اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها

استاد قره‌باغی در گفت‌و‌گو با فارس:

«روبه مکاره» و «عقرب جراره» بهترین صفت برای آمریکاست

خبرگزاری فارس: خواننده سرود «آمریکا، آمریکا، مرگ به نیرنگ تو» با بیان اینکه هنوز هم معتقدم که کلمه روبه مکاره و عقرب جراره بهترین صفت آمریکاست، گفت: اصلا از خواندن این سرود پیشمان نبوده و افتخار هم می‌کنم.

«روبه مکاره» و «عقرب جراره» بهترین صفت برای آمریکاست

به گزارش خبرگزاری فارس از تبریز، اسفندیار قره‌باغی، 800 سرود را برای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و کشورش یا ساخته و یا خوانده، آیا معنی این امر آن هم در سال‌های تحریم همه جانبه انقلاب اسلامی، برای کسانی که تظاهر به انقلابیگری می‌کنند، مفهوم است به بهانه مراسم بزرگداشت وی گفت‌و‌گوی مفصلی با این چهره آشنای موسیقی انقلاب انجام داده‌ایم که در پی می‌آید:

استاد، برای آغاز صحبت، مروری بفرمایید در سال‌های زندگی‌تان تا به سراغ بحث‌های جزئی‌تر برویم.

من ساعت 10 شب اول بهمن ماه سال 1322 در کوچه قره‌باغی‌ها (محله نوبر) به دنیا آمدم. به عبارتی الان 69 ساله‌ام و در آستانه هفتاد سالگی. پدرم «سالار قلی خان» از ادبا و طنزپردازان بنام شهر تبریز بود که سال 1348 دیده از جهان فروبست. مادر بزرگم نبات خانم، همسر «ستارخان» بود. دوره ابتدایی را در مدرسه پرورش در خیابان تربیت تمام کردم. مدتی را در تهران بودیم و سال 1338، مجدداً به تبریز بازگشتیم و من وارد هنرستان موسیقی شدم. سال 1343 دنبال کار اپرا رفتم و سال 1347، سرپرستی گروه اپرای تالار رودکی (وحدت) را برعهده داشتم. همزمان با این کار، سلیست هم بودم؛ خوانندگی می‌کردم. ضمن همکاری با اداره فرهنگ و هنر، در رادیو نیز فعالیت داشتم.

  استاد اگر موافق باشید به زمان‌های خیلی دور برگردیم؛ به دوران کودکی. چطور شد که به موسیقی علاقمند شدید؟

چهار، پنج ساله بودم و تنها خواننده‌ای که می‌دیدیم، روضه‌خوانی بود که در روزهای خاصی، می‌آمد خانه‌مان و روضه می‌خواند. روضه این افراد برایم خیلی جالب بود و با این که درک و سواد درستی از محتوای کار‌شان نداشتم؛ اما خیلی دوست داشتم و گوش می‌دادم. بعد هم سعی می‌کردم روضه‌خوانی این افراد را تقلید کنم. معمولاً وقتی خانواده و فامیل دور هم جمع می‌شدند، می‌خواستند این افراد را به نوعی تقلید و تکرار کنم. من هم چارپایه‌ای پیدا می‌کردم و آغاز می‌کردم به خواندن. حتی گاهی، در برخی فاصله‌ها مثلاً گریه می‌کردم و نقش آن فرد را بازی می‌کردم.

سال 1328 بود که رادیو به خانه ما آمد. رادیوهایی بودند که با باطری‌هایی به اندازه پاره آجر کار می‌کردند و وقتی تمام می‌شدند، تهیه دوباره‌شان خیلی مشکل بود. بعدها هم که برق آمد، بیشتر صرف روشنایی و لامپ‌های کم‌سو می‌شد. امکانات زندگی امروز که نبود. خوب یادم است که در زمستان‌ها، مجبور بودیم یخ حوض را بشکنیم و دست و صورت‌مان را با آب‌یخ بشوریم. راضی بودیم کتک بخوریم اما از خیر این کار بگذریم.

