به گزارش خبرگزاری فارس، اگر در جنگ جهانی اول بریتانیا به قولهایی که به «شریف حسین»، حاکم وقت مکه داده بود عمل میکرد و رویای کشور متحد عربی را باطل نمیکرد و اعراب را در مرزهای جعلی و شکننده از هم جدا نمیکرد، شاید نیازی به گرد آمدن اعراب در مجمعی بهنام «اتحادیه عرب» نبود اما رویاهای شریف حسین با کمک آلسعود به خاکستر بدل شد و تنها پادشاهی اردن و عراق به خاندانش رسید، هرچند که پادشاهی عراق را هم با کودتای «عبدالکریم قاسم» از دست دادند.
اتحادیه عرب قرار بود کشورهای عربی را به آرمان مشترکی که روشنفکران عرب به آن میاندیشیدند دستکم نزدیک کند اما عملکرد این اتحادیه هرگز آن چیزی که باید از آب درنیامد و بلکه کاملا در برابر آن چیزی که باید بود، قرار گرفت.
در برابر اسرائیل، اعراب و اتحادیه عرب جز مقطعی کوتاه پس از جنگ 1973 هیچ کاری از پیش نبردند. تنها پس از جنگ یوم کیپور و آنگونه که گفته میشود، با حمایت نیکسون، رئیسجمهور وقت آمریکا، اعراب برای مدتی کشورهای غربی را تحریم نفتی کردند.
تقریبا هیچگاه ارتشهای عربی نتوانستند در برابر اسرائیل قد علم کنند و همیشه در لحظات آخر پیروزی را با شکست معاوضه کردند، بگذریم از فاجعه جنگ 1967 که اسرائیلیها توانستند به طرفةالعینی نیروی هوایی اعراب را بر روی زمین نابود کنند و بسیاری از سرزمینهای عربی را اشغال کنند، فاجعهای که «جمال عبدالناصر» را با چشمان اشکبار مجبور به استعفا کرد و کمر سیاستهایش را برای همیشه شکست.
پس از آنکه پدیدهای جدید در خاورمیانه بهنام «مقاومت اسلامی» توانست در برابر اسرائیل بایستد و حتی شکستهای نظامی به این رژیم تحمیل کند، اعراب و اتحادیه موسوم به نام آنها، نهتنها از آن حمایت نکردند بلکه با انگیزههای فرقهگرایانه در برابر آن ایستادند و حتی در جنگ 2006، عربستان سعودی، لیدر معنوی اتحادیه عرب پس از افول مصر، خواستار نابودی حزبالله لبنان بود.
اخیرا نیز اعراب با وارونه کردن طرح «صلح در برابر زمین»، به جای اینکه از اسرائیل زمین بگیرند، از بخشی از سرزمینهای فلسطینی هم گذشت کردهاند تا با اسرائیلیها به توافق دست پیدا کنند. با چنین رویکردی که از اعراب مشاهده میشود، نتانیاهو از اینکه بر خلاف خواستههای باراک اوباما، رئیسجمهور آمریکا روند مذاکرات را دچار خلل کرده است، خوشحال باشد. ظاهرا هرچه نتانیاهو بیشتر اعراب را از رویای صلح دور کند، امتیازات بیشتری هم به دست میآورد.
مدتی قبل و پس از شروع بحران سوریه، اعراب در صفوفی متشکل در برابر حکومت سوریه قرار گرفتند. سردمدار این جریان، باز هم همان آلسعود بود که اصولا در هر برههای از زمان، هنرش بر هم زدن وحدت اعراب در راستای منافع غرب بوده است. سوریه در اتحادیه عرب تعلیق شد وبعدها معارضان خارج نشین این کشور کرسی آن را در اتحادیه عرب اشغال کردند.
عربستانی که در تمام جهان عرب با هرچه انقلاب بود مخالفت کرده بود، این بار در حمایت از شورشیان سوریه و برای محدود کردن حوزه نفوذ ایران، دست انقلابیون چپ آمریکای لاتین در دهه 50 میلادی را از پشت بست! دلارهای نفتی آلسعود در کنار قطر تقریبا تمام هزینههای تروریستهای سوری را تامین میکنند.
پس از حملات اخیر اسرائیل به خاک سوریه که مراکز تحقیقات نظامی این کشور را هدف قرار داده و دو دیویزیون از دیویزیونهای گردان چهارم سوریه را نیز مورد تجاوز قرار داد، اتحادیه عرب را سکوتی مرگبار فرا گرفته است.
ظاهرا اعراب بهخاطر دشمنی با خاندان اسد که بالاخص از دهه 70 و با دخالت این کشور در لبنان و به دعوت رئیسجمهور وقت لبنان شروع شد، باعث شده است که سران عرب حتی فراموش کنند که سوریه کشوری عربی است و عضو اتحادیه عرب محسوب میشود و باید در برابر تجاوزات خارجی، دستکم مورد حمایت سیاسی قرار گیرد.
هرچند که حتی اگر اعراب اقدام به محکومیت لفظی حمله اسرائیل به خاک سوریه کنند، سران تلآویو بهخوبی میدانند که آنچه بر زبان میآورند، تنها بر زبان آنهاست و نه بیشتر.
ظاهرا آنچه سالها پیش تحت عنوان «غیرت عربی» خوانده میشد، تنها در جریان تجاوز رژیم بعث عراق به ایران کاربرد داشت که منجر به جمع شدن اعراب از سراسر جهان عرب در ارتش بعضی شد. وقتی حرف از اسرائیل در میان باشد آن غیرت عربی خود را در چاههای نفت آلسعود و آلثانی مخفی میکند.
نگاه فرقهگرایانه اعراب باعث شده است تا اسرائیل بزرگترین دشمن آنها و مساله اول آنها انگاشته نشود، اکنون سرنگونی اسد، ضربه زدن به حزبالله و مقابله با نفوذ ایران جای آرمان فلسطین را در اندیشه شیوخ عرب پر کرده است.
انتهای پیام/ر