اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

یادداشت  /  سایر حوزه ها

/ چالش‏های فکری و سیاسی وهابیت - 2/

محمد بن عبدالوهاب و تأسیس فرقه وهابیت

خبرگزاری فارس: محمد ابن عبدالوهاب بر اثر فشارهای عالمان و استادان خود، سرزمین پدریاش را ترک و به بصره مسافرت کرد. برخی از علمای اهل سنت با ارسال نامه‏ای، مردم بصره را از اندیشه‏های انحرافی ابن عبدالوهاب آگاه ساختند و مردم را از همراهی با وی برحذر داشتند.

محمد بن عبدالوهاب و تأسیس فرقه وهابیت
نگاهی کوتاه به زندگی ابن عبدالوهاب

محمد بن عبدالوهاب یکی از عالمان حنبلی قرن دوازدهم است که مسلک وهابیت را پایه‏گذاری کرد و نسبتش به وهیب تمیمی می‏رسد. وهابیت از نام پدرش عبدالوهاب گرفته شده است و پیش از او مسلکی به نام وهابیت وجود نداشت.
او در سال 1115 ه . ق در شهر عُيَینَه واقع در صحرای نجد عربستان چشم به جهان گشود1 و در سال 1206 ه . ق دیده از جهان فرو بست.2
پدرش، عبدالوهاب از عالمان حنبلی و مورد احترام مردم و قاضی شهر عیینه بود. محمد در آغاز، از محضر جمعی از عالمان مکه و مدینه بهره برد، ولی در همان زمان، مطالبی بر زبان او جاری می‏شد که استادان و علمای صالح نسبت به آینده او بدبین بودند. آنان پیش‏بینی می‏کردند که این شخص گمراه، در آینده مردم را نیز به گمراهی خواهد کشید. وی در جوانی به مطالعه زندگی‏نامه کسانی که مدعی نبوت شده بودند، مانند مسیلمه کذاب، سجاج، اسود عَنسی و طلیحه اسدی علاقه خاصی داشت.3 این مطالب نشانگر آن است که او از همان آغاز، دنبال شهرت و مقام بوده است. به همین دلیل، پدرش از او راضی نبود و پیوسته او را سرزنش می‏کرد و مردم را از اطاعت او برحذر می‏داشت. حتی برادرش، سلیمان بن عبدالوهاب از مخالفان سرسخت وی بود و سخنان او را باطل می‏دانست. سلیمان در رد اندیشه برادرش کتابی نوشت که اولین کتاب در ردّ وهابیت است.4

ارتباط محمد ابن عبدالوهاب با استعمارگران

محمد ابن عبدالوهاب بر اثر فشارهای عالمان و استادان خود، سرزمین پدری‏اش را ترک و به بصره مسافرت کرد. برخی از علمای اهل سنت با ارسال نامه‏ای، مردم بصره را از اندیشه‏های انحرافی ابن عبدالوهاب آگاه ساختند و مردم را از همراهی با وی برحذر داشتند.
در آن روزها، استعمارگران انگلیس در مناطق اسلامی در پی یافتن راه‏هایی برای از میان بردن اتحاد امت اسلامی بودند. برابر دستور حکومت بریتانیا، جاسوسان وظیفه داشتند در کشورهای اسلامی برای ایجاد مذاهب ساختگی، به نوع اختلاف‏های میان مسلمانان پی ببرند و به آنها دامن بزنند.
مستر همفر5 از اعضای سازمان جاسوسی بریتانیا، در خاطرات خود می‏نویسد:
وزارت مستعمرات بریتانیا در سال 1700 میلادی، برای تحقیق کافی به منظور به دست آوردن راه‏های منحرف ساختن ملّت اسلام و تقویت این راه‏ها برای ایجاد تفرقه میان مسلمانان و گسترش تسلط به کشورهای اسلامی، ما را با یک اکیپ ده نفره به سوی مصر، عراق، تهران، حجاز و آستانه (ترکیه)، اعزام کردند و از طرف این وزارت‏خانه، امکانات کافی مانند: پول، اطلاعات لازم و نقشه‏های طرح شده در اختیار ما گذاشتند و حتی نام‏های سلاطین و حکام، علما و رؤسای قبایل را کاملاً به ما آموختند.
من گفتار سکرتر6 دبیر کل را در آخرین لحظه خداحافظی فراموش نمی‏کنمکه گفت: آینده کشور ما در گرو پیروزی شماست؛ هر چه نیرو دارید، در راه پیروزی خودتان به کار گیرید.7
وقتی عازم عراق و شهر بصره بودم، دبیر کل به من سفارش کرد عمده هدف تو در این سفر آن است که به نوع اختلافات و نزاع‏ها در میان مسلمانان پی ببری و نقطه‏های انفجار این نزاع‏ها را به دست بیاوری و اطلاعات دقیق و کافی در این‏باره به وزارت مستعمرات برسانی و هر جا هم توانستی اختلافی به راه اندازی، عالی‏ترین خدمت را به انگلستان کرده‏ای.8
بر این اساس، مستر همفر برای گسترش اختلاف میان گروه‏های مسلمانان، در به در، دنبال شخصی مناسب برای اجرای اهداف خود بود که سرانجام در بصره با محمد بن عبدالوهاب آشنا شد. او آرام آرام، برنامه دوستی تنگاتنگی با محمد را پی‏ریزی کرد. آن دو بعضی وقت‏ها، با هم برای تفریح به خارج بصره می‏رفتند و ساعت‏های طولانی را در کنار هم می‏گذراندند. پس از مدتی، رابطه دوستی میان محمدبن عبدالوهاب و جاسوس انگلیسی گسترش یافت تا جایی که همیشه با هم غذا می‏خوردند و در یک اتاق استیجاری که اجاره بهای آن را همفر می‏پرداخت، زندگی می‏کردند. چون محمد بن عبدالوهاب شغلی نداشت، همفر تمام لوازم مورد نیاز او، مانند غذا و لباس و غیره را فراهم می‏کرد. در نتیجه، محمد به تدریج، بنده و مطیع این جاسوس بریتانیایی شد و در تمام مسائل با او توافق داشت و در هیچ امری با او مخالفت نمی‏کرد.
همفر درباره چگونگی آشنایی خود با پسر عبدالوهاب می‏نویسد:
بعد از رسیدن به بصره، مدتی در مسجدی اقامت گزیدم و سپس دنبال مکان مناسب و کار بودم. با نجاری قرار گذاشتم که در دکان او کار کنم. نجار، مرد مهربان و شریفی بود و با من مانند فرزند خود رفتار می‏کرد. اسمش عبدالرضا، شیعه و ایرانی و از اهل خراسان بود که در بصره مقیم شده بود.
من از فرصت استفاده کردم و نزد او زبان فارسی را آموختم. شیعیان و ایرانی‏های مقیم بصره هر روز، هنگام عصر، در دکان او اجتماع می‏کردند و درباره امور اقتصادی و سیاسی سخن می‏گفتند.
در بین جمعیتی که در این دکان رفت و آمد می‏کردند، جوانی را در لباس طلاب علوم دینی دیدم که لغات سه‏گانه (عربی، ترکی و فارسی) را به خوبی می‏دانست. اسمش محمد بن عبدالوهاب بود؛ جوانی بلندپرواز و عصبانی که با حکومت عثمانی سخت مخالف بود. جهت دوستی او با صاحب دکان (عبدالرضا) این بود که هر دو نسبت به دولت عثمانی بدبین بودند. وی جوانی آزادی‏خواه بود و هیچ‏گونه تعصبی در سنی‏گری و شیعه‏گری نداشت. به مذاهب چهارگانه هم چندان پای‏بند نبود. می‏گفت این مذاهب را خدا نازل نکرده است.
خلاصه پس از مدتی آشنایی با او و مراوده، بدین نتیجه رسیدم که محمد بن عبدالوهاب، فرد شایسته‏ای برای اجرای مقاصد بریتانیا در منطقه می‏تواند باشد. او حس بی‏باکی و بلندپروازی، جاه‏طلبی، غرور و دشمنی با علما و مراجع اسلام و رأی مستقلی از نظر فهم از قرآن و حدیث داشت و به هیچ‏یک از رهبران مذاهب حتی نسبت به خلفای چهارگانه هم اعتقاد و اعتنایی نداشت.
این موارد از بزرگ‏ترین نقطه ضعف‏های او بود که می‏توانست مورد استفاده ما قرار بگیرد و این امکان را به وجود می‏آورد که از طریق او مأموریت خود را در اجتماع مسلمانان عملی کنیم.
بدین ترتیب، هر چه می‏توانستم رابطه‏ام را با پسر عبدالوهاب محکم کردم و همواره به او تلقین می‏کردم که اگر تو در زمان پیامبر بودی، آن حضرت حتماً تو را جانشین خود قرار می‏داد! همواره به او گوشزد می‏کردم که آرزومندیم خداوند به دست تو اسلام را تجدید کند و تو تنها نجات‏بخشی هستی که می‏توانی اسلام را از این سقوط و انحطاط خلاص کنی.
روزی درباره متعه از او پرسیدم. گفت: عمر آن را حرام کرده است! در جواب گفتم: آیه 24 سوره نسا بر جواز آن دلالت دارد و خود عمر نیز می‏گوید در زمان رسول حلال بود، من حرام کردم! تو قرآن و سنت رسول را کنار می‏گذاری و به حرف دیگران گوش می‏دهی و از او پیروی می‏کنی؟ محمد ساکت شد.
به دنبال این بحث، موضوع ازدواج موقت را به او پیشنهاد کردم؛ چون وی دارای همسر نبود، پیشنهاد ما را قبول کرد. من بی‏درنگ، خودم را به یکی از زن‏های مسیحی که در بصره بود و از طرف وزارت مستعمرات بریتانیا برای فاسد کردن جوانان مسلمان استخدام شده بود، رساندم. اصل جریان را به او گفتم و او را صفیه نام‏گذاری کردم. این زن را به شیخ معرفی کردم. پسر عبدالوهاب با او ازدواج موقت کرد و به من سفارش کرد که هیچ‏کس از این برنامه اطلاع نداشته باشد.
البته من صفیه را کاملاً توجیه کرده و دستورهای لازم را به او داده بودم. او از داخل و من از خارج در توجیه و تشویق محمد بن عبدالوهاب مشغول بودیم. بعد از مدتی از محمد بن عبدالوهاب جدا شدم و به دنبال مأموریت دیگری در کربلا، نجف و حله رفتم و به ابن عبدالوهاب نیز سفارش کردم برای مدتی به ایران برود.
با پایان یافتن مأموریتم در این شهرها و عراق که سه سال به طول کشید، به انگلستان برگشتم. با وزیر مستعمره صحبت کردم. مدتی بود از سرنوشت محمدبن عبدالوهاب اطلاعی نداشتم. در پیش وزیر اظهار نگرانی کردم. وزیر گفت مطمئن باش او هم‏اکنون در همان مسیری است که تو جلوی پای او گذارده‏ای.
کارمندان ما در اصفهان با او برخورد کرده‏اند و به وزارت‏خانه گزارش داده‏اند که او به روش خود استوار است. بعدها وقتی که با شیخ دیدار کردم، به من گفت شخصی به‏نام عبدالکریم از رفقای شما و زنی به‏نام آسیه که به عنوان زن موقت من بود، در اصفهان و شیراز پیوسته همراه من بودند. (عبدالکریم اسم مستعار یکی از مسیحیان جلفا و از کارمندان وزارت مستعمره بود و آسیه، زن یهودی نیز در شیراز از مستخدمان وزارت‏خانه بود). خلاصه تسلط ما چهار نفر بر محمد بن عبدالوهاب او را به طور کامل برای اجرای هدف اصلی وزارت‏خانه پخته بود.9
در سال 1143 ه .ق پس از بازگشت محمد بن عبدالوهاب به نجد، بر اساس یک موافقت‏نامه سرّی بین انگلیس و محمد بن عبدالوهاب، اجرای عملی دعوت جدید آغاز می‏شود. وظایفی را که شیخ محمد کم کم و با پشت‏گرمی نظامی و مالی استعمار باید انجام می‏داد، به وی ابلاغ شد. این وظایف عبارت بودند از:
1. تکفیر تمام مسلمانان و حلال کردن قتل آنان و غارت اموالشان و هتک‏ناموس و فروختن آنان در بازار برده‏فروشان و برده ساختن مردانشان و کنیز گرفتن زنانشان.
2. نابود کردن «کعبه» به نام اینکه جزو آثار بت‏پرستی است و مانع شدن مردم از حج و تحریک عشایر و قبایل به غارت قافله‏های حجاج و کشتن آنان.
3. کوشش برای ایجاد روح نافرمانی نسبت به خلیفه عثمانی؛ تحریک مردم برای جنگیدن با او و تجهیز لشکرهایی برای این منظور؛ مبارزه با شریف‏های حجاز با تمام وسایل ممکن و کاستن از نفوذ آنان.
4. ویران ساختن قبه‏ها و ضریح‏ها و اماکن مقدسه و مورد احترام مسلمانان در مکه و مدینه و دیگر سرزمین‏های اسلامی به نام مبارزه با آثار بت‏پرستی و شرک و اهانت کردن به شخصیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و خلفای او و بزرگان اسلام.
5. ایجاد هرج و مرج و آشوب و ترور در شهرهای اسلامی به هر اندازه که بتواند.
6. انتشار قرآنی که کم و زیادهایی ـ بر اساس احادیثی که در مورد تحریف قرآن رسیده است ـ در آن عملی شده باشد.
در طول این مدت، همفر به عنوان برده و غلام شیخ محمد، سایه به سایه او را تعقیب می‏کرد و پیوسته او را در اجرای اهداف خود، دلگرمی و امید می‏بخشید. همفر و محمّد بن عبدالوهاب دو سال تمام در نجد، به تهیه مقدمات برای خروج شیخ و اعلام دعوت جدید مشغول بودند. سرانجام در اواسط سال 1143 ه . ق، شیخ محمد تصمیم قطعی برای خروج گرفت.
وزارت مستعمرات پس از چند سال فعالیت، به منظور پشتیبانی سیاسی و نظامی از دعوت شیخ، یکی از گماشتگان خود به نام محمد بن سعود را به همکاری با محمد بن عبدالوهاب ملزم ساخت. بدین ترتیب، با کمک انگلیس، هر دو محمد بر اساس نقشه طراحی شده از سوی بریتانیا به حرکت خود ادامه دادند.10