سال اول ابتدایی را در «مدرسه پرورش» در خیابان تربیت تبریز خواندم. مدیرش آقایی بود به همین اسم آقای پرورش و ناظمش فردی بود به اسم آقای هجیری. اینها آدم‌های بزرگی بودند که با گذشت این همه سال، هنوز هم رحمت می‌فرستم به روحشان. معلم اول ابتدایی‌مان آقای رضاپور بود که در ضمن، مسئول انتشارات رادیو تبریز هم بود. وقتی شش، هفت ساله بودم در همین رادیو برای نخستین بار آواز خواندم.

بعد هم که وارد هنرستان موسیقی تبریز شدید.

بله. مرحوم آقای «عزیز شعبانی» بنیانگذار این هنرستان بود. این هنرستان، در میدان ساعت واقع بود و در دو شیفت صبح و بعد از ظهر فعالیت داشت. صبح‌ها نوبت ما بود و بعد از ظهرها هم افراد عادی برای آموزش می‌آمدند. در هنرستان با سه تا ساز آشنا شدم. یکی ترومپت که ساز تخصصی‌ا‌م بود. در کنار آن، ویلن هم می‌زدم. پیانو هم که ساز اجباری همه هنرجویان بود. همه باید بلد بودند و می‌زدند. آموزش این سه ساز، علاوه بر آموزش‌های تئوری سایر درس‌ها بود. سال 43 از این هنرستان فارغ‌ا‌‌لتحصیل شدم. با توجه به تعهّدی که به دولت داشتیم، باید در یکی از شهرها، پنج سال خدمت فرهنگی داشتیم تا از خدمت نظام معاف می‌شدیم. من چون شاگرد اول بودم، این امکان را داشتم که خودم، شهر خدمتم را انتخاب می‌کردم. با توجه به شرایط و معیارهای آن زمان، کرمانشاه را برای آغاز خدمت، انتخاب کردم.

چند سال داشتید آن موقع؟

سال1343 یعنی 21 ساله بودم که راهی این شهر شدم. تا قبل از آن اصلاً کرمانشاه نرفته بودم. پنج سال خاطره انگیز را در این شهر گذراندم. آنجا، موسیقی درس می‌دادم. بعد از دوران هنرستان، به آواز و کر و اپرا بیشتر علاقمند شدم. به همین دلیل پس از دوران پنج ساله، راهی تهران شدم.

مدتی آسیستانت خانم «اِولین باغچه‌بان» بودم. ایشان، همسر ثمین باغچه‌بان، و اهل ترکیه بودند. معلم آواز و رهبر گروه کر را در ایران عهده‌دار بودند. همزمان، گروه کر تهران را در خیابان ارفع، پایه‌گذاری کردم و ارکستر اپرا را تشکیل دادم که با ادغام این دو، آغاز به کـار در اپرا کردم. نوازندگان این اپرا همه از بلوک شرق بودند. بلافاصله گروه کر دانشگاه را تشکیل دادم و بعد از مدتی هم رهبر گروه کر تالار وحدت شدم. گروه کر دیگری هم در صدا و سیما تشکیل دادم. ضمن آموزش پیانو، آموزش سلفژ هم داشتم که تا امروز ادامه داشته است.

اولین بار که صدایتان از رادیو پخش شد چه سالی بود؟

سال 1350، برای بازخوانی سرود «ای ایران» دعوت شدم. این سرود که قبلاً توسط استاد خالقی نوشته شده و با صدای استاد بنان اجرا شده بود، یکی از خاطرات ماندگار ملت ایران بود. من هم افتخار داشتم که در آن سال این سرود را مجدداً بخوانم.

