خبرگزاری فارس ـ گروه آیین و اندیشه: یکی از مشکلات جدی مسلمان (چه شیعه و چه سنی)، وهابیت تکفیری است و از طرفی، آشنایی با عقاید و عملکرد وهابیت تکفیری و نقد آنها یکی از نیازهای جدی جوامع مسلمان است.
از این رو، گروه آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، سلسله مباحث وهابیت شناسی را که توسط حضرت آیت الله جعفر سبحانی تدریس شده است، تقدیم مخاطبان گرامی میکند که شماره سوم این مجموعه از نظر میگذرد.
بسم الله الرحمن الرحیم
سخن به اینجا منتهی شد که عرب عصر جاهلیت، همه یا اکثرشان مشرک بودند و شرکشان از قبیل شرک در عبادت بوده است. یعنی غیر خدا را میپرستیدند، ولی نکته مهم این است که شرک در عبادت اینها از کجا سرچشمه میگرفت؟ اگر آن سرچشمه را به دست بیاوریم، برای ما در این بحث بسیار مفید است.
ریشه شرک در عبادت، شرک در ربوبیت و تدبیر است
آنان درست است که در عبادت مشرک بودند و غیر خدا را میپرستیدند، ولی شرک در عبادت ریشه در جای دیگر داشت و آن شرک در ربوبیت و تدبیر و کاگردانی جهان بود.
یعنی معقتد بودند که کارهای خدایی، به غیر خدا واگذار شده است، مثلاً بتها کارشان باران فرستادن است، عزت و نصرت در جنگ است، خلاصه بخشی از کارهای خدا در اختیار بتهاست، چون یک چنین عقیدهای را داشتند قهراً در عبادت هم مشرک شدند.
وگرنه اگر در باره بتها یک چنین عقیدهای را نداشتند که اینها رب و اله هستند، کارهای خدا به اینها واگذار شده است، اگر چنین عقیده را نداشتند، اگر صد بار هم در برابر آنها سجده میکردند، سجده آنان عبادت نبود بلکه یکنوع تعظیم و تکریم محسوب میشد. گرچه تعظیم بی جا و غلط بود.
بنابراین، «ریشه» در شرک در ربوبیت و شرک در تدبیر است. شرک عرب جاهلی در عبادت مستقیم نبوده است بلکه قبلاً در جایی دیگر، مشرک شدند. عقیده خاصی در باره بتها پیدا کردند، این سبب شد که هر نوع خضوع و خشوع (هر چند کمی سر را تکان دادن) بشود عبادت و آنهم عبادت غیر خدا، و اگر در مرحله قبلی موحد بودند و کارهای خدا را به خدا واگذار میکردند، هرگز درباره بتها به عبودیت و الوهیت و کارگردانی و اینکه سرنوشت ما در دست آنهاست، گرفتار نمیشدند و هرگز هر نوع کرنش در مقابل این بتهای چوبی عبادت نبود، بلکه یکنوع تعظیم غلط و بی اثر بود.
پایهگذار بتپرستی در مکه که بود؟
در «قدیمالایام» که من سیره پیغمبر اکرم (ص) را مینوشتم، یعنی پنجاه سال پیش، سیره ابن هشام را به دقت مطالعه میکردم، که سیره بسیار خوبی است. هر چند تلخیص شده از سیره ابن اسحاق است که ایشان از شاگردان امام صادق علیهالسلام بوده است و متاسفانه سیره ابن اسحاق در اختیار ما نیست. سیره ابن هشام خلاصه آن است، یعنی ابن هشام آن را خلاصه کرده است. ایشان در آنجا نوشته است که اولین کسی که بت پرستی را وارد مکه کرد، عمرو بن لحی بود. ایشان سوریه و شام رفته بود و در برگشتن در «بلقا» یک جریانی را مشاهده کرد و آن این بود که دید مردمی هستند که در مقابل بتهای چوبی و غیر چوبی عبادت میکنند، خضوع و خشوع میکنند.
از آنان پرسید که اینها چیست؟ گفتند اینها الهه و خدایان ما هستند، گفت کار اینها چیست؟ گفت کار اینها این است که هر وقت خشکسالی بشود، از آنها باران میطلبیم، برای ما باران میفرستد، مشکلات پیدا میکنیم، به اینها میگوییم، مشکلات ما را حل میکنند! دید که عجب چیز خوبی است که واقعاً با یک توسل به این بتها، باران بفرستند، گفت پس شما یک بتی هم به من بدهید که مکه ببرم و مردم مکه را به آن دعوت کنم. «هُبل» را به عمرو بن لحی تقدیم کرد و او هم آورد و بالای بام کعبه نصب کرد و چون شیخ و رئیس قبیله بود، همه مردم را دعوت کرد که در مقابل هبل عبادت کنند. چرا؟ هر موقع بی باران باشیم، باران میفرستد، هر موقع که کمک بخواهیم کمک میکند، اگر واقعاً قدرت غیبی در آنها است، ما هم عبادت کنیم.
فلذا شرک از همین راه وارد مکه شد و عرب جاهلی کم کم در بت پرستی بالاتر رفت، یعنی بسیاری از کارهای خدا را دست این بتها دادند. مغفرت دست بتهاست و حال آنکه قرآن رد میکند و میگوید: «و من یغفر الذنوب إلّا الله» (آل عمران/135) کسی غیر از خدا حق مغفرت را ندارد.
بنابراین، باید دید عرب جاهلی که تحت تاثیر این مرد قرار گرفتند، افکارشان چه گونه بوده است، آیا فقط بتها را یک چیز سادهای میدانستند یا نه؟ بلکه برای آنها یک قوه غیبی و قدرت غیبی معتقد بودند، مسئله تفویضی که شما در جای دیگر شنیدهاید، اینها به نوع تفویض قائل بودند و میگفتند مطر و باران دست آنها است، عزت، نصرت و شفاعت دست آنها است و لذا قرآن در رد همه این افکار عرب جاهلی میگوید: «قل لله الشفاعة جمیعاً» (زمر/44) حق شفاعت مال خداست، شفیع کسی دیگر است، اما این حق مال اوست، تا او اذن و اجازه ندهد، کسی حق شفاعت را ندارد.
بنابراین، اگر عرب جاهلی مشرک در عبادت بود، شرکش مال جای دیگر بود، در مسئله تدبیر و در مسئله مدیریت و کارگردانی و کارهای الهی، یعنی آنها را به دست اصنام و اوثان و بتها سپرده بودند که تعداد آنها به سیصد و شصت رسیده بود، ولذا هر نوع کرنش و لو کوچک حالت عبادت و پرستش به خود میگرفت.
بنابراین، آیاتی که در قرآن کریم درباره بت پرستان وارد شده است، نباید آنها را بر مسلمانان و موحدین تطبیق کنیم، که اگر آنان روزی گفتند: یا محمد یا علی! نباید آن آیات را به اینها منطبق کنید، بلکه بین اینها بُعد المشرقین است، من در آینده تفصیل این مسئله را عرض خواهم نمود.
شبهه وهابیها درباره پرستش بتها
ممکن است وهابیها بگویند که عرب جاهلی یک انگیزه بیشتر نداشتهاند، انگیزهشان چه بوده است؟ میگفتند پرستش این بتها مایه تقرب است. غیر از این، مقام دیگر برای آنها قائل نبودند، فقط معتقد بودند که این بتها عبادتشان سبب تقرب است. چون ما لیاقت عبادت خدا را نداریم، او مقامش ارفع است، اینها را میپرستیم تا ما را با آن خدای برتر و بالاتر نزدیک کند. غیر از این انگیزه دیگر نداشتند. درست بر خلاف آنچه که من تاکید میکنم و آن اینکه اینها درباره بتها عقیده دیگری نیز داشتند، ولی اینها میگویند فقط یک عقیده داشتند و آن اینکه عبادت بت، مایه تقرب به خداست، اتفاقاً با این آیهای که در سوره زمر است استدلال میکنند، آیه مبارکه این است که:
«و الذین اتخذوا من دونه أولیاء، ما نعبدهم إلّا لیقرّبونا إلی الله زلفی» (زمر/3)
کسانی که غیر از خدا، ولی اتخاذ کردهاند، چه میگویند، کلمه «یقولون» گویا در تقدیر است، «یقولون ما نعبدهم إلّا لیقرّبونا إلی الله زلفی»، میپرستیم و از این پرستیدن فقط یک انگیزه داریم و آن اینکه ما را به خدا نزدیک کند. گویا اینها بندگان برگزیده خدا هستند، پرستش آنها دانال و دهلیزی است که ما را به پرستش میرسانند و نزدیک میکنند.
پس این آیه حاکی از این است که یک انگیزه بیشتر نداشتهاند.
آقایانی که با این آیه استدلال میکنند «لا اله» را میگویند، ولی «الّا الله» را نمیگویند، یعنی صدر آیه را میخوانند، اما ذیل آیه را نمیخوانند.
قرآن میفرماید درست است که عرب جاهلی هنگامی که با مسلمانان و با مومنان رو برو میشوند، منطق کوبنده مومنین را میشنوند، منطق مومنین این است که این چوب کار ساز نیست ،حتی آن موجودی که آن بت از آن حکایت میکند کار ساز نیست، یعنی نه شفا میدهد و نه شفاعت در دست اوست، برای اینکه بتوانند مومنین را مجاب کنند، به این کلمه پناه میبردند که ما در باره این بتها این عقاید را نداریم، بلکه ما اینها را از این نظر میپرستیم که ما را به خدا نزدیک کند، غیر از این، عقیده دیگری نداریم.
خدا میفرماید: اولاً دراین مسئله اختلاف دارند، همهشان عقیدهشان این نیست.
ادامه آیه 3 سوره زمر این است «... إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فی ما هُمْ فیهِ یَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدی مَنْ هُوَ کاذِبٌ کَفَّارٌ»
خداوند روز قیامت میان آنان در آنچه اختلاف داشتند داورى مىکند خداوند آن کس را که دروغگو و کفرانکننده است هرگز هدایت نمىکند.
اینها در این مطلب دروغگو هستند، اینها کذاب هستند، علاوه براین، کفّار هستند، یعنی کفران نعمت میکنند، به جای اینکه خدا را بپرستند که سر چشمه نعمت است، آمدهاند این بتها را میپرستند. فلذا حرف آنان را باور نکن، اینها یک چیزی است که با زبان میگویند: «ما نعبدهم إلّا لیقربون إلی الله زلفی»، این در زبان است، اما در دل غیر از این است، در اول آیه این مطلب از کافران نقل شده است، اما آخر آیه میگوید این مطلبی را که میگویند دروغ و بی پایه است، اولاً همگان این را نمیگویند و روز قیامت خدا درباره آنها حتماً قضاوت خواهد کرد.
علاوه براین، آنها در این مسئله دروغ گو هستند، چگونه میتواند این مطلب درست باشد مگر آیاتی که در جلسه قبلی برای شما خواندم غیر از این است؟!
در جلسه قبلی خواندیم که اینها قائل به انداد هستند و برای خدا مثل درست کردهاند، مثل معنایش این است که مایه تقرب است، در جای دیگر خواندیم که «إذ نسوّیکم بربّ العالمین» (شعراء/98) اینها بتها را با خدا یکسان فرض میکردند.
آیه دیگر میفرمود: «و اتخذوا من دون الله آلهة لیکونوا لهم عزّاً» (مریم/81) عزت را در این بتها میدانستند.
