انتخابات در فلسطین اشغالی در حالی به پایان رسید که هرچند احتمالا نتانیاهو بار دیگر نخستوزیر رژیم اسرائیل خواهد بود اما رای غیرقابل توجهی که ائتلاف مدنظر وی آورده است، همانطور که یک تحلیلگر نیویورکتایمز گفته است، «توبیخی تحقیرآمیز» برای وی و سیاستهای تندروانه و نابخردانه کابینهاش محسوب میشد.
در انتخابات اخیر اسرائیل، حزبی جدید سربرآورده که «یشآتید» نام دارد. این حزب که توسط یک مجری تلویزیونی تاسیس شده، 19 کرسی در کنست بهخود اختصاص داده و به مواضع میانهرو شهره شده است، هرچند که تاکنون در عمل امتحانی پس نداده است.
یشآتید همانطور که نیویورکتایمز هم اذعان کرده، تلاش کرده است تا با راستگرایان به «تضاد آنتاگونیستی» برنخورد و در ضمن، نگاهی مثبت به حسننیت فلسطینیها در مذاکرات موسوم به صلح نداشته و مذاکرات سازش را در اولویت برنامههای خود قرار نداده است.
راستگرایان در این انتخابات نیمی از کرسیهای کنست را از آن خود کردهاند و 5 کرسی از کرسیهای خود را در پارلمان نسبت به قبل از دست دادهاند. روزنامه لسآنجلس تایمز هم رای اخیر به نتانیاهو را نشانه ملامت وی از سوی اسرائیلیها دانسته است. عملکرد ناامیدکننده «لیکود و بیتینو» در انتخابات اسرائیل باعث میشود تا برای تشکیل دولت آینده دست نیاز بهسوی میانهروها دراز کند.
با این حال واشنگتنپست تلاش کرده است تا در انتخابات اسرائیل به نیمه پر لیوان نگاه کند. به نوشته واشنگتنپست، انتخابات روز سهشنبه اسرائیل، بنیامین نتانیاهو را تضعیف کرد و چشماندازی از کاهش تنشها با واشنگتن و انعطاف در تلاشهای صلحطلبانه با فلسطینیان را به بار آورد. کابینهای با مشارکت میانهروها میتواند روابط تنشآلود نتانیاهو و اوباما را ترمیم کند و به ادعای نگارنده واشنگتنپست، از انزوای بینالمللی اسرائیل که با توقف مذاکرات صلح آغاز شده بود، بکاهد.
نتانیاهو که اندکی قبل از پایان انتخابات اسرائیل، در پیامی در فیسبوک ضمن در خطر دانستن دولت حزب لیکود، از اسرائیلیها برای رای دادن به حزبش مجددا دعوت کرده بود، پس از این انتخابات از تشکیل دولتی فراگیر در سرزمینهای اشغالی فلسطین سخن گفت؛ هرچند که همه میدانند دولت آینده اسرائیل نیز راستگرا خواهد بود اما احتمالا ادبیات خود را قدری تعدیل خواهد کرد.
اما این انتخابات غیر از نتیجه، حرفهای دیگری هم برای گفتن داشت، حرفهایی که آنها را باید در دل جامعه صهیونیستی جستجو کرد.
* تاکید دائمی بر بقا، راز کسب محبوبیت در بین صهیونیستها؟
هرچند دغدغه اصلی هر موجودیت سیاسی در فضای فاقد قدرت مرکزی بینالمللی «بقا» است اما در خصوص اسرائیل، تاکید بر بقا همواره بیش از سایر موجودیتهای سیاسی بوده است. رژیم اسرائیل فاقد ریشههای اولیه بقا در خاورمیانه است، حتی اکثریت جمعیتی که «جامعه اسرائیل» خوانده میشود، ریشهای در این منطقه ندارد. یهودیان ساکن فلسطین اشغالی مردمانی از دیگر سرزمینها هستند که به امید زندگی بهتر و امنیت پای به فلسطین اشغالشده نهادهاند، حتی بسیاری از آنها همچنان دوملیتی محسوب شده و حتی دارای دو پاسپورت هستند.
از این رو، جامعه اسرائیل، فاقد سرمایههای اجتماعی معطوف به بقا است چرا که چنین سرمایههایی عموما در مسیر تاریخ بهوجود میآیند و داشتن پول یا قدرت برای ایجادشان کافی نیست. یک ملت، تنها در صورتی ملت است که دارای ریشههای تاریخی مشترک و رنجهای تاریخی مشترک باشد. صهیونیستها که هر یک از نقطهای از جهان آمدهاند، هر چند در دورانی بهعنوان یهودی در اروپا سختیهایی را تحمل کردهاند و حتی در «گتوها» نگهداری شدهاند، اما یک ملت واحد نبودهاند. پدران این جماعت با هم و در یک سرزمین نزیستهاند.
از سوی دیگر، ملیت مستلزم ثبات در گروه اجتماعی تشکیلدهنده ملت است. اجتماعی که کثیری از اعضای آن دو پاسپورت در جیب دارند، فاقد چنین خصوصیتی است.
بنابراین، تهدید اصلی بقا در خصوص اسرائیل، تهدیدی بیرونی نیست بلکه درونی است. برای متشکل نگاه داشتن یک چنین جامعه فاقد سرمایه اجتماعی، حکام مجبورند دست به «جعل سرمایه اجتماعی» بزنند.
* تهدید، بزرگترین سرمایه اجتماعی جعلی اسرائیل
سران تلآویو هم «رنج مشترک جعلی» برساختهاند و هم «سرمایه اجتماعی جعلی». نقش رنج مشترک جعلی را برای جامعه صهیونیستی، «واقعه پرابهام هلوکاست» بازی میکند. حتی بسیاری از کسانی که اصل این واقعه را میپذیرند، بر این باورند که در تعداد کشتههای آن بهشدت غلو شده است. برخی دیگر نیز آن را از اساس یک افسانه میپندارند.
بههر حال، درحالی که از جنگ بینالملل دوم تنها 68 سال میگذرد، مساله هلوکاست بهحدی به اقوال گوناگون آلایش یافته که هرگز موضوع شفافی بهحساب نمیآید.
اما ملتسازی کاری سختتر از آن است که تنها با تاکید مستمر بر هلوکاست و کر کردن گوش فلک بهواسطه آن ممکن باشد.
اسرائیل از ابتدای تاسیسش، مساله بقا و وجود تهدید خارجی را به یک سرمایه اجتماعی جعلی بدل کرده است. اسرائیلیها باید همواره زیر سایه تهدید وجودی زندگی کنند تا به آنها «احساس کاذب ملت بودن» دست دهد.
جنگهای متعدد اسرائیل در سالهای 1948، 1956، 1967، 1973 و جنگهای این رژیم علیه مقاومت اسلامی، همه به ابزارهایی برای تهدیدگرایی بدل شدهاند و حافظه تاریخی شهروندان صهیونیست را برای پذیرش تهدیدهای خارجی شکل میدهند. اینکه اسرائیل هر از گاهی دست به یک جنگ میزند، علاوه بر تمام عللی که میتواند داشته باشد، میتواند به این علت نیز باشد که این حافظه تاریخی نباید بههیچوجه تضعیف شود.
* نتانیاهو و شکست در تهدیدسازی
این رویکرد اگرچه در خصوص اسرائیل کارایی داشته است اما به قول معروف، نتانیاهو در دوران نخستوزیریاش به واقع «شور آن را در آورده است.»
افکار عمومی پدیده حساسی است که برساختن آن نیازمند مداقه فراوان است. نتانیاهو خیال کرده بود اگر برنامه هستهای ایران را چماق کند و آن را بر سر افکار عمومی داخلی و خارجی بکوبد، دستآوردهای فراوانی بهدست خواهد آورد.
این در حالی است که رهآورد دولت او در این گذار، کسب رای کمتر از شهروندان صهیونیست در انتخابات و تنش در روابط با آمریکا بود.
به عبارت دیگر، نتانیاهو به این نکته واقف نبود که بازی با تهدیدات روانی بههر حال جایی سرریز شده و اعتبار خود را از دست میدهد. وی بر اساس تجربیات سلف خود تصور کرده بود هرچه تهدید ایران را بزرگتر جلوه دهد، جامعه صهیونیستی بیشتر به سمت تفکرات راستگرایانه غش خواهد کرد در حالی که آنچه در عمل اتفاق افتاد، کاملا برعکس بود.
حتی در تبلیغات انتخاباتی هم نتانیاهو و حامیانش تلاش فراوانی کردند تا به بازی با کارت ایران بپردازند؛ یعنی همان روندی که چهار سال در دستور کار داشتند را در انتخابات نیز بهکار بردند اما کار «بیبی» به آنجا رسید که 2 ساعت مانده به پایان رایگیری، در فیسبوک از صهیونیستها برای تعدادی رای بیشتر التماس کند!
* بعید است نتانیاهو دست از تهدید بردارد
با این حال، از آنجا که احتمالا کابینه آینده اسرائیل هم کابینهای راستگرا خواهد بود و میانهروهای حاضر در آن، دنبالهرو راستگراها خواهند بود، بعید است نتانیاهو دست از تهدید ایران به حمله نظامی بردارد یا در مسیر توقف شهرکسازیها کاری جدی صورت دهد.
نتانیاهو با تهدیدات گستردهای که طی چهار سال اخیر علیه ایران مطرح کرده، بهنوعی خود را بهگوشه رینگ برده است و ترک تهدیدات مزبور، برایش هزینههای حیثیتی دارد اما به نظر نمیرسد همچنان قادر به اجرای این تهدیدها باشد.
پس از جنگ 1956، اسرائیل این درس را آموخته است که بدون حمایت ایالات متحده نباید در هیچ جنگی وارد شود و سخنان اوباما در مراسم تحلیف دومین دوره ریاستجمهوریش هم نشان از آن داشت که دولت آمریکا فعلا چندان تمایلی به اتخاذ تدابیر جنگطلبانه ندارد. انتصاب شخصی چون «چاک هیگل» به وزارت دفاع نیز مزید بر علت است.
بهناچار، نتانیاهو مجبور است تهدیدهای لفظی خود را علیه ایران همچنان ادامه دهد، اما دور از انتظار است که جرات عملی کردن این تهدیدها را در خود ببیند. وی در نبرد با نوار غزه در سال 2012 هم تنها 8 روز توانست در برابر موشکهای 600 دلاری مقاومت اسلامی مقاومت کند و تن به آتشبس داد.
دولت آینده نتانیاهو احتمالا شکنندهتر و ناکارآمدتر از دولت فعلی او خواهد بود و موضع بنیامین نتانیاهو در آن، آنقدر قوی نیست که به راحتی بتواند موتلفین خود را کنار بگذارد، بنابراین دولت آینده اسرائیل، سگی بهنظر میرسد که تنها پارس خواهد کرد و دندان گاز گرفتن ندارد.
یادداشت از علیرضا کریمی
انتهای پیام/ک.ص