خبرگزاری فارس- مهدی احمدی: حجتالاسلام «سیدمحمدجواد موسوی درچهای» قاری بینالمللی قرآن کریم، تنها روحانی است که موفق به کسب مقام اول مسابقات بینالمللی هندوستان شده است.
بنا بر این گزارش شبکه جهانی سحر ماه رمضان گذشته در یکی از برنامه های خود اقدام به پخش مستند از نخبگان قرآنی کرد که یکی از این افراد حجتالاسلام موسوی درچهای بود.
مستند حجتالاسلام موسوی درچهای |
به منظور آشنایی بیشتر با این قاری بینالمللی دقایقی را با وی گفتوگو کردیم.
خودتان را معرفی کنید.
درچهای: «سیدمحمدجواد موسوی درچهای» متولد سال 1353 شهر درچه اصفهان هستم، البته خانواده ما بیش از 50 سال است که در شهرری ساکن هستند، و بنده هم گرچه در درچه متولد شدهام اما ساکن شهرری هستم.
تلاوت قرآن را از چه زمانی آغاز کردید؟
درچهای: پدر من یک روحانی و از علماء و مدرسان حوزه علمیه بود، از این رو از همان کودکی بستر قرآنی در خانواده ما فراهم بود، هر روز صبح با نجوای دلنشین تلاوت پدر از خواب بیدار میشدیم، هنگام مغرب هم با صوت قرآن مادر به استقبال اذان مغرب میرفتیم. از این رو از کودکی با قرآن مأنوس بودیم. خداوند هر دو را غریق رحمت فرماید.
تلاوت قرآن را به صورت حرفهای نزد استاد صلحجو آغاز کردم
اولین جلسه قرآنی که به همراه اخوی بزرگترم آقا «سیدعلی» در آن حاضر شدم، جلسه آقای دکتر «وحید کریمی» بود و من چند ماهی در آن جلسه شرکت کردم و در آن ایام که شاید 12 ساله بودم خجالت میکشیدم در حضور جمعیت قرآن بخوانم اما برای خودم زمزمه میکردم و در خلوت میخواندم تا اینکه با جلسات استاد دکتر «محمدرضا صلحجو» آشنا شدم.
محمدجواد موسویدرچهای و محمدرضا صلحجو
با تعریفهایی که برادرم از من کرده بود توفیق اجباری شامل حالم شد و رفتم پشت بلندگو و تلاوت کردم، این جلسه از سال 1365 در شهرری تشکیل شد و من کار قرائت را به صورت حرفهای از همان زمان نزد استاد صلحجو آغاز کردم و حدود 8 سال از محضر ایشان بهرهمند شدم تا جایی که باید بگویم من قرائتم را پس از لطف خدا و ائمه و دعای والدین مدیون زحمات استاد عزیزم هستم.
البته به موازات بهرهمندی از جلسات استاد صلحجو، در جلسات اساتیدی چون «حاج سیدمحسن خدامحسینی»، «حاج علی اربابی» و «محمدحسین سبزعلی» نیز شرکت کرده و استفاده میکردم.
تلاوت را با سبک استاد منشاوی آغاز کردم
شما بیشتر از سبک تلاوت کدامیک از اساتید مصری تقلید میکنید؟
درچهای: اولین نوار تلاوتی که گوش دادم تلاوت معروف سورههای مبارکه «حشر» و «علق» با صدای استاد «محمدصدیق منشاوی» بود و پس از حفظ و یادگیری دقیق این تلاوت، آثار قاریانی مانند عبدالباسط، مصطفی اسماعیل، شحات، حصان، محمدعمران و برخی دیگر از اساتید مصری را با دقت و کلمه به کلمه حفظ کردم، بطوریکه محفوظات نواریام شاید بیش از دهها تلاوت شده باشد که البته به لطف خدا این روند هچنان ادامه دارد. چرا که معتقدم بیشترین تحصیل علم یک قاری، از طریق حفظ کردن تلاوتهای ناب اساتید مصری به دست میآید، این موضوع امر مهمی است که متأسفانه امروزه کمتر به آن توجه میشود.
