اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها

پس از گذران یک‌‌هزار سال استقامت

کمر چنار کهنسال نطنز زیر بار بی‎مهری خم شد

خبرگزاری فارس: درخت چنار یک‌‌هزار ساله نطنز که در کنار مسجدجامع تاریخی این شهر قرار دارد، زیر فشار بی‎توجهی کمر خم کرده است، دیوارهای سست همسایه دیرینه‎اش هم توان تحمل پیکر تنومندش را ندارد، زیرا هر دوی آنها طعم تلخ بی‎مهری را تجربه کرده‎اند.

کمر چنار کهنسال نطنز زیر بار بی‎مهری خم شد
به گزارش خبرگزاری فارس از اصفهان، پس از اعلام خبر تخریب مسجد جامع ابیانه توسط موش‎ها و بی‎توجهی مسئولان میراث فرهنگی به این بنای تاریخی، این بار خبر از ساختمان‎سازی در مجاورت چنار کهنسال نطنز به گوش می‎رسد، چناری که در کنار مسجد جامع تاریخی نطنز قرار دارد، مسجدی که مانند دیگر آثار باستانی پس از تخریب شدن به ‌ست مرمت‌گران سپرده شد و او هم از بی‎توجهی مسئولان بی‎نصیب نماند.
چنار کهنسال نطنز که یک‌هزار سال از پر فراز و نشیب‎ترین روزها را در پیکره ضخیم خود به یادگار دارد، درختی که از دل تاریخ ایران به بیرون سرک کشیده است تا ارزش‎ها، رزم‎ها، جان‌فشانی‎ها، پیروزی‎ها و یا حتی شکست و ناکامی‎ها را برایمان روایت کند، چناری که گویای آفرینش بی‎همتای پروردگار خویش است و هنوز پس از سالیان دراز همچون پیرکهنسالی از زندگی و حیات حرف می‎زند و آدمیان خسته از مشکلات که در روزگار بی‎مروت غرق شده‎اند و در اقیانوس دغدغه‎های خود دست و پا می‎زنند را نصیحت می‎کند و می‎گوید تا آن روز که خدا خواهد زندگی باید کرد.
آری تن خسته تو ای کهنسال همچون گهواره‎ای کهنه و قدیمی، برگ‎های سبز و حیران در باد را در آغوش دارد تا روایت‌گر جان‌فشانی‎های مادران شهرت باشد، شاید آن مادرانی که سال‎ها پیش فرزندان غیورشان را در راه آرمان‎های انقلاب هدیه کردند، اندکی در سایه سار تو نشسته بودند و با نگریستن به پر و بال سبز تو و خواندن دو رکعت نمازعشق در خانه همسایه دیوار به دیوارت عزم خود را برای ایثار و فداکاری جزم کردند.
شاید آن اندیشمند و متفکری که ایده خدمت به هم‌وطنان و جامعه‎اش را در سر می‎پروراند و شهرت را در تمام دنیا زبانزد کرده، نوازش شاخه‎های لطیف تو را تجربه کرده بود، شاید سهراب تا شقایق هست را روی پر و بال سبز تو سروده باشد.
ای پیرکهنسال شهر، تمام شهرزادهای قصه‎گو کنار حافظه گرم و گویای تو کم آورده‎اند، تو که هر برگ زردت روایت‌گر رازهای نهفته و بغض‌آلود است و هر برگ سبزت از جریان حیات در پیکره خشک و رنجیده سخن می‎گوید، این حکایتی شگرف از حیات و مرگ است که در موازات هم حرکت می‎کنند و تو که از دل تاریخ بیرون آمده‎ای چه خوب و چه شیوا آن را روایت می‎کنی.
بگذار کمی از همسایه دیوار به دیوارت بگویم، مسجدی که آبی نیلگون آسمان شهرت وامدار فیروزه گنبد زیبایش است و با آنکه اندکی صدایش از دود و دم دوران گرفته است باز هم از خالق آفرینش سخن می‎گوید.
شنیده‎ام او هم طعم تلخ بی‎مهری را چشیده است و بخشی از دیواره‎هایش زیر فشار بی‎توجهی ترک خورده است، حالا تو در روزهای دلتنگی‎ات بر شانه‎های چه کسی تکیه خواهی کرد وقتی شانه‎های همسایه دیرینه‎ات هم سست و رنجور است.
همیشه برایمان سؤال بود برگ‎های تو چگونه با وجود ریشه‎های خشکت این چنین سبز مانده‎اند تا که یک شب باد در گوشم خبر داد و گفت تو و همسایه‎ات هر شب‎ از این همه بی‎مهری و ناملایمات روزگار دور از چشم آدمیان اشک می‌ریزید، آری ریشه‎های خشکت از اشک‎های شبانه تو و دوست قدیمی‎ات‎ سیراب می‎شوند.
سالیان پیش که کودکان شهر کنار تو قایم باشک بازی می‎کردند و خودشان را پشت پیکره تنومند تو مخفی می‎کردند را به
 یاد می‎آوریم، کودکانی که حالا بزرگ شده‎اند و هر روز صبح دست در دست فرزندانشان از کنار تو رد می‎شوند و بدون آنکه متوجه شوند برایشان دعا می‎خوانی و بدرقه‎شان می‎کنی.
پیر کهنسال شهر کاش تو هم همانند ما عادت کنی به این همه بی‎توجهی و بی‎مهری، می‎دانم از تضادهای روزگار ما تعجب زده شده‎ای، وقتی می‎بینی در آن سوی شهر جمعی برای حفاظت از محیط زیست طرح درختکاری و بیابان‌زدایی ارائه می‎دهند و در این سوی شهر درختان را سر می‎برند و به جایشان آسمان خراش می‎سازند، باز هم ای روایت‌گر تاریخ شهر علم و فرهنگ آفرین بر صبر و استقامتت.
پیرکهنسال شهر اولیاءالله ما هم شرمنده‎ایم از اینکه پس از عمری زندگی در کنار آب و لمس نوازش‎های باد حالا همسایه آهن و آجر و  فولاد شده‎ای، تو که خود سالیان دراز سایه‌سار بودی حالا زیر سایه‎ بناهای دست‌ساز آدمیان از دیدن آسمان محروم شده‎ای، آری افسوس که تو دیگر نمی‎توانی با خود خلوت کنی و با نظاره آسمان دست به دعا برداری، افسوس که شاخه‌های سبزت از هم آغوشی و مشایعت با آفتاب محروم شده‎اند، باور کن تو همیشه در خاطره‎های زیبا و شیرین اهالی شهرت می‎درخشی اما نمی‎دانم، چه شد که فراموش شدی و دیگر قدر تو را نمی‎دانند.
یادداشت از مریم سرلک
انتهای پیام/خ20/ط4000
این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول