چکیده
در این تحقیق، یکی از بهترین روش های تربیتی، یعنی روش الگویی مورد بررسی قرار گرفته است. این روش در رفتار انبیای اولوا العزم در برابر خداوند منان به هنگام گفت و گو، درخواست و دعا به پیشگاه حضرت حق مورد دقت قرار گرفته است تا همه بهترین سبک گفت و گو، بهترین نوع سخن در برابر خدا را از این الگوهای معصوم(ع) درس بگیرند.
در ابتدا، ضمن بحث کوتاهی در باره الگو، به ادب حضرت نوح(ع)، ابراهیم(ع)، موسی(ع)، عیسی(ع) و ادب حضرت محمد(ص) پرداخته ایم. با روش تحلیل محتوا، نوع خطاب، افعال قابل استناد به خدا، خواسته های اصلی و عناوین برگزیده برای هر دعا، در این پژوهش مورد بررسی قرار گرفته است.
کلیدواژهها: دعا، دعوت، ادب، روش الگوی پیامبران اولوا العزم.
مقدمه
یکی از مؤثرترین شیوههای تربیتی روش الگویی است. نقشی که انبیا در تبلیغ و دعوت این ایفا میکردند، فراتر از ابلاغ صرف پیام به مردم بوده است. آیات شریف قرآن نشان میدهد که انبیا تنها به فکر ابلاغ پیام به مردم نبودند، بلکه در راستای دعوت خویش، همه تلاش خود را برای تغییر رفتار مردم به کار میبستند.
حضرت نوح(ع) در طول ایام تبلیغ خود، با رساندن پیام به چشم و گوش مردم، وظیفه تبلیغی خود را پایان یافته ندید، پس از آن همه سختی و مشقتی که تحمل کرد و تأثیر چندانی بر قوم خود نیافت، از خداوند متعال چاره جویی کرد. وی از خدا خواست روشی بیابد تا دعوتش در دل مردم نفوذ کند. عرض کرد:
پروردگارا، اینها مرا نافرمانی کردند و به دنبال کسی رفتند که ازدیاد مال و اولادش جز زیان به بار نمیآورد. اینها بسیاری راگمراه کردند. خدایا، چه کنم تا دعوتم بر دل آنها اثر کند و در جامعه معصیتی صورت نگیرد و بتی پرستش نشود. خدای من، اگر اینها را رها کنی، بندگانت را گمراه میکنند و فرزندانی ستمکار به دنیا میآورند(نوح:21). این تنها به حضرت نوح(ع) اختصاص ندارد، بلکه سایر انبیای اولوا العزم نیز خواستار تغییری در درون مردم بودند.
شهید مطهری میفرماید:ممکن است افرادی بپرسند، چرا قرآن این همه، امر دعوت را کار دشواری تلقی کرده است؟ همه پیام رسانیها این قدر مشکل نیست. پس باید انواع آن را بررسی کنیم. ابلاغ در یک مرتبه فقط ابلاغ به حس است. بدیهی است این پیامرسانی، کار آسانی است.
ولی آیا پیامبران که بلاغ مبین دارند، وظیفه آنها فقط این است که مطلب را به گوش مردم برسانند؟ چنین نیست، بلکه بالاتر از ابلاغ به حس و ابلاغ به چشم یا گوش، ابلاغ به عقل و فکر است؛ یعنی مطلب را باید طوری بیان کنند تا در عقل نفوذ کند. عقل، دروازهاش بسته است و جز با ابزار و مرکب برهان و استدلال و به تعبیر قرآن، حکمت، پیامی را در خود نمیپذیرد.
حال آیا ابلاغ به عقل کافی است؟ نه، این مرحله اول است. پیام الهی گذشته از اینکه در عقل باید نفوذ کند؛ باید در دلها نفوذ کند، یعنی باید در عمق روح بشر وارد شود و تمام احساسات او، یعنی تمام وجودش را در اختیار بگیرد. به همین جهت، پیامبرانند که میتوانند بشر را در راه حقیقت به حرکت درآورند. پس پیغمبران، گذشته از اینکه پیام خودشان را به عقل مردم میرسانند، کار بزرگتری میکنند که پیام را به دل میرسانند.1
این نوع ابلاغ به بیش از انذار و تبشیر نیازمند است. معنای جمله «ما ارسلناک الا مبشراً و نذیراً» این است که تو در قبال عمل زشت مردم تقصیری نداری. به همین دلیل، سخن برخی از مفسران2که گفتهاند: «مراد این است که ما تو را تنها مبشر مؤمنین و منذر کافرین فرستاده ایم، پس دیگر درباره ایمان نیاوردن کفار غم مخور»3 صحیح نیست.
رساندن پیام به عمق وجود انسانها به گونه ای که آثارش در رفتار آنها جلوه کند، اهمیت روش الگویی را بیشتر روشن میکند. الگوها در تعیین رفتار مطلوب نقش فراوانی دارند؛ چرا که مردم به دنبال این هستند که به صورت کاربردی برای بروز حالت های درونی، رفتار مناسبی را ببینند تا با انجام آن، پاسخ مثبتی به گرایش های خود داده باشند.
واژه الگو
واژه «الگو» به معنای روبُر، مدل، سرمشق، مقتدا، اسوه، قدوه، مثال و نمونه است،4 در میان معانی ذکر شده، مقتدا، اسوه و قدوه مختص انسان است، معنای مشترکی که برای این سه وجود دارد، عبارت است از فردی که به لحاظ ویژگیها و خصوصیاتش، صلاحیت یافته تا دیگران از او تبعیت و پیروی نمایند. گرچه واژه الگو، به انسان نمونه اختصاص ندارد، شامل سایر موجودات نمونه نیز میشود، اما با توجه به این که در اصطلاح روانشناسی و علوم تربیتی، معمولاً واژه «الگو» برای انسان نمونه استعمال میشود، همین واژه را البته با توجه به معنای خاص آن به کار میبریم.
در روان شناسی،اصطلاحات Social learning, Observation learning ,Modeling با این شیوه مناسبت دارد. «Modeling»، یک فن رفتار درمانی است که برای تغییر رفتار، ضمن یادگیری ادراکی و با فرصت و امکان دادن به فرد، که از یکی تقلید کند، به کار میرود. همچنین تعریف «روش و شیوه انتخاب از الگوهای رفتار بدنی و کلامی مشهود، الگوهای خاص رفتار برای تقلید »برای اصطلاح (Modeling) مطرح است. (Observation)5 learning نیز به تغییر نسبتاً مدام در رفتار، که قسمت عمده اش نتیجه مشاهده رفتار دیگری است، اطلاق شده است.6
با توجه به نقش مهم مشاهده و الگو در یادگیری، نظریه یادگیری اجتماعی شکل گرفت. بر مبنای این نظریه، که بر نقش مشاهده، تقلید و الگوبرداری از رفتارهای مشاهده شده در دیگران مبتنی است، شخص میتواند با مشاهده دیگران، از یادگیری بهره مند شود. در بحث الگو در قرآن مجید، نه تنها ما به دنبال تغییر و تعدیل رفتار، بلکه به دنبال اصلاح نگرشها و انگیزهها نیز هستیم. از سوی دیگر، تبعیت از الگوها به طور صحیح و آگاهانه، مطلوب است و انسانها از تقلیدهای ناآگاهانه و کورکورانه برحذر داشته شده اند.
با توجه به آنچه بیان شد، روش الگویی در قرآن مجید را میتوان چنین تعریف کرد: ارائه رفتار مطلوب از طریق نقل سرگذشت پیشنیان تا دعوتی عملی برای مردم جهت به کمال رساندن استعدادهای درونی باشد. اسوه های بشری و نمونه های متصل به وادی ربوبیت، انسانهایی هستند که به لحاظ استعدادهای و ویژگیها و منش و شخصیت برترِ، قابل تحسین خود، توجه دیگران را به خویش جلب مینمایند. آنان را وادار به پیروی و تبعیت از خود میکنند؛ چرا که ایشان در برخورداری از کمالات انسانی و تزین به اخلاق و فضایل، سرآمد دیگران هستند.
در علوم تربیتی، یکی از اصطلاحات بسیار رایج،«مدل رفتار»یا الگوی رفتار است که مراد از آن، طرح و مجموعه رفتاری است که شخصی آن را دارا است.7 الگو از سویی به طرحها و برنامه های گوناگون، اعم از تربیتی، اجتماعی، اقتصادی یا سیاسی گفته میشود و از سوی دیگر، به نمونه های عینی و خارجی یک طرح عملی و یا اجتماعی، اقتصادی، اخلاقی یا مذهبی، اطلاق میگردد. کاربرد آن در هر دو مورد بسیار است. در علوم اجتماعی Pattern معنای مدل،گونه و هنجار از آن برمیآید. الگو، چیز شکل گرفته در یک گروه اجتماعی است، به این منظور که به عنوان مدل یا راهنمای عمل در رفتارهای اجتماعی به کار آید.8
از نگاه کارکردی و روانی ـ اجتماعی باید گفت: الگوها آن شیوه های زندگی هستند که از صوری فرهنگی منشأ میگیرند. افراد به هنگام عمل به طور طبیعی با این الگوها سروکار دارند و اعمالشان با آنها تطابق مییابد. انسانها از طریق آموزش و جذب، در یک فرهنگ خاص شبکه ای از عادات و واکنشهایی کسب میکنند که موجب تطابق آنان با شیوه های کلی رفتار گروه باشد.9 الگو پذیری، تقلید و تربیت، مفاهیمی مرتبط و نزدیک به هم میباشند. هر سه مفهوم در روانشناسی از جایگاه ویژه ای برخوردارند. الگوپذیری زمینه و مقدمه لازم برای تقلید است، تقلید هم یکی از سازکارهایی است که تربیت از طریق آن صورت میپذیرد.
قهرمان جویی یا قهرمان پرستی یکی از جلوه های روانی است که در سرشت اولیه بشر نهاده شده است. بشر همواره در پی گمشده ای جستجو میکند، در تکاپو و تلاپوی قهرمانی پر شکوه و جلال و پیشوایی درخور ستایش است: «قهرمان پرستی را اصولاً یکی از تجلیات اصیل روانی انسان دانسته اند که در فطرت و نهاد انسان حضوری بارز دارد».10قهرمان، انسانی است ممتاز که در نظر جستجوگر و انتخاب گر خویش، از صفات ویژه یک انسان متعالی، دوست داشتنی و شایسته تقلید و پیروی، بهره دارد. امتیاز، ویژگی، کمال، بایستگی و شایستگی قهرمان، ممکن است در یک جهت یا در جهات گوناگون باشد. الگو در جوامع مختلف، عامل مهمی در صلاح و فساد جامعه محسوب میشود.
مؤمنان همواره انبیا را تجسمی کامل از مکتب یافته اند. علاوه بر این ، از گفتارشان درس آموخته اند، آنها را قهرمان صحنه های مختلف میدانسته اند و به آنان تأسی میجسته اند. با نگاهی گذرا به قرآن، به اسوه های متعددی بر میخوریم. حضرت یوسف(ع) اسوه ایستادگی در برابر شهوات است. حضرت ابراهیم(ع) قهرمان توحید است. حضرت نوح(ع) قدوه مقاومت و پایداری است. حضرت یعقوب(ع) اسوه صبر و تحمل، حضرت اسماعیل(ع) الگوی ایثار و حضرت خاتم(ص) اسوة حسنه و مقتدای همه است. این روش، یکی از مؤثرترین شیوه های تربیت و تبلیغ است.
«عملیترین و پیروزمندانهترین وسیله تربیت، تربیت کردن با یک نمونه عملی وسرمشق زنده است. الگو به مردم عرضه میشود تا هر کس به اندازه ظرفیت و استعدادش، از آن شعله فروزان نور برگیرد. اسلام، سرمشق دادن را بزرگترین وسیله تربیت میداند.»11 با توجه به این که فضای تعلیم و تربیت زیر پوشش عناصر گوناگونی قراردارد که همه آنها میتواند الگوپرداز و سرمشق ساز باشد، با این حال هیچ عنصری به اندازه مربی و معلم الگوسوز یا الگو ساز نیستند. در رفتار و رهنمودهای علمی و نظری معلمان و اصولاً مسئولان تعلیم و تربیت مدارس، به رفتار و افکار شاگردان چنان سازمان میدهد که به صورت الگو و سرمشق زندگانی آنها درآید.
اگر معلمان، فلسفة، تعلیم و تربیت مطلوب را که صرفاً متکی به مطالعات علمی و تحقیقات نظری نیست، بازیابند، متوجه میگردند که ارزش های اخلاقی و انسانی، هم وزن با ارزش های علوم و یا برتر از آن است. هیچ جامعه ای نمیتواند به زندگانی و حیات اجتماعی خود ادامه دهد، مگر آنگاه که مبانی عمومی انسان و الگوهای عالی را که سازنده عادات اخلاقی است، شناسایی کرده، خود را موظف به همگامی و هماهنگی با آنها بداند.12 امام صادق(ع) میفرماید: «مردم را با عمل دعوت کنید، نه با زبان.»13 همة حرکات، سکنات، اشارهها و حتی واژههایی که از سوی مربی، معلم و مبلغ در خلال انجام وظیفه به کار میرود، به شدت در کودکان و نوجوانان اثر میگذارد.
خداوند در آیة شریفه 2 سوره صف میفرماید: «یا ایهاالذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون.» باید بین رفتار و گفتار، همسانی و همخوانی وجود داشته باشد تا گفتار تأثیر کند. این دلیلی است بر اهمیت بیشتری که در تربیت الگویی است. باید با الگو شدن عملی، فضای پرتفاهم و مناسبی در جامعه ایجاد کرد. در غیر این صورت جوانان جامعه، با دیدن دوگانگی بین شعار و عمل، بسیار سریع از مسئولان جامعه، دل زده شده، از آنها فاصله خواهند گرفت و دیگر نه تنها به سختی به اسوهها و الگوهایی که مدعی دفاع از آنها هستند، توجه میکنند، بلکه گرایش آنها به قطب مخالف، خود به خود تسهیل میشود.
این مطلب، نشان دهنده این نکته است که روش الگویی یکی از مؤثرترین روش های تأثیرگذاری است. اگر بزرگان جامعه ای صرفاً بر شعار تکیه کنند عمل آنها همان شعارشان باشد، فرهنگ غالب بر افکار و رفتار عموم مردم، شعار صرف خواهد شد. بنابراین، اگر میخواهیم مردمی را به رفتاری مناسب بکشانیم، باید نه تنها با گفتار، بلکه با عمل، آنان را دعوت کنیم. حال تربیت الگویی را در ادب انبیای اولوا العزم در برابر خدا در قرآن را بررسی میکنیم. ادب هیأت زیبا و پسندیدهای است که طبع و سلیقه هر مؤمنی، سزاوار میداند هر عملی را مطابق آن انجام دهد.
1. ادب حضرت نوح(ع)
یکی از آدابی که حضرت نوح(ع) در محاوره با قوم خود رعایت میفرمودند، ادب در ثنای الهی بود. این یکی از مصادیق تبلیغ عملی است. از نظر مرحوم علامه طباطبایی، این نوع ادب در قرآن بسیار زیاد است. دست کمی از تبلیغ قولی ندارد، بلکه مؤثرتر از آن است.14 خدای متعال از حضرت نوح(ع) در محاوره ای که میان او و قومش واقع شده، چنین حکایت میکند: مردم به حضرت نوح(ع) گفتند: ای نوح، با ما زیاد مجادله کردی، اگر راست میگویی بلایی را که ما را بدان میترسانی بر سرمان بیاور. آن حضرت فرمود: مطمئن باشید که اگر خدا بخواهد بلا را بر سرتان خواهد آورد.
شما نمیتوانید خدا را عاجز کنید. اگر خدا بخواهد شما گمراه باشید، نصیحت من به شما سودی نمیدهد، گرچه فراوان نصیحتتان کنم. اوست پروردگار شما و به سوی او باز خواهید گشت.(هود: 34) حضرت نوح(ع) در این محاوره و گفت وگو، بلا و عذابی را که مردم فکر میکردند به دست حضرت نوح است و او را به آوردن آن میخواندند تا به خیال خود عاجزش کنند، از خود نفی کرد، به پروردگار خویش نسبت میدهد و با واگذاری مسئله به مشیت الهی، با گفتن کلمه «ان شاء» و پس از آن، با بزرگ دانستن خدا و گفتن «و ما انتم بمعجزین»، ادب را به نهایت رسانید.
حضرت از خداوند با واژه «الله» سخن گفت. واژه «ربی» را در این جا به کار نبرد؛ زیرا مدلول لفظ «الله» کسی است که هر جمال و جلالی به سوی او منتهی میشود. حضرت میخواست محوریت خداوند را در همه امور به آنان ابلاغ کند. همچنین تنها به نفی قدرت بر آوردن عذاب از خود و اثبات آن برای خدا اکتفا نکرد، بلکه این را هم اضافه کرد که اگر خدا نخواهد که شما از نصیحت من سودی ببرید، هرگز منتفع نخواهید شد. وی با این جمله، نفی قدرت را از خود و اثباتش را برای خدا تکمیل کرد. علاوه بر آن، این نفی را با جمله «هو ربکم و الیه ترجعون» تعلیل نمود.15
حضرت، با نشان دادن فقر مطلق در بندگان و مخلوقات، برای مخاطبان خود ثابت کرد که او در تمام برنامه هایش، الگوی وابستگی به حضرت حق است. با رفتار خود معنای این جمله را توضیح داد که «انتم الفقراء الی الله» شما مخلوقات، همه وابسته به خدا هستید. از جمله آداب حضرت، ادبی است که خدای متعال آن را در داستان حضرت با فرزندش نقل کرده و فرموده است: «نوح خدای خود را ندا کرد و چنین عرض کرد: «پروردگارا به درستی که فرزند من از اهل بیت من است، وعده تو هم حق است و تو احکم الحاکمین هستی».(هود: 45)
رعایت ادب در این گفتار، به این است که حضرت، تنها واقعیتی که در ذهنش بود، بیان کرد. وی چیزی که نمیدانست مصلحت او در آن هست یا نه هرگز، تقاضا نکرد. ظاهر گفتار نوح(ع) این است که میخواهد دعا کند که فرزندش از غرق شدن نجات یابد. البته شکی در این نیست، اما از تدّبر در آیات این داستان، کشف میشود که حقیقت امر، غیر از آن چیزی است که از ظاهر کلام، استفاده میشود؛ زیرا از یک سو خداوند دستور داده که او خود و اهل بیتش و همه مؤمنان را سوار بر کشتی کند و آنان را وعده داده است که نجاتشان دهد.
از میان آنان کسانی را که عذابشان حتمی بوده، استثنا کرده که یکی از آنان همسر اوست. اما فرزندش در سوار شدن کشتی مخالفت امر پدر کرد. معلوم نیست که او به دعوت پدر کفر ورزیده باشد و از دعوت او اعراض نموده باشد. پس احتمال میرود که او نیز اهل نجات باشد. از سوی دیگر، به نوح وحی فرستاده شد و حکم حتمی اعلام شد: «کشتی بساز و در باره کسانی که ظلم کردند، از من درخواست عفو مکن؛ چرا که آنان غرق شدنی هستند.» (هود: 37). سؤال این است که آیا مقصود از کسانی که ظلم کردند، خصوص کسانی است که به دعوت نوح کفر ورزیدند، یا مراد مطلق اقسام ظلم است؟
این نکته مبهم است. گویا همین احتمالات، نوح را درباره فرزندش به تردید انداخته است و به جهت همین شک و تردید بود که حضرت نوح(ع) جرأت نکرد به طور قطع نجات فرزند خود را درخواست نماید، بلکه سؤال خود را با تردید و دو دلی مطرح کرد؛ زیرا وی به برخی از عواملی که در سرنوشت فرزندش مؤثر بودند، آگاه بود. این ادبی پسندیده است که بنده از آنچه میداند، تجاوز نکند. چیزهایی که مصلحت و مفسده آن معلوم نیست، از مولای خود نخواهد. حضرت نوح(ع) تنها آنچه را میدانست و بدان ایمان داشت، بیان کرد. تنها وعده الهی را بیان کرد و چیزی برآن نیفزود.
به جهت همین ادب، خداوند نیز او را معصوم و محفوظ نگه داشت و قبل از این که کلام نوح تمام شود، به صورت احتمالی اسائه ادبی از او سربزند، خداوند کلام خود «و اهلک» را برایش تفسیر کرد. مراد از اهل، اهل صالح است، نه هر خویشاوند، فرزند تو صالح نیست. شاید هم بتوان گفت: حضرت میدانست که منظور واقعی از اهل، اهل صالح است. این منظور پس از استثنای همسر روشنتر شد. اما حضرت نسبت به کفر فرزندش علم نداشت. از باب حکم بر ظاهر امر، او را صالح پنداشته بود.
خداوند او را نسبت به واقع امر مطلع کرد؛ زیرا با توجه به آیه «ولا تخاطبنی فی الذین ظلموا انهم مغرقون»، ممکن نیست که حضرت به نجات فرزند خود با این که کافر محض باشد، رضایت دهد. این مطلب از سخن خود حضرت فهمیده میشود که عرضه داشت: «رب لا تذر علی الارض من الکافرین دیارا.» پروردگار من: هیچ کافری را بر روی زمین باقی مگذار.16 (نوح: 24). وقتی حضرت نوح(ع) پاسخ خداوند منان را شنید، پیش از آن که حاجت خود را بیان کند، با نهایت ادب در مقام توبه، که در حقیقت شکرگزاری از تأدیب الهی است، عرض کرد: «پناه میبرم به تو از این که درخواستی کنم که بدان علم ندارم»(هود: 47).
این رفتار از سوی حضرت نشان میدهد که انسان در تمام حالات باید به خداوند منان پناه ببرد. حضرت نوح(ع) در پایان سخن خود، چنین میگوید: «پروردگارا، مرا و پدر و مادر مرا و هر کسی را که با داشتن ایمان به خانه ام درآید و جمیع مؤمنان و مؤمنات را بیامرز و ستمکاران را جز بر هلاکتشان نیافزا».(نوح: 28) این ادب الهی است که پدر، مادر و مؤمنانی که به حضرت ایمان آوردند و به دعوتش گرایش پیدا کردند، از نظر دور ندارد و خیر دنیا و آخرت را برایشان بخواهد.
حال چرا حضرت ابتدا برای خود دعا کرده عرض کرد: «رب اغفر لی» و برای مردم دعا نکرد؟ آیا این گونه درخواست، شائبه خودخواهی و نوعی دوری از ادب را تداعی نمیکند. در پاسخ باید گفت: حضرت ابتدا خود را دعا کرد؛ زیرا کسی که پیشوا و جلودار مردم است، دعا به جان خویش، دعا به حال مردم است.17 پس تقدم و تأخر در دعا نیز روی حساب، طرح و برنامه است. حضرت با انتخاب جملات و گزارههایی مشخص، نحوه درخواست و دعا را به آنان نشان داد.
2.ادب حضرت ابراهیم(ع)
از جمله آدابی که حضرت ابراهیم(ع) در برابر خداوند متعال رعایت کرده است، ادبی است که قرآن مجید آن را چنین بیان فرموده است: «فانهم عدو لی الا رب العالمین» من همه معبودها جز پروردگار عالمیان را دشمن خود میدانم(شعراء:79ـ75). آنگاه حضرت در مقام توصیف رب العالمین میفرماید: «پروردگاری که مرا آفرید، هم او هدایتم خواهد کرد. پروردگاری که مرا غذا و آب میخوراند... و وقتی بیمار شوم، بهبودیم میبخشد. پروردگاری که مرا میمیراند، سپس زنده ام میکند. پروردگاری که امیدوارم خطاهای مرا در روز جزا بیامرزد.»
در این کلام، حضرت ابتدا پروردگار خود را به ثنای جمیل حمد میکند، آن گونه که ادب عبودیت اقتضا میکند. این ثنا، اولین ثنای مفصلی است که خداوند از آن حضرت حکایت کرده است. در این ثنا، حضرت که عنایت پروردگار خود را از ابتدای خلقتش تا زمان بازگشت به سوی او مورد توجه قرار داده، و خود را در برابر او فقیر و محتاج محض دانسته بهگونهای که قادر بر هیچ کار نیست. ادب دیگری که حضرت ابراهیم(ع) مراعات نموده، این است که مرض را به خود نسبت داده و گفته است: وقتی که مریض میشوم، او شفایم میدهد.
گرچه مرض هم از حوادث است و از این نظر بی ارتباط با پروردگار نیست، اما در اینجا گویا خواسته چنین ادعا کند که از خدای متعال کاری که در قضاوت بنده منفی تلقی شود نیز از خدای جمیل صادر نمیشود. دعاهایی که حضرت ابراهیم(ع) در آخر عمر خود کرده، قرآن کریم از آن حضرت چنین نقل میفرماید: پروردگارا این شهر را شهر امنی قرار ده و مرا و فرزندانم را از اینکه بتها را پرستش کنیم، دور بدار. پروردگارا! بتها، بسیاری از مردم را گمراه کرده اند. پس هر کس از من پیروی کند، او از من است. و هر کس نافرمانیم کند، تو بخشنده و مهربانی. پروردگارا ذریه خود را در بیابانی بی آب و علف در کنار بیت الحرام تو سکونت دادم.
خدایا برای اینکه نماز اقامه کنند. پس تو دلها را از مردم به سوی ایشان معطوف بدار. و از میوهها روزیشان فرما، شاید که تو را شکر گذارند. پروردگار ما! به درستی که تو میدانی آنچه را که ما پنهان میداریم و آنچه را که آشکار میسازیم. چیزی در زمین و آسمان بر خدا پوشیده نیست. سپاس خدای را که در سنین پیری اسماعیل و اسحاق را به من داد. خدای من به تحقیق شنوای دعا است. پروردگارا مرا و ذریه ام را اقامه کننده نماز قرار بده. ای پروردگار ما! دعایم را قبول فرما. پروردگارا ! مرا و پدر و مادرم را و جمیع مؤمنان را در روزی که حساب بر پا میشود، بیامرز.(ابراهیم: 36 ـ 41)
ادبی که حضرت ابراهیم(ع) در این دعا به کار برده، این است که در بیان حوایج خود، اهداف شروع خود را بهگونهای ادا میکند که هر کس میتواند از آن پی ببرد که حضرت تا چه اندازه به رحمت پروردگارش امید داشته است. به عنوان مثال، پس از این که عرض میکند: «من و فرزندانم را از این که پرستش بتها کنیم، دور بدار»، غرض خود را این گونه بیان میکند: پروردگارا! به درستی که آنها بسیاری از مردم را گمراه کردند. بیان این هدف در دعای حضرت، بیانگر این نکته است که در انتظار تعلیم و فرمان حضرت حق است و خود را موظف میداند تا منتظر دستور حق باشد. و آمادگی خود را برای هدفی که خدا میخواهد، یعنی هدایت مردم اعلام نماید.
همچنین پس از اینکه عرض کرد: «پروردگارا، اینک من ذریه خود را در بیابانی بیآب و علف در کنار بیت الحرام تو سکونت دادم، پس دلهایی از مردم را به سوی آنان معطوف بدار و از میوهها روزیشان فرما»، هدف خود را چنین بیان میکند: «شاید آنان تو را شکر گزارند». ابراز هدفی مقدس و بزرگ، برای هر خواسته ای نشانگر ادب درخواست کننده است. ادب دیگری که حضرت ابراهیم(ع) در کلام خود رعایت کرده، این است که در بیان هر حاجتی که مطرح کرده، اسمی از اسمای حسنای الهی را از قبیل«غفور»،«رحیم» و «سمیع الدعا» بیان کرد. اسم شریف «رب» را در تمامی آن حوایج، تکرار کرده است؛ زیرا ربوبیت خدا واسطه ارتباط بنده با خدای خود و فتح باب در هر دعا است.
ادب دیگر آن حضرت، این است که عرض کرد: «و هرکس نافرمانیم کند، به درستی که تو بخشنده و مهربانی.» یعنی نفرین به جان آنان نکرده، بلکه پس از کلام خود، دو اسم از اسماء الله را، که واسطه شمول نعمت سعادت بر هر انسانی است، یعنی«غفور» و «رحیم» را بیان کرده است؛ زیرا دوستدار نجات امت خود و گسترش جود پروردگار خود بود. حضرت ابراهیم(ع) پس از ثنای الهی در دعای خویش چنین میگوید: پروردگارا! مرا حکمی ببخشای و به صالحین ملحقم ساز و برای من در میان آیندگان نام نیک و ذکر جمیلی مرحمت فرما و مرا از ورثه بهشت نعیم قرار ده و پدر مرا بیامرز که وی از گمراهان بود و مرا در روزی که همه مبعوث میشوند،رسوا مساز.(شعراء: 82 ـ 86)
ادبی را که حضرت ابراهیم(ع) در این دعا رعایت کرد، این است که خواسته خود را با اسم «رب» شروع کرده است. این امر بیانگر این معنا است که مدبر همه عالم خداست. پس از آن، تنها نعمت های حقیقتی و پایدار را درخواست نمود که سرآمد آنها، «حکم» یعنی شریعت و پیوستن به صالحان و نام نیک در میان آیندگان است. این ادب بیانگر این است که از بزرگان خواسته کوچک نداشته باشد. در این جمله کوتاه، «رب هب لی من الصالحین»، حضرت چند جهت را مد نظر قرار داده است: یکی اینکه از خداوند فرزند طلب کرده است.
دیگر اینکه از شّر اولاد ناخلف به پروردگار خود اعتصام جسته است. سوم اینکه دعای خود را از وجهه یک درخواست دنیایی، به یک چهره معنوی مبدل کرده و در نتیجه، دعایی خدا پسندانه مطرح کرده است.18 اینگونه دعا کردن حضرت، به صورت عملی به مردم میآموزد که چگونه دعا را شروع کنند و چه جملاتی را به کار برند و چه نوع درخواستی را مطرح کنند که هم خواسته های دنیایی برآورده شود و هم نتیجه اخروی پیامد آن باشد.
پی نوشت:
1. مرتضى مطهرى، سیرى در سیره نبوى، ص 188.
2. ابن کثیر، تفسیر ابن کثیر، ج 5، ص160.
3. سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوى، ج 15، ص 381.
4. علیاکبر دهخدا، لغت نامه، ج 2، ص 2779.
5. على اکبر شعارى نژاد، فرهنگ علوم رفتارى، ص 244.
6. همان ص 263.
7. مصطفى عباسى مقدم، نقش اسوهها در تبلیغ و تربیت، ص 17.
8. ر.ک: آلن پیرو، فرهنگ علوم اجتماعى، ترجمه دکتر باقر ساروخانى.
9. على اکبر شعارى نژاد، فرهنگ علوم رفتارى، ص 245.
10. پاول هنرى ماسن و دیگران، رشد و شخصیت کودک، ترجمه مهشید یاسایى، ص 188.
11. محمد قطب، روش تربیتى اسلام، ص 251.
12. گوستاولبون، روح التربیة، ص 339.
13. عباس قمى، سفینة البحار،ج 2، ص 278.
14. سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان، ج 6، ص 420.
15. سید همان، ج 6، ص 420.
16. همان، ج 6 ص 380
17. همان، ج 6، ص 382.
18. همان، ج 6، ص 383.
علی حسین زاده / استادیار دانشگاه کاشان
منبع :دو فصلنامه پژوهش های تربیتی شماره 4
ادامه دارد.......................