هیچگاه به دنبال کسب عنوان در مسابقات نبودم
زمانی که کار تلاوت را آغاز کردید، فکر میکردید به عرصههای بینالمللی برسید؟
درچهای: من هیچگاه دستیابی به عنوان بینالمللی را هدف کار خود قرار ندادهام و اصلاً ذوق و اشتیاق خاصی نسبت به کسب رتبه بینالمللی نداشته و ندارم، زیرا از ابتدا شاهد بودم برخی از افراد، گرچه رتبه بینالمللی داشتند، اما تلاوت آنها چندان تأثیرگذار نیست و فقط با عنوانشان قرائت میکنند، همچنین این افراد شهرتشان وابسته به عنوانشان است نه تلاوتشان. این در حالی است که غالب اساتید بزرگ و مشهور مصری در هیچ مسابقهای شرکت نکرده و نمیکنند زیرا در مصر معیار و ملاک، داشتن رتبه نیست.
یکی از آرزوهای من این است که در کشور ما هم مانند مصر، تلاوت زیبا و تأثیرگذار، ملاک و معیار برتری قاریان باشد نه صرفاً کسب رتبه در مسابقات. و قطعاً در این راستا، مستمعان و بهتر بگویم «متأثرین تلاوت»، بهترین و عادلترین داوران هستند.
به همین دلیل هیچگاه عطشی برای حضور در مسابقات نداشتم، اگرچه سال 1386 در مسابقات هند شرکت کردم و اول شدم، اما باور کنید در ذهن من، میان حالت قبل و بعد از مسابقات، تفاوتی وجود نداشته و ندارد.
موسوی درچهای در کشور هندوستان
پدر شما مرحوم آیتالله حاج آقاحسین موسوی درچهای هستند. قدری از پدرتان برای ما بگویید.
درچهای: پدرم از علمای وارسته و در علم و عمل زبانزد خاص و عام بودند، ایشان نوه مرجع عالیقدر مرحوم آیتالله العظمی آقاسیدمحمدباقر درچهای میباشند که از فقهای بزرگ شیعه بودند و علمایی همچون آیات عظام آقا سیدابوالحسن اصفهانی و حاج آقاحسین بروجردی و حاج آقارحیم ارباب از شاگردانشان بودهاند.
آیتالله موسوی درچهای و حجتالاسلام موسویدرچهای
مرحوم پدرم پس از تحصیل و تدریس در حوزههای اصفهان و قم، در سال 1343 به دعوت مردم مؤمن شهرری به این شهر مهاجرت و در جوار حرم مطهر شیخ صدوق (ابن بابویه) ساکن شدند. ایشان علاوه بر امامت نماز جمعه شهرری و تدریس علوم حوزوی، امامت مساجد صدوق و خاتمالنبیین را نیز عهدهدار بودند. وی پس از 80 سال بندگی و عمر بااخلاص، در آبانماه 1384 و در آستانه شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان به جوار رحمت حق شتافتند. مرقد ایشان در ایوان ورودی حرم شیخ صدوق(ره) است.
قرائت دعا در داخل بقیع و در جوار قبور ائمه(ع)
خاطرهای از پدر به یاد دارید؟
درچهای: از اولین سفرم به حج عمره که توفیق همراهی پدر را داشتم خاطرات و مشاهدات جالبی دارم. آنهایی که مشرف شدهاند همواره دیدهاند که در کنار بقیع متأسفانه هنگامیکه زائران مشغول خواندن ادعیه و زیارت ائمه(ع) هستند، مأموران سعودی از این کار ممانعت و کتب ادعیه را هم جمعآوری میکنند، اما عجیب بود که مأموران، پدرم را بارها در حال خواندن ادعیه میدیدند اما حتی یک بار هم به ایشان تعرض نمیکردند.
یکی از سؤالاتی که خصوصاً در آن سفر گاهی به ذهنم خطور میکرد این بود که هنگام ظهور حضرت ولی عصر (عج)، عکسالعمل وهابیون تکفیری در لحظه رؤیت ایشان چه خواهد بود؟ لذا با دیدن این صحنه شاید به نوعی پاسخ این سؤال را دریافت کردم، زیرا مأموران وهابی هنگامی که پدرم را با آن وقار و ابهت خاص میدیدند جرأت نمیکردند حتی به ایشان نزدیک شوند چه رسد به اینکه بخواهند متعرض ایشان شوند. نقطه اوج این ماجرا آنجا بود که روزی یکی از همان مأموران وهابی با احترام خاصی به سوی ایشان آمد و در کمال تعجب ایشان را به داخل محوطه قبور مطهر ائمه بقیع برد و حتی صندلی خودش را هم در اختیار پدرم گذاشت و پدرم هم رفتند درون محوطه مخصوص چهار امام معصوم(ع) و همانجا نشستند و با آرامش خاصی مشغول خواندن دعا و زیارت شدند. تمام زائرینی که آنجا حضور داشتند از این صحنه متعجب شدند.
پدر من یک عالم متقی است که با چندین واسطه از نسل اهل بیت پاک پیامبر(ص) است و مأموران سعودی محو او شدند، حال چه رسد به وجود با جلال و جبروت قدس عالم امکان، ولی خدا، حضرت بقیهاللهالأعظم(عج) که احدی را یارای ایستادگی در مقابلش نیست.
حجتالاسلام موسوی درچهای در سفر تبلیغی به افغانستان
شفای چشمان پدر با تبرک کردن از خاک قبور ائمه(ع) بقیع
در همان سفر، خاطره خوب دیگری هم دارم. یک روز ظهر پس از اقامه نماز جماعت در مسجدالنبی(ص)، دیدم عده کمی از اهالی مدینه جنازهای را برای تدفین به قبرستان بقیع میبرند من هم که اتفاقاً لباس عربی بر تن داشتم به ذهنم رسید که همراه این جماعت وارد بقیع شوم و همین کار را هم کردم، شاید مجموعاً ده یا پانزده نفر بیشتر نبودیم که وارد قبرستان بقیع شدیم. پس از تدفین میت، هنگام برگشت مسیرم را به سمت قبور مطهر ائمه تغییر دادم، به آنجا که رسیدم هر دو دستم را در قسمت بالاسر قبور مطهر در خاک فرو بردم و پس از تبرک و تیمم، به سرعت بلند شدم که در همان لحظه یکی از وهابیون سر رسید و به شدت با من برخورد کرد سپس مرا به اتاقی که در زیر پلههای بقیع بود برد و مدتی من را نگه داشتند و کمی بازخواست کردند اما به هر حال به لطف خدا و ائمه از دستشان رهائی یافتم و به هتل آمدم.
پدرم مدتی بود که به دلیل سن بالا و مطالعه زیاد، چشمانش ضعیف شده بود و به تشخیص پزشک احتیاج به عینک داشت، در آن روز به محض ورود به هتل به نزد وی رفتم و ماجرای بقیع را برایش تعریف کردم سپس پدرم دستانم را که آثار خاک قبور مطهر ائمه بقیع (ع) را به همراه داشت بر صورت و چشمانشان کشیدند.
پس از بازگشت از سفر حج عمره، در معیت پدرم نزد چشم پزشک رفتیم و پس از معاینه دقیق مشاهده شد که اثری از بیماری و ضعف در چشمانشان نیست و کاملاً شفا یافته است پزشک معالج هم که از تعجب، مدام پرونده معالجاتی پدرم را نگاه میکرد، پس از شنیدن ماجرای بقیع، منقلب شد و گریست.
شما چه سالی ازدواج کردید و با همسرتان چگونه آشنا شدید؟
درچهای: سال 1380 ازدواج کردم و با همسرم پسرخاله و دخترخاله هستیم، در حال حاضر صاحب 2 فرزند پسر به نامهای «محمدحسین» و «محمدامین» هستم.
ادامه دارد....
انتهای پیام/و