چگونه و با کدام اثر به موسیقی انقلاب وارد شدید؟

در ماه‌های اوج انقلاب بود که قرار شد سرود «دیو چو بیرون رود...» ساخته شود. آن زمان و در فضای امنیتی شدیدی که حاکم بود، در استودیو بل، با دوستان قرار گذاشتیم و این سرود کار شد. هنوز انقلاب به پیروزی نهایی نرسیده بود و این سرودها آماده می‌شد تا در وقت پیروزی استفاده شود. من هم جزء گروهی بودم که این سرود را خواند. صدای باسِ من در بین جمع مشخص بود. بعد هم که سایر کارها با سرعت و کثرت بیشتری تولید شدند.

بعد هم که جنگ آغاز شد و کارهای حماسی و خاطره انگیز را آغاز کردید.

با همان امکانات محدود و شرایط نابسامان، آوازهایی را کار کردیم و ضبط کردیم که به جرات می‌توانم بگویم بُرد و تاثیرشان، اگر بیشتر از موشک نبود، کم‌تر هم نبود. یعنی از موسیقی به عنوان یک اسلحه کاربردی قدرتمند استفاده کردیم. زیباترین خاطراتم مربوط به زمانی می‌شد که رزمنده‌ها دسته دسته به رادیو می‌آمدند و سراغ ما را می‌گرفتند. وقتی آنها می‌گفتند سروده‌ شما را گوش می‌کنیم و با صدای شما در جبهه‌ها روحیه می‌گیریم، من خوشحال می‌شدم. معلوم بود که سرودها موثر واقع می‌شوند.

از سرودهایی که در آن دوره خواندید، کدام‌ها بیشتر در میان رزمنده ها و مردم مطرح بود؟

انصافاً همه کارهای آن مقطع، با مردم ارتباط برقرار می‌کردند. اما بعضی سرودها جایگاه خاصی در میان مردم داشت. مانند سرود «ارتش» (ارتش ای سد استوار...) که کار بسیار محکم و هیجان انگیزی بود و بسیاری از مردم در آن روزگار، اشعار و آهنگش را زمزمه می‌کردند، سرود «صف شکنان» (منم صف شکن مرد شور آفرین، نگهدار ملک و نگهبان دین) که به همراهی کر خوانده شد، سرود پیروزی (پیروز اختران...)، سرود فتح آخر (تا فتح ملت ما گامی دگر نمانده...) و... هر کدام خاطره‌ای هستند برای من.

در آن سال‌ها، موسیقی هنری بود که حساسیت‌‌های‌‌ زیادی متوجه‌اش می‌شد. با این وضع، کارهای انقلابی و ارزشی، چقدر مورد حمایت واقع می‌شد؟

اوائل انقلاب رویه ثابتی نسبت به موسیقی وجود نداشت. نوازنده‌ها و آهنگسازها و شاعرها کنار رفتند و ارکسترها از هم پاشید. رادیو هم وضعیتش بی سر و سامان بود. به خاطر دارم که حتی عده‌ای به استودیو ضبط ما حمله کردند. از طرف دیگر مسئولان، از ما انتظار ساخت کارهای سفارش شده را داشتند. فتوایی که آن سال‌ها شخصاً از امام خمینی(ره) گرفتم و همه جا ابلاغ کردم این بود که فرمودند؛ موسیقی در راه خلق و انقلاب کراهتی ندارد. که البته صدور این فتوا در آن برهه کار شجاعانه‌‌ای بود.

من بار موسیقی حماسی و ملی را به دوش کشیدم. کار رزمی و میهنی کردم، آنچه که انجام شد مانند اسلحه بزرگی علیه بیگانگان بود. در تمام هشت سال دوران جنگ ایران و عراق 800 ترانه‌ حماسی و میهنی خواندم و ساختم.

باوجود حضور پررنگ و ارتباط خوبی که با بسیاری از نامداران موسیقی کشورمان دارید، به نظرم در ارائه اثر کم کار بودید. منظورم انتشار آلبوم موسیقی در قالب سی دی و کاست است. علت این کم‌کاری چه بوده است؟

علت‌اش این است که اعتقادی به انتشار سی‌دی و کاست و این قبیل فعالیت‌های انتفاعی ندارم. همانطور که گفتم هیچ وقت به موسیقی به عنوان محل درآمد نگاه نکردم. فقط یک بار 12،13 سال پیش بود که آلبومی به نام «حرفه‌ای تازه» منتشر کردم. کاری بود که با هزینه شخصی خودم منتشر شد و همه عواید چند میلیونی‌اش- که در آن زمان مبلغ کمی هم نبود- صرف بیمارستان سرطانی شهدای تجریش شد.

با وجود کارهای متعددی که انجام داده‌اید، اما نام شما با یک اثر، پیوند ویژه‌ای خورده؛ «آمریکا، آمریکا، ننگ به نیرنگ تو». سرودی که به نظرم نسبت به سایر سرودهای انقلابی آن مقطع چند ویژگی بارز دارد. اول، حس تنفر و انزجار از یک دشمن خاص به نام «آمریکا» است و دیگر این که خواننده‌های سرودهای انقلابی آن زمان، به هیچ وجه خواننده نبودند و به صورت حسی و عاطفی سرودی را اجرا کرده بودند. برای نخستین بار یک خواننده دست به چنین کاری زد. از فضای این اثر بگویید و اینکه چگونه شکل گرفت.

این سرود، سرودی است که خشم یک ملت را از دست درازی‌ها و غارتگری‌ها و دخالت‌های آمریکا در خود نهفته دارند. باز هم درد وطن بود و خون جوانان بیگناه این مرز و بوم. سال 60 بود که در رادیو بودیم و تیم‌هایی داشتیم از شعرا، تنظیم کننده، گروه صدا و... یک شب، تهران شب سختی داشت. هر روز بمباران هوایی بود. بیشتر سرودهای ما زیر همین بمباران اجرا می‌شد.

آقای «حمید سبزواری» آمد و گفت شعری در مورد اعمال آمریکا نوشته‌ام. همان شب بچه‌های گروه زیر بمباران‌های پیاپی که نزدیک هفت موشک به تهران زده شده بود، کارهای اولیه برای اجرای این سرود را آغاز کردند.

«احمدعلی راغب» ملودی ساخت و «سیدمحمد میرزمانی» آهنگ را تنظیم کرد. در عرض 48 ساعت این سرود خوانده شد و در همه رسانه‌ها پخش شد. به هر حال آن دوره در عرض یک سال 103 تولید سرود ملی - میهنی داشتم.

اعتقاد دارم آمریکا لایق این بد و بیراه‌ها و حتی بسیار بدتر از اینهاست.

با گذشت این همه سال،نظرتان حالا در مورد این سرود چیست؟ فکر می‌کنید اثری بود با توجه به شرایط و جو سیاسی دهه شصت؟

این سرود زیباترین ناسزاها در حق آمریکا بود. هنوز هم معتقدم که کلمه «روبه مکاره» و «عقرب جراره» بهترین صفت برای آمریکا است. ببینید در خاورمیانه چه‌ها می‌کند و می‌دانید که چه با ما کرده‌اند از 28 مرداد به این سو و می‌دانید که داستان انقلاب و جنگ و موضع آمریکا چه بود و چه حیلت‌هایی در سال‌های انقلاب علیه ملت ما به کار بست. بعد حمایت‌اش از صدام و امروز سیاست‌اش در خاورمیانه و نسبت به ایران. بنابراین اصلاً پشیمان نیستم و  از اجرای این سرود خوشحالم.

مدتی پیش بود که برخی پایگاه‌های اینترنتی، از قول شما نوشتند که راضی به پخش سرود امریکا امریکا نیستید. قضیه چه بود؟

بله؛ گاه گداری برخی از رسانه‌ها عنوان می‌کنند که قره‌باغی دیگر سرود  «آمریکا آمریکا ننگ بر نیرنگ تو» را نخواهد خواند یا اینکه از قول من مطرح می‌کنند که «دیگر این سرود را پخش نکنید». اینها مطالب کذبی است که به من نسبت داده می‌شود.

من قصد تنش ندارم و گرنه این مطالب که از سوی مطبوعات و حتی در رسانه بخش فارسی بی بی سی متعلق به انگلیس مطرح می‌شود قابل تعقیب و شکایت هستند.

من حتی در سالی که گذشت (سال90) رفتم صدا و سیمای جمهوری اسلامی و سرود آمریکا، آمریکا را بازخوانی کردم تا با کیفیت مطلوب‌تری در آرشیو بماند و مورد استفاده قرار گیرد. خودم معتقد بر این هستم و تا زمانی که امریکا وجود دارد و سیستم و حکومتش به جهانخواری و دست‌درازی در هر گوشه  کره زمین ادامه می‌دهد، این سرودها را خواهم خواند. اصلاً چرا ما این را نخوانیم؟ مگر کلماتش جز حقیقت چیز دیگری را اذعان می‌کند؟ دزد جهان خواره، دیو ستم باره، عقرب جراره، روبه مکاره و... اینها در مورد آمریکا صدق می‌کنند؛ نه تنها 30 سال پیش بلکه 100 سال دیگر هم این صدق خواهد کرد.

شما اخیراً هم کار جدیدی را با موضوع اعتراض به آمریکا اجرا کرده‌اید با این آغاز که «نفرین به تو تندیس آزادی». در مورد این کار توضیح دهید و اینکه چطور شد این کار را اجرا کردید.

بله؛ اواخر سال90 و چند روز بعد از حادثه ترور دانشمند جوان هسته‌ای کشورمان، به همت گروهی از هنرمندان تبریزی، سرود «تندیس آزادی» را اجرا کردم که در آن هم آمریکا ستیزی محوریت دارد. مفهومش این است که هر جا فتنه‌ای وجود دارد و خونی ریخته می‌شود، تو (مجسمه آزادی) با آن هیبت ایستاده‌ای و داری لبخند میزنی. شعر این سرود از شاعر جوانمان، رضا شیبانی و آهنگش هم از غلامرضا میرزا‌زاده است. حمیدرضا چشمه خاور هم زحمت تنظیمش را کشید. به‌نظرم کار خوبی از آب درآمد.

در این اثر هم نفرت از آمریکا موج می‌زند

خب؛ آنها در روز روشن می‌آیند و جوان این مملکت را ترور می‌کنند و بعد هم می‌روند از دموکراسی و آزادی حرف می‌زنند. تازه از ما انتظار دارند که از آنها متنفر نباشیم! چرا نباید از چنین عمل غیر انسانی‌ای متنفر بود؟ ما که جنایت نکرده‌ایم. ما فقط سرودش را خوانده‌ایم و لابد به خاطر این کار، مستوجب عقوبت خواهیم شد و دستی از آستین اسرائیل بیرون آمده و اسفندیار قره‌باغی را به خاطر خواندن سرود ترور خواهد کرد! من تنها نیستم که ترور شوم و کار تمام شود. صدها اسفندیار قره‌باغی متولد خواهند شد.

دو اثر شاخص دیگر، جایگاه فوق‌العاده‌ای در فعالیت سال‌های اخیر شما دارند: «سمفونی خلیج فارس» و «سمفونی ارس». در این بین، به نظرم سمفونی ارس بات وجه به خاستگاه بومی و اجرای دو زبانه آن جایگاه ویژه‌ای دارد. از ارس برایمان بگویید. منطقه‌ای که موج موج بستر رودش، برای ما آذری زبان‌ها پر از خاطره است و افسانه.

ارس و خلیج فـارس پاره تن این وطن هستند، به هر زبانی که می‌خواندیم فرق نمی‌کرد. من در سمفونی ارس با یک کمانچه وارد ریتم آذری شدم و با یک ساز محلی خلیج فارس (نِی همبان) ملودی را بندری کردم و نشان دادم که همه جای ایران باید سرای ما باشد. سمفونی ارس، اثری بود که به سفارش مسئولان منطقه آزاد ارس ساختم. کار موسیقی آن با خودم بود.