در آیه دیگر خواندیم «واتخذوا من دون الله آلهه لعلّهم ینصرون» (یس/74) شاید آنها را در جنگ کمک کند.
با این حال، چگونه میتوانیم بگوییم فقط عرب جاهلی یک عقیده داشت و آن اینکه عبادت اینها مایه تقرب به خداست. با این شواهد زیاد، معنا ندارد که دامن اینها را بشوییم و بگوییم در تدبیر هم موحد بودند و فقط در عبادت مشرک بودند، و حال آنکه این گونه نبوده است، چون اگر در تدبیر، موحد بودند، محال است که در عبادت مشرک باشند.
اگر انسانی واقعاً در تدبیر، موحد باشد و کار ساز و کار گردان، مدیر و مدبر، خدا را بداند، اگر صد بار هم در باره یکنفر تعظیم کند، عبادت نیست، بلکه تعظیم و اکرام است؛
منتها گاهی این تعظیم به جاست مانند تعظیم به پدر و مادر و استاد و انبیا و اولیاء. و گاهی نا بجاست مانند اینکه انسان در مقابل افراد ستمگر و افراد ظالم خضوع کند.
پس معلوم شد که آنها دامنشان در شرک در ربوبیت آلوده بوده است. خدا را رب تنها نمیدانستند، بلکه به ارباب معتقد بودند. «ارباب» جمع رب است. این صاحب، صاحب اعتباری نیست، بلکه معتقد بودند که اینها ارباب هستند و کارهای خدا به اینها واگذار شده است.
عبادت یعنی چه/ سه تعریف برای عبادت
حال که سخن به این جا کشیده، بد نیست که دو باره بر گردیم و یک تعریفی برای عبادت بکنیم.
ما میتوانیم سه گونه عبادت را تفسیر کنیم: یک تفسیر و تعریف مربوط است به خود اینجانب که در دورههای قبل تفسیر کردیم، شاید این تفسیر هم بتواند یک تفسیر جامع و صحیحی باشد. دو تفسیر دیگر هم از بزرگان است.
تعریف آیتالله سبحانی از عبادت
1. تعریفی که من دارم گرفته شده از قرآن، حدیث و تاریخ است. عبادت خضوع و تذللی است جوشیده از عقیده خاص در باره معبود، خواه این معبود خدا باشد یا مخلوق او، که به عقیده شخص پرستشگر، کارهای الهی به او واگذار شده است.
این تعریفی است که من دارم، و در حقیقت متخذ از بحثهای پیشین است. اگر در مقابل انسانی خضوع کردی اما قبلاً در باره او عقیده خاصی داشتی که کارهای جهان و لو سرنوشت تنها خود شما در دست اوست و لو بخشی از زندگی شما در دست او است، تعظیم در مقابل او یکنوع عبادت است.
تعریف قدما از عبادت
2. تعریف دیگری که داریم و این تعریف مال قدماست؛ عبادت عبارت است از هر نوع خضوعی در برابر موجودی به عنوان اینکه او رب است و اله، این خضوع عبادت است. اگر در مقابل موجودی خضوع کردی و خشوع کردی ولو با تکان دادن سر، و لو با یک دست بلند کردن، هر نوع خضوع در مقابل موجودی که قبلاً عقیده شما این باشد که او رب است و اله، حالا یا رب و اله صحیح مانند خدا، یا رب باطل و اله باطل مانند بتها.
«اله» به معنای خداست نه به معنای معبود، آیات قرآن گواهی میدهد که اله به معنای خداست، البته خدای اعم. اما الله، علم است بر خدای خاص.
پس خضوع و تکریمی که نشأت گرفته از یک چنین عقیدهای باشد، قطعاً عبادت محسوب میشود.
تعریف امام خمینی (ره) از عبادت
3. تعریف سوم، تعریف حضرت امام است در «کشف الأسرار». ایشان چنین میفرماید عبادت و پرستش در فارسی عبارت است از آنکه کسی را به عنوان خدا ستایش کنند، خواه به عنوان خدای بزرگ و خواه به عنوان خدای کوچک، خواه به عنوان خدای حق و خواه به عنوان خدای باطل.
آیا کار مسلمانان شبیه کار مشرکان است؟
فرض کنید که مسلمانی در کنار قبر پیغمبر اکرم (ص) رفت و ایستاد و عرض ادب کرد و خضوع و خشوع نمود و سلام کرد و گفت: «یا رسول الله! اشفع لنا عند الله» فوراً آمرین به معروف و ناهیان از منکر میگویند شما مشرک شدید، چرا؟ چون اولاً میت را صدا کردید، ثانیاً از پیغمبر اکرم (ص) خواستید که در نزد خدا شفاعت کند. کار شما عیناً کار مشرکین است که آنها هم میکردند، آنها هم به «هبل» میگفتند: یا هبل! اشفع لنا عند الله!
در پاسخ میگوییم:
میان ماه من تا ماه گردون / تفاوت از زمین تا آسمان است
اگر ما میگوییم: یا رسول الله اشفع لنا عند الله! هرگز کوچکترین اعتقاد به عبودیت و الوهیت رسول خدا نداریم، بلکه او را بنده خالص خدا و رسول خدا میدانیم.
ما پیغمبر اکرم (ص) را چنین میشناسیم و به این عنوان میگوییم: «اشفع لنا عند الله». اما بتپرست، اگر از هبل چیزی میخواهد، چون او را رب میداند، او را اله کوچک میداند، کارها را به دست او میداند و معتقد است که کارها به او تفویض شده است. بین این عقیده و آن عقیده و بین این خطاب و آن خطاب، بین این دو سر چشمه از زمین تا آسمان فاصله است، فلذا باید کمی انصاف به خرج داده شود.
شباهت ظاهری اعمال، ملاک حق و باطل نیست باید انگیزه را هم ملاحظه کرد
هر چند کارهای که زائران خانه خدا انجام میدهند، به ظاهر، عین همان کارهای است که مشرکان عرب انجام میدادند، ولی آنها عبادتشان شرک بود، ولی از ما توحید است، چون سر چشمهها فرق دارند.
اگر بنا باشد به ظاهر بنگریم، کارهای مکه و حج، همهاش مانند کارهای بت پرستان است؛ حجرالأسود را میبوسند، پرده کعبه را میبوسند، دور گچ و دور سنگ و گل میچرخند، بین دو تا کوه سعی میکنند و میگردند، عیناً همان کارهایی را میکنند که بت پرستان با بتها انجام میدادند، اما در عین حال کارهای مسلمانان، عین توحید است و از آنها شرک.
چرا کارهای ما عین توحید است؟ زیرا بیانگذار توحید، ابراهیم خلیلالرحمان به این دعوت کرده است. چرا کارهای آنها عین شرک است؟ چون تفاوت در سرچشمه است.
اعتقاد ما به این است که «خداوند» اله است و رب، و اینها مظاهر عبادتند، وسیله عبادتند، اگر دور کعبه میچرخیم، این مظهر یکنوع وحدت است، اگر حجرالأسود را میبوسیم در واقع یکنوع پیمانی است که با ابراهیم خلیلالرحمان میبندیم.
ما هرگز برای حجر و سنگ اثری قائل نیستیم، خدا را رب، اله و مرجع هر چیزی میدانیم. غیر از خدا همه فقیر و نیازمند میدانیم، «و الله الغنی و أنتم الفقراء» (محمّد/38)
در جای دیگر میفرماید: «یا أیها الناس أنتم الفقراء و الله هو الغنی الحمید» (فاطر/15)
با این عقیده، اعمال حج را انجام میدهیم اما مشرکین در باره اصنام و بتها عقاید خاصی داشتند، حرکت آنها غیر از حرکت ماست، ندای آنها غیر از ندای ماست، اگر بنا باشد ظواهر اعمال را در نظر بگیریم، قبول داریم که هر دو از نظر ظواهر یکسانند، اما اگر برگردیم به سرچشمه و به عقیده و انگیزه، در «انگیزه» بین این دو تا از زمین تا آسمان فاصله است.
