اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها

بوی عشق می‌آید؛

دردانه خدا به صحرای کربلا نزدیک می‌شود

خبرگزاری فارس: دردانه خدا به صحرای کربلا نزدیک می‌شود، گویی باز فرشته‌های آسمان بی‌تاب شده‌اند، عجب شور و غوغایی برپاست...

دردانه خدا به صحرای کربلا نزدیک می‌شود
به گزارش خبرگزاری فارس از قم، باز هم بوی عزا می­آید. بوی محرم بوی پرچم­های سیاه حاشیه­دار، بوی اشک و آه روز و شب و صداهایی که به گوش می­رسد، صدای طبل عزا، صدای زنجیر، صدای برخورد دست­های عاشق به سینه­های بی­تاب...
دردانه خدا به صحرای کربلا نزدیک می­شود. گویی باز فرشته­های آسمان بی­تاب شده­اند. عجب شور و غوغایی برپاست...
باز هنگامه «حسین حسین‌ها» رسیده است و غبار کاروانی از دور دل عاشقان را به درد آورده است. دل­ها دردمندانه ندا می‌دهند: حسین نیا به کوفه! اما این داستان در امتداد خسته تاریخ دوباره به ما می­رسد.
نمی­دانم در عرش این روزها چه خبر است، فقط می­دانم اینجا قلمرو عشق است و عقل را راهی نیست تا با حساب و کتاب­های مادی بفهمی معنای بی­تابی عرشیان را در  نظاره شیب الخضیب. عقل درک نمی­کند چرا سید­الشهدا در پرخطرترین راه­ها، زینب، این ناموس خدا را با خود همراه می­کند.
زمین و آسمان این روزها از همیشه به هم نزدیک­تر می­شوند. دردانه خدا قدم در راه قربانگاه گذاشته و عزیزترین کسانش هم با او همراه هستند.
زن و مرد، پیر و جوان، فقیر و غنی، شیعه و سنی، مسلمان و مسیحی، همه و همه گرد هم می­آیند و خاک عزا بر سر و روی می­پاشند؛ کجا دیگر می­توان چنین شور و عشقی را یافت؟
با من به کربلا بیا تا آب و جارو کنیم مسیر حرکت کاروان کربلائیان را. بیا تا این آب­ها را که هنوز از بوی آب مشک وفا عطرآگین است را به سر و صورت خود بریزیم و جانی را که به گناه آلودیم بار دیگر در زمزم فرات حسین بشوئیم.
ای دردانه خدا! یک سال از میعاد عاشقانه قبلی گذشته و من خجل­تر از همیشه به خیمه تو برگشته­ام. به راستی چه سری است از این بازگشت­های سالیانه؟ جدایی من از کوی تو اگر نبود اقامت ولایت مهربانی‌هایت، چه آسان می­نمود. کشش گر نبود از معشوق چه  سودی دارد کوشیدن عاشق.
من آمدم و تو باز مثل همیشه بزرگوارانه مرا در گوشه خیمه­ات جای می­دهی و نمی­پرسی که در این یک سال کجا بودم و چه کرده­ام. شرمنده­ام نمی­کنی که چرا این بار این همه غبار گرفته­تر و غفلت زده­تر از همیشه به در خیمه­ات آمده­ام.
خیمه­ات اما با شکوه­تر از تمام قصرهائیست که شاهان عالم برپا کرده­اند و با صفا­تر از تمام باغ­های فردوس. چشم‌هایم به خون نشست تا دوباره پرچم عزایت را بر سر بام­ها دیدم. غم تو موهبتی است که تمام سرور عالم به نسیمی از این غم نمی­ارزد. اشک محبتت از تمام جواهرات دنیا برایم عزیزتر است. گریه برای تو آبروی چشم­هایم است در روزی که غیر از کوی تو راهی برای امانم از عدل خدا نیست و نفس عیسوی­ات آندم که هل من الناصر را ندا کردی تا ابد برای آنان که دل به خاک و خاکیان ندارند، مشعل راه است.
سر راهت ایستاده­ام و منتظرم. منتظرم تا اجازه برای ورود به خیمه­ات را بدهی و میهمانم کنی بار دیگر به تمام خوبی‌هایی که شاید هنوز هیچ از آنها توشه برنداشته­ام.
امسال هم به سویت می­آیم و مثل همیشه ذهنم پر از سؤال است. اسرار عزای تو هر سال برایم عجیب­تر و ناگفتنی­تر می­شود. چطور شیعه بیش از هزار سال است که داستان ناقه عریان را می­شنود و بازهم طاقت می­آورد و قلب جهان از کار نمی­ایستد؟ چطور آن زمانی که نیزه به چشم­های ماه بنی­هاشم فرود آمد، ماه آسمان از حرکت نایستاد؟
منتظر ایستادم بر سر راهت تا تو کمکم کنی امسال طور دیگری به کربلایت بیایم. طوری که دیگر این نور گم نشود از پس فراز و نشیب روزگار. کمکم کنی تا اشک­هایم با سال­های پیش فرق داشته باشد. اشک برای تو آنطور که تسلی دل مهدی­ات باشد، آرزوی من است...

==============
یادداشت از زینب آخوندی
==============
انتهای پیام/ج10
این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول