به گزارش خبرگزاری فارس، کتاب "بازجو" نوشته "گلن ال. کارل" که خود از بازجویان سازمان سیا بوده روایتی از سازمان سیا و عملکرد آن در قبال مظنونین به عملیاتهای به اصطلاح تروریستی است.
این کتاب داستانی از مهمترین مأموریت نویسنده در طی دوران بیست و سه ساله خدمتش به عنوان عضوی از سرویس مخفی سازمان سیا به شمار میرود.
کتاب بازجو که داستان ناراحتی و ترس و سردرگمی است، ارایه کننده نگاهی تکان دهنده و ترسناک از دنیای جاسوسی مرکز حقوق بشر جهان! است.
کارل به مدت بیست و سه سال به عنوان یکی از اعضای سرویس مخفی سازمان سیا مشغول بود که در سال 2007 و هنگامی که پست معاونت افسر اطلاعات ملی در امور تهدیدات فراملی را برعهده داشت، بازنشسته شد و اکنون در واشنگتن زندگی میکند.
خبرگزاری فارس به جهت تازگی، سندیت و اهمیت موضوع اقدام به ترجمه کامل این کتاب نموده که بصورت سلسلهوار منتشر میشود.
* تلاش یک جاسوس دو جانبه این است که عمداً اطلاعات گمراه کننده ارایه کند
آن مرد داوطلب ناخوانده و آراسته دوباره نزد ما بازگشت تا اطلاعات در اختیار ما قرار دهد. من و جاش [یکی از همکاران در دفتر منطقهای سازمان سیا] بار دیگر به دیدار او رفتیم. جاش اندکی وسواس به خرج میداد و تلاش داشت همه چیز را ردیف کند زیرا هنوز دیدار با این دست افراد برایش تازگی داشت. آن مرد آراسته یک بار دیگر با اراده و مصمم نشان میداد. از این که مجدداً با او ملاقات میکردم، خوشحال بودم. پرونده از نظر کار اطلاعاتی بسیار سرراست بود، از آن دست کارهایی بود که من به مدت چندین سال انجام داده بودم و هیچ یک از جنبههای دردسرساز پرونده بازجویی را که زیر دستم بود، نداشت.
آن مرد آراسته گفت: من اطلاعات بیشتری دارم.
اگر آن چه که آن مرد برایم تعریف کرد، درست بود برای امنیت ملی آمریکا بسیار با اهمیت میبود. از این جنبه خبر خوبی بود.
بعد از آن او شروع به توضیح دادن نحوه دریافت آن اطلاعات کرد. اما از این جنبه خبر خوبی نبود. همانند بسیاری از افراد دیگری که به ما اطلاعات میدادند آن مرد داوطلب آراسته نیز به هیچ عنوان نتوانست مرا متقاعد سازد که نسبت به خطری که او از آن دم میزند آگاه است و نتوانست حساسیت خاص ما را برانگیزد.
با این حال آن مرد داوطلب موافقت کرد کاری را که ما میخواهیم، انجام دهد. به نظر من توضیح او درباره این که چطور توانسته اطلاعات را به دست آورد، میتوانست نشانهای دال بر درستی حرفهایش باشد. این برداشت از آن دسته اشتباهاتی بود که معمولا آدمهای تازه کار و ناشی انجام میدهند. دلیلی نمیدیدیم یک جاعل یا یک فرد تحریک کننده بخواهد چنین رفتار احمقانهای را در توضیح اعمال و کردارش به ما بقبولاند. یک فرد جعلی یا یک جاسوس دو جانبه بیشتر تمرکز خود را بر ارایه عمدی اطلاعات گمراه کنندهای میگذارد که دوست دارد ما آن را به روسای خود گزارش کنیم. اما کسی چه میدانست؟ شاید او یک جاسوس دو جانبه آرام بود.
