به گزارش خبرنگار دفتر منطقهای خبرگزاری فارس، آمریکا در جنگ افغانستان با ناکامیها و چالشهای فراوانی روبهرو بوده و هست که در ادامه مطلب به بخشهایی از این مشکلات و چالشها اشاره میشود.
دلایل ناکامی نیروهای آمریکایی و ناتو در افغانستان
با توجه به اینکه نیروهای ناتو پس از مرحله اشغال افغانستان از سوی ارتش آمریکا در این کشور مأموریت یافتند به نظر میرسید هدف آیساف و ناتو قاعدتاً بر محور برنامهها و عملیات تثبیت امنیت و بسترسازی برای انتقال قدرت به مقامات برگزیده محلی قرار گیرد ولی طالبان و سایر گروههای شورشی پس از شکست اولیه از صحنه نبرد خارج نشدند و با ترفند عملیات تروریستی روز به روز ضربات مهلکی را بر ارتش آمریکا و سپس نیروهای ناتو وارد کردند.
با این حملات و اوضاع پیچیده در افغانستان، حتی پس از افزایش حملات هیچ یک از دولتهای همپیمان آمریکا حاضر به افزایش نیرو در افغانستان نشدند.
مشکل اصلی این دولتها در عدم اعزام بیشتر نیرو ریشه در نگاه مردم و دول عضو ناتو به ماهیت جنگ افغانستان دارد.
درجه حساسیت دولتها در موضوع افغانستان متفاوت است همه دولتها خطر حاکمیت طالبان در افغانستان و خطر تروریسم طالبانی را برای امنیت سرزمین خود چندان لمس نمیکنند.
نیروهای نظامی آمریکا عمدتاً نقش حمله به پناهگاههای گروههای شبه نظامی را ایفا میکنند و پارهای از موارد هماهنگی لازم را با فرماندهان آیساف ندارند.
این مسئله در مواردی به بروز تلفات سنگین شهروندان غیر نظامی منجر شد و حتی سیاستها و برنامههای آیساف را در یک منطقه مختل کرد.
در این بین یکی دیگر از مشکلات عدم همکاری صادقانه پاکستان با آمریکا و متحدانش در جنگ علیه تروریسم بود.
کارشکنیهای پاکستان در مبارزه با تروریسم اوضاع افغانستان را پیچیدهتر کرد
پس از لشکرکشی آمریکا و ناتو به افغانستان، آمریکا تحریمهای پاکستان را که به دلیل آزمایشهای اتمی این کشور و نیز کودتای نظامی «مشرف» وضع شده بود لغو کرد و لقب «متحد اصلی غیر ناتو آمریکا» را نیز به دست آورد.
مواردی که باعث جلب توجه آمریکا به پاکستان در جنگ علیه تروریسم میشد، عبارت بودند از: اول همسایگی پاکستان با افغانستان که میتوانست خاک و فضای خود را در اختیار آمریکا برای جنگ با طالبان و القاعده قرار دهد.
دوم اینکه آمریکا فرض میکرد اسلامآباد میتواند به ارتباط مدارس مذهبی خود با طالبان خاتمه دهد.
سومین نکته اینکه با توجه به ارتباط تنگاتنگ گروههای تروریستی پاکستان با طالبان افغانستان و القاعده، اسلام آباد میتوانست در همکاری با آمریکا، آزادی عمل این گروهها را محدود کرده و حتی آنها را به عنوان عقبه طالبان و القاعده از بین ببرد.
از سوی دیگر ارتباط طالبان و القاعده با آی. اس.آی (سازمان اطلاعات و امنیت پاکستان) این ذهنیت را نزد آمریکا ایجاد میکرد که میتواند از بدنه تشکیلات اطلاعاتی پاکستان در شناسایی و معدومسازی سلولهای تروریستی القاعده استفاده کند.
اگر چه طراحی این سناریو در ابتدا خوش بینانه به نظر میرسید اما هر چه زمان میگذشت بیشتر مشخص میشد که پاکستان یا نمیخواهد یا نمیتواند علیه طالبان و القاعده وارد عمل شود.
این روند به رغم فراز و نشیبهای مختلف در طول دوره ریاست جمهوری جورج بوش ادامه داشت، بدون آنکه راه حل اساسی برای آن یافت شود.
با روی کار آمدن اوباما، منطقهای که پاکستان و افغانستان در آن واقع است «خطرناکترین منطقه جهان» لقب گرفت و تلاش برای رهایی این منطقه از تهدیدات موجود در دستور کار اوباما قرار گرفت.
بهرهگیری از نقش مستقیم و شفاف پاکستان (در شکل ورود ارتش پاکستان به جنگ) و نیز کمک غیرنظامی به پاکستان برای توسعه مناطقی که «طالبانیسم» در آنجا رشد میکند، یکی از ضرورتهای حیاتی این مبارزه بود.
مسئله «کشمیر» و مسئله مرز «دیورند» برای پاکستان دو مسئله حیاتی به حساب میآید و هر دو مورد به مسائل ارضی و مرزی مربوط میشود که پیچیدهترین و حساسترین موضوع و مسئله در روابط کشورها است.
به نظر میرسد دخالت پاکستان در افغانستان با توجه به این 2 مسئله حادث میشود.
به عبارت دیگر اگر چه پاکستان از مداخله در افغانستان اهداف مختلفی دارد اما 2 هدف برجستهتر و اساسیتر به نظر میرسد، استفاده از افغانستان به عنوان عمق استراتژیک خود در مقابل هندوستان و استقرار شرایطی در افغانستان که باعث رسمیت یافتن خط دیورند به عنوان مرز رسمی گردد.
از دید اسلام آباد اگر قرار است این 2 هدف تحقق یابد، حمایت از طالبان اجتناب ناپذیر است مگر اینکه واشنگتن با مکانیسمهای مسالمتآمیز به حل بحران کشمیر و خط دیورند مبادرت ورزد.
اکنون مسئله جدیدی نیز به این موارد افزوده شده است و آن هم ترانزیت محمولههای ناتو از خاک پاکستان است.
کشور پاکستان به عنوان اصلیترین راه مواصلاتی ناتو خواستههایی از آمریکا و ناتو در ازای خروج تجهیزات و نیروهای آنان دارد.
در این اواخر «عمران خان» در ایالت «خیبر پختونخواه» پاکستان اعلام کرده است که در صورت ادامه حملات هواپیماهای بدون سرنشین در مناطق قبایلی پاکستان، آنها مسیر تدارکاتی ناتو را در مناطق تحت کنترل خود مسدود خواهند کرد.
بر همین اساس نیز آمریکا به دنبال راههای جایگزین پاکستان و مسیر کشورهای آسیای میانه برای خروج تجهیزات و نیروهای خود است.
ناامن شدن مسیر «کراچی» تا گذرگاه «خیبر» به این مفهوم است که آمریکا و ناتو شاهرگ تدارکاتی خود را در خاک پاکستان از دست خواهند داد.
در پایان اگر وخامت شرایط امنیتی افغانستان امروز را در کنار قطع خطوط مواصلاتی ناتو در افغانستان با هم مورد ملاحظه قرار دهیم، آنگاه میتوان به مختصات شرایط بسیار دشواری که ناتو و به ویژه آمریکاییها با آن مواجهاند پی برد.
باید این نکته را در نظر داشت که هیچ پایگاه هوایی در کشورهای همسایه افغانستان نمیتواند جایگزین خطوط مواصلاتی کشور پاکستان برای نیروهای ناتو در افغانستان باشد، زیرا هزینه حمل و نقل هوایی این حجم عظیم از تدارکات چهار تا پنج برابر هزینه حمل و نقل زمینی است و عملاً آمریکا و ناتو باید درصدد پیدا کردن جایگزینی برای خطوط زمینی ناامن پاکستان باشند.
یکی از ضعفهای مهم و اساسی نیروهای آمریکایی و ناتو در افغانستان
یکی از ضعفهای اساسی نیروهای آمریکایی و نیروهای ناتو در افغانستان آن است که با محیط افغانستان آشنایی کافی ندارند.
محیط داخلی افغانستان هم شامل محیط انسانی آن و هم محیط جغرافیایی آن است.
در حوزه محیط انسانی، خارجیها با خلق و خوی مردم افغانستان و در محیط جغرافیایی با «توپوگرافی» منطقه آشنا نیستند.
این دقیقاً مسئلهای است که «استنلی مککریستال» طی یک سخنرانی ویژه در «مؤسسه مطالعات بین المللی لندن» مطرح کرد.
یکی از راههایی که میتواند این ضعف را جبران نماید بهرهگیری بیشتر از نیروی ارتش و پلیس ملی افغانستان است که به نظر میرسد تا قبل از اعلام سیاست اوباما به نام (اف – پاک) کوتاهی جدی در این باره صورت گرفت.
براساس یک برآورد اولیه که پس از اجلاس بن در سال 2001 به عمل آمد، ظرفیت ارتش افغانستان 70 هزار نفر برآورد شد که ظاهراً چندان هم کارشناسی شده نبود و پس آن بود که آمریکا تصمیم گرفت تعداد نیروهای امنیتی و ارتش افغانستان را افزایش دهد.
آمریکاییها به دنبال جلب نظر سران قبایل هستند
نکته دیگر در این بین که آمریکاییها دنبال میکنند به دلیل ضعف قدرت مرکزی دولت افغانستان، مسئله جلب حمایت رؤسای قبایل است.
آمریکا و سران ناتو معتقدند که با تکیه و جلب اعتماد رؤسای قبایل بهتر میتوان آرامش و امنیت را در افغانستان برقرار کرد و ایجاد روابط حسنه با رؤسای قبایل در سایه یک برنامه درازمدت امکانپذیر است و رؤسای قبایل باید احساس کنند که در دورهای درازمدت میتوانند روی پشتیبانی نیروهای ناتو حساب کنند که این هم چالشهای خاص خود را دارد.
نکته مهم دیگر نیز در بررسی اوضاع افغانستان، بحث مذاکره و صلح در این کشور است که دشواریها و پیچیدگیهای خاص خود را داراست.
جمعبندی
تمامی چالشهای مطرح شده در این بحث که بخشی از چالشهایی است که آمریکا و ناتو در افغانستان با آنها مواجه هستند، موجب شده که نتیجهگیری در مورد پیروزی و یا شکست این نیروها در افغانستان در هالهای از ابهام قرار گرفته و قضاوت درخصوص نحوه عملکرد آنان در این کشور بر عهده تاریخ و افکار عمومی گذاشته شود.
در پایان میتوان گفت با شکست ناتو در افغانستان نه تنها هژمونی آمریکا و کشورهای اروپای غربی به چالش کشیده میشود، بلکه در درون ناتو نیز سنت رهبری ناتو از سوی آمریکا مورد تردید قرار میگیرد.
همچنین از مواد مذکور این نتیجه به ذهن متبادر میشود که بازهم در افغانستان نقش محوری کشورهای همسایه در آینده تحولات این کشور غیرقابل انکار است.
انتهای پیام