به گزارش خبرگزاری فارس از قزوین، اینجا سرزمینی مکتوب از خاطراتی است که در طولانیترین جنگ قرن و نابرابر بین ارتشهای مادی و معنوی دنیا و ملتی عجیب رخ داده است. خاطراتی با بوی نوع خاصی از همبستگی و رشادت طلبی که مختص مردان نبود بلکه بین همه اعضای جامعه تقسیم شد.
سالها پیش از آنکه من به دنیا بیایم، سرزمینی که در آن زندگی میکنم شاهد ماجراهایی هیجانانگیز و گاه عجیب بوده که مطمئنم اگر نوبت من و همنسل من برای رقم زدن به چنین خاطراتی برسد، همانگونه پر امید و با انگیزه پای آن میایستیم، چراکه ما این شانس را داشتیم که داستانهایی ببینیم و بشنویم که هویت، اعتماد به نفس، آرمانی زیستن و ... را به ما آموخته است!.
داستان شماره 1: هویت
حجتالاسلام شیخ حسین آقاعلیخانی رئیس ستاد پشتیبانی جنگ و جبهه قزوین در هشت سال دفاع مقدس از پشت جبهههای آن زمان خاطراتی را بیان کرد که در جای خود شنیدنی است. در دوران هشت سال دفاع مقدس علاوه بر رزمندگان که در جبههها در برابر دشمنان جنگ میکردند تا از تجاوز آنها به کشور جلوگیری کنند، افرادی نیز پشت جبهه بودند که خدمات بسیاری را به این رزمندگان ارائه میکردند تا آنان آسوده و با خیال راحت در میدان جنگ نبرد کنند.
دو روز بعد از اعلام جنگ، ستاد پشتیبانی جنگ و جبهه قزوین از سوی آیتالله هادی باریکبین در محل صندوق حضرت ولیعصر (عج) واقع در خیابان امام خمینی (ره) در مرکز این شهر تشکیل شد. بلافاصله با آغاز فعالیت این ستاد مردم از شهر و روستا کمکهای خود را برای ارسال به منطقه و رفع نیازهای رزمندگان به این ستاد اهدا کردند و کوچکترین چیزی که هر فرد به این ستاد میداد، به طور دقیق در دفتر ثبت میشد و پس از جمعآوری و آمادهسازی به جبههها ارسال میشد.
مردم انقلابی قزوین کمکهای نقدی از جمله پول، طلا و اشیای قیمتی و در کنار آن کمکهای غیرنقدی خود را به صورت کالاهای اولیه و ضروری رزمندگان به ستاد یاد شده، اهدا میکردند که حجم این کمکها بیش از آن چیزی بود که ما در آغاز تشکیل این ستاد فکر میکردیم به طوری که کمکهای آنان تمامی نداشت.
عجیبتر آنکه کمکهای نقدی اهدا شده به این ستاد بیشتر از غیرنقدی بود، به همین دلیل حساب مخصوص پشتیبانی از جنگ و جبهه قزوین راهاندازی شد تا مردم کمکهای نقدی خود را به شماره حساب 380 این ستاد در صندوق حضرت ولیعصر (عج) اهدا کنند.
آقاعلیخانی این طور ادامه میدهد: قشرهای مختلف مردم قزوین که بیشتر آنان در مضیقه مالی و دست به گریبان مشکلاتی حتی در تأمین مایحتاج روزمرهی خودشان بودند، کمکهای بیشماری را از مکانهای مختلف از شهر و روستا به این ستاد میکردند که در این بین نقش کارگران و روستاییان نسبت به سایر قشرها پررنگتر بود.
وی خاطرنشان کرد: کارگران شهر صنعتی البرز و روستاییان از درآمد مالی کمی برخوردار بودند و جزو قشرهای ضعیف جامعه بودند، ولی در تأمین مایحتاج رزمندگان در هشت سال دفاع مقدس به ستاد یاد شده کمکهای بسزایی کردند.
آقاعلیخانی اذعان کرد: همان طور که کارگران استان قزوین نسبت به سایر قشرهای جامعه بیشترین شهید را تقدیم انقلاب اسلامی کردند، به همان میزان نیز بیشترین کمکهای نقدی و غیرنقدی را در ابعاد مختلف به این ستاد کردند که در برخی مواقع این کمکها از سوی مدیران شرکتها نیز صورت میگرفت.