* آمریکا از این جهت گول اطلاعات درباره عراق را خورد چون مطابق با خواست مقامات بود
....................... (سانسور). به هر حال تمایل داشتم که او [فرد داوطلب] را به عنوان یک فرد با اطلاعات درست قبول کنم. اما تصمیم رسمی ما این بود که فعلاً باید با در نظر داشتن این احتمال کار خود را پیش ببریم که شاید او یک عامل تحریک یا بخشی از عملیاتی برای ارایه اطلاعات گمراه کننده از سوی سرویس اطلاعاتی .... (سانسور) باشد که با هماهنگی و سازماندهی بسیار دقیقی وارد شده است. ما در عملیات مخفیانه خود دوباره با یک معما مواجه شده بود مبنی بر این که آن مرد داوطلب اطلاعات مهم و منحصر به فردی در اختیار ما قرار داده یا خیر. اما او تنها منبعی بود که این اطلاعاتی داشت.......... (سانسور). تکیه به یک منبع اطلاعاتی واحد کار بسیار خطرناک است. ما میبایست تصمیم میگرفتیم آیا میتوانیم این اطلاعات را که مربوط به مسئله مرگ و زندگی، جنگ و صلح بود و برای حفظ جان آمریکاییها اهمیت داشت را در اختیار سیاستگذاران و سربازان خود قرار دهیم. اطلاعاتی که در عین حال میتوانستند جعلی باشند و امکان داشت زنان و مردان و سیاستهای آمریکا را در معرض عملیات یک دشمن ناشناس قرار دهند.
درست در همان زمانی که آن داوطلب آراسته به ناگهان و بطور ناخوانده وارد شد، یک منبع بدنام موسوم به "کروبال" CURVEBALL اطلاعات مهمی درباره آن چه که برنامه تسلیحات کشتار جمعی عراق خوانده میشد، ارایه کرد و این اطلاعات سران نومحافظهکار آمریکا و عناصر جامعه اطلاعاتی را به این خاطر فریب داد چون که انتظارات و اهداف از پیش تعیین شده آنانی که این اطلاعات را دریافت میکردند را تامین میکرد و به ستون و اساسی بدل شد که بر اساس آن توجیه حمله به عراق بنا نهاده شد. این امر به رغم این امر صورت گرفت که بخش مدیریت عملیات سازمان سیا به شدت با آن مخالفت کرده بود و به رغم این واقعیت که کروبال تنها منبع اطلاعاتی برای آن اطلاعات حساس و باارزش به شمار میرفت. البته بعدها معلوم شد که او یک جاعل و شارلاتانی بود که بخش مدیریت عملیات سازمان سیا بر آن تاکید داشت.
* تأیید مستقل درستی اطلاعات دریافتی از امور اصولی کار ما بود
اگر چه من و کسانی که در پرونده آن فرد ناخوانده آراسته شرکت داشتند از وجود فردی به نام کروبال اطلاعی نداشتیم اما مسئله اصلی برای ما در میدان عمل این بود که به درستی و تأیید مستقل موضوع رسیدگی کرده و بررسی کنیم آیا باید ادعاهای مطرح شده از سوی آن فرد داوطلب را به گزارشهای اطلاعاتی خود بیاوریم یا خیر (البته میزی که در ستاد سیا در ارتباط با این امر فعال بود از همه گزارشها درباره مظنونین و موضوعات که آن فرد داوطلب مدعی بود درباره آن موضوعات اطلاعاتی دارد، خبر داشت و بهتر از ما میتوانست هر یک از گزارشهای دریافتی را ارزیابی و تحلیل کند.) تعیین حسن نیت اطلاعات و تصمیم گیری درباره این که آیا اطلاعات به درد منتشر شدن میخورد یکی از بخشهای استاندارد و تعیین کننده در این پرونده بود.
* شغل ما این بود که هیچ چیزی را باور نکنیم
آن فرد ناخوانده خوش پوش یک بار دیگر به کشوری آمد که من در آنجا مشغول فعالیت بودم.
او به ما گفت: باورم نمیکنم که به اینجا بازخواهم گشت.
من این جمله را به نوعی اعلام خطر تصور کردم.
توضیح آن هر چه باشد................... (یک پاراگراف سانسور شده توسط سیا). من میبایست پرونده کپتوس [عنوانی که در سازمان سیا برای اطلاق به عضو ارشد القاعده که دستگیر شده باشد، استفاده میشود] را اداره میکردم و همکارم "جاش" مسئولیتهای خاص خود را داشت. به هر حال ما افسرانی نیز داشتیم که به ما همکاری داشتند.
