به گزارش خبرگزاری فارس از آبادان، بعد از عبور قریب به سه دهه از ساعتهای کودکی، روح بزرگ ناصر به دیدارها طراوت بخشید تا در مرکز استان خوزستان با خانوادهای تجدید دیدار و خاطره کنم که هنوز هم گردهم بودن و وجود را مدیون آن شهید میدان فوتبال میدیدند. لیلا دهداری همسر شهید شاملی را از حدود بیست و هفت سال پیش میشناختم روزهایی که ناصر برای ارجحیت دادن نام زادگاه بر خانواده، تنهایی را برایشان بیمعنا ساخت وقتیکه لیلا گفت: ناصر رفت و هزاران ناصر آمدند.
* فارس: آشنایی ناصر شاملی و لیلا دهداری را در چه سالی جستجو کنیم؟
* دهداری: سال 53 بود، هر دوی ما در درمانگاه تأمین اجتماعی آبادان شاغل بودیم، در حال رتق و فتق امور برای رفتن به یکی از کشورهای اروپایی بودم که با ناصر آشنا شدم که این آشنایی بعد از یک ماه منجر به ازدواج ما شد.
* فارس: ازدواج با یک فوتبالیست مطرح در شهر فوتبالیها ...
* دهداری:دقیقاً، تمام مسابقات وی را از نزدیک تماشا میکردم، ناصر آن روزها اوج دوران ورزشی خود را سپری میکرد.
* فارس: این اوج شاملی در آن سالها به کدام سقف رسیده بود؟
* دهداری: بازیکن ثابت شدن صنعتنفت در آن ایام که آبادان فوتبالیستهای مازاد خود را به شهرهای دیگر میفرستاد کار بزرگی بود. ناصر به گربه سیاه راهآهن معروف شده بود، هر زمان که صنعتنفت در مقابل راهآهن به میدان میرفت بیشک شاملی به عنوان بازیکن هفتهی لیگ تخت جمشید مطرح میشد.
* فارس: در همان سالها عضو تیم ملی هم شد...
دهداری: بله.
* فارس: دلیل خط خوردنش گویا فنی نبود...
* دهداری: بله، به خاطر پاره کردن پول شاهنشاهی و درگیری با رایکوف، سرمربی وقت تیم ملی ، از این مجموعه حذف شد. شاید برایتان جالب باشد بدانید که درست در همان سال دعوت شدنش به تیم ملی، النادی الکویت به شدت خواهان جذب وی شده بود که به خاطر خانواده این نقل و انتقال هیچوقت محقق نشد.
* فارس: یادگارهای ناصر...
* دهداری: مهرتاش 1355، مهروش 1357 و مهرشاد 1361 که خدا را شکر همگی زهرایی رشد کردند.
* فارس: و مهرشادی که طعم آغوش پدر را چندان مزه نکرد...
* دهداری: همینطور است. به خاطر اصالت کازرونی در سالهای جنگ تحمیلی به این منطقه نقل مکان کردیم، من مأمور به خدمت شده و ناصر هم بعد از 20 روز کار در آبادان 10 روز را در کنار خانواده سپری میکرد.
* فارس: معمولاً قصههای شهادت شهدا به خاطر خاص بودن پرواز با پیشدرآمدهایی همراه است، آیا این اتفاق برای شهید شاملی هم صادق بود؟
* دهداری: روز بیستم بهار به کازرون آمد و در حالیکه هیچوقت صحبت از عروج نمیکرد و همیشه میگفت: هوری بهشتی من مهروش؛ دخترش اینجاست در همین سفر در روزی که من، مادرم و مادر خود ناصر جمع بودیم وصیتنامهاش را تحویلم داد، جا خوردم! به شوخی گفتم: شاید بدهی بالا آوردی، ولی این قصهی آخر همسرم بود. ناصر نزدیک به یک ماه بعد از این اتفاق از کنار ما رفت.
* فارس: پس او هم رفتن را آگاه بود؟
* دهداری: به بهانه حضور در مسابقات مهاجرین جنگ تحمیلی به ما سر میزد، در آخرین مسابقه در کازرون مصدوم شد، در حال بانداژ کردن پایش بودم که گفت: کاش پایم میشکست این بار پای رفتنم سنگین است.
* فارس: روایتها از لحظه به شهادت رسیدن ناصر مختلف بیان شده...
* دهداری: بر خلاف دفعات قبل آخرین باری که خواست به آبادان بازگردد از من درخواست کرد تا او را به ترمینال برسانم، شاید باور نکنید که زمان خداحافظی ناصر را روی آسمان میدیدم روز شهادتش با من تماس گرفت و گفت که ناهار نخورید من تا ظهر برمیگردم، اخوی من دنبالش رفته که به بهانهای با وی همراه نشد. به محمدعلی ملکزاده از دوستان نزدیکش گفته بود باید باشم، اصرار مرحوم اسفندیار دوستانی را برای عزیمت به ماهشهر نپذیرفت. بعدازظهرها در غالب تیم بهداری تمرین میکردند که توپ دوربرد عراق محل فعالیت آنها را هدف قرار میدهد، همه به سمت سنگر میروند به غیر از ناصر. شاهدان عینی روایت میکنند که ناصر در همان لحظه گفت که این توپ دنبال من میگردد و توپ دوم واقعاً به دنبال ناصر شاملی بود.
* فارس: و شما کماکان در انتظار بازگشت همسر...
* دهداری: ساعت 14 از سرکار به منزل بازگشتم، ناصر قول داده بود که زمان ناهار در کنار ما باشد، همیشه منباب مزاح، زمان آمدن، خودش را جایی قایم میکرد، پشت تمام دربها را گشتم ولی اثری از او نبود، ساعت 17 بود که با صدای قلبم از خواب پریدم به مادرم گفتم که احساس میکنم قلبم شکسته و درست در همان ساعت ناصر به جمع شهدا پیوسته بود.
*فارس: پس در مقابل اصرار همگان برای خروج از آبادان پافشاری کرد...
* دهداری: ناصر جای من و بچهها را با آبادان عوض کرده بود، همیشه معتقد بود که آبادان به او اسم و رسم داده. میگفت: اگر آبادان را ترک کنم این رزمندهها با چه انگیزهای بمانند. متأسفانه یا خوشبختانه باید عنوان کنم که شهید شاملی عرق به آبادانش بیشتر از تعلق به خانواده بود.
* فارس: شما از طریق چه کسی خبر شهادت را شنیدید؟
* دهداری: مرحوم مصیب دهقان؛ همکار و دوست ما صبح روز 24 اردیبهشت پیش من آمده و خبر دادند که ناصر ترکش خورده و گفته که میخواهد لیلا را ببیند، همان لحظه یاد مهرداد آگین بسکتبالیست جانبازمان افتادم و گفتم که نفس ناصر باشد کافیست. خیلی سریع راهی آبادان شدیم و هیچوقت به این موضوع فکر نکردم که این سیل عظیم اتومبیل که پشت سر ماشین ما هستند چرا از همراهی ما فارغ نمیشوند، تا اینکه با رسیدن به محل و شنیدن صدای قرآن و دیدن پارچههای سیاه دیگر هیچ چیز را متوجه نشدم، باورم نمیشد ناصری را که همیشه فکر میکردم در کنارش در یک سانحه رانندگی میمیرم دیگر در کنار ما نیست.
* فارس: علیرغم عرق فوقالعادهی شهید به آبادان، ناصر شاملی در کازرون به خاک سپرده شد، آیا این موضوع خواست قلبی وی بود؟
* دهداری: به هیچوجه، البته ناصر اصالتی کازرونی داشت و طبیعی بود که تعلقاتی به آنجا داشته باشد ولی نه ما و نه دوستان ناصر و مطمئناً خودش، راضی به دفن کردنش در جایی غیر از آبادان نبودیم ولی به هرحال به خاطر برخی مسائل این اتفاق شکل گرفت. من هم که در آن شرایط خاص خیلی قدرت تصمیمگیری نداشتم.
* فارس: کسی تلاشی برای سپردن ناصر به خاک آبادان نکرد؟
* دهداری: اصغر دوستانی، دوست و همبازی ناصر، سه راه شادگان خودش را جلوی اتومبیل حملکننده پیکر شاملی انداخت و اجازه نمیداد حرکت کنیم، اصغر فریاد میزد: ناصر مال آبادان است او را کجا میبرید. خود من زمان خاکسپاری از امام جمعه کازرون خواستم که اگر فرصت هست ناصر را به آبادان بازگردانیم که با توجه به اقامه نماز شهید، این تلاش من هم کارساز نشد ولی با این وجود ما تمام اعیاد و تعطیلات را در کنار او سپری میکنیم و مادرش هم به خاطر همین مسئله در کازرون ماندگار شده است، هر چند مدتهاست به دنبال ساختن مقبرهای نمادین برای وی در گلزار شهدای آبادان بوده و این موضوع را حق وی میدانم.
* فارس: فرزندان شهید میدان فوتبال آبادان، امروز چه میکنند؟
* دهداری: اعتراف میکنم که خصوصیات اخلاقی هر سه تای آنها شبیه مرحوم پدرشان است. فرزندانی که فارغ از هر نوع آلودگی جامعهی ورزش آبادان را روسفید کردند و من هم مثل یک معلم، مادر و حتی یک راننده همواره خدمتگزارشان بودهام، مهرتاش؛ مهندس محیطزیست و مدیر شعبه یکی از شرکتهای بزرگ بهداشتی، خوراکی کشوراست، مهروش، پزشک و ساکن اصفهان شده که مدیریت یک مرکز اعتیاد را نیز بر عهده دارد و مهرشاد هم در اهواز مدیر شعبه یکی از شرکتهای توزیع کنندهی محصولات بهداشتی است.
* فارس: شاید خانواده ناصر بعد از شهادت، نان بازو را خورد، اما مطمئناً حمایتهای معنوی بسیاری به پشتوانه روزهای مردمداری مرحوم شاملی را به چشم دیده است...
* دهداری: مطمئناً به همین شکل است، ما اگر ناصر را از دست دادیم، هزار ناصر دیگر را بدست آوردیم، خانوادههای مرحوم مصیب دهقان، مرحوم یوسف جوکار، محمد سعدونی، عبدالواحد بزمه، فریدون لقمان، ذوالفقار نظامآزادی، حاجآقا مقتدایی و بسیاری دیگر که همواره در کنار ما بودند.
* فارس: و این خانواده چرا امروز دور از آبادان سکنی گزیده است؟
* دهداری: قلب ما با آبادان است قصد دارم دخترم را ترغیب به نامزد شدن در انتخابات مجلس شورای اسلامی در این شهر کنم، او هم تحصیلات عالیه دارد و هم فرزند شهید ناصر شاملی بزرگ است.
-------------------------
گفتوگو از امین جوکار
------------------------
انتهای پیام/غ10
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد
شد
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.