به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، بعدالظهر دیروز برنامه نقد کتاب «جانستان، کابلستان» در فرهنگسرای فردوس تهران برگزار شد. در این نشست علاوه بر نویسنده کتاب اسدالله امیری رایزن فرهنگی افغانستان نیز حضور داشت و شعرا، نویسندگان و موسیقیدانان افغان مقیم تهران نیز گرد آمده بودند. در ابتدای این جلسه کتاب «جانستان کابلستان» با حضور امیرخانی مورد نقد و بررسی قرار گرفت.
* امیرخانی: بعد از انتشار کتاب افراد زیادی به افغانستان سفر کردهاند
امیرخانی سخنان خود را با بیتی از علی معلم آغاز کرد که اشاره به گستردگی مرزهای فرهنگی ایران تا هند داشت و در خصوص نگارش «جانستان کابلستان» گفت: سوالی که برای من نویسنده ایجاد می شود این است که مرزهای ایران با کشورهای همجوار تا چه اندازه قابل گسترش هستند و چه مقدار از حقیقت برخوردار هستند. یکی از دلایل پرداختن من به این سفرنامه نیز همین بود. مرزهای میان ما و افغانستان ساخته دست من و شما نبوده است. روزی که من سراغ افغانستان؛ برادر و پاره تن خودمان رفتم بدنبال این بودم که روزگاری که این خط سیاه موجود در نقشه وجود نداشت، میان این دو فرهنگ چه می گذشت؟ از نگاه من میان این دو فرهنگ کلمه عبور می کرد و اشعار حافظ و سعدی از ایران به سوی افغانستان میرفت و از آنجا اشعار بیدل و صائب به این سو میآمدند.
* اهل فرهنگ میتوانند خطوط سیاسی را کمرنگ کنند
نویسنده کتاب «بی وتن» ادامه داد: این خط مرزی بود که واردات و صادراتش فقط کلمه بود. اما از نگاه تاریخی که به این مسئله ورود پیدا کنیم می بینیم که آب که مایه حیات است از افغانستان(هیرمند) به سوی ایران می آمده و گندم که قوت جان بود از سیستان به آن سو می رفت. اما امروز از این خط چه عبور میکند؟ آیا آنچه از این خط عبور میکند مایه خوشحالی ماست یا نه؟ این خط امروز شکل دیگری پیدا کرده و در روزگاری که انسانها به این سو میروند که خطوط را کم رنگتر کنند، وظیفه ما اهالی فرهنگ این است که این خطوط را کمرنگتر ببینیم. اگر در دنیا کشورها خط خطیهای خود ساخته را حذف میکنند و مثلا چیزی مثل اتحادیه اروپا شکل میگیرد، جان اتحادیه یا به تعبیری دیگر خون اتحادیه اروپا «پول مشترک» است. بین این تن پاره پاره چه خونی باید جریان پیدا کند؟ قطعا اقتصاد وجههای نیست که این مرز سیاسی را کمرنگتر کند. آنچه میتواند این مرز سیاسی را کمرنگتر کند فرهنگ است و من به عنوان یک نویسنده معمولی فرضم این بوده که این مرز را کمرنگتر نشان دهم و کاری که به نظر میرسد از عهده اهل فرهنگ بر میآید.
نویسنده کتاب «من او» در خصوص طرح جلد کتاب عنوان کرد: طراح کار آقای قریبپور هستند و من به عنوان نویسنده چندان در کار طراحی جلد نظری ندادم زیرا دوست هم ندارم که طراح در خصوص متن من نظری داشته باشد. طراح جلد بدنبال این بودند که نشان دهند این خاک از زر ساخته شده و به همین دلیل نقشه این کشور بر روی جلد به رنگ طلایی دیده میشود.
*افغانستان با ایران همفرهنگ و همزبان است/رسم جوانمردی نبود تنها به این کشور بروم
امیرخانی در خصوص سفر با خانواده به افغانستان نیز گفت: از آنجایی که این کشور هم فرهنگ و همزبان ما محسوب میشود، پس در نتیجه این رسم جوانمردی نبود که تنها پا به این مکان بگذارم و دوست داشتم خانوادهام هم در حضور من باشند. بعد از انتشار کتاب بیش از 100 نفر به من مراجعه کردهاند و عنوان کردهاند که تصمیم دارند خانوادگی به افغانستان سفر کنند که در بین آنها نزدیک به 30 نفر این سفر را انجام دادهاند. سفر به افغانستان یکی از شیرینترین سفرها برای ایرانیها میتواند باشد.
نویسنده کتاب « ناصر ارمنی» در پاسخ به این پرسش مجری برنامه که چرا این اثر را کتابت کرده گفت: من تا روزی که به مزار شریف رسیدم و تا لحظهای که از پرواز جا ماندم بنا نداشتم سفرنامهای بنویسم. بیشتر این سفر را انجام داده بودم تا دانستههای ذهنی خودم را افزایش دهم. اما در آن لحظه بود که به این نتیجه رسیدم نکات جدیدی برای مردم هست و من میتوانم برای آنها بازگو کنم و از پنجره غبار گرفتهای که میان ما و افغانستان وجود دارد غبارروبی کنم. حس نوشتن این سفرنامه در اواسط سفر به من دست داد و این گونه نبود که با برنامه دست به این سفر بزنم و مطمئنا اگر قصد نوشتن از پیش بر من معلوم میشد، از ترفندها و تمهیدات دیگری سود میجستم.
نویسنده کتاب «نفحات نفت»در خصوص رسم الخط خود در این کتاب و دیگر کتابهای دیگرش عنوان کرد: این سوال سر جهازی است که در هر جلسهای از من خواسته میشود در خصوص آن توضیح دهم. من نزدیک به 17 سال است که به این شیوه مینویسم و تا به امروز هم به آن پایبند هستم. در جدانویسی به نظر میرسد خط ماشینی در متونی که ما میخوانیم و مینویسیم بر خط نوشته شده با دست غلبه دارد. در تعریف مایکرو سافت word عنوان شده که یک واژه معنایی متحد چیزی است که بین دو فاصله قرار می گیرد. این تعریف به من اجازه میدهد که راحت تر این کار را انجام دهم. دلیل آن هم از یک سو به گسترش زبان فارسی مربوط میشود و از سوی دیگر به خطراتی که این زبان را تهدید میکند. این امر نگرانیهایی را در من ایجاد کرده و به همین دلیل دست به این سبک نوشتن زدهام. ما در حوزه لغت سازی عملکرد خوبی نداشتهایم برخلاف برادران عرب زبان که به دلیل تصریف کلمات خیلی سریع دست به جعل کلمه میزنند شاید جدا نویسی کمک کند که ما ریشههای کلمات را بهتر بشناسیم و در آن سو بتوانیم معادلات بهتری را برای کلمات بیگانه بسازیم. اما من فقط در حوزه کتابهای خودم دست به این کار می زنم و شاید اگر من مسئول روزنامه، پایگاه اینترنتی و ... بودم دست به این کار نمیزدم.
* نگاه به افغانستان ترحمبرانگیز نیست/نگاهی مهربانه به سوژهای کوچک در کشوری بزرگ است
امیرخانی در خصوص دوگانه شدن نثر از اواسط کتاب تا انتها گفت: این تغییر زبان تعمدی است. راوی که اینجا نویسنده هم هست عملا تحت تاثیر زبان کشور مقصد قرار میگیرد و آرام آرام در متن و تنه سفرنامه کلمات برادران و خواهران افغانی زبان را مشاهده میکنید.
او در پاسخ به پرسش مجری برنامه در خصوص نگاه ترحمانگیزش به افغانستان در کتاب گفت: نگاه من به هیچ وجه ترحمانگیز نیست. این نگاه، نگاهی مهربانه به سوژهای کوچک در کشوری بزرگ است. البته احساسی بودن متن اثر هم بیشتر بازمیگردد به اینکه من مدت زمان کمی در افغانستان بودم و اگر کس دیگری که مدت بیشتری را در آنجا سپری کرده بود و تصمیم به نوشتن میگرفت، متن بهتری از من مینوشت.
* وقتی به افغانستان رفتم احساس کردم وارد خانه خودم شدم
در پایان نیز امیرخانی در خصوص سفر بدن هماهنگی و بدون دعوت به افغانستان گفت: اگر به مجلسی من را بخوانند، حتما باید من را دعوت کنند. اگر به شهری بروم دوست دارم به آن شهر دعوت شوم و در دنیا فقط یکجاست که انسان بدون دعوت به آنجا میرود و هیچ کدورتی از این بایت پیدا نمیکند و آنجا جایی نیست جز خانه انسان. من وقتی به افغانستان رفتم احساس کردم وارد خانه خودم شدم و در خانه خودم لازم نیست کسی من را دعوت کند.
انتهای پیام/و