چگونگی شکل‏گیری فرقه وهابیت

با توجه به حمایت‏های استکبار و درگذشت پدر محمد بن عبدالوهاب در سال 1153 ه . ق، وی زمینه را برای اظهار عقاید خود فراهم دید. البته او در اولین قدم با برخورد شدید عمومی مردم حریمله روبه‏رو شد که حتی نزدیک بود خونش را بریزند. ناچار از آنجا به زادگاه خود، عیینه بازگشت. پس از ورود به عیینه، سخنان خود را به امیر آنجا ـ عثمان بن احمد بن معمر ـ عرضه کرد. امیر دعوت او را پذیرفت و با هم پیمان بستند که هر یک از آن دو، بازو و یار و یاور دیگری باشند. بدین ترتیب، امیر اجازه داد که او عقاید خود را بی‏پرده مطرح کند. برای اینکه پیوند محمد بن عبدالوهاب با امیر استوارتر گردد، وی با خواهر امیر ازدواج کرد. بدین‏گونه، پیمانی مستحکم میان شیخ و امیر بسته شد.
در آن عصر، اطراف شهر عیینه پر از مساجد و زیارتگاه‏هایی از صحابه و اولیا بود. از جمله، قبر زید بن خطاب ـ برادر عمر ـ مورد احترام مردم آن دیار بود. محمد بن عبدالوهاب با عده‏ای از سربازان عثمان بن معمر به این زیارتگاه‏ها حمله بردند و آنجا را با خاک یکسان کردند. نویسنده تاریخ نجد می‏گوید: محمد بن عبدالوهاب با دست خویش، قبر زید بن خطاب را با خاک یکسان کرد. این کار، واکنش‏هایی در منطقه ایجاد کرد و باعث شد مردم علیه شیخ قیام کنند و گفته‏های او را مردود بشمارند.
آنان نامه‏ای به علمای احساء و بصره و حرمین نوشتند و از شیخ شکایت کردند. علما به امیر عثمان بن معمر، نامه نوشتند و او را به کشتن شیخ امر کردند. امیر عیینه به ناچار شیخ را از این شهر بیرون کرد. شیخ، منطقه درعیه، زادگاه مسیلمه کذاب برگزید و در سال 1160 ه . ق، به آنجا منتقل شد.
شیخ پس از ورود به درعیه با امیر این منطقه (محمد بن سعود، نیای خاندان سعودی) تماس گرفت و همان پیمانی را که با امیر عیینه بسته بود، با محمد بن سعود بست. ابن سعود از پیمان خود با شیخ خوشحال بود، ولی دو شرط را با شیخ مطرح کرد: اول اینکه اگر ما، تو را یاری کردیم و کشورها را گشودیم، می‏ترسیم ما را ترک کنی و در نقطه دیگری سکنا گزینی! دوم اینکه ما در شهر درعیه قانونی داریم و آن اینکه در فصل رسیدن میوه‏ها از مردم مالیات می‏گیریم. می‏ترسیم تو مالیات را تحریم کنی!
شیخ در پاسخ ابن سعود گفت: من هرگز تو را با دیگری عوض نخواهم کرد و خدا در فتوحاتی که نصیب ما می‏کند، غنایمی قرار خواهد داد که تو را از این مالیات ناچیز بی‏نیاز سازد.11
امیر درعیه، برای تحکیم روابط میان دو خانواده، دختر شیخ را به ازدواج فرزند خود، عبدالعزیز درآورد و از این طریق پیوند خانوادگی میان آن دو برقرار شد و تا کنون نیز این رابطه در شعاع گسترده‏ای محفوظ مانده است.12
پس از این پیمان، محمد بن عبدالوهاب به رؤسای قبایل و تمام مردم نجد نامه نوشت و آنها را به قبول مذهب تازه خود فراخواند. برخی پیروی کردند و گروهی نیز اعتنایی نکردند. سپس شیخ با عنوان جهاد علیه کفر و شرک و بدعت‏گذاران به کمک ابن سعود، لشکری تشکیل داد و علیه مسلمانان قیام کرد و با حمله به شهرها و روستاهای مسلمان‏نشین، مردم را به خاک و خون کشید و اموال آنها را به عنوان غنایم جنگی غارت کرد.13
بدین ترتیب، فرقه وهابیت به وجود آمد، ولی ناگفته پیداست که جنگ‏ها و نبردهای آنان علیه کسانی بود که همگی گوینده «لا اللّه الاّ الله، محمد رسول اللّه» بودند و پیوسته خدا را عبادت می‏کردند و فرایض الهی را به جا می‏آوردند.

اجمالی از عقاید وهابیت

وهابی‏ها در پیروی از ابن تیمیه و با استدلال به ظاهر بعضی از آیات و روایات، اعضا و جوارح برای باری‏تعالی اثبات می‏کنند. آلوسی (از طرفداران سرسخت وهابیت) می‏گوید:
وهابی‏ها می‏گویند: روز قیامت، خدا به صحرای محشر می‏آید؛ زیرا خود او فرموده است: «وَ جاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا» (فجر: 22) و خداوند به هر یک از آفریده‏هایش هر طور که بخواهد نزدیک می‏شود. همچنان که خود او فرموده است: «... نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ» (ق: 16). آنان، به موجب آیه «... بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتَانِ ...» (مائده: 64) دو دست و از ظاهر آیه «وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا» (هود: 37) دو چشم و از آیه «... فَثَمَّ وَجْهُ اللّه‏ِ...» (بقره: 115) صورت و چهره برای خدا اثبات می‏کنند.14
ابن عبدالوهاب در کتاب التوحید، برای اثبات انگشتان برای خدا روایتی را از ابن مسعود نقل می‏کند:
دانشمندی یهودی به حضور پیامبر عرض کرد: ای محمد! ما (در کتاب‏های خویش) دریافتیم که (روز قیامت) خداوند تمام آسمان‏ها را بر یک انگشت، زمین‏ها را بر یک انگشت و درخت‏ها را بر یک انگشت، آب را بر یک انگشت، خاک را بر یک انگشت و دیگر آفریده‏ها را بر یک انگشت قرار داده و می‏فرماید: «تنها من پادشاهم». پیامبر (ضمن تصدیق این گفته) خندید؛ به گونه‏ای که دندان مبارکشان نمایان گشت. سپس این آیه مبارکه را تلاوت فرمود: «ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ اْلأَرْضُ جَمِیعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِیامَةِ ...» (زمر: 67)؛ و خدا را آن‏چنان که باید به بزرگی نشناخته‏اند و حال آنکه روز قیامت زمین یکسره در قبضه (قدرت) اوست.15
وی پس از نقل روایت‏های متعدد در جهت اثبات اعضا و جهت برای خداوند، از مجموع آن نتیجه می‏گیرد که:
رسول خدا صلی الله علیه و آله گفته‏های دانشمند یهودی را با تبسم تأیید کرد و این حدیث بر اثبات دست برای خداوند صراحت دارد.16
برخی اعمالی که از نظر مسلمانان بی‏اشکال و حتی مستحب و ثواب است، به نظر وهابی‏ها، شرک و موجب خروج از دین است، مانند:
1. هر گونه نذر کردن برای غیرخدا و پناه بردن و استغاثه به غیرخدا و خواندن غیرخدا، شرک است.17
2. دورترین امور به شرع آن است که کسی حاجت خود را از میت طلب کند چنان‏که بیشتر مردم چنین هستند. این عمل از نوع عبادت بت‏هاست که مشرکان انجام می‏دهند.
اینکه کسی خداوند را به واسطه میت بخواند (یعنی میت را واسطه قرار دهد و حاجت خود را از خداوند طلب کند)، این عمل به اجماع علمای (وهابی)، بدعت است.18
3. توسل به میت و طلب حاجت از او همان چیزی است که بت‏پرستان در زمان جاهلیت انجام می‏دادند.19
4. کسی که (به خاطر وضع شغلی، کسب و کار خویش، مانند: صناعت، صیادی و...) نمازش را تا غروب آفتاب تأخیر بیاندازد، قتل چنین کسی به اجماع علما، واجب است.20
5. به اجماع علما، استلام (دست مالیدن) قبور انبیا و غیر اینها (یعنی اولیا و ائمه معصومین (ع)) و مسح (تبرک) آن و نماز خواندن و دعا کردن نزد این قبور جایز نیست؛ زیرا این عمل باعث شرک و عبادت بت‏هاست!21
6. مسافرت برای زیارت مزار انبیا و صالحان، بدعت است. هیچ‏یک از صحابه و تابعین این عمل را انجام نمی‏دادند و رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره زیارت قبور انبیا و صالحان هیچ‏گونه امری نفرموده است و هیچ‏یک از ائمه مسلمین، زیارت قبور انبیا را مستحب نمی‏دانند. پس هر کس به این امر اعتقاد داشته باشد و به زیارت قبور انبیا و صالحان برود، مخالف سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله عمل کرده است.22
7. نماز خواندن در مساجدی که بر قبور انبیا و صالحان بنا شده است، جایز نیست و بنای مسجد بر قبور حرام است.23
بدین ترتیب، به‏طور کلی اصول فکری و اعتقادی وهابیت را در پنج محور زیر می‏توان خلاصه کرد:
1. اعتقاد به جسمانیت و رؤیت حسی خداوند و اثبات جهت برای ذات حق‏تعالی؛
2. وسعت دادن به دایره کفر و شرک؛
3. عادی جلوه دادن مقامات پیامبران و اولیا و کاستن از جایگاه و مقام آن بزرگواران؛
4. انکار فضایل مسلّم اهل بیت عصمت و طهارت (ع)؛
5. تکفیر مسلمانان.
محمدبن عبدالوهاب در رساله کشف الشبهات بارها مسلمانان را مشرک، کافر، بت‏پرست، مرتد، منافق، منکر توحید، دشمن توحید، دشمنان خدا، اهل باطل، نادان و شیاطین خوانده است. وی تصریح می‏کند که مشرکان زمان ما (مسلمانان) غلیظ‏تر از مشرکان و بت‏پرستان گذشته‏اند؛ چون مشرکان گذشته در حال رفاه، شرک می‏ورزیدند و هنگام گرفتاری اخلاص می‏ورزیدند، ولی مشرکان زمان ما در هر دو حالت به خدا شرک می‏ورزند.24
مهم‏ترین تکیه کلام وهابی‏ها چهار چیز است: کفر؛ شرک؛ کذب؛ بدعت. اگر کسی تنها واژه‏های کفر و شرک آنها را جمع‏آوری کند، کتابی از واژه کفر و شرک را جمع‏آوری می‏کند. هرجا مسلمانان در پاسخ آنها به روایتی، استدلالشان را محکوم کردند، پاسخی که بیشتر از هر استدلالی به آن تکیه کرده‏اند، بیان عبارت «کذب است، کذب» بوده است. آنان هر روایتی را که با عقیده آنها مطابقت نداشته باشد، تکذیب می‏کنند.
کوتاه سخن اینکه وهابی‏ها به دنبال این عقاید افراطی بی‏محتوا و خشک، به تلویح یا تصریح، خود و پیروانشان را موحد و مسلمان می‏شمرند و دیگر گروه‏های مسلمان را مشرک و کافر قلمداد می‏کنند. ازاین‏رو، کشتار آنها را جایز و اموالشان را نیز حلال می‏شمارند.

اختلاف‏نظرهای وهابیت و اهل سنت

1. از نظر وهابی‏ها هر گاه کسی شهادتین را بر زبان جاری کند، ولی بدان عمل نکند، ارزشی ندارد و چنین کسی کافر و مشرک است و خون و مال او حلال است. در مقابل، مسلمانان همگی معتقدند که هر کس شهادتین را بر زبان جاری کند، مال و خونش محفوظ و محترم است.25
2. وهابیان به اصل اجتهاد آزاد معتقد هستند و تقلید از مذاهب چهارگانه را لازم نمی‏دانند، بلکه بر خلاف آن مذاهب اجتهاد می‏کنند.
محمد بن اسماعیل صنعانی معاصر ابن عبدالوهاب و یکی از بنیان‏گذاران مذهب وهابیت در کتاب تطهیر الاعتقاد می‏نویسد:
فقهای مذاهب اربعة، اجتهاد برخلاف آن مذاهب را جایز نمی‏شمارند، ولی این سخنی است نادرست که جز شخص جاهل و نادان لب به آن نمی‏گشاید.26
همچنین محمد بن عبداللطیف، یکی از نوادگان محمدبن عبدالوهاب در اواخر رساله پنجم از رسائل «الهدیة السنيّة» می‏نویسد:
مذهب ما، مذهب احمدبن حنبل است و ما مدعی اجتهاد و طرفدار آن نیستیم، ولی اگر سنت و حدیث صحیحی از پیامبر بر ما معلوم گردد، بدان عمل می‏کنیم و سخن هیچ‏کس را بر آن مقدم نمی‏داریم.27
بنابراین، وهابیان بر خلاف مذاهب چهارگانه (حنفی، حنبلی، مالکی و شافعی) قائل به انفتاح باب اجتهادند و حرف فقهای مذاهب چهارگانه را که می‏گویند اجتهاد بعد از چهار مذهب جایز نیست، باطل می‏شمارند.
3. وهابی‏ها با استدلال به ظاهر برخی آیات و روایات، جسم و جهت برای خداوند اثبات کرده و به رؤیت حسی خداوند قائلند.4 در مقابل علمای اهل سنت، اعتقاد به تجسم خدا و رؤیت حسی خداوند را جایز نمی‏دانند.28
4. محمد بن عبدالوهاب معتقد بود که تمام اعمال مسلمانان به حد شرک رسیده است و ازاین‏رو، وی مسلمانان سنی و شیعه‏ای را که دیدگاه‏های او را قبول نداشتند، تکفیر می‏کرد؛ در صورتی که ائمه اهل سنت به ویژه ابوحنیفه، تکفیر اهل قبله را جایز نمی‏شمارند.
5. آنان فضایل انبیا و اولیای الهی را انکار می‏کنند. از نظر وهابی‏ها نه عیسی بن مریم می‏تواند مریض را با اذن خدا شفا دهد و نه آصف بن برخیا می‏تواند تخت بلقیس را حاضر کند. نه سلیمان فهم، درک زبان مورچه‏ها را دارد و نه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می‏تواند از آینده (غیب) خبر دهد.29 دیگر مسلمانان با توجه به آیات قرآن که در این باره وارد شده است، همه این موارد را قبول دارند.30
6. وهابیان زیارت قبر انبیا و اولیا و سفر به قصد زیارت قبور آن بزرگواران را حرام می‏دانند، ولی مذاهب چهارگانه بالاترین ثواب را برای زیارت قبر نبی و مسافرت برای آن قائلند.31
7. سوگند دادن خداوند به حق مقام اولیا، از نظر وهابی‏ها حرام و موجب شرک است، ولی حنفی‏ها و شافعی‏ها این امر را مکروه (و نه حرام و شرک) می‏دانند.32
8. وهابی‏ها، نذر برای مردگان و اهل قبور و اولیا را شرک می‏دانند؛ در حالی که اهل سنت می‏گویند اگر نذر برای بت نباشد، لازم الوفا است.33
9. توسل، شفاعت، تبرک جستن به پیامبر، استغاثه و طلب حاجت از پیامبران و اولیا و جشن گرفتن میلاد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از نظر وهابیت جایز نیست، ولی اهل سنت همه اینها را جایز می‏دانند.
10. وهابی‏ها، گریه بر میت را جایز نمی‏دانند، ولی گروه شافعی قائل به جواز و حنابله قائل به مباح بودن هستند.34
11. وهابی‏ها، ساخت بنا بر روی قبرها را حرام، ولی اهل سنت آن را مکروه می‏دانند.35
12. از نظر وهابی‏ها، عزاداری برای مرده حرام است، ولی از نظر اهل سنت تا سه روز مستحب و پس از آن مکروه است.36

شباهت وهابیت به خوارج نهروان

با بررسی مبانی اندیشه‏های خوارج و وهابیت، وجوه مشترک فراوانی را میان این دو گروه می‏توان به دست آورد.

1. کج‏اندیشی و فهم نادرست از دین

خوارج با برداشت انحرافی از قرآن و فهم نادرست از دین، از پیروی امام واجب الاطاعة دست کشیدند و با او به جنگ برخاستند که در تاریخ به نام جنگ نهروان معروف است.37 آنان با استدلا ل به ظاهر آیه شریفه «... إنِْ الْحُكْمُ إِلاّ لِلّهِ ...» (انعام: 57)، «حکم» را در این آیه به معنای حکومت تفسیر کردند و گفتند: لا حکم الا للّه‏، حکومتی جز حکومت خدا نیست. به همین دلیل، حکمیت «صفین» را باطل و کفر پنداشتند.
امام امیرالمؤمنین علی (ع) درباره شعار این گروه فرمود: «كَلِمَةُ حَقٍّ يُرادُ بِها الْباطِلُ»؛38 یعنی جمله «لاحکم إلاّ لله»، کلمه حق است، ولی خوارج از این آیه اندیشه باطلی دارند؛ زیرا حکم در این آیه به معنای قانون و برنامه حکومت است، نه به معنای حکومت و فرمانروایی. از این گذشته، خود قرآن، آشکارا مردم را در موارد اختلاف، به حکمیت و داوری فرا خوانده است:
وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَمًا مِنْ أَهْلِها ... . (نساء: 35)
هر گاه بیم آن رفت که میان زن و شوهر اختلاف پدید آید، داوری از خانواده مرد و داوری از خانواده زن برگمارید.
همچنین خوارج، آیاتی را که درباره کافران و مشرکان نازل شده بود، شامل مسلمانان و مؤمنان می‏دانستند. دلیل این سخن، کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله است که در وصف خوارج فرمود: «آنان آیاتی را که مربوط به کافران است، شامل مؤمنان و مسلمانان می‏دانند».39
وهابیت نیز چنین هستند. آنان شفاعت، توسل، استغاثه، نذر، را شعار مذهبی خود قرار می‏دهند، ولی می‏گویند درخواست شفاعت، استغاثه، توسل و نذر برای غیرخدا جایز نیست. این درست است که شفاعت و استغاثه و غیر اینها همه از خداست و در واقع، خداوند است که مورد استغاثه قرار می‏گیرد. او مددکار حقیقی انسان است. فقط او غنی است و غیر او همه محتاج‏اند و امر شفاعت و امثال آن به دست قدرت خداوند تعالی است، ولی وهابی‏ها منظور دیگری دارند و آن اینکه ما نباید کسانی را که خدا بزرگشان کرده (پیامبران و اولیا)، بزرگشان بداریم و به آنها متوسل بشویم و شفاعت بطلبیم و برای رفع نیاز به سراغ آنها برویم و نذر کنیم. ازاین‏رو، می‏گویند: شفاعت، توسل و یاری خواستن از کسانی که خدا آنها را شفیع، وسیله تقرب و دادرس مردم قرار داده، بدعت است.
این در حالی است که آیه‏ها و روایت‏های فراوانی در متون دینی بر جواز این اعمال وارد شده است.40 وهابی‏ها با استدلال به آیاتی که درباره کافران و مشرکان وارد شده است، مؤمنان و مسلمانان را مشرک و کافر قلمداد می‏کنند؛ در حالی که بر اساس نص صریح قرآن، مسلمانان می‏توانند پیامبران و اولیای الهی را شفیع خود قرار دهند و به آنها متوسل شوند.

