اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

بین الملل  /  آمریکا، اروپا

سازمان سیا به روایت بازجوی سیا – 36

سیا بی‌اطلاع از میزان دخالت یک فرد در اقدامات تروریستی اقدام به ربودن آدم‌ها می‌کرد

خبرگزاری فارس: سازمان سیا بی‌اطلاع از میزان دخالت یک فرد در اقدامات تروریستی و فقط در صورت مشکوک شدن به شخص، اقدام به ربودن آدم‌ها می‌کرد.

سیا بی‌اطلاع از میزان دخالت یک فرد در اقدامات تروریستی اقدام به ربودن آدم‌ها می‌کرد

به گزارش خبرگزاری فارس، کتاب "بازجو" نوشته "گلن ال. کارل" که خود از بازجویان سازمان سیا بوده روایتی از سازمان سیا و عملکرد آن در قبال مظنونین به عملیات‌های به اصطلاح تروریستی است.

این کتاب داستانی از مهمترین مأموریت نویسنده در طی دوران بیست و سه ساله خدمتش به عنوان عضوی از سرویس مخفی سازمان سیا به شمار می‌رود.

کتاب بازجو که داستان ناراحتی و ترس و سردرگمی است، ارایه کننده نگاهی تکان دهنده‌ و ترسناک از دنیای جاسوسی مرکز حقوق بشر جهان! است.

کارل به مدت بیست و سه سال به عنوان یکی از اعضای سرویس مخفی سازمان سیا مشغول بود که در سال 2007 و هنگامی که پست معاونت افسر اطلاعات ملی در امور تهدیدات فراملی را برعهده داشت، بازنشسته شد و اکنون در واشنگتن‌ زندگی می‌کند.

خبرگزاری فارس به جهت تازگی، سندیت و اهمیت موضوع اقدام به ترجمه کامل این کتاب نموده که بصورت سلسله‌وار منتشر می‌شود.

* برای نخستین بار در طول عمرم توفان صحرا را تجربه کردم

در پایان سفر خود به سمت پایتخت حرکت کردم و تمام روز را در آن جاده تقریباً خالی راندم. حالم خوب بود و هوا صاف بود. برای این که احساس تنهایی نکنم زدم به زیر آواز. حتی پدرم با آن خصلت فیلسوفانه خود نیز عادت به آواز خواندن داشت و آهنگ‌هایی مانند "رهگذر غریبه" و "جانی ما تو را اصلاً نمی‌شناختیم" را زمزمه می‌کرد.

با فرا رسیدن شب، آسمان نیز ابری شد و به تیرگی گرایید. من در میان مه و ابر راندم. مه جاده را پوشانده و مانع از دید من شد. باران شروع به باریدن کرد. مجبور شدم برف پاکن‌کن را روی دور بالا بگذارم. اما باز هم دشوار بود جلوی خود را با بارانی که به شیشه جلوی خودرو می‌خورد، ببینم. باران باز هم شدیدتر شد بطوری که با برخورد به زمین مانند مه سطح جاده را می‌پوشاند و چنان به شدت به شیشه اتومبیل می‌زد که من دیگر نمی‌توانستم جاده را ببینم. سرعت را به ده مایل در ساعت کاهش دادم و از سمت لبه کناری جاده راندم. چراغ‌های جلوی من چیزی را نشان نمی دادند و نور در آن تاریکی مطلق پراکنده و گم می‌شد. بدجوری باران می‌بارید و گیج کننده بود. همه دید مرا بست. نمی‌توانستم چیزی ببینم. آب از شیشه جلو مثل جوی آب روان بود. ناگهان آذرخش عظیمی در آسمان نمایان شد و تقریباً نیمی از آسمان را روشن کرد. من مستقیم به سمت محل آذرخش در حرکت بودم. آن نور عظیم در شبکیهء‌ چشم من انعکاسی قرمز رنگ بر جای می‌گذاشت که با هر پلک زدن من مقابل چشمم به صورتی آنی عبور می‌کرد و تنها با آذرخش جدیدی که در آسمان نمایان می‌شد، جای خود را به انعکاس نور مشابه دیگر می‌داد.

* در توفان نمی‌توانستم حتی جاده را پیدا کنم

بعد از آن دانه‌های تگرگ هر کدام به اندازه یک نخود شروع به فرو ریختن کردند و مانند مسلسل به کاپوت، شیشه جلو و سقف خودرو برخورد می‌کرد. صدای ضربه برخورد آن تگرگ‌ها گیج کننده و کرکننده بود. بعد از آن بود که جرقه آذرخش درست در بالای سر خودرو حادث شد و من احساس کردم همانطور که در حاشیه جاده در حرکت هستم مستقیم به سمت آن مکان نزدیک شده‌ام. اثری از هیچ چراغ یا خودرویی در دو طرف جاده نبود. من در آن توفان شدید به شدت تنها بودم. هرگز در طول زندگی خود گرفتار چنین توفانی نشده بودم اما انگار که این توفان از ناکجا آباد مقابل من سر برآورده بود. صدای رعد حاصل از آذرخش در داخل خودرو به گوش رسید بطوری که دیگر نمی‌توانستم صدای موتور خودرو یا صدای بارش باران یا تگرگ را بشنوم. نمی‌خواستم که درست به وسط منطقه باران و آذرخش که درست در مقابل چشم من دیده می‌شد، رانندگی کنم از طرفی هم نمی‌خواست که کنار جاده توقف کرده و در وسط توفان یک جا بایستم و ماندن در آن شرایط خشن را کار عاقلانه‌ای نمی‌دیدم.

پیش خود فکر کردم که راهی برای گریز از این مخمصه نیست. به این نتیجه رسیدم بهترین کار شاید این باشد که به رانندگی در میان توفان ادامه دهم. اما من تنها می‌توانستم آهسته به جلو روم. اکنون هوای بیرون کاملا تاریک بود و تنها مه حاصل از بارش باران مقابل نور چراغ خودرو معلوم بود نوری که از آن سوی برف پاکن خودرو که به سرعت کار می‌کرد، به چشم می‌رسید. من حتی نمی‌توانستم جاده مقابل خود را پیدا کنم.

وقتی آذرخش دیگری در آسمان جرقه زد صدای آن در داخل خودرو پیچید و نور شدید و سپید آن تمام پنجره خودرو را به صورت آنی پر کرد. گفتم : آه! خدای من. آذرخش به درختی که درست در سمت راست من و در فاصله کمتر از سی متری قرار داشت، برخورد کرد. درخت مانند تکه چوبی منفجر و تکه تکه شد و جرقه‌های زیبای آتش را به اطراف و به هر سو و به آسمان یا به سمت خودرو یا به سمت زمین پرتاب کرد. نور شدید چشم مرا کور کرد و بعد از آن دوباره تاریکی مطلق جای آن نور شدید سفید را گرفت.

به حرکت ادامه دادم. درخت خرد شده در دور دست‌ها از نظرها دور شد. نور چراغ خودرو اصلا به کار من نمی‌آمد و صدای ریزش تگرگ بر سقف و شیشه جلوی خودرو به شدت و گوش خراش به گوش می‌رسید. عجب توفانی بود.

بالاخره توفان بعد از یک ساعتی که از درون آن حرکت کردم،‌ تمام شد و همانطور که ناگهان و سریع شروع شده بود به همان سرعت تمام شد. چند مایل جلوتر جاده خشک بود و ماه از پشت ابرهای پاره بیرون آمده بود و در بالای خودرو در حال تابیدن بود تا منظره شب را به رنگ  خاکستری تیره مزین کند.

صادق، فریبکار یا دروغگو؟

«به دنبال سادگی بیش از حد باش و بعد به آن بی‌اعتماد شو.» یک فرد ناشناس

* سیا به دستگیری کورکورانه افراد بی‌اهمیت روی آورده بود

درست در زمانی که من مشغول کار درباره اظهارات آن فرد داوطلب ناخوانده بودم، گزارش‌هایی نیزاز جانب دیگر منابع و افرادی که ما آنها را ربوده و تحویل گرفته بودیم و گمان می‌رفت بخشی از شبکه تحت امر "کپتوس" [عنوانی در سازمان سیا که برای اطلاق به عضو ارشد القاعده که دستگیر شده باشد، استفاده می‌شود] باشند در اختیار ما قرار گرفتند. از پیام‌های اطلاعاتی که به دستم رسیده بود و لحن خنثی و ملاحظه‌کارانه‌ای داشند معلوم بود که .............. ....................................................... (یک پاراگراف سانسور شده توسط سیا). او و فرد بازداشت شده جدید که او نیز عضو شبکه کپتوس بود شاید با برخی از افراد و فعالیت‌های سازمان القاعده آشنا باشند. اما این اطلاعات نمی‌توانست  ثابت کننده که کپتوس از اعضای ارشد القاعده باشد. به نظر من این حرف‌ها کاملا بیهوده است.

گفتم: یا عیسی مسیح! ما در کمال تأسف آدم‌های خیلی احمقی هستیم.

جک [یکی از همکاران در یکی از ایستگاه‌های منطقه‌ای سیا] به سمت من رو کرد. او تا حالا دیگر به از حرف‌های ناگهانی که من نثار کامپیوترم می‌کردم، عادت کرده و به همین دلیل لبخندی زد و پرسید: بله؟

گفتم: حالا داریم عقب افتاده‌ها را توقیف می‌کنیم. این فرد دیگری که ما گرفته‌ایم به نظر می‌سد یا باید از جمله عوامل اصلی و بسیار تعیین کننده باشد که روش دیوانه‌وار تروریستی را برای دفاع از حیثیت خود به اجرا می‌گذارند یا این که باید دچار کم عقلی یا به اصطلاح، عقب ‌مانده ذهنی باشد.

* سیا بی‌اطلاع از میزان دخالت یک فرد در اقدامات تروریستی اقدام به ربودن آدم‌ها می‌کرد

جک تنها نگاهی به من انداخت و ابرویی از سر حیرت بالا انداخت. در ابتدا فکر می‌کرد که دارم شوخی می‌کنم اما بعداً متوجه شد که حرف من طعنه‌ای واقعی و جدی و از سر بیزاری است. حس کرد که من در حال و هوایی نیستم که او بتواند حاضرجوابی کند. من هم به خالی کردن عصبانیتم ادامه دادم.

گفتم: ............(نقل و قول سانسور شده)

جک تنها حرفی که توانست بزند این بود که ابراز تأسف کند. از سر راه من کنار رفت. من هم دوباره پشت میز خود برگشتم تا پیام‌های اطلاعاتی را بنویسم و برای مدتی ساکت بمانم.

آیا ربودن و تحویل گرفتن این فرد ضرورتی داشت؟ آیا لازم بود که برای این پرونده یا در واکنش به حملات 11 سپتامبر تا به این حد گسترده وارد عمل شویم؟ یا این که بی هیچ ملاحظه‌ای و بدون این که اقدام ما تناسبی با میزان دسترسی، اطلاع و مداخله فرد مورد تعقیب مان در مسایل تروریستی داشته باشد، دست به اقدام می‌زنیم؟

* سیا ترجیح می‌داد خطا کند اما نگذارد اطلاعات ارزشمند احتمالی را از دست بدهد

ستاد مرکزی سازمان سیا طبق راهنمایی و خواست دولت آمریکا با این طرز تفکر عمل می‌کرد که بهتر است اشتباه کنیم تا این که اجازه دهیم حتی احتمال دستیابی به اطلاعات ارزشمند از زیر دستمان خارج شود. عده‌ای از اتباع آمریکایی کشته شده بودند و ما نمی‌خواستم اجازهدهیم که این اتفاق دوباره بیفتد و فرقی هم نمی‌کرد چطور. البته همه ما خود را متعهد به نابود کردن سازمان القاعده و حفاظت از آمریکا می‌دانستیم. اما من بخاطر حضورم در پرونده کپتوس [عضو ارشد القاعده که دستگیر شده بود] به این حس و برداشت رسیده بودم که ما به نکات جزئی و برداشت مناسب نرسیده‌ایم و فهمیده بودم که اقدامات ما اغلب گستاخانه، تند و غیرقابل توجیه بودند.

* بدون درک و شناخت مناسب به جنگ با تروریسم وارد شده بودیم

زندگی مردم اعم از آمریکایی و غیرآمریکایی در معرض خطر بود. ما و بخصوص من تلاش داشتیم هر کاری که از دستمان بر می‌آید برای حفاظت از آنها انجام دهیم. چه با جنگ یا بدون جنگ، وظیفه‌ای که بر دوش ما بود این بود که این کار را به نحو مناسب انجام دهیم نه این که خودمان یا روسایمان را به این دلخوش کنیم که بی‌تفاوت و سنگدل بودن نسبت به آسیب‌های ناشی از جنگ برای اقدامات سخت‌گیرانه ما مناسب و مفید است. قوانین و نوع تعامل و ورود ما فاقد دانش و درک مناسب و رسوایی‌آور بود.

ادامه دارد...

انتهای پیام/ص

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول