به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، یکی از مباحث مهم و اساسی که در بحث حکومت اسلامی مطرح میشود بحث ولایت فقیه است. هر چند در این موضوع کارهای خوبی صورت گرفته اما همچنان بسیاری از احکام و مسائلی که به صورت مستقیم و غیر مستقیم به بحث ولایت فقیه مربوط میشود به خوبی روشن و تبیین نشده است.
به همین جهت، گروه آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، بر آن شد تا خلاصه متن سلسله دروس خارج ولایت فقیه را که توسط حجتالاسلام والمسلمین احمد عابدی در حوزه علمیه قم تدریس میشود، تقدیم مخاطبان گرامی کند که متن جلسه هشتم آن، از نظر میگذرد.
به نظر سید مرتضی، باید از امام معصوم اطاعت شود
جلسه گذشته عبارات شیخ مفید را بیان کردیم. امروز، عبارات سید مرتضی، حلبی و سلار را مرور میکنیم.
سید مرتضی در کتاب انتصار فرموده که: یکی از چیزهایی که فقط شیعیان گفتهاند این است که: «القول بان من حارب الامام العادل و بغی علیه و خرج عن التزام طاعته یجری مجری محارب النبی» (انتصار ص476) «شیعه معتقد است که هر کسی با امام عادل بجنگد یا باغی بر علیه امام باشد، یا اینکه از طاعت او خارج شود این جاری مجرای محارب با پیامبر است.»
این عبارت را برای این خواندم که شاید از این عبارت ولایت فقیه استفاده نشود، بلکه این استفاده میشود که امام معصوم حکومت دارد و این نکتهاش جالب بود که اگر کسی از اطاعت امام خارج شود حکم محارب با امام را دارد.
در محاربه این شرط نیست که کسی با امام بجنگد یا با مردم بجنگد، از هر امامی باید تبعیت شود اگر کسی از امامی تبعیت نکرد میشود محارب. بعدا خواهیم دید که آیا در ولایت فقیه هم همینطور است یا خیر؟
فرق بین محارب و باغی
فرق بین محارب و باغی این است که کسی که با مردم میجنگد یا بین مردم رعب و وحشت ایجاد میکند این میشود محارب، مثلا کسی دزدی مسلحانه میکند.
اگر این شخص وابسته به کشور دیگر باشد و عقبه یک کشور دیگر را داشته باشد این را میگویند باغی. مثلا اگر کسی از طرف اسرائیل آمد و ترس و وحشت ایجاد کرد این میشود باغی.
فرق دیگرش این است که محارب نمیخواهد نظام را سرنگون کند ولی باغی قصد براندازی حکومت را دارد.
سید مرتضی در کتاب الذخیره صفحه 410، فرموده که: هر آدم عاقلی که در مردم زندگی کند، هر آدم عاقلی میداند اگر یک رئیسی وجود داشته باشد و قدرتمند باشد و مدیریت داشته باشد، مردم حق یا خونخواهی خود را میبرند پیش او و میگویند که او احقاق حق میکند و با وجود او جلوی بغی گرفته میشود.
یا اینکه اگر یک حکومتی باشد مردم به آرامش نزدیکترند تا اینکه حکومت نباشد بنابراین ریاست میشود لطف مقرب.
سید مرتضی طبق دلیل امامت، حکومت را واجب میداند
در علم کلام آنجایی که میخواهند دلیل بیاورند بر اینکه امامت واجب است مهمترین دلیلشان مسأله لطف است که خدای متعال هر چیزی که مردم را به اطاعت نزدیک کند خدا آن کار را انجام میدهد و مهمترین چیز برای نزدیک شدن مردم به اطاعت خدا، امامت است.
سید مرتضی میخواهد بفرماید آن دلیل وجوب امامت درباره حکومت هم وجود دارد.
اگر حکومتی بود یا همه ظلمها برطرف میشود یا بیشترش و مردم با وجود حکومت آرامش دارند بنابراین وجود حکومت برای خدا یا دین واجب است.
پس سید مرتضی طبق دلیل امامت، حکومت را واجب میداند.
در کتاب شافی جلد یک ص 114، فرمود که یکی از عبادتهایی که برای امام، واجب است این است که باید برای مردم حاکم و اُمرا تعیین کنند. چون امرا دارد پس معلوم است که مقصود قاضی نیست بلکه باید زمامدار تعیین کنند.
لازم نیست که ما حتما مصلحت هر چیزی را کاملا بدانیم همینکه میدانیم فیالجمله یک مصلحتی هست کافی است.
بعضی وقتها هم مصلحت این است که خود امام همه مسئولیتهای حکومت را خودش به عهده بگیرد.
کسی که از طرف پادشاه جائر حکومتی را به عهده گرفته میتواند حدود هم اجرا کند.
این عبارت سید مرتضی اولا حکومت را یک عبادت شمرد ثانیا از باب مصلحت گفت که حکومت لازم است ثالثا هم فرمود که این مصلحت لازم نیست بالجمله باشد.
مثلا اگر یک حکومتی بود که ده جا کار را خراب کرد و به ضرر مردم بود ولی یک منافعی هم دارد، سید مرتضی معتقد است که همان مصلحت فیالجمله کافی است و لازم نیست که همه کارهایش هم درست باشد.
در کتاب رسائل جلد 2، ص 92 میفرماید: کسی که از طرف پادشاه جائر حکومتی را به عهده بگیرد مثلا از طرف ظالم استاندار بشود، اگر که این به مصحلت مردم باشد، ظاهرا از طرف جائر است و باطنا از طرف ائمه است.
بخاطر اینکه وقتی ائمه اجازه دادند کسی حکومت را به عهده بگیرد همین اجازه ائمه دلیل میشود که بگوییم این از طرف ائمه است، به همین جهت هم روایت صحیحهای داریم که میفرماید جایز است کسی که از طرف جائر حکومت را به عهده گرفته است چنین کسی میتواند حدود هم اجرا کند.
سید مرتضی از روایت عمر بن حنظله، حکومت را فهمیده است
دو تا نکته درباره این کلام عرض میکنم
نکته اول این است که در کشورهایی مثل هندوستان، قانونشان اینطور است که شیعیان میتوانند یک قاضی یا امام جمعه داشته باشند و مرافعاتشان را ببرند پیش حاکم شیعه و او هم حدود را اجرا کند.
چون آنجا مشکل امنیتی این چنینی وجود ندارد یک شیعه میتواند متولی یک حکومت بشود مثلا بشود رئیس این شهر، از طرف دولتی که هندو است و بت پرست است، میتواند حدود شرعی را هم اجرا کند.
نکته دوم هم این است که سید مرتضی فرمود که روایت صحیحهای هم در این باره وجود دارد، حالا من در این باره روایتی پیدا نکردم و فکر هم نمیکنم که اینطور روایتی وجود دارد، اینکه سید مرتضی میفرماید که روایت صحیحهای داریم که این کار جایز است این هم خیلی بعید است که بگوییم زمان سید مرتضی روایتی بوده و به ما نرسیده است.
با توجه به این باید بگوییم مراد سید مرتضی این است که از روایتی مثل عمر بن حنظله ایشان این استفاده را کرده است.
پس سید مرتضی از روایت عمر بن حنظله هم حکومت فهمیده است و هم اینکه جایز است تولی حکومت از طرف جائر برای کسی که به خودش مطمئن باشد.
عبارات ابوالصلاح حلبی درباره حکومت و ولایت
اما عبارت مرحوم حلبی؛ حلبی تقریبا قبل از شیخ طوسی بوده، وفاتش حدود 443 بوده، یعنی اوایل قرن 5.
مرحوم حلبی در کتاب کافی ص 423 اینطور میفرماید که: اجرای احکام شرعی مختص ائمه اطهار است. کسی که ائمه او را اهل این کار قرار ندادهاند نباید این کار را بکند، اگر ائمه یا کسی که از طرف ائمه است نشد، برای شیعه جایز نیست که بگویند سنیها حاکم شوند و دادخواهی نزد او هم جایز نیست.
شرایط نائب امام اینها هستند:
اولا باید مسائل قضاوت را بداند.
بعضی از این معاندین در کتابهایشان نوشتند که در قضاوت اجتهاد شرط نیست، از اول این بوده که علم به احکام شرط است و چون این در حوزه و روحانیت بود گفتند اجتهاد. در حالیکه علم را ممکن است غیر طلبه هم داشته باشد و مراد علم به مسائل حقوقی است، این عبارت به نفع این افراد است.
دوم این است که باید بتواند حکومت را علی وجهه تنفیذ کند.
سوم این است که باید عاقل و صاحب نظر باشد.
چهارم اینکه باید حلیم و بردبار باشد.
پنجم باید زبان بلد باشد.
ششم این است که عادل باشد.
هفتم اینکه متدین باشد در حکومت.
هشتم اینکه بتواند هر کاری را در جای خودش قرار بدهد.
این عبارت در کتابهای دیگر فقهی وجود ندارد.
از چند جای عبارت حلبی، مدیریت استفاده میشود. مثلا اینکه فرمود اجتماع عقل و الرأی، منظورش عقل تدبیر جامعه است و صاحب نظر بودن در مسائل جامعه است.
به نظر مرحوم حلبی، حکومت و امر به معروف و نهی از منکر جزء ریاستهای دینی است.
بعد فرموده که اگر این چند تا شرایط موجود بود چنین آدمی مجاز است که حکومت را به عهده بگیرد، گر چه آن کسی که حکومت را به این داده است ظالم باشد.
بنابراین این طور آدم وقتی میتواند حکومت را به عهده بگیرد واجب عینی است که برود و حکومت را بپذیرد، ظاهرا این جانشین پادشاه ظالم است ولی باطنا این جانشین و نائب امام زمان است و اهلیت این کار را هم دارد و جایز هم نیست بنشیند و یا سر باز بزند و بگوید که من حکومت را عهدهدار نمیشوم.
ایشان تقریبا 30 صفحه این بحثها را دارد. در صفحه 450 میفرماید که: باید دانسته شود قضاوت یک منزلت و جایگاه مهمی است و از ریاستهای دینی همین یکی باقی مانده، مقصودش این است که حکومت و امر به معروف و نهی از منکر ریاستهای دینی است و اینها یکی یکی از بین رفته و کسی آنها را اجرا نمیکند غیر از قضاوت.
پس معلوم میشود غیر از قضاوت ایشان ریاستهای دینی را قبول داشته فقط میگویند آنها باقی نمانده و اجرا نمیشود.
پس غیر از قضاوت چیز دیگری که ریاست باشد حکومت میشود پس معلوم میشود که حکومت دینی را معتقد بوده فقط میگوید که همین یک جزئش باقیمانده.
اگر کسی قدرت داشته باشد و اهلیت حکومت را داشته باشد و بصیرت داشته باشد، به وسیله قوت حکومت، دین تقویت میشود و با تضعیفش اعلام دین از بین میرود.
از خدا بترسد کسی که متصدی حکومت میشود، هر کسی هم که شرایط را داشت واجب است که متکفل بشود. وقتی هم که متصدی حکومت شد باید قصد کند مصالح مسلمین و تقویت حق را در نظر بگیرد.
معلوم است که اینها قضاوت نیستند، این عبارتها همه شاهد این هستند که ایشان ناظر به حکومت بوده نه ناظر به قضاوت.
نظرات مرحوم سلار/ در اجرای احکام حق، تقدم با حاکم ناظر است نه با مرجع تقلید
عبارت دیگر برای مرحوم حمزه علوی سلار است.
در کتاب المراسم العلویه، صفحه 207 میفرماید: در باب وصیت اگر وصی مرد چه کسی باید به وصیت میت عمل کند؟ کسی که ناظر به کارهای مسلمانان است او باید عمل کند، اگر که او ناظر نبود آن موقع نوبت میرسد به فقها.
فرض کنید یک نفر مُرد و بچه یتیمی داشت، میگویند شیخ عبدالکریم حائری که از دنیا رفت کسی جرأت نمیکرد برود منزل ایشان جنازه را بیرون بیاورد چون یتیم داشت، آن موقع رفتند از مراجع اجازه گرفتند و رفتند جنازه را گرفتند آن موقع حکومت نبود، اما الان اگر کسی از دنیا رفت و بچه یتیم داشت چه کسی باید اجازه بدهد، حکومت یا مرجع تقلید؟
ایشان میفرماید: اول کسی که ناظر است باید اجازه بدهد اگر او نشد نوبت به فقها میرسد.
حتی اینجا که اجرای احکام است حق تقدم با آن حاکم است نه با مرجع تقلید. روشن هم هست که مراد مرحوم سلار از ناظر مسلمین، قاضی نیست.
اگر کسی سب نبی کرد باید سلطان درباره او نظر بدهد
در صفحه 263 ایشان فرموده است: امر به معروف و نهی از منکر موجب زخمی شدن یا کشتن کسی باشد این را فقط سلطان باید انجام بدهد، ابتدا در مسئله کشتن یا زخمی کردن کار حکومت است نه فقها.
یعنی اگر مثلاً کسی آمد و به شما گفت که فلانی سب النبی کرده است حکمش چیست؟ شما باید بگویید که حکمش قتل است ولی شما نمیتوانید او را بکشید. مرجع تقلید نمیتواند چنین نظری بدهد و بگوید این را بکشید چون هرج و مرج ایجاد میشود و ناامنی بدترین گناه است.
ابتدا باید سلطان نظر بدهد اگر سلطان نبود فقها میتوانند این نظر را بدهند وقتی هم که فقها متصدی شدند بر شیعیان واجب است که شیعیان را کمک کنند تا موقعی که این فقها در راه و جاده درست دین هستند.
انتهای پیام/