به گزارش خبرگزاری فارس از سنندج، در دنیایی که ارزشها رفتهرفته در زیر غباری از فراموشی فرو میروند و ظواهر فریبنده دنیای رو به زوال در صدر جدول قرار میگیرد، ترویج فرهنگ شهادت و زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهدا بهترین راهی است که میتواند از انحراف جامعه و اضمحلال معنویتها جلوگیری کند.
با توجه به این مهم خبرگزاری فارس بنا به رسالت ذاتی خود در راستای معرفی این سرو قامتان سعی دارد گوشهای از زندگی این عزیزان را با زبان قلم بیان کند.
نام «کاک جلال» را که شنید، چشمانش برقی زد، با آرامشی عمیق سرش را بلند کرد و به سقف اتاق چشم دوخت. آرامش نا شناختهای در عمق چشمانش موج میزد و در خلوت و سادگی اتاق، صمیمیت را به رخ دنیا میکشید. حالا ما بودیم و امواج آن روزهای دریایی که در یاد «کاک جلال» متلاطم بود...
در کوچه پسکوچههای روزمرگی، در هیاهوی زمان، در وادی تعلقات و سرای منیتها خبری را میشنوم، درمیمانم، در خود فرو میروم و باورم نمیشود؛ کاک جلال به شهادت رسید؟
تقصیر خودمان است که رهایی روح را مختص زمان و مکان میدانیم، در قرن بیستویکم، قرن آرزوهای دور و دراز، قرن ابلیسهای نفسانیت که در حبس گرایش به مادیگری هستند و میخواهند انسان را به فنا بکشند هنوز سبکبالانی هستند که فارغ از هر نژاد و قوم و مذهبی، روح خود را پالایش و پر باز میکنند تا پرواز را در ملکوت به تجربه بنشینند.
شهید جلال بارنامه در سال 1329 در روستای باغان از توابع شهرستان مریوان در خانوادهای مذهبی چشمانش به فروغ زندگی روشن شد. از دوران کودکی تحت نظر پدربزرگش قرآن را به نیکویی آموخت، ظلم و ستم مالکین منطقه آنان را مجبور به جلای وطن کرد و خانواده جلال به ناچار روستای بلکر را به عنوان محل زندگی انتخاب کرد. این روستازاده مستعد در همان روستا دوران تحصیل در مقطع ابتدایی را به پایان رساند، به دلیل عدم وجود امکانات و بضاعت مالی درس و مدرسه را وداع گفت و در کنار پدرش به کار کشاورزی پرداخت و در سال 1344 در همان روستا ازدواج کرد.
با آغاز حرکت گسترده مردم مسلمان ایران علیه حکومت ستم پیشه پهلوی، گلهای امید در قلب این مسلمان متدین شکفت و چون قطرهای از دریای بیکران ملت به امواج توفنده انقلاب پیوست و هر چه در توان داشت به مرحله عمل گذاشت.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، بلافاصله به صفوف جوانمردان ژاندارمری پیوست، با رویش قارچگونه عناصر ضدانقلاب و حملات آنها به پاسگاههای ژندارمری با قدرت و صلابت در مقابل آنان ایستاد و همراه جمعی از همفکرانش مدتها با فریبخوردگان ضدانقلاب جنگیدند.
زمانی که به دلیل عدم همکاری دولت موقت، مقاومت بیشتر را به صلاح ندیدند، شبانه با پای پیاده از مناطق صعبالعبور گذشته وبه کرمانشاه هجرت کردند و با سردار دلاور اسلام، مسیح کردستان شهید محمد بروجردی آشنا شد و به سلک پیشمرگان مسلمان کرد درآمدند وهمراه ایثارگران پیشمرگ اولین مقابله مستقیم خود را با ضدانقلاب با پاکسازی شهرکامیاران آغاز کردند.
در اردیبهشت ماه سال 1359، در جریان پاکسازی شهر سنندج کاک جلال رشادتهای فراوانی از خود نشان داد و بعد از استقرار امنیت در این شهر همراه جمعی از یارانش با هلیکوپتر عازم مریوان شدند تا باب دیگری را در جنگ با ضد انقلاب بگشایند و شهر مریوان را از سلطه چکمهپوشان شرق و غرب نجات دهند.
کاک جلال همراه سردار دلاور حاجاحمد متوسلیان و دیگر دلاور مردان پیشمرگ طرح پاکسازی شهر مریوان را آغاز کردند و در نبردی نابرابر به مصاف دشمن رفتند و پرچم فتح و نصرت را در این شهر به اهتزاز در آوردند.
بعد از پاکسازی مریوان، شهید بارنامه فرماندهی سازمان پیشمرگان این شهر را به عهده گرفت و توانست در رفع شر ضدانقلاب نقشی کلیدی و ماندگار ایفا نماید.
با هجوم سراسری حزب بعث عراق به ایران اسلامی و اشغال بخشهایی از مناطق مرزی شهر مریوان، کاک جلال همراه دیگر رزمندگان به مقابله با این حرکت ناجوانمردانه دشمن برخواست و در آزادسازی نقاط اشغال شده، از جمله ارتفاعات مهم و سوقالجیشی قوچ سلطان نقش ارزندهای را در صحیفه پرافتخار هجرت و جهادش به یادگار گذاشت.
پس از مدتی شهید بارنامه فرماندهی گردان محمد رسولالله (ص) را بر عهده گرفت و به تعقیب و انهدام ضد انقلاب پرداخت، کمتر روستایی را در منطقه مریوان میتوان یافت که نقشی از گامهای استوار این پیشمرگ رشید را در دل خود به یادگار نداشته باشد.
کاک جلال علاوه بر اینکه فرماندهای دلاور بود، انسانی مردمی هم بود تا جایی که مهر و محبتش در دل یکایک مردم منطقه جایگیر شده بود، وی توانست از این محبوبیت و نفوذ در هدایت جوانان منطقه به نحو احسن استفاده کند و آنها را در ردههای مختلف بسیج سازماندهی کرد و با ایجاد پایگاههای مقاومت سراسر منطقه را برای ضد انقلاب ناامن کند.
بعد از حماسه هشت سال دفاع مقدس، شهید بارنامه بازنشسته شد،اما همچنان در سنگر دفاع ارزشهای انقلاب باقیماند و به عنوان فرمانده گردان 101 عاشورا، جبهه جدیدی را در مقابل دشمنان انقلاب اسلامی گشود.
ضدانقلاب که هیچوقت تحمل رادمردان محبوبی چون کاک جلال را نداشتند، در تاریخ شانزدهم خرداد ماه سال 1383، کمین کین خود را بر او گشودند و در حالی که این مجاهد فی سبیلالله از مزرعه برمیگشت، منافقانه او را از پشت هدف قرار دادند و به شهادت رساندند.
کاک جلال پس از عمری زحمت وتلاش، از رحمت بیمنتهای حق بیبهره نماند و با رویی سفید به لقاء حق پیوست و دیدگانش به دیدن دو برادر شهیدش عبدالله و جمال منور گشت، همان گونه که چند روز قبل از شهادت، خود به این موضوع اشاره کرده وضمن برسر دست گرفتن عکس شهدا، گفته بود: انشاءالله من هم بهزودی به جمع این جوانمردان میپیوندم و اسم من هم به لیست شهدای راه خدا اضافه خواهد شد.
وصیتنامه شهید
"اینجانب جلال بارنامه فرزند مرحوم علی به اهل خانواده و فرزندانم وصیت و سفارش مینمایم همچنان که یک وصیتنامه دیگری در خصوص مسایل خصوصی خانوادهام مکتوب کردهام، مجدداً سفارش میکنم که اهل خانوادهام راه خدا و قرآن و اسلام را در پیش بگیرند، راهی که در آن صداقت و پاکی و خلوص نیّت هست، راهی که از طریق آن انسان به خداوند منان میرسد، نسبت به فقر و فقراء سخاوتمند و مساعدت نمائید و با افراد ناپاک و خائن رفت و آمد نداشته باشید، همواره از حق دفاع کنید.
آرزو دارم تمام فرزندانم راه اسلام را همچنانکه عموهای شهیدشان و دیگر عموها، داییها و پسر داییهایم انتخاب کردند و لباس سبز بر تن داشتند در پیش بگیرند از شما میخواهم لباس سبز «حریم اسلام و قرآن» برتن کنید و هچوقت از اسلام جدا نشوید چرا که راهی را که من رفتهام راه واقعی اسلام را در آن پیدا کردهام.
مرگ حق است و هیچکس نمیتواند از آن بگریزد و از خداوند متعال خواستارم که مرگ حقیقی و واقعی به من عطاء کند که شهادت در راه او باشد.
میدانم وصیت کردن برای مکان خاکسپاری شاید از نظر شریعت اسلام درست و جایز نباشد ولی دوست دارم یا در باغ شخصی خود یا در کنار برادران شهیدم جمال و عبدالله دفن شوم".
شهید از زبان همرزمش حاج امین حکیمینیا
کاک جلال برنامه را از دوران بچگیاش میشناختم ، کسب رضای خدا تنها آرزویش بود و هدفی که رضای خدا در آن وجود نداشته نمیخواست از خانواده مذهبی بود کاک جلال آمادگی برای هر نوع فعالیتی داشت، بهویژه مسایل اسلامی، با وجود اینکه سواد زیادی نداشت اگر چنانچه کسانی که او را نمیشناختند و با وی صحبت میکرد از شهید میپرسید که در کدام دانشگاه تحصیل کردهای، به دلیل مطالعات در حوزههای مختلف توان و آمادگی پاسخ به هر سوالی را داشت تسلط زیادی بر مسایل اسلامی و دینی داشت.
حاضر بود تمام زندگی و بچههایش را تقدیم اسلام و وطن کند که کسی بگوید اسلام حاکم است، فلان افتخار نصیب ایرانی شد، پرچم ایران بلند است، بخدا قسم این تنها خواسته این مرد خدایی بود.
شهید از زبان سردار غلامرضا خسروینژاد
کاک جلال بارنامه از پیشمرگان مسلمان کُرد بود که برای اعتلای دین محمدی سلاح به دوش گذاشت و همواره حامی و مدافع مردم مستضعف و غیور خطه کردستان بود، با توجه به اینکه کاک جلال یک چهره شاخص در منطقه کردستان بود و همواره در تلاش و تکاپو برای رسیدگی برای حل مشکلات مردم این دیار بود.
همواره از نواقص و مشکلات مردم سخن به میان میآورد همیشه آروز می کردیم برای یکبار هم که شده شهید بارنامه در مورد مسائل و مشکلات خود حرف و یا خواستهای داشته باشد، امّا تنها چیزی که مطرح میکرد مشکلات بیکاری مردم کردستان بود که در مورد آن با مسئولین در اینباره صحبت میکرد و درصدد رفع مشکلات این قشر جامعه بود و تا حصول نتیجه آرام نمیگرفت.
شهید کاک جلال همواره از حق دفاع میکرد حتی اگر به قیمت از دست دادن جانش هم تمام شده باشد.
همیشه دنبال حل مشکلات مردم بوده و با تمام وجود در تکاپو بود که به هر وسیله ممکن مشکلات مردم را حل کند.
بیشک حماسه در این خطه شهیدپرور با شهادت این دلیرمردان و شیرزنان به پایان نخواهد رسید و بیتالغزل آن همچنان با ایثار دلیرانی دیگر تکرار خواهد شد.
-------------------------
گزارش: شیرین مرادی
-------------------------
انتهای پیام/79002/ق40/ژ1001