رئیس ستاد پشتیبانی جنگ و جبهه قزوین در هشت سال دفاع مقدس ابراز داشت: کارگران شهر صنعتی البرز داوطلبانه اعلام کرده بودند که ماهانه مقداری از حقوق خود را برای تأمین نیازهای ضروری رزمندگان در جبههها به شماره حساب 380 ستاد پشتیبانی جبهه و جنگ قزوین اهدا کنند که این کمکها در نوع خود بینظیر و فوقالعاده بود.
وی بیان کرد: مردم روستاها همانند شهر قزوین در پخت نان کمک شایان توجهی کردند و شبانهروز فعال بودند؛ تا جایی که هر زمان نیاز به تأمین نان فوری در جبههها احساس میشد، مردم این روستاها بودند که حتی شب تا صبح نان میپختند تا به سرعت به منطقه ارسال کنیم. وقتی این نانها به دست رزمندگان میرسید، آنها گرمی این نانها را احساس میکردند و میگفتند این نانها مال کجاست و از کجا آمده است؟!
رئیس ستاد پشتیبانی جنگ و جبهه قزوین در هشت سال دفاع مقدس اذعان داشت: نانهای داغ و خوشمزه قزوین در جبهه تحفهای بود و بین رزمندگان و فرماندهان شهرت خاصی پیدا کرده بود و با شنیدن نام نان گرم این شهر آن را با لذت تمام میخوردند که تحقق این مهم از تلاش و همت زنان روستاهای این منطقه سرچشمه گرفته بود.
وی با اشاره به اینکه کمکهای مردمی قزوین به ستاد نه تنها نیازهای رزمندگان قزوین در لشگر 16 زرهی و سپاه و بسیج را تأمین میکرد، گفت: بلکه هر زمان از هر مکان، پادگان و منطقهای اعلام نیاز میشد این ستاد در اسرع وقت آنها را تأمین و به محل موردنظر ارسال میکرد.
وی تصریح کرد: قزوین در آن زمان هنوز استان مستقلی نشده بود، بلکه یکی از شهرهای استان زنجان محسوب میشد، با وجود این چنین شهر کوچکی کمکهای بسیاری به ستاد پشتیبانی جبهه و جنگ میکرد که واقعاً در نوع خود بینظیر بود.
وی یادآور شد: ناصر همافر از معتمدان و خیران استان قزوین در هشت سال دفاع مقدس مسئولیت کمیته ارزاق یا جذب و هدایت کمکهای مردمی را بر عهده داشت.
آقاعلیخانی اضافه کرد: همافر قسمت عمده نیازهای ضروری جبهه را به قیمت دولتی از بازار خریداری و با دادن فاکتور خرید به صندوق ولیعصر (عج) این ستاد پول دریافت میکرد و بلافاصله بعد از دریافت مبلغ مربوطه دوباره به خرید این کالاها اقدام میکردند شاید اگر مبالغه نباشد از آغاز تا پایان جنگ تعداد این فاکتورها به اندازه حجم بار یک دستگاه وانت یا بیشتر از آن باشد که این نشاندهنده حجم گسترده کمکهای مردم قزوین به ستاد پشتیبانی از جنگ بود.
وی بیان کرد: مردم فداکار و انقلابی قزوین کمکهای غیرنقدی به ویژه اشیای قیمتی مانند طلا به ستاد پشتیبانی جبهه و جنگ میکردند که در بین اهداکنندگان زنان نیز نقش بسزایی را ایفا میکردند، حتی دیده شد که خانمی گردنبند یادگاری از عروسی خود را که شاید 50 سال از عمر آن گذشته بود به عنوان کمک به رزمندگان به این ستاد هدیه داد.
رئیس ستاد پشتیبانی جنگ و جبهه قزوین در هشت سال دفاع مقدس ادامه داد: همچنین زنان دیگری بودند که اشیای قیمتی منزلشان مانند چراغ نفیس را به این ستاد اهدا میکردند، این کمکها به حدی بود که صندوق این ستاد مانده بود که اینها را کجا و چگونه نگهداری کند.
وی ابراز داشت: کمکهای نقدی مردم قزوین به قدری زیاد بود که دیگر نیاز نشد، اشیای قیمتی را برای تأمین مایحتاج رزمندگان در هشت سال دفاع مقدس به فروش برسانیم و بخش قابل توجهی از آنها در صندوق این ستاد ماند.
آقاعلیخانی گفت: به هر حال جنگ تمام شد ولی خرابیها و ویرانیهای بسیاری به این کشور وارد شده بود و نیاز به کمکهای مالی بود تا آنها را بازسازی کنیم، به همین دلیل بعد از پایان این جنگ در همان مرکز جذب و کمکها مردمی، بخشنامهای به همه ستادها ابلاغ کردیم که طلاها و اشیای قمیتی که برای تأمین رزمندگان به فروش نرسیده است، جمعآوری کنند تا با یک محموله به تهران ارسال شود.
رئیس ستاد پشتیبانی جنگ و جبهه قزوین در هشت سال دفاع مقدس ادامه داد: بعد از جمعآوری همه اشیا قیمتی آنها را در داخل ماشین سواری و وانت گذاشتیم تا به مقام معظم رهبری اهدا کنیم که این اتفاق بیانگر عظمت کمکهای مردمی قزوین به جبهه بوده است.
وی به خاطرات خود در هشت سال دفاع مقدس اشاره کرد و گفت: رزمندگان، جانبازان و فرماندهانی که در این دوران در جبهه بودند از نظر تأمین مالی خانوادههای خود با مشکلات بسیاری مواجه بودند و امکان رسیدگی به خانواده خود را نداشتند؛ بنابر این برای رفع مشکلات آنان به فکرمان رسید که از کمکهای مردمی ستاد پشتیبانی جبهه و جنگ به آنان کمک کنیم، به همین دلیل این موضوع را با آیتالله باریکبین نماینده ولی فقیه در قزوین در میان گذاشتیم، ولی ایشان نتوانستند پاسخ قاطعی به ما بدهند.
در همین روزها بود که بنده و چند تن از دوستانم توفیق دیدار با امام خمینی (ره) در جماران نصیبمان شد که من از این فرصت استفاده کردم و این سؤال را از ایشان پرسیدم که امام در پاسخ فرمودند: بله، میشود کمک کرد، این کمکها مختص آنهایی که فقط در جبهه تفنگ میاندازند نیست، اینها هم میشود و باید کمک کرد تا آنان بتوانند با خیال آسوده در جبههها به جنگ و رزمشان ادامه دهند.
این جمله عین پاسخ امام به بنده بود و با دریافت چنین جوابی، خیالم راحت شد و شروع به کمکرسانی به خانوادههای رزمندگان و فرماندهان کردیم.
و اما قصه حاج ناصر همافر یکی دیگر از معتمدان شهر قزوین نیز شنیدنی است. وی که در بازار به فرش فروشی مشغول بود همزمان با آغاز جنگ کرکره مغازه خود را پایین کشید و در کمیته جمعآوری ارزاق در خیابان حضرت امام خمینی به عنوان مسئول ستاد جمعآوری و ارسال کمکهای مردمی به جبهه فعالیت پشتیبانی را بر عهده گرفت.
وی این گونه از خاطرات خود گفت: ما در این هشت سال دفاع مقدس در ارسال و تأمین مایحتاج رزمندگان جنگ یک لحظه لنگ نماندیم و تحقق این مهم معجزه الهی بود، به طوری که نه تنها نیازهای رزمندگان قزوین بلکه به همه جبهههای جنوب و غرب کشور کمکهای بزرگی میکردیم. از هر کجای کشور مانند ارومیه، کردستان، اصفهان و مشهد به این ستاد زنگ میزدند و اعلام نیاز میکردند و ما هم در کوتاهترین زمان نیازهای آنها را برآورده میکردیم.
مسئول ستاد جمعآوری و ارسال کمکهای مردمی ابراز کرد: کمکهای مردمی قزوین به این ستاد مثل باران سرازیر میشد و قبل از اینکه فردی از جایی به ما زنگ میزد نیازهای آنها از قبل آماده و مهیا بود که بلافاصله بعد از تماس ارسال میشد.