2. ستیز با مسلمانان و دوستی با کافران

یکی دیگر از شباهت‏های وهابیت به خوارج، کشتن مسلمانان و جهاد علیه آنان و وانهادن کفار و مشرکان و دوستی با آنان است. خوارج، مسلمانان را به خاک و خون می‏کشیدند و اموال آنان را به غارت می‏بردند و ناموس آنها را مباح می‏شمردند. برای نمونه، آنان عبدالله بن خباب، صحابه پیامبر را همراه با همسرش که آبستن بود، در کنار نهر آب کشتند و خونشان را در جوی روان ساختند. جریان این واقعه چنین بود:
روزی گروهی از مسلمانان با خوارج روبه‏رو شدند. خوارج پرسیدند: شما کیستید؟ یکی از مسلمانان که خیلی باهوش و زیرک بود، گفت: بگذارید من پاسخ دهم. او چنین گفت: ما طایفه‏ای از اهل کتاب هستیم و به شما پناه آورده‏ایم تا کلام خدا را بشنویم. پس ما را به نقطه امنی برسانید. خوارج به همدیگر گفتند: پیمان پیامبر را محترم بدارید. بخشی از قرآن را بر آنها بخوانید و کسی را بر آنان بگمارید تا آنها را سالم به نقطه امن برساند! به عبدالله بن خباب، صحابی پیامبر گفتند: نظرت درباره علی بن ابی‏طالب (ع) چیست؟ او شروع به مدح و ثنای علی (ع) کرد. خوارج به او گفتند: تو از کسانی هستی که مرید نام اشخاص هستند و او را آن‏گونه که یاد شد، کشتند.41
در مقابل، بت‏پرستان و مشرکان از شر خوارج در امان بودند، چنان‏که رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره صفات خوارج فرمود:
يَقْرَئونَ الْقُرآنَ يَحْسَبوُنَ أنّهُ لَهُم وَ هُو عَلَيْهِمْ لايُجاوِز حَناجِرَهُمْ.
آنها قرآن می‏خوانند، ولی قرآن از گلوی آنان فراتر نمی‏رود و دل‏هایشان آن را درک نمی‏کند. از قرآن جز خواندن الفاظ آن، بهره‏ای دیگر ندارند.42
ایشان در روایت دیگری درباره خوارج می‏فرماید: «يَقتُلونَ أَهْلَ الإسلامِ وَ يَدَعوُنَ أَهْلَ الأُوثانِ؛ آنان، مسلمانان را می‏کشند و بت‏پرستان را به حال خود رها می‏کنند».43
وهابیان نیز چنین بوده و هستند.
در هیچ تاریخی نقل نشده است که وهابیان با کافران بجنگند یا مشرکی را بکشند. آنان تنها مسلمانان را از دم شمشیر گذرانده‏اند؛ بی‏آنکه گناهی از آنها سر زند. کافی است کشتار مردم کربلا، طائف، یمن، حجاز و غیره را از نظر بگذرانیم.
آیا وهابی‏های به ظاهر ضد شرک و الحاد! تاکنون یک گلوله به سوی رژیم غاصب قدس و سران استکبار جهانی و مشرکان امروز جهان شلیک کرده‏اند؟

3. بدعت‏گذاری در دین و جمود فکری

شباهت دیگر وهابیان با خوارج آن است که خوارج بر اساس بدعتی که در دین به وجود آورده بودند، جز خود، دیگر مسلمانان را کافر می‏دانستند و می‏گفتند: کسی که مرتکب گناهان کبیره شود، در آتش دوزخ جاودانه خواهد بود!
خوارج، خون و مال مسلمانان غیر از خود را حلال می‏دانستند و فرزندان آنها را اسیر می‏کردند و می‏گفتند در کشور اسلامی اگر گناه کبیره آشکار شود، به کشور کفر تبدیل می‏شود.
وهابیان نیز مسلمانانی را که عقایدی مخالف باورهای آنان دارند، مشرک می‏دانند و خون و مال آنها را حلال می‏شمارند و فرزندان مسلمانان را اسیر می‏گیرند. آنان مسلمانان را مشرک خطاب می‏کنند و کشورهای اسلامی را سرزمین کفر معرفی می‏کنند و هجرت از آنجا را لازم و ضروری می‏دانند. کسی را که نماز را ترک کرده است، اگرچه منکر آن نباشد، واجب‏القتل می‏شمارند.
سلیمان بن عبدالوهاب در رساله‏ای بر ردّ اندیشه‏های برادرش (محمد بن عبدالوهاب) می‏نویسد:
ابن قيّم گفته خوارج دو ویژگی داشته‏اند که به واسطه آن از دیگر مسلمانان و پیشوایان آنان جدا شده‏اند:
نخست آنکه از سنت فاصله گرفته و آنچه را سنت نیست، سنت انگاشته‏اند. دوم آنکه مسلمانان را به دلیل ارتکاب گناه، کافر قلمداد کرده و در اثر آن حکم به حلیت خون و مال آنها داده و سرزمین اسلام را سرزمین کفر شمرده‏اند.
پس سزاوار است که مسلمانان از این دو اصل غلط برحذر باشند و از پی‏آمدهای آن دو اصل؛ یعنی دشمنی مسلمانان و لعن و سرزنش آنان و حلال شمردن خون و مال آنها و به طور کلی از هرگونه بدعتی، بپرهیزند.44
ویژگی‏هایی که ابن قیم برای خوارج گفته است، در وهابیان نیز وجود دارد.

4. مقدس‏مآبی و قشری‏گری

شباهت دیگر وهابیان با خوارج آن است که خوارج خیلی به ظاهر مقدس، ولی قشری و کوتاه‏نظر بودند و نسبت به نماز و تلاوت قرآن اهتمام زیاد می‏ورزیدند. حتی از زیادی سجده، پیشانی‏شان پینه بسته بود و در عین حال خواستار حقیقت بودند. امیرالمؤمنین علی (ع) فرمود:
لا تُقاتِلوا الْخَوارِجَ بَعدی فَلَیسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَاَخْطَأَه كَمَنْ طَلَبَ الْباطِلَ فَأَصَابَهُ.45
پس از من با خوارج نجنگید؛ چون یکسان نیستند. آنان که در جست‏وجوی حقند، ولی دچار خطا و لغزش می‏شوند و آنان که در پی باطلند و بدان رسیده‏اند.
خوارج، مردمانی به ظاهر دین‏دار، پرهیزکار و خویشتن‏دار از گناه بودند. گویند یکی از آنان خوکی را با شمشیرش کشت و دیگری اعتراض کرد و گفت این عمل تو فساد در روی زمین است! نیز گفته‏اند یکی از خوارج در سر راه، خرمایی جست و آن را در دهان گذاشت. دیگری سر رسید و خرما را از دهان او بیرون آورد که چیز حرام خوردی! البته همینان به راحتی مسلمانان را می‏کشتند و زنان آنان را اسیر می‏گرفتند و آنها را میان خود خرید و فروش می‏کردند. وهابیان نیز چنینند. به ظاهر تعصب در دین دارند و در مسائل دینی سخت‏گیرند؛ نماز را به موقع به پا می‏دارند و در عبادت خدا می‏کوشند و به پندار خودشان، در طلب حقند. در مقابل، وقتی به شهرهای مسلمانان حمله می‏کردند، زنان و بچه‏ها و پیر و جوان آنان را به خاک و خون می‏کشیدند و اموال آنها را غارت می‏کردند.

5. ظاهرگرایی

خوارج در شبهه‏ها و باورهای انحرافی‏شان، به ظاهر برخی از آیات استناد جسته‏اند. وهابیان نیز از ظاهر آیات قرآنی برداشت‏هایی می‏کنند که هیچ انسان خردمند نمی‏تواند آنها را بپذیرد، مانند: اعتقاد به جسمیت خداوند یا تفسیر ظاهربینانه عرش، قلم، لوح، کرسی، برزخ، رؤیت خداوند و نسبت دادن دست و پا و اعضا و جوارح داشتن به خداوند و ده‏ها مطلب دیگر.46

_________________________________________________________________________
پی نوشت :
1. حسین الشیخ خزعل، حیاة الشیخ محمد بن عبدالوهاب، بیروت، متابع دار الکتب و دار المکتبة الهلال، ص 55.
2. احمد امین، زعماء الاصلاح فى عصر الحدیث، بیروت، دار الکتب العربى، ص 10.
3. سید محسن امین، کشف الارتیاب فى اتباع محمد بن عبدالوهاب، بیروت، 1411 ه . ق، ص 7.
4. همان.
5. Mr. Humphereg
6. Secretery
7. احمد. ع، وهابیت ایده استعمار، تهران، 1401 ه . ق، صص 34 و 35؛ مذاکرات مستر همفر، برگردان: ج. خ، بى‏جا، بى‏تا، ص12؛ خاطرات سیاسى و تاریخى مستر همفر در کشورهاى اسلامى، برگردان: على کاظمى، تهران، بى‏تا، ج 3، صص 37 و 38.
8. خاطرات سیاسى، صص 64 و 65؛ وهابیت ایده استعمار، ص 66؛ مذاکرات مستر همفر، ص 26.
9. نک: وهابیت، ایده استعمار، صص 70 ـ 126؛ مذاکرات مستر همفر، صص 27 ـ 52.
10. ر.ک: خاطرات سیاسى و تاریخى مستر همفر، صص 180 ـ 188؛ وهابیت، ایده استعمار، صص 188 ـ 197.
11. حسین بن غنام، تاریخ نجد، تحقیق: ناصر الدین الأسد، بیروت، دار الشروق، 1415 ه . ق، چ 4، صص 81 ـ 87 با گزینش؛ تاریخ العربیة السعودیة، صص 112 و 113.
12. ناصر السعید، تاریخ آل سعود، منشورات اتحاد الشعب الجزیرة العربیة، ج 1، ص 30.
13. براى مطالعه بیشتر در مورد جنایت‏هاى وهابیت به کتاب‏هاى زیر مراجعه کنید:
ـ تاریخ نجد، ابن عنام، الفصل الثالث الغزوات تا فصل چهارم، صص 95 ـ 203.
- تاریخ آل سعود، ج 1، ص 31 به بعد.
- کتاب وهابیان، صص 13 ـ 76.
14. سیدمحمود آلوسى، تاریخ نجد، چاپ مصر، 1347 ه . ق، بى‏تا، صص 90 و 91. جهت مطالعه بیشتر در این‏باره به کتاب مجموعة الرسائل الکبرى، نوشته ابن تیمیه، صص 451 ـ 455 و رسالة العقیدة الحمویة الکبرى، مراجعه شود.
15. عن ابن مسعود رضى الله عنه قال: جاء حبرٌ من الأحبار الى رسول الله صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فقال: یا محمّد إنّا نجد أن اللّه یجعل السموات على اصبع. و الأرضین على أصبع. و الشجر على أصبع. و الماء على أصبع و الثّرى على أصبع و سائر الخلق على أصبع. فیقول أنا المَلِكُ، فضحک النّبى صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهحتّى بَدَت نواجذه: تصدیقا لقول الحبر ـ ثمّ قرأ: رسول الله صلى‏الله‏علیه‏و‏آله«مَا قدروا الله حقّ قدره و الأرض جمیعا قبضتُهُ یوم القیمة» الایه محمد بن عبدالوهاب، کتاب التوحید، مدینه منوره، الجامعة الاسلامیة، 1404 ه . ق، چ5، ص 157.
16. نک: همان، صص 158ـ160.
17. همان، باب 12 و 13