همان طور که گفتید این سمفونی از معدود سمفونی‌های دو زبانه است که نیم اول آن فارسی است و شعرش را هم آقای «کریم فرشاد» سروده است.

در قسمت کرال از هنرجویان خودم استفاده کرده‌ام. نیمه اول ادامه پیدا می‌کند تا این که با وارد شدن یک کمانچه آذری به گروه، نیمه دوم آن آغاز می‌شود و سمفونی به صورت آذری و با صدای آقای «امیر سپهر» اجرا می‌شود. قسمت‌هایی از شعر «حکیم نباتی» هم در نیمه دوم این سمفونی آمده است. سعی شده در این سمفونی بیشتر باورهایی که گفتید، بیاید ولی در نهایت سمفونی، با ایجاد یک افق روشن و امیدوارکننده از آینده اقتصادی و اجتماعی این منطقه به پایان می‌رسد.

استاد به نظر می‌رسد که در سال‌های بعد از دفاع مقدس، موسیقی دچار افت شد. با این نظر موافقید؟ اگر موافقید دلایلش را بفرمایید.

موسیقی در دوره دفاع مقدس، در اوج بود؛ هم از حیث آهنگسازی، هم از جهت اجرا و حتی شعر و کارهای بسیار قوی و تاثیرگذاری ساخته شد. اما متاسفانه به اعتقاد من، در سال‌های بعد از جنگ، موسیقی که به نام موسیقی انقلاب بود مورد بی‌توجهی قرار گرفت و کم‌کم از آن دوره طلایی فاصله گرفتیم. دلیلش هم این بود که کسانی بر مسند موسیقی قرار گرفتند که اطلاعی از جایگاه هنر و موسیقی نداشتند و نتوانستند اهمیت توجه به موضوع موسیقی را دریابند.

مسئولان بعد از جنگ، نوعی موسیقی را مورد حمایت قرار دادند که چندان تناسبی با آرمان‌های انقلاب و مردم نداشت. اشخاصی مورد ارج و قرب واقع شدند که سواد موسیقی و توان هنریشان در شان ملت ایران نبود. کارهای درجه پایینی به نام موسیقی عرضه شد که ذائقه مردم را عوض کرد. البته مردم کارهای خوب و فاخر را خوب می‌شناسند.

 شما اشاره کردید که بیش از 800 اثر تولید کرده‌اید، اما ما تعدادی بسیار انگشت شماری از این کارها را در بیرون می‌بینیم. این آثار الان کجا هستند؟

آرشیو ارزشمندی که در طی سه دهه گذشته بر جای مانده، با تاسف فراوان در دسترس مردم نیست. نمی‌دانم چرا این آرشیو دارد خاک می‌خورد و کسی به سراغش نمی‌رود. اینها در مرکز موسیقی و سرود صدا و سیما موجود است و می‌شود از آنها در مناسبت‌های مختلف استفاده کرد اما این اتفاق نیفتاده است. حتی می‌شد گنجینه موسیقی انقلاب را به صورت کامل منتشر کرد تا در معرض بهره‌برداری مردم عزیزمان و علاقمندان موسیقی قرار گیرد که هیچ کاری در این زمینه نشده. به نظر من حتی باید برخی آثار آن دوره، توسط گروهای بزرگ موسیقی، بازخوانی و بازسازی شوند تا برای نسل‌های آینده باقی بمانند.

از اینکه این فرصت را در اختیار ما قرار دادید متشکریم و  سخنان پایانی‌تان را می‌شنویم.

خانه‌ی عشق‌تان آباد

یکدلی بر شما مبارک باد

عشق یعنی ترانه‌ی توحید

سفری بیکرانه تا خورشید

حرمت عشق را نگه دارید

این خدای رنگ را نیازارید

 

----------------------------

گفت‌و‌گو: فرشید باغشمال

----------------------------

انتهای پیام/ر10/ف4004

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول