به گزارش خبرگزاری فارس از قم، برای انجام کاری اداری برای نخستین بار به ساختمان جدید اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی قم که هنوز چند ماهی از بهرهبرداری از آن نمیگذرد رفتم که البته این نخستین حضور برایم به خاطره پیوست، خاطرهای جالب اما تامل برانگیز.
وقتی از درب اصلی وارد شدم از آقایی که درون اطلاعات نشسته بود، طبقه دفتر معاونت مطبوعات را سؤال کردم که ایشان راهنمایی کرد و گفت طبقه اول.
وارد سالن طبقه همکف که شدم سمت راست ابتدا آسانسور بود و کمی آن طرفتر راهپلهای که به طبقات بالا راه داشت. بر حسب راحتخواهی قصد کردم که با آسانسور تا طبقه اول برم به همین منظور کلید آسانسور را فشار دادم که لحظاتی بعد از دو درب آسانسوری که در کنار هم وجود داشت درب سمت راست باز شد و آقایی از آن خارج شد و من سوار آن شدم.
کلید طبقه یک را فشار دادم و منتظر شدم تا درب بسته شد و در این خیال بودم که الان در طبقه اول آسانسور میایستد و پیاده میشوم، غافل از اینکه هرگز این اتفاق نخواهد افتاد و همین طور هم شد.
چند ثانیهای گذشت دیدم پس از حرکت اولیه و بسیار کم آسانسور حرکتی دیگر انجام نمیشود و من به خیال اینکه به طبقه اول رسیدم منتظر بودم تا درب باز شود و در تفکرات خودم به سازندگان این آسانسور تبریک میگفتم که این قدر بیصدا و سریع عمل میکند.
هر چه ایستادم درب باز نشد تا مجبور شدم کلید باز شدن درب را زدم اما عمل نکرد دوباره زدم و دوباره عمل نکرد و هر چه تکرار میکردم بیشتر از باز شدن درب آسانسور نا امید میشدم. سپس کلید طبقات دیگر را زدم و باز هم دیدم هیچ حرکتی در آسانسور ایجاد نشد.
تصمیم گرفتم زنگ خطر آسانسور را به صدا در بیاورم شاید کسی به دادم برسد اما زهی خیال باطل، این قدر مردم از صبح تا شب زنگهای متفاوت که این روزها مد شده است در مناسبتهای مختلف نواخته میشود را میشوند و البته بوقهای متفاوت را، که هیچکس دیگر گوشش بدهکار زنگ آسانسور نیست.
مجدد زنگ خطر را به صدا درآوردم اما باز هم خبری از کمک نشد، چند بار هم به صورت ممتد دستم را بر روی زنگ خطر گذاشتم ولی انگار هرچه بیشتر صدای زنگ درمیآید کسانی که در بیرون بودند به این صدا بیاعتناتر میشدند و هیچ اهمیتی برای آن قائل نبودند.
همینطور که فکر بیرون رفتن از آسانسور بودم یادم آمد آژانسی که جلوی درب منتظر من بود سرویس مدرسه دارد و میخواست زودتر برود به همین دلیل برای اینکه زودتر به نتیجه برسم چند باری هم با دست به درب آسانسور کوبیدم که البته باز هم ندایی برای کمک به گوش نرسید.
خلاصه پس از این همه تلاش، تصمیم گرفتم به یکی از دوستان رسانهای تماس بگیرم و از او خواهش کنم که با همکاران ارشادی تماس بگیرد و ماجرا را با آنها در میان بگذارد شاید فرجی شود که البته این حربه هم نتیجه به همراه نداشت.
پس از اینکه دیدم تقاضاهای کمک به جایی نمیرسد خودم دست به کار شدم و با تلاش فراوان توانستم میان درب کشویی آسانسور را باز کنم و خودم را نجات دهم.
جالب اینکه بعد از اینکه از آسانسور بیرون آمدم دیدم تنها از جای اولیه که سوار شده بودم تنها حدود 10 سانتیمتر بالاتر رفته بودم و بالاخره تا طبقه اول از طریق پله رفتم و کارم را انجام دادم.
پس از آنکه کارم در ارشاد به پایان رسید و خواستم بروم دیدم آقایی به دنبال آسانسور خراب میگردد که آدمی را که در آن گیر کرده را نجات دهد، به او گفتم ماجرا تمام شد چرا زودتر نیامدید، گفت مسئولش نبود و من هم تنها برای کمک آمدم.
از ارشاد که بیرون آمدم تازه به جملهای که بارها و بارها توسط مسئولان مختلف شنیده بودم پی بردم که چرا میگویند کار فرهنگی زمان بر است.
===============
یادداشت از مهدی جعفری
===============
انتهای پیام/ج10
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد
شد
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.