به گزارش خبرنگار خبرگزاری فارس از رامسر، آبان سال گذشته بود که خبری به طور ناگهانی در شهرستان رامسر پیچید و رامسریها را نگران ساخت.
مرتضی طالشیان در درگیری با اشرار در اثر اصابت گلوله مجروح شد!!! مردم شوکزده دست به دعا شدند تا برای سلامتی مرتضی دعا کنند اما تنها چند ساعت بعد دعاها اثر بهتری داشت و مرتضی شهید شد و به سوی بهشت جاویدان پر کشید.
آری او بالاخره شهید شد، در سرنوشت او شهادت نوشته شده بود،در جنگ تحمیلی خداوند صلاح دید که مرتضی برای ایران و پاسداری از ارزشهای انقلاب به خدمت خود ادامه دهد اما مردان خدا باید نزدش بازگردند تا در جوار ائمه روزی بگذرانند و چه عروجی بهتر از شهادت.
*جا دادن اشکهای بیپایان مادر در متن
در آستانه نخستین سالگرد این شهید بزرگوار با مادر و فرزند این شهید عزیز به گفتوگو نشستیم، اما باید اعتراف کرد نشستن در کنار این دو عزیز بسیار سخت بود، چرا که نمیدانی باید چطور صحبتها را به متن بیاوری، چطور اشکهایی که پایان ندارد را در متن جا دهی، اما به هرحال باید بنویسی، بنویسی تا بدانند آنهایی که شهدا را نمیشناسند و کوچک گرفتهاند،باید بنویسی که آنها در زندگی نیز شهید بودند، خانوادشان نیز درجهای کمتر از شهادت نزد خداوند ندارند.
در کنار مادر شهید که مینشینی وقتی میگویی مادر جان از شهید مرتضی بگو ناخودآگاه به گریه میافتد و باید از بین این اشکها به دنبال کلمات باشی!
شهید مرتضی طالشیان در تاریخ 1/7/1350 در خانوادهای متدین و کشاورز در روستای گالش محله از توابع شهرستان رامسر دیده به جهان گشود،او دومین فرزند و نخستین پسر خانواده بود، پدرش کشاورز و مادر نیز علاوه بر خانهداری مانند همه زنان زمانه خود در کنار همسر به کار کشاورزی و دوخت چادر شب میپرداخت.
محل تولد شهید طالشیان در دامنه کوه و بالادست خیابان میرزا کوچکخان قرار داشت که فاقد جاده بود، پدر و مادر شهید طالشیان تمام وسایل زندگیشان را با سختی و پس از طی مسیری تنگ و پرخطر از بازار گالش محله به خانه میآوردند.
* از کار کردن خسته نمیشد
مادر این شهید بزرگوار میگوید: شهیدم از همان اوایل کودکی بسیار فعال و پرجنب و جوش بود و کیلومترها را طی میکرد تا به مدرسه برود، مرتضی در خانوادهای پرجمعیت زندگی میکرد و از آنجایی که پسر بزرگ خانواده بود بعد از مدرسه به همراه پدر به کار کشاورزی و کارگری میپرداخت تا خرج خانه فراهم شود،او بسیار فعال بود و از کارگری و کشاورزی خسته نمیشد و از کار کردن ترسی نداشت.
مادر شهید طالشیان در ادامه توصیف زندگی فرزندش میافزاید: مرتضی در دوره جنگ تحمیلی فعالیت خودجوش و صمیمانهای با حوزه بسیج داشت و با بسیاری از شهدا و رزمندگان رامسر همرزم بود،مرتضی در آبان سال 66 به عنوان بسیجی با تعداد زیادی از دوستان خود برای دفاع از وطنش به منطقه جنگی رفت.
وی اضافه میکند: وقتی از جنگ برگشت در سال 69 به تهران رفت و در نیروی انتظامی شروع به خدمت کرد و تنها چند ماه از شروع خدمتش نگذشته بود که پدرش رضاقلی طالشیان دعوت حق را لبیک گفت و مسئولیت 9 فرزند با نامهای خورشید،مرتضی،هما،علی،زینب،ولی،حسین،حدیثه و فرشته بر دوش من میافتد اما مرتضی مرد خانه بود و مسئولیت همه خانواده را برعهده میگرفت.
*مرتضی دبیر سرسخت بود
مادر با چشمان پر اشک میگوید: مرتضی یک معلم بود،یک مدیر بود،مرتضی یک دبیر سرسخت بود،او دیگر مسئولیت سنگینی داشت،همه فرزندانم کم سن و سال بودند و مرتضی آنان را به مدرسه فرستاد،برایشان وسایل زندگی را فراهم کرد،آنها را به خانه بخت فرستاد و تمام زندگی خود را وقف آنان کرد.
*خوشحالم فرزندم آبرومند زندگی کرد
در این لحظه گریههای مادر دیگر توان حرف زدن را نمیدهد،چند دقیقهای سکوت کردیم و بغض را نگه داشتیم تا وی آرام شود اما هرچه صبر میکنیم آرامشی در کار نیست و با همان اشکها میگوید: الگوی من حضرت زینب بود،من در زندگی خیلی سختی کشیدم، هیچ خانوادهای جز فرزندان خود ندارم، برای اینکه فرزندانم آبرومندانه زندگی کنند و سربلند باشند کار کردم و هنوز هم کار میکنم تا نان حلال بخورند و الان خوشحالم فرزندانم در بین مردم آبرومندانه و سربلند زندگی میکنند.
صفیه جیرود ابراهیمی مادر شهید مرتضی طالشیان در ادامه میگوید: مرتضی بسیار با غیرت بود و غیرتمندانه زندگی کرد،رفیق دوست و مهمان دوست بود،از خوبیهای مرتضی هر چه بگوییم کم است و خاطراتش تمام نشدنی،نمیدانم از کجا و از چه بگویم.
وی میافزاید: نمیتوانم حتی یک لحظه هم فراموشش کنم اما به رضای خدا راضی هستم و همیشه در نمازهایم میخواهم خدا درجه مرتضی را بیشتر از گذشته کند.
از مادر شهید طالشیان خواستم خاطرهای از شهید مرتضی طالشیان بازگو کند،مادر شهید میگوید: از کدام لحظه زندگی بگویم، همه خاطرات در جلو چشمم هست اما توان ندارم که به زبان بیاورم.
* پیاده رفتن به محل کار
هر طرف اتاق که مینگرم عکس شهید مرتضی به چشم میخورد، صبر میکنم تا مادر لب بگشاید و خاطرهای بگوید.
مادر شهید میگوید: پس از مرگ همسرم حتی پول نداشتیم که مرتضی به تهران برود تا به محل کارش برسد،کیلومترها راه را پیاده میرفت تا هزینه سفرش کمتر شود.
مادر توان ادامه گفتوگو را نداشت، صلاح دیدیم مادر را با عکس مرتضی تنها بگذاریم تا شاید راحتتر بتواند گریه کند و با پسر شهیدش در دو دل کند.
اما در ادامه زندگی شهید مرتضی طالشیان میتوانیم اینگونه بنویسیم: شهید مرتضی طالشیان پس از چندسال خدمت در حفاظت نیروی انتظامی شهرستان رامسر و جمعآوری کمی پسانداز در سال 74 با دختری از طبقه خود ازدواج میکند و در سال 77 خداوند پسرش امیررضا را به او هدیه میدهد.
شهید طالشیان به خدمت در نیروی انتظامی بسیار علاقهمند بود و در کنار فعالیت و وظیفه کاریاش که بر عهده داشت و البته همواره با سعه صدر آنها را انجام میداد، ورزش جودو را بسیار دوست داشت و تا آنجا که میتوانست این رشته ورزشی را دنبال میکرد.
* تعارف نداشتن در کار
دوستان و همکاران او نقل میکنند که مرتضی در کارش با کسی تعارف نداشت و بارها از منابع ثروت و قدرت برای برخی مسائل امنیتی و انتظامی پیشنهادهای مختلفی به او میشد اما مرتضی همه آنان را رد و با قاطعیت با مجرمان برخورد میکرد.
شهید طالشیان در سال 1384 برابر مقررات به استان بوشهر و جزیره خارک منتقل و در آنجا مشغول خدمت شد و در سال 85 به استان تهران منتقل و پس از آن در سال 88 به گیلان رفت و تا سال 91 به عنوان رئیس کلانتری مرکزی املش خدمت کرد.
* شهادت بعد از 45 روز از پذیرش مسئولیت
وی در شهریور ماه 91 به استان هرمزگان و شهر میناب عازم خدمت شد و در آنجا نیز به عنوان رئیس مبارزه با مواد مخدر منصوب شد و در طول 45 روز خدمتش در این شهرستان با انجام ماموریتهای بسیار زیاد و مقتدرانه به عنوان یکی از بهترین نیروهای مبارزه و کشف مواد مخدر در بین همکاران و مردم آن منطقه زبان زد شده بود.
اما در آخرین عملیاتش در تاریخ 12 آبان ماه 91 بر اثر اصابت گلوله به سختی مجروح شد و پس از انتقال به بیمارستان و انجام عملها و مداواهای بسیار زیاد تنها چند ساعت پس از مجروحیت به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
خبر شهادت مرتضی طالشیان بسیار سخت بود، باورش برای همه رامسریها و کسانی که میشناختندش غیر قابل قبول، اما او دیگر رفته بود به جایی که خداوند به صورت ویژه برای شهدا آماده کرده است،بهشت جاویدان.
* ایستادن 3 روز تا پایان جان برای تشییع پیکرش
پیکر پاک شهید مرتضی طالشیان پس از تشییع بر روی دستان مردم بندرعباس به زادگاهش روستای گالشمحله رامسر انتقال یافت و مردم رامسر که سه روز منتظر حضور این شهید در شهرستان خود بودند و برای تشییعش برنامهریزیهای فراوان داشتند به گرمی از وی استقبال و با شکوه و عظمت خاصی پیکرش را به خاک سپردند تا برای همیشه آرام بگیرد.
شهیدمرتضی پر جنب و جوش و فعال حالا در آرامگاه مسجد روستای گالش محله رامسر در کنار 16 شهید دیگر که بیشتر آنها از همرزمانش در دوران دفاع مقدس بودند آرام گرفته است.
در گوشهای از اتاق امیررضا را میبینم امیررضا 15 ساله پسر شهید طالشیان، او که هر شب چشمانش به در بود تا پدر وارد شود و اما حالا به همراه مادر صبور و زحمتکشش تنها شده است، چه خواب بدی بود وقتی خبر شهادت پدر را شنید.
* امیررضا مانند پدر درد بیپدری را تجربه میکند
امیررضا خیلی کم پدر را میدید اما صمیمیت و گرمی پدر پسری در آنها موج میزد و بسیار به هم نزدیک و وابسته بودند.
امیررضا طالشیان مانند پدرش نوجوان بود که پدر را از دست داد، او حالا درد پدر را خوب میفهمد اما دیگر پدری در کنارش نیست.
خندههای شیرین امیررضا در کنار عکس پدر چه زیبا و دیدنی بود،عکسهای خودش که همراه پدر گرفته بود را تک تک نشانمان میداد و خاطرات را بازگو میکرد.
در حال صحبت کردن از خوبیها و خاطرات پدر بود که احساس کردم بغضش ترکیده است و اشکهایش از کنار گونهها پایین میریزد،از او خواستم ادامه ندهد اما مثل اینکه میخواست صحبت کند.
* تا آسمان آبی است باید پاسداری کنیم
امیررضا طالشیان در بخش دیگر این گفتوگو تاکید کرد: پاسداری از خون شهدا و دفاع از میهن وظیفه همگان است، چرا که پدرم و دیگر پدران ایرانی رفتند و خانواده خود را باقی گذاشتند و خون پاک خود را خالصانه در راه خدا اهدا کردند تا ما امروز در رفاه باشیم.
وی افزود: شهدا آسمانی شدند تا آسمان آبی ایران امروز به این صورت که هست امن باشد، بنابراین ما باید پاسدار خون شهدا باشیم.
امیررضا با اشاره به اینکه دفاع از کشور و جان دادن در این راه آرزوی پدرم بود و پدرم با شهادت به آرزوی خود رسید.
از امیررضا خواستم بگوید وقتی هرشب بر مزار پدر میرود چه احساسی دارد که بسیار خردمندانه جواب داد: جدای دلتنگیای که همیشه وجود دارد به پدرم افتخار میکنم که در راه اسلام شهید شده است.
* عاقلانه قدم برداشت و عاشقانه شهید شد
وی افزود: راضی به رضای خدا و رضایت پدرم هستیم، چون عاقلانه قدم برداشت و عاشقانه شهید شد.
فرزند شهید طالشیان در ادامه در پاسخ به این سئوال که آیا زندگی برایت سخت شده است، گفت: من همراه مادرم زندگی میکنم و مسلما در نبود سایه پدر،مرد خانه فرزند بزرگتر است اما من هنوز درحال تحصیل هستم و همه سختیها و کارها بر دوش مادرم است.
وی در پایان از همه فرزندان ایران اسلامی خواست تا قدر پدر و مادر خود را بدانند و از آنها تبعیت کنند زیرا که وجود پدر و مادر در خانه باعث شادی و نشاط فرزندان و احساس امنیت میشود.
* شهادت برای نجات جان دیگران
یکی از همکاران شهید مرتضی میگفت: از او پرسیدم چرا در کشف مواد مخدر و منهدم کردن باند قاچاقچیان اصرار داری، ممکن است شهید شوی،که شهید طالشیان جواب داد: اگر من در درگیری با اشرار، جانم را از دست بدهم بهتر از آن است که با پخش مواد در بین جوانان کشور جان چندین نفر به خطر بیفتد.
شهید مرتضی طالشیان در وصیتنامهاش آورده است: امروز کسانی که در نیروی انتظامی خدمت میکنند، تمام سعیشان بر این است که آرامش،امنیت و آسایش خیال را برای شهروندان فراهم کنند در حقیقت به معنای واقع کلمه جهادگران فی سبیل الله هستند.
---------------------
گزارش: زهرا امیری
---------------------
انتهای پیام /86024/صا40/ض1002