یکی از مشکلات جدی مسلمان (چه شیعه و چه سنی)، وهابیت تکفیری است و از طرفی، آشنایی با عقاید و عملکرد وهابیت تکفیری و نقد آنها یکی از نیازهای جدی جوامع مسلمان است.
از این رو، گروه آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، سلسله مباحث وهابیت شناسی را که توسط آیتالله جعفر سبحانی تدریس شده است، تقدیم مخاطبان گرامی میکند که شماره ششم این مجموعه از نظر میگذرد.
بسم الله الرحمن الرحیم
بحثی را که امروز شروع میکنیم مسئله بدعت است. چون انسان در مکه و مدینه بیشترین کلماتی که از آمران به معروف و ناهیان از منکر میشنود، کلمه بدعت است و لذا ما باید معنای بدعت را روشن کنیم، حد و حدود بدعت را روشن کنیم، تا واقعاً جایی که بدعت است، از آن بپرهیزیم و جایی که بدعت نیست و حلال است انجام بدهیم و اگر حرام است انجام ندهیم. البته ممکن است چیزی بدعت نباشد و در عین حال حرام باشد.
بدعت از نظر لغت
بدعت در لغت عرب به معنای چیز نو و تازه است، هر چیزی که بی سابقه باشد،عرب به آن میگوید:« بدیع»، یعنی چیزی بی سابقه حتی خداوند تبارک و تعالی را توصیف میکنیم «بدیع السموات و الأرض».یعنی آسمانها و زمین را بدون الگوی سابق پدید آورد، اگر قبلاً الگویی در آسمانها و زمین بود، بدیع نبود، اگر بی سابقه بوده، قطعاً بدیع السموات و الأرض صدق میکند.
چرا بدعت حرام است؟
حرمت بدعت در حقیقت از توحید در تقنین شروع میشود، همانطوری که توحید در خالقیت، توحید در ربوبیت و توحید در عبادت داریم، یک توحید دیگری نیز بنام توحید در قانونگذاری داریم، یعنی توحید در تقنین و تشریع.
اسلام معتقد است بر اینکه تقنین و تشریع از آن خداست، به این معنی که هیچ کس حق ندارد در باره کسی وضع قانون کند و قانون او قابل اجرا باشد. چرا؟ زیرا در قانونگذار سه چیز شرط لازم است و این فقط و فقط در خدا موجود است و در غیر خدا موجود نیست.
شرط اول قانونگذار
1: قانونگذار برای انسان باید یک فرد انسان شناس کامل باشد، انسان را به خوبی بشناسد، غرائز او را بسنجد، چه غرائز بالا و چه غرائز پایین، زیرا قانون برای تعدیل این غرائز است، غرائزی داریم بنام غرائز بالا، مانند عدالت خواهی، ایثار، علم خواهی، اخلاق جویی، یک رشته غرائز پایین داریم که در حقیقت از خشم و غضب و شهوت سر چشمه میگیرد، قانون برای تعدیل این دو قوه است، قانونگذار باید انسان شناس کامل باشد، غرائز او را بشناسد، مصالح و مفاسد او را بداند و این جز خدا کسی نیست، چرا؟
زیرا آن کس میتواند انسان شناس کامل باشد که انسان را آفریده باشد، خالق انسان، انسان را بهتر از همه میشناسد، و لذا باید او قانونگذار باشد، افراد دیگر اگر انسان شناس هستند، انسان شناس کامل نیستند، نمیتوانند تمام ظرفیتهای انسان را در نظر بگیرند و آنگاه وضع قانون کنند، قرآن مجید به این شرط اشاره میکند: «ألا یعلم من خلق و هو اللطیف الخبیر» (ملک/14)
مردم آن کس که خالق شماست، خدای لطیف و خبیر است، او بهتر شما را میشناسد و از مصالح و مفاسد شما آگاه تر است، این یک شرط که باید انسان شناس کامل باشد.
شرط دوم قانونگذار
2: فرد قانونگذار باید کسی باشد که در این قانون، سودی و ضرری نداشته باشد، و ما میدانیم که هیچ انسانی مبرا از این شرط نیست، زیرا هر انسانی قانونگذاری نسبت به قانون یا منتفع است یا متضرر، باید قانونگذار فردی باشد که ضررها و سودهای انسان را تشخیص بدهد، اما خودش در مجرای سود و ضرر نباشد و آن حق تعالی است که مبرا از آن است که قانون به نفع او باشد یا به ضرر او.