آن فرد داوطلب آراسته موافقت کرد هر اطلاعاتی که بتواند به دست آورد، ارایه کرده و هر آن چه که همکاران بخواهند، انجام دهد. ما برای تست آن فرد ترتیبی دادیم که ......................... (یک پاراگراف سانسور شده توسط سازمان سیا). من در آخرین ملاقاتم با آن فرد داوطلب ترتیبات لازم را هماهنگ کردم. در همان زمان نیز فشار خود را بر کپتوس بیشتر کردم و در عین حال برای آن چه که تحویل گرفتن کپتوس دوم [عضو دیگر ارشد القاعده که دستگیر شده بود] خوانده میشد، آماده میشدم. آن فرد ناخوانده هیچ اطلاعی از این امر نداشت که من قرار است کشور را برای مدتی ترک کنم، اما .................. (سانسور). اگر او همانطور که برایم توضیح داده بود در راستای کسب و کار عادی خود به همه این کشورهایی که گفته بود، سفر کرده و به جاهایی رفته بود که من به مدت چندین هفته در آنجا بودم، چرا و به چه علت دوباره به این کشور سفر نکرد؟ کسی چه میدانست؟ شاید دلیل خاصی برای این امر وجود نداشت.
تقریباً درستی همه آن چه که او به من گفته بود، بررسی شد. اما نه همه جزئیات. ما میبایست جانب احتیاط را رعایت میکردیم و به همه چیز شک میکردیم و تقریباً هیچ چیزی را باور نمیکردیم. این شغل ما بود که مبادا گول بخوریم. نباید در عملیات اطلاعاتی بخصوص مسایلی که به جنگ مربوط میشود، زیادهروی کرد و از حد معمول تجاوز کرد. از این رو با آن فرد داوطلب آراسته خداحافظی کردم و تشکر گرم خود را از اقدام وی در نجات جان انسانها ابراز داشتم و با ستاد و ایستگاههایهایی که در این کار مشارکت داشتند نیز مسایل کلی را در میان گذاشتم نه مسایلی که ما هنوز درباره آنها اطمینان نداشتیم و جانب احتیاط را رعایت میکردیم.
* سیا به انتشار اطلاعاتی که افراد داوطلب به من داده بودند، خاتمه داد
بعد از پایان جلسه، من و جاش از پلهها بالا رفتیم تا رئیس ایستگاه منطقهای را در جریان امر قرار دهیم.
در حالی که از آن راهروی خلوت پیش میرفتیم، از جاش پرسیدم: نظرت چیست؟
او پاسخ داد: نمیدانم چه بگویم.
میبایست حس هیجان خود را درباره پرونده مخفی نگاه میداشتم تا مبادا همه به من به چشم یک احمق نگاه کنند که این خطر را که ممکن است گمراه شده باشد، نادیده گرفته است.
جرأت به خرج داده و گفتم: به نظر من حرفهایش محتمل و قابل باور است.
در پیام اطلاعاتی به ستاد و دیگر ایستگاههای مرتبط به آنها اطلاع دادیم که تنها بخشی از موضوع پرونده را به اطلاع آنها رساندهایم و هنوز تردیدهای که درباره پرونده داریم را ارایه نکردهایم.
من هرگز آن مرد داوطلب آراسته را دوباره ندیدم. پرونده به مرز فراتر از آن چه که لازم بود بدانیم، ورود کرده بود. به هر حال، برای مدتی اداره این پرونده را در دست داشتیم و تلاش کردیم اطلاعاتی که ارایه کرده بود را راستی آزمایی کنیم. به نظر من سازمان سیا مدت چندانی از ورود من به پرونده نگذشته بود که تصمیم گرفت به توزیع گزارشهای اطلاعاتی که من با توجه به اطلاعات ارایه شده توسط آن فرد داوطلب ارایه میکردم، خاتمه دهد. .............................. (یک پاراگراف سانسور شده توسط سیا). تا به امروز، من نتوانستهام بفهمم که آیا آن فرد داوطلب در ارایه اطلاعات صادق بوده و این که ما جان آدمها را نجات دادهایم یا خیر. این که آیا او صادق، فریبکار یا دروغگو بوده است؟ باور من این است که صورت اول درست بوده است.
ادامه دارد...
انتهای پیام/ص