در قبال پیامبر اکرم (ص) به سه مساله موظفیم
«الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبىَِّ الْأُمِّىَّ الَّذِى یجَدُونَهُ مَکْتُوبًا عِندَهُمْ فىِ التَّوْرَئةِ وَ الْانجِیلِ یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنهْئهُمْ عَنِ الْمُنکَرِ وَ یحُلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَ یحُرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَئثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلَالَ الَّتىِ کاَنَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ ءَامَنُواْ بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِى أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَئکَ هُمُ الْمُفْلِحُون» (اعراف/157)
همانها که از فرستاده (خدا)، پیامبر «امّى» پیروى مىکنند پیامبرى که صفاتش را، در تورات و انجیلى که نزدشان است، مىیابند آنها را به معروف دستور مىدهد، و از منکر باز میدارد أشیاء پاکیزه را براى آنها حلال مىشمرد، و ناپاکیها را تحریم مىکند و بارهاى سنگین، و زنجیرهایى را که بر آنها بود، (از دوش و گردنشان) بر مىدارد، پس کسانى که به او ایمان آوردند، و تعظیم، تکریم و یاریش کردند، و از نورى که با او نازل شده پیروى نمودند، آنان رستگارانند.
«عزّر» غیر از نصر است. عزرّ به معنای تعظیم و تکریم است. پس ما در مقابل پیغمبر اکرم سه تکلیف داریم:
الف: به پیغمبر اکرم (ص) ایمان بیاوریم.
ب: او را (پیغمبر) در جنگ و غیر جنگ نصرت و یاری کنیم
ج: او را تکریم و احترام کنیم.
اگر میبینیم زائران خانه خدا، عاشقانه دور ضریح رسول خدا (ص) میچرخنند، در «آهن» اثر قائل نیستند، ولی چون میبینند که دستشان به خود رسول خدا نمیرسد، به عنوان تکریم پیغمبر اکرم (ص) ضریح و درو دیوار مرقدش را میبوسند. همه اینها از مظاهر تکریم است، نه اینکه آنها را رب بدانند و منشأ آثار بدانند. همه اینها یکنوع اظهار محبت و تفخیم است.
انسان وقتی میبیند آیاتی که درباره مشرکان است آنها را درباره موحدان تطبیق میکنند و میگویند: «و أنّ المساجد لله فلا تدعوا مع الله أحداً» (جن/18) خیلی تعجب میکند و متأسف میشود.
ما نیز همین را میگوییم، منتها باید دانست که دعوت در آنجا به معنای عبادت است، به گواهی اینکه میگوید: «فلا تدعوا مع الله أحداً»، معیت این است که آنها را، یعنی بتها را با خدا یکسان بدانیم، اگر ما میگوییم: یا رسول الله یا امیرالمؤمنین! این هرگز مع الله نیست.
اولاً دعوت مشرکان و بت پرستان، عبادت است، چون اعتقاد به ربوبیت آنها داشتند، دعوت ما فقط دعوت و ندای خاص است، ثانیاً از آنها مع الله است، آنها انداد و امثال هستند، «یحبّونه کحبّ الله»، همان گونه که خدا را دوست میداشتند، آنها را نیز دوست میداشتند اما دعوت ما دعوت خالص است، هرگز مع الله نیست.
بحث ما در باره توحید در عبادت به پایان رسید. در جلسه آینده، بحث دیگری خواهیم داشت.
انتهای پیام/