به گزارش خبرگزاری فارس از شهرستان ساری،خامه قلم از دستم میافتد ولی باید بنویسم برای مردی که برای روزگار مینوشت، برای مردی که مردمداری پیشهاش بود و برای کسی که «ثانیه را به قول خودش با تیر میزد»، برای کسی که تاب نوشتن نداشت برای کسی که تاب نشستن نداشت، برای کسی که تاب خوابیدن نداشت، برای کسی که ثانیهها را مینوشت ولی برای خودش خط نوشتن نداشت.
مینویسم برای کسی که میگفت بنویس، مینویسم برای کسی که صبر ماندن نداشت، برای کسی که آخرین خوابش را در قاب حرم رضوی بازگو کرد و آخرین خبرش آغاز دفاع مقدس بود، برای کسی که آخرین یادگارش تمام هستیاش بود، برای کسی که نخستین یادگارش عرفان عارفانهها بود، برای کسی که جبر زمانه جابر را گرفت.......
اکنون در فراقش شبها و روزها را به سختی میگذرانیم، به یادش کار میکنیم، به یادش باکس اخبار فارس را باز میکنیم، دست به دست هم و پس و پیش و پیش و پس قلم میزنیم...
راستی امروز باید به شما گزارش کار بدهیم، روز جمعه خبرهای خروجی فارس مازندران به 60 خبر رسید، ولی تو نبودی، اسلحهات به زمین نماند، اما پیکرت به زیر زمین رفته است، همه میگویند، روحت جاودانه شد، میگفتی جابر یکی از صفات خداوند است، یعنی شکستهبند، اما اکنون من شکسته دل شدم، مادرت، فرزندانت، خاطراتی که از تو تعریف میکنند، همه خندهدار است، اما من نمیدانم چرا زمانی که دارند، خاطرات خندهدار شما را تعریف میکنند، گریه میکنند، هستی با زبان کوچکش وقتی حرف میزند، زمانی که گریه میکنم میگوید، گریه نه....
اما نمیدانم، روزگار گریه را برایمان به ارمغان آورده است، برای مردی که اخلاق مداری پیشهاش بود.
راستی امروز هوا خیلی بارانی است، یادت است سال گذشته همین موقعها وقتی یکی از شهرستانهای مازندران سیل آمد گفتی مقصر آمدن سیل خبرنگار است، با خنده گفتم این دیگر از آن حرفها است، ولی گفتی اگر خبرنگار خوب بنویسد، با قدرت زمانی که در حال قطع کردن درختان هستند، با قلمش جلوی آنها را بگیرد، دیگر سیلی نخواهد آمد....
اما امروز دو هفتهای است که رفتی و امروز همان یکشنبه سیاه دو هفته پیش است.....
----------------------------
یادداشت: مهرانگیز عباسی
----------------------------
انتهای پیام/2296/ح30/ض1002