همافر با بیان اینکه آن زمان تأمین مایحتاج عمومی مردم سهمیهبندی و در قالب کوپنی بود، اظهار داشت: افرادی بودند که در تنگنای تأمین مایحتاج روزمره خودشان بودند و ساعتها در صف کالاهای ضروری مانند روغن میایستادند و بعد از گرفتن، آن کالا را به ستاد پشتیبانی اهدا میکردند تا برای تأمین نیازهای رزمندگان به جبهه بفرستیم.
وی به خاطرات خود در این ستاد اشاره کرد و گفت: یک روز پیرزنی حدوداً 90 ساله که کمرش خمیده شده بود در حالی که یک دستش یک کیلو نان در داخل پلاستیکی داشت آمد جلوی در ستاد، فکر کردم حتماً فرزندش عازم جبهه شده و آمده از حال فرزندش جویا شود، رفتم جلو و گفتم: مادر با چه کسی کار دارید فرزندتان را فرستادید جبهه، گفت: نه من این نانها را آوردهام برای رزمندهها در جبهه، با شنیدن این حرف اشک در چشمانم حلقه زد و گفتم: مادر جان چه کسی از شما توقع دارد برای رزمندگان نان بیاورید.
این مادر به من گفت: مگه من گدام نان مرا نمیگیرید! بعد از شنیدن این حرف نان این پیرزن را گرفتم و بابت تشکر به او یک فنجان چای دادم تا خستگی راه از تنش بیرون رود و بعد خداحافظی کرد و رفت.
بعد از رفتن این پیرزن نانهای او را داخل پلاستیک گذاشتم و به قاسم آقا یکی از اعضای ستاد که دانشجو بود گفتم یک نامه بنویس که این نانها را چه کسی به رزمندگان اهدا کرده تا آن را داخل این پلاستیک بگذارم و به جبهه ارسال کنم.
آن روز هم با یک ماشین کامیون کمکهای مردمی را بار زدیم و به بانه ارسال کردیم بعداً شنیدم که این نانها که به دست رزمندگان در خط مقدم رسیده، بعد از خواندن آن نامه اشکهایشان جاری شده و روحیه مبارزه آنها با نیروهای دشمن دو چندان شده بود.
وی به خاطره دیگر خود در ستاد جذب و هدایت کمکهای مردمی به جبههها اشاره کرد و گفت: در آن زمان رئیس اتحادیه نانواها حاج قاسم نیکجو پیرمردی 82 ساله بود، یک شب از منطقه جنگی زنگ زدند که ما نیاز فوری به نان داریم تا فردا برای ما ارسال کنید، من همان لحظه پیش حاج قاسم رفتم و موضوع را مطرح کردم، ایشان همان موقع شب تمام نانواها را یکی یکی بسیج کردند تا صبح نان پخت کنند تا ما فردا ارسال کنیم منطقه.
بعد از اتمام سفارشات پخت نان در شهر دو نفری به چند روستا که در پخت نان همکاری خوبی با ما داشتند، رفتیم وقتی به روستای شریفآباد که در 12 کیلومتری قزوین قرار داشت، رسیدیم و به محل پخت نان رفتیم، دیدیم یک خانمی با وضع حاملگی با آن شرایط سخت برای پخت نان خمیرهایی در ابعاد بزرگ به تنور میزدند که دو تایی با دیدن این صحنه اشک از چشمانمان جاری شد و به ایشان گفتیم: چرا شما با این شرایط سخت نان پخت میکنید، بگذارید دیگران انجام دهند.
ایشان در جواب گفتند: رزمندگان در جبهه نیاز شدید به نان دارند و این حداقل کاری است که من میتوانم برای آنها انجام دهم، بعداً از بچههایی که برای جمعآوری نان به آن روستا رفته بودند شنیدم که پسر آن خانم به دنیا آمده و از شنیدن این خبر بسیار خوشحال شدم.
مسئول ستاد جمعآوری و ارسال کمکهای مردمی اظهار کرد: مردم قزوین اعم از خواهر و برادر برای تأمین مایحتاج رزمندگان جبهه سنگ تمام گذاشتند، به طوری که ما در هشت سال دفاع مقدس هیچ مشکلی در این زمینه نداشتیم و 24 ساعته نیازهای جبههها را تأمین میکردیم.
------------------------
گزارش از زهرا محبی
------------------------
انتهای پیام/77009/ب40/پو3002