌های جان در رگ تاریخ غنچه گل لاله رویاند.

در کمرکش تباهی و فساد پرستی از آستین آل نبی بیرون آمد و حلقوم شب سیاه را به پنجه ایمان فشرد و با نثار جان، جوش و خروش خلق را در متن هستی افزونی بخشید و در اوج تاریکی شب عاشق افق سرخ راهیان ره گشت.

برادران، مادر و پدرم من در تاریخ 7/10/61 این وصیت‌نامه را برای شما می‌نویسم، برای اینکه دستور شرع و خدا و پیامبر خدا را انجام داده باشم، این چند سطر را برای شما می‌نویسم.

برادران می‌خواهم که نماز و دعا را فراموش نکنید و همیشه در اول وقت نماز را برپا دارید و نماز خود را پاکیزه بخوانید.

مادر جان مرا حلال کن زیرا تمام زحمت‌های من در دوران زندگی بر دوش شما بوده است و این حقیر نمی‌دانم که چگونه از شما حلالیت بخواهم.

پدر جان خداوند به شما توفیق دهد تا بتوانید دیگر برادران مرا چون من تربیت نمایید.

برادر جان، خود می‌دانید که من چقدر تو را دوست می‌دارم، از زحماتی که در طول زندگی برای من کشیده‌اید سپاسگزاری می‌کنم.

در پایان چند کلمه برای دوستان و آشنایان می‌نویسم. برادران من شما راه حق و اسلام واقعی را درست شناخته‌اید و همان طور که تا من زنده بودم امام را تنها نگذاشته‌اید و گوش به فرمان او بوده‌اید، باشید و گوش به حرف افرادی که شما را به عناوین مختلف محکوم می‌کنند ندهید. همان طوری که خود می‌دانید امام عزیز در فرمان 8 ماده اخیر فرمان دادند. دید که شما هم آن چیز را می‌خواهید که امام عزیزمان می‌خواهید. در پایان از تمام برادران سپاه که در این مدت 4 سال با هم بوده و شب و روزها را با هم سپری کرده‌ایم معذرت می‌خواهم که نتوانستم برادر خوبی برای یکایک آنها باشم.

در انتهای این نامه از تمام برادران همشهری که مرا می‌شناسند طلب بخشش کرده و توفیق آنها را از خداوند رحمان و جبار خواستارم.

برادر مبادا که هرگز امام را در دعاهایتان فراموش کنید و تمام دوستانی که مرا می‌شناسند دو رکعت نماز برایم بخوانند. بیشتر از این مزاحم وقت شریف شما نمی‌شوم، خداوند یار و نگهدار امام عزیز و کبیر و شما برادران باشد.

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی را نگهدار.

در این جا من از تمامی افرادی که با جمهوری اسلامی ایران سر ناسازگاری دارند می‌خواهم که بر سر مزار من نیایند زیرا که آنها خون صدها هزار شهید و صدها هزار زخمی و معلول را پایمال کرده‌اند و در خط آمریکای جهان‌خوار هستند و اگر جنازه مرا تشییع کردند بخواهید افرادی که خصوصیات آنها را گفتم در تشییع جنازه من شرکت نکنند.

دوست ندارم که این افراد که با دشمنان مردم ایران همکاری می‌کنند بر من قرآن بخوانند. حتی‌الامکان مرا نزدیک برادرم دفن کنید. قبر من هم کف زمین باشد.

----------------------------

گزارش از: شیرین مرادی

----------------------------

انتهای پیام/79002/ب40/ف4004

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول