به گزارش خبرگزاری فارس از تبریز، تاریخ پرافتخار روحانیت به ویژه در سده اخیر در این جهت یعنی آگاهی دادن و تقویت بصیرت مردم، چهرههای درخشان و بینظیری به خود دیده است. علمای اسلام این تکسواران پهنه مبارزه و جهاد، با همه سادگی و بیپیرایگی که در زندگی روزمره دارند به هنگام لزوم و روز مقابله با نقشههای ضدّانسانی دشمنان اسلام، شمشیر بیان بر سر بیدادگران و رهزنان راه حقیقت فرود میآورند و اگر ضرورتی باشد تا پای جان میایستند و با خون وضو میگیرند و خضاب میبندند تا با جریان خون خویش، نهال عشق و ایمانی که در دل همگان سرزده، آبیاری کرده به بار نشانند.
عارف متقی، شهید بزرگوار آیتالله مدنی از خیل این قافلهسالارانی بود که با اخلاص در راه حق، گام میزد و سرانجام خویشتن خویش را فدای دوست کرد و لقاءالله را برگزید چراکه نهایت عشق، قربان کردن خود برای عشق است، لذا ضروری میکند که فراتر از نگاههای مرسوم، این بار از زوایای اسناد تاریخی و سیاسی، زندگی سراسر جهاد و مبارزه آیتالله مدنی شناخته شود تا معلوم شود عصری که این بزرگوار در آن رشد یافته است استبداد رضاخانی و حرکتهای ضد دینیاش جامعه را در فضای خاصّی گرفتار کرده بود که رغبت و میل جوانان به علوم دینی و گرایش به حوزهها، اندک میکرد، اما او که در خانواده سیادت و دیانت زاده شده بود با پشتکاری وافر به تحصیل علوم دینی و معارف قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت رو آورده و در اندک زمان، علوم مقدماتی را پشت سر نهاد و در پای درس فلسفه و فقه سه استاد ارجمند حوزه یعنی آیات عظام آقایان حجت کوهکمری و خوانساری و امام خمینی زانو زد و از مباحث عرفانی و درس اخلاق این استادان بهرهها برد، آن گاه جهت استفاضه از محضر استادان حوزه علمیه نجف اشرف و سیراب کردن جان عطشمند خود از جاری معارف و دانش فقه و عرفان راهی این دیار گشت و به تکمیل تحصیلات عالیه پرداخت آن گاه در سطوح مختلف به تدریس پرداخته و به دستور مرحوم آیتاللهالعظمی حکیم رحمةاللهعلیه کرسی تدریس لمعه، رسائل، مکاسب و کفایه را به عهده گرفت و همزمان وارد عرصه مبارزات سیاسی با حرکتهای ضددینی و انحرافها شد.
دومین شهید محراب میگفت، اگر من آغوشم را باز نکنم آغوشهای بازشده نگرانکنندهای هست که این جوانها را دریابد و ببرد.
تاریخ گویاست که رضاخان و عوامل داخلی استعمار در ایران برای کوبیدن اسلام خصوصاً مکتب حیاتبخش تشیع، زمینه را برای فعالیت بهائیت فراهم نمودند، به طوری که در زمانی کوتاه سرمایهداران بهایی در آذربایجان به ویژه مناطق اطراف تبریز بر بعضی از صنایع از جمله کارخانجات برق مسلط شدند.
شهید آیتالله مدنی که زمانی در قم و زمانی در نجف اشرف مشغول درس و بحث بود از آشفتگیها و بحرانهای منطقه غافل نمیماند و وارد صحنه مبارزه و اصلاح و دفع شر میگشت به طوری که در سخنرانی روشنگرانهای در زادگاهش مردم را علیه طرفداران و تبلیغکنندگان بهائیت بسیج کرد و برقی که در اختیار و تصرف آنان بود مردم را از مصرفش پرهیز داده و از خرید و فروش با آنان برحذرشان داشت که در نهایت توفیق با او بود و شهر مذهبی آذرشهر را از لوث این فرقه استعماری نجات داد و در نوبت و فرصت دیگر، چون از نجف به قصد زادگاهش وارد ایران شد و در کرمانشاه شهرت و معروفیت آذرشهر را به شراب و مشروبسازی، شنید منقلب شده مردم دیار خود را خطاب قرار داده به زشتی این رفتار متوجهشان نمود.
آن گاه با مرسوم رضاخانی یعنی لباس متحدالشکل درگیر میشود و از حضور برخی با کلاه پهلوی در صف نماز جماعت، مخالفت به عمل میآورد تا اینکه پس از اقامه نماز عید فطر و ایراد خطبهها غیرت مردم به جوش آمده زمینه برچیدن کارخانه شرابسازی را فراهم میکنند.
همگامی شهید آیتالله مدنی با آیتالله کاشانی و شهید نواب صفوی، جبهه دیگری بود که عرصه جهاد و مبارزه را برای همچون شخصیتها تدارک میدید چه اینکه برخی مثل کسروی و دیگران که مجال برای توهین به مقدسات اسلامی و تمسخر ارزشهای دینی یافته بودند باید گوش مال میدیدند و از لوث وجودشان جمع و جامعه پاکسازی میشد و چون شهید نواب صفوی پا در این مبارزه یعنی اصلاح جامعه از عناصر کثیف و چرکین نهاد آیتالله مدنی به یاریش شتافت و در ادامه مبارزاتش به پول و اسلحه تجهیزش کرد. او همواره در مسائل سیاسی و مبارزه علیه طاغوت پیشگام و پیشتاز بود و در زمان رئیس جمهوری جمال عبدالناصر، در رأس هیئتی از فضلای نجف برای افشای رفتارهای مستبدانه رژیم طاغوت ایران، عازم مصر شد و موقعی نیز خود را برای مبارزه با حرکتهای ضدارزشی آلسعود آماده میکرد و به آموزشهای چریکی رو میآورد.
آیتالله مدنی نامداری در سلوک مردان علمآموخته و استادان علمآموز حوزه و خود صاحب شأن و منزلت صاحبان رساله و فتوات آن اندازه در مقام ولایت و در جذبه روح خدا غرق شده و خویشتن را در فروغ او گمشده و بینشان و نام مییابد که چون در نجف از او میخواهند رساله بنویسد در پاسخ میگوید ما تا مرجعی چون حضرت آیتاللهالعظمی خمینی داریم باید همه مروج چنین مرجعی باشیم.
و زمانی نیز در مقابل حرکتهای کمونیستی و برنامههای بعثی عراق و به خاطر پشتیبانی از فتوای مرجع جهان تشیع آیتاللهالعظمی سید محسن حکیم مبنی بر نفی اعتقادات اشتراکی و کمونیستی سردمداران عراق، هم فریاد بر میآورد و هم کفن میپوشد شاید که بهانه حرکت بشود و قدمی در سرکوبی و سرنگونی طاغوت بردارد.
چه اینکه شهید مدنی رضواناللهعلیه نخستین کسی بود که در نجف اشرف به ندای اسلامخواهی امام، لبیک گفت و با تعطیل کردن کلاسهای خود و تشکیل مجالس سخنرانی در جهت افشای چهره پلید رژیم مزدور پهلوی گام برداشت و همواره یار و یاور امام بود بلکه در کنار مراد خود مریدوار به مبارزه علیه ظلم و ستم ادامه میداد.
سفرهایی که شهید در ایام تعطیل حوزه و تابستانها به شهرها و استانها داشت عرصههای دیگری از حضور چشمگیر انقلابی این مبارزه و جهادگر الهی است و آن گاه که به تبلیغ میپرداخت و یا که در منبر رسولالله به موعظه مینشست مبارزه با مظاهر طاغوت از هدفهای برجستهای او بود و بهتر بگوییم یکی از کارهای اصلی وی بوده است که به هر جایی گام مینهاد و به هر منطقهای تبعید میشد در سرلوحه فعالیتها و حرکتهایش مبارزه با مفاسد اجتماعی و آثار ستمشاهی قرار داشت!
سخنرانی تند ایشان در مسجد جامع همدان علیه رفراندوم برای (به اصطلاح) انقلاب سفید شاه معدوم و آگاه کردن مردم به عواقب شوم آن و بسیج مردم مسلمان همدان برای شرکت در تظاهرات شهر مقدس قم، سندهایی است از بیداری این شهید بزرگوار و انجام تعهدات دینیاش که بر دوش پیوسته سنگینی داشت.
سرپرستی حوزه علمیه خرمآباد لرستان به دستور رهبر کبیر انقلاب سلاماللهعلیه و اتحاد روحانیت منطقه با محوریت این مرد مبارز، اقامه نماز عید فطر در سال 54 و ایراد خطبه و دعا برای سلامتی امام تبعیدی و نفرین به دشمنان اسلام و عاملان خواری و حقارت به مسلمین، اگر سبب تغییر محل اقامت ایشان به نورآباد ممسنی میگردد، با همه اشتیاق، پذیراست چراکه نورآباد پایگاه دیگری از سکوهای مبارزاتی او بر علیه رژیم طاغوت و بیداری امت مؤمن خواهد بود.
باری، این عالم مجاهد و عارف، به هر کجا که قدم گذاشت روح انقلاب و مبارزه را وارد آن جا کرد و تقوا و بیداری و جنبش را در این سفرها به مردم مؤمن ایران اسلامی ارمغان برد.
او هر کجا که رفت با فریادش سکوت مرگبار ناشی از استبداد ستمشاهی را شکسته، زبان کوبنده و برندهاش را چون شمشیر از نیام برکشیده در هر فرصت مناسب بر سر بیدادگران فرود آورده است.
او هر کجا قدم گذاشته فریاد بیداری سر داده و بذر انقلاب پاشیده است.
این عارف مجاهد پیوسته به عشق شهادت میزیست و در همه حال چشم به درگاه ربوبی داشت تا کی آن وعده صادق، ظهور کند لذا در آتش عشق به شهادت در راه معشوق میساخت و میسوخت به طوری که در آخرین کلامهایش یعنی در خطبههای نماز جمعه واپسین که طنین صدایش بر دلها مینشیند انتخاب آگاهانه شهادت و راه انبیا و اولیا را ترسیم میکند که این، سنت راستقامتان با ایمان تاریخ میباشد.
«من المؤمنین رجال صدقوا ماعاهدوالله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا»
که او وارث خط سرخ شهادت از خاندان نبوت و ولایت بود و این افتخار را یافت.
................................................................
حجتالاسلام والمسلمین سید محمدرضا میرتاجالدینی
...............................................................
انتهای پیام/ش10/ف4004