به گزارش خبرنگار دفتر منطقهای فارس در دوشنبه، در طی 2 دهه استقلال کشورهای آسیای مرکزی بیش از همه قرقیزستان با مسائلی نظیر تشکیل هویت و ایجاد حاکمیت ملی روبهرو بوده است.
رخداد دو انقلاب رنگی و یا کودتا، مانع برداشتن گامهای جدی از سوی نخبگان سیاسی، علمی و فرهنگی قرقیزستان در زمینههای مورد اشاره شد.
«سرگی مسائولف» رئیس مرکز مطالعات راهبردی در قرقیزستان ضمن یادداشت اختصاصی برای فارس بهبحث و بررسی این موضوع پرداخته است که با متن کامل آن در زیر آشنا خواهید شد.
* * *
توجه بهواقعیتهای موجود قرقیزستان نشان میدهد که در این کشور در حال حاضر گروهها و نخبگانی وجود ندارند که خود را نه نماینده قبیله خاص، بلکه "قرقیز" (یعنی به معنای ملت) بدانند.
البته آنها خود را در برابر نمایندگان اقوام دیگر «قرقیز» احساس میکنند ولی وقتی به داخل خود برمیگردند، تعلق قبیلهلی ارجحیت پیدا میکند.
یعنی روند تشکل هویت قرقیزها به عنوان یک ملت واحد هنوز به پایان نرسیده است.
هر چند قرقیزستان دارای سمبل و علائم رسمی است که باید یک کشور داشته باشد، اما همچنان بهمعنای عام و تام کلمه نتوانسته است به چنین کشوری تبدیل شود.
در صورت فراهم شدن شرایط شاید بعد از چند نسل بتواند بهچنین جایگاهی برسد.اما اکنون موضوع قابل بحث چگونگی «مدل» برای این کشور خواهد بود.
واقعیت امر این است که قرقیزستان هیچ نوع رسالت تمدنی منحصر به فردی نداشته و خارج از متن آسیای مرکزی رنگ میبازد و همچنین در تقسیم جهانی کار، نقشی ایفا نمیکند و بعبارت دیگر، قرقیزستان تا زمان کسب استقلال موفق به تثبیت هویت تمدنی خود نشد.
از لحاظ تاریخی قرقیزستان هیچگاه موضوع و یا طرف روابط بینالمللی نبود و حاکمیت خود را نیز نداشت، هرچند برخی از مورخان در این اواخر از وجود دولت بزرگ قرقیزها در هزارساله پیش صحبت میکنند.
تلاشهای مدیریت این کشور برای ارتقاء جایگاه زبان قرقیزی در عرصههای مختلف حیات جامعه و تبدیل آن بهزبان دولتی و رسمی هنوز نتایج قابل انتظار را نداشته است. حتی مترجمین زبان قرقیزی اذعان میکنند که در ترجمه مفاهیم مختلف به این زبان با مشکلات زیادی مواجه میباشند.
این بحث حتی از نظر وجود روحیات ضد روسی در میان نخبگان این کشور نه تنها سوالبرنگیز بهنظر میرسد، بلکه شاید زیانهای آن بیشتر هم باشد.
این در حالی است که نخبگان حاکم ضمن شعارپراکنی در رابطه با ضرورت حفظ فرهنگ، کار خاصی انجام ندادهاند.
هر بار که در قرقیزستان قدرت تعویض میشود، وضعیت حاکمیت ملی و دولتسازی ناکامل فضای مانور برای مقامات عالی این کشور را چه در سطح داخلی و چه در سطح بینالمللی محدود میکند. این موضوع یکی از عوامل اصلی است که به اصطلاح «منطقه مشکل» در این کشور را شکل داده است.
قرقیزستان ضمن نداشتن موقعیت یک دولت و حاکمیت تام و کامل و عدم وجود طرح سیاست خارجی (رفتن به سراغ طرفهای مختلف در جهت جلب کمکها برای حفظ بقا را نمیتوان بهعنوان طرح سیاست خارجی دانست)، خود را به موضوع نفوذ گروههای خارجی تبدیل داده است که عمدتا دارای ویژگی گریز از مرکز هستند.
جنوب این کشور در حوزه نفوذ ازبکستان و سنتهای فرهنگی اسلامی قرار داشته و اراضی آن نیز بر اساس مبانی دیگر تاریخی جمع شدهاند. در اذهان برخی این اراضی با احیای «خانات خوقند» مرتبط دانسته میشود.
مناطق شمالی متمایل به قزاقستان میباشند. با وجود رقابتهای میان برخی از نمایندگان گروههای سیاسی قزاقستان و قرقیزستان، چنانجه پروژه دولتی به شکست مواجه و تهدید به ثبات کشور فراهم شود، این مناطق به بخشی از خاک همسایه شمالی تبدیل خواهند شد.
استان «تالاس» در حال حاضر از نظر تجاری، بحث آب و موارد بسیار دیگر با قزاقستان ارتباط فوقالعاده نزدیک دارد. افراد مسن این موضوع را با کلام ساده اینگونه بیان میکنند: چنانچه سوتی زده شود ما همه به قزاقستان سرازیر خواهیم شد، در آنجا حقوق بازنشستگی 100 دلار است و در اینجا بهمشکلات ما نمیتوانند رسیدگی کنند.
لازم بهذکر است که در جنوب قرقیزستان کمبود زمین وجود دارد ولی در شمال به تقسیم آن مشغول میباشند (عمدتا در مناطق صعبالعبور) و یا آن را غصب میکنند.
در مناطق روستایی برخلاف وجود رودخانههای کوچک و بزرگ کوهستانی همواره کمبود آب احساس میشود. بنابراین وجود بسیاری از روستاها چیزی جز مشکلات برای کشور بهبار نمیآورد.
بر اساس تئوری حمل و نقل چنانجه آهنگ رشد این مناطق از سطح ارتباط آنها با شهر مادر (پایتخت) پیشی بگیرد، شکاف و فاصله میان آنها به سرعت بزرگتر خواهد شد.
با این حال، شرایط زیر به وجود خواهد آمد: یا مناطق بدون توسعه ولی در ترکیب کشور باقی میمانند و همواره مشکلات همراه با فشارهای مردم را ایجاد میکنند و مردم نیز ضمن تقاضای رعایت عدالت اجتماعی بیشکک را محل زیست نسبتا مناسب انتخاب میکنند و یا مناطق راه توسعه خود را پیدا میکنند که بحث تئوری حمل و نقل پیش خواهد آمد. در صورت در این مسیر قرار گرفتن تحولات، با وجود جادههای خراب و اخاذیهای پلیس راه، فروپاشی کشور اجتنابناپذیر خواهد بود.
مشکلات جغرافیایی فرهنگی و جغرافیایی سیاسی قرقیزستان آنقدر جدی است که باقی مسائل را زیر سایه قرار داده است..
این مشکلات و چالشها شامل موارد زیر میباشند:
- وابستگی دائم از کمککنندگان مالی و بدهکاری رو به رشد خارجی؛
- کمکهای اقتصادی بیش از حد که مدتها پیش حیف و میل شدهاند؛
- قدرت رقابت نداشتن کالاهای قرقیزی و عدم وجود سیاستهای دقیق تجاری؛
- عدم وجود ظرفیتهای انرژی، صنعتی و غیره؛
- فرسوده و قدیمی بودن زیرساختها و در مجموع عقبماندگیهای زیربنایی؛
- ظرفیت کوچک بازار داخلی؛
- میزان بالای تعهدات اجتماعی بودجه.
با توجه به فرآیند جهانی شدن، باید صادقانه گفت که هیچ کسی در دنیا قرقیزستان را به عنوان یک کشور مد نظر ندارد.
گروه ذینفع جهانی قبل از هر چیزی با آسیای مرکزی سر و کار دارند. از این نقطه نظر، قرقیزستان به عنوان کشوری مستقل قادر به حفظ بقای خود نخواهد بود. اما همزمان میتواند به یک مرکز به اصطلاح ساختارساز و چهارراه منطقه آسیای میانه تبدیل شود.
قرقیزستان به عنوان یک کشور واحد قادر به پیوستن به پروژه جهانی اسلامی نیست زیرا شمال آن همخوانی هویتی با این تمدن ندارد.
همینطور به پروژه چین نیز به دلیل ارتباطات ضعیف حمل و نقلی و از نظر تاریخی غیرقابل قبول بودن این مسیر توسعه، امکان پیوستن ندارد.
به همین دلیل است که رهبران قبائل دموکراتیک بیشکک دوباره به تصمیماتی بازگشتهاند که زمانی اجداد آنها انجام داده بودند: همگرایی در فضای بزرگ ژئوپلتیکی و ژئواقتصادی اوراسیا.
بنابراین تلاش برای راه انداختن همکاریهای تنگاتنگ با قزاقستان و روسیه به صورت طبیعی در مسیر حرکتی تاریخی خواهد بود.
انتهای پیام/ص