هر انسان قانونگذار بالاخره یکنوع نسبت به این قانون ارتباط دارد، ارتباطش با این قانون، او را تحت تاثیر قرار میدهد، چه بسا قانون را منحرف میکند، چه بسا کمتر و چه بسا بیشتر، اما خلاق متعال در عین حالی که این جریان ها را درک میکند، فوق و برتر و بالاتر از این است که منتفع یا متضرر باشد.
شرط سوم قانونگذار
3: شرط سوم این است که قانونگذار تحت تأثیر قدرتهای بزرگ نباشد، گروهها و حزبها بر افکار او سایه نیفکنند، انسانهای مقتدر او را تحت تأثیر قرار ندهند، این چنین کسی فقط خداوند متعال است، امّا انسانهای دیگر تحت تأثیر احزاب و قدرتها هستند، مثلاً همین قطع نامهای که اخیرا شورای امنیت علیه ایران صادر کرد، بهترین گواه و شاهد بر این مسئله هست. زیرا کسانی که در آن شورا هستند وجدانا آگاهند و میدانند که این قطع نامه به ضرر ایران است و ایران مستحق این قطع نامه نیست و این یک نوع ظلم و ستم بر این امت است، امّا چه میتوانند بکنند؟! چون شورای امنیت مانند انگشتر در دست قدرتمندان و زورمداران هستند، تحت تأثیر آنها هستند، قطع نامهی ظالمانه را تصویب میکنند و حال آنکه وجداناً ناراحت هستند، اما چارهای جز این ندارند. و لذا عقلا و دانشمندان میگویند یکی از مراحل توحید، مرحله توحید در قانون، تقنین و تشریع است، یعنی فقط حق تعالی حق دارد که برای انسان وضع قانون کند. چرا؟
اولاً: انسان شناس کامل است.
ثانیاً: در وضع این «قانون» نه منتفع است نه منضرع.
ثالثاً: تحت تأثیر قدرتها و احزاب چپ و راست نیست، ممکن است.
اگر واقعا قانونگذاری فقط از آن خدا است، پس امثال مجلس شورای اسلامی چیست؟
در اینجا ممکن است یک جوانی بپرسد که اگر واقعا قانون گذاری فقط و فقط از آن خدا است، پس این مجلس شورای اسلامی چیست، همه ما رأی دادیم و در آنجا وکیل داریم.
پاسخ این خیلی روشن است. زیرا کسانی که در مجلس هستند، قانونگذار نیستند، بلکه برنامه ریز هستند، یعنی در شعاع قوانین کلی اسلام برنامه ریزی میکنند که این قانون را چطور پیاده کنند. و لذا نمیتوانند از خود قانونی را تشریع کنند که در اسلام نبوده و یا در اسلام خلافش بوده است.
به بیان دیگر فرق است بین مقنن و بین برنامه ریز، البته زباناً میگویند قوه مقننه این یک نوع لفظی است که ما اطلاق میکنیم و الا آنان در واقع فقط برنامهریز هستند نه قانونگذار و مقنن، برنامه ریز هستند، که آنهم در شعاع قوانین کلی اسلام است.
از اینجا نتیجه میگیریم بر اینکه قانونگذاری فقط از آن خداست، هر نوع تصرف در این حیطه یکنوع شرک نابخشودنی است.
از این مقدمه کم کم معنای بدعت را میفهمیم، چون بدعت یکنوع تصرف در توحید در تقنین است، بدعت گذار میخواهد حریم توحید را در قلمرو تقنین و تشریع بشکند و در حقیقت خود را جای خدا بگذارد و قانون جعل کند و در میان مردم رواج بدهد.
ولی باید دانست که اگر بخواهد چیزی بدعت باشد، باید دارای ویژگی خاصی باشد تا بدعت حساب بشود، همان گونه که عرض کردم، «بدعت» به معنای هر چیزی نو و تازه و بیسابقه است، یعنی هر چیزی که قبلاً الگو و اسوهای نداشته باشد، شما او را ایجاد کنید، عرب به آن میگوید بدعت و بدیع، ولی بدعت در شریعت سه شرط دارد یا کمتر و بیشتر، که با وجود این سه شرط بدعت محقق میشود.
بدعت و شرائط آن
1: در درجه اول انسان بدعت گذار کسی است که میخواهد در شریعت، تصرف کند.
به بیان دیگر بدعت گذار میخواهد در قانون خدا دست ببرد، به این معنا که یا قانون خدا را کم کند یا قانون را اضافه کند.
مثال 1
مثلاً اگر کسی بخواهد در أذان و اقامه، فصلی را کم، یا فصلی را زیاد کند، این بدعت است.
یا در «نماز» رکعتی را زیاد، و یا کم کند، یا در زکات، نصابی را اضافه، یا نصابی را کم کند، این بدعت است، یعنی هر نوع کاستی یا فزونی در قلمرو شریعت و در قلمرو احکام خدا بدعت است.
پس در درجه اول، کار نو باید سر از شریعت در بیاورد، اما اگر کار نو و تازهای باشد، بدون اینکه ارتباطی به شریعت داشته باشد، آن بدعت نیست.
مثال 2
فرض کنید در زمان و عصر ما بشر، کاخ ها و ساختمان های آسمان خراشی را میسازد، یعنی صد طبقه، این یک چیزی تازه و نو است، بدیع و بی سابقه است، اما بدعت نیست. چون این کار تصرف در شریعت نیست. بلکه یک کار نویی را در مجتمع بشری راجع به مسکن پدید آورده که سابقه نداشته است. پدید آورنده آن را میگوییم بدیع است، عملش را میگوییم بدعت است، اما این بدعت لغوی است، و حال آنکه بحث ما بدعت در شریعت است. این آدم بدعت در شریعت نکرده است. نگفته است: قال الله تبارک و تعالی: خانه ها را صد طبقه بسازید. میگوید من کار به خدا ندارم، بلکه دلم خواست که یک خانه صد طبقه بسازم، چه خدا بفرماید یا نفرماید من این عمل را انجام دادم، این عمل بدعت نیست، اما ممکن است حلال باشد و ممکن است حرام باشد. حلال و حرام یک مسئله است، بدعت یک مسئله دیگری میباشد.
مثال 3
صد سال، صد و پنجاه سال قبل در ایران از این ورزشهای نو و جدید خبری نبود، نه والیبالی بود، نه فوتبالی بود، ولی در عصر و زمان ما این وزرشهای نو به وجود آمدهاند. فلذا این ورزشها بدعتند و پدید آورندگان آنها بدیع هستند، منتها بدعت لغوی است، یعنی چیز نویی است، اما ارتباطی به شریعت ندارد. آن کس که این ورزش پدید آورده، آنها را نه به خدا نسبت داده است، نه به پیغمبر خدا، و نه به امیرالمؤمنین و نه به اصحاب فتوا، یک چیز نویی را آورده است، اما این حلال است یا حرام، آن یک مسئله دیگری است.
بنابراین؛ خیال نکنیم که اگر چیزی بدعت نشد، حتماً حلال یا حرام است، این گونه نیست. بدعت نشد یعنی به خدا نسبت نداد و در شریعت تصرف نکرد،اما ممکن است از جهات دیگر، حلال یا حرام باشد.
مثال 4
سالیان درازی است که در ضیافتها اختلاط زن و مرد رسم شده است، بالفرض اگر در جمهوری اسلامی هم نباشد، ولی این اختلاط در کشورهای دیگر هست، یعنی این مسئله در زمان و عصر ما رسم شده، منتها «رسم» بدعت شرعی نیست، در شرع تصرف نکرده است، نمیگوید که رسول خدا فرموده است که زن و مرد در مجامع و در ضیافتها با هم و بدون حجاب در کنار هم باشند، این کار به شریعت ندارد، کار نویی است که انجام دادهاند، اما بدعت در دین نیست، اما حرام است، مسلماً این نوع اختلاط زن و مرد حرام است.
پس در درجه اول، شرط بدعت این است که در دین تصرف کند، امّا اگر در دین تصرف نکند به آن نمیگویند بدعت شرعی، بلکه بدعت عرفی میگویند.
2: شرط دوم این است که ریشه در شریعت نداشته باشد، چیز نویی را بیاورد و به شریعت نسبت بدهد، امّا در شریعت ریشهای نداشته باشد. یعنی دلیل عام و یا دلیل خاصی آن را تأیید نکند، تنها تصرف در دین بدعت نیست، آن یک پایه است، پایه دوم این است که این عمل نویی که انجام داده و به شریعت نسبت میدهد، در شریعت ریشه و دلیلی به صورت عام یا خاص نداشته باشد.
مثال
در جمهوری اسلامی ایران، ارتش مجهز به سلاحهای روز است، این مسلما یک امر بدیع است، زیرا در یک صد سال قبل مسلما دارای یک چنین قوه و چنین رزمایشی نبود، فلذا این یک مسئله نو است حتی این را میتوانیم به شریعت نسبت بدهیم بگوییم که شریعت اسلام دستور داده است که ما امروز از نظر دفاعی قوی بشویم و از مرزهای آبی و خاکی خود دفاع کنیم و به شریعت نسبت بدهیم، ولی در عین حال بدعت نیست. چرا؟ چون هر چند شخصاً اینها در آیه و روایت نیامده است، یعنی توپ و هواپیماهای جنگی در آیه و روایت نیامده است، ولی به صورت کلی آمده است، زیرا قرآن میفرماید:
«وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللهِ وَعَدُوَّکُمْ». (أنفال /60)
ای ارتش اسلام تا آنجایی که میتوانید قوی و نیرومند باشید، همین که میگوید که: «ما استطعتم من قوة» این در هر زمانی برای خودش مصداقی دارد، مثلاً در دوران صفویه رزم سربازان ایرانی بگونهای بود، الآن به گونهای دیگر است، و در عین حال ما میتوانیم همه آنها را به شریعت نسبت بدهیم.
بنابراین، بدعت تصرف در دین است، امّا شرط دارد و آن اینکه در اسلام ریشهای نداشته باشد و الّا اگر در اسلام ریشهای داشته باشد، یعنی اگر دلیل عامی یا دلیل مطلقی دارد، میتواند این فرد را نیز بگیرد، با این فرض اگر به دین نسبت بدهید، هرگز بدعت نخواهد بود.
بله اگر نسبت به دین بدهید در حالی که این دین ابداً این را تأیید نمیکند نه خصوصا و نه عموماً. مثلاً اگر یک نفر بخواهد این اجتماعات بدحجابی و بی حجابی را به دین نسبت بدهد و بگوید که این در شریعت هست و این را به دین نسبت بدهد، این بدعت است. چرا؟ زیرا تصرف در شریعت کرده، و حال آنکه شریعت این را تصدیق نکرده است نه عموماً و نه خصوصاً.
پس شرط اول، تصرف در شریعت است. یک نوع قانون گذاری است، انکار توحید در تقنین است.
شرط دوم این است که این کار نو که به شریعت نسبت میدهیم، در شریعت دلیلی بر این از نظر عموم و خصوص نباشد.
3: شرط سوم این است که در میان مردم اشاعه دهیم و الا در خانه خود بنشینم و یک قانونی را بر خلاف اسلام تصویب کنم و آن را به اسلام نسبت بدهم و فقط مرکب روی کاغذ باشد، این بدعت نیست، بدعت این است که بنویسم، چاپ کنم و منتشر کنم، و همچنین در سخنرانیها بگویم و در میان مردم اشاعه بدهم، این بدعت است.
همانطوری که توحید در عبادت را برای شما ترسیم کردم، در حقیقت نقشه توحید در عبادت را عرض کردم و در آنجا توانستیم که توحید در عبادت را از شرک در عبادت جدا کنیم، فلذا شما باید این سه شرط را از من حفظ کنید تا بتوانیم در آینده بدعت را از غیر بدعت تشخیص بدهید و بدعت را از سنت تشخیص بدهیم.
پس در بدعت این سه شرط را در نظر بگیرید:
1- تصرف در شریعت و نسبت دادن یک مطلب خلاف به شریعت.
2- در حالی که در شریعت دلیلی بر آن نباشد، نه دلیل عام و نه دلیل خاص.
3- در میان مردم اشاعه بدهیم و تبلیغ کنیم و در رسانهها پخش کنیم و کتابها بنویسیم و سخنرانی کنیم، با این سه شرط هر عملی که چنین باشد، ما آن را بدعت میگوییم.
ادامه دارد ...
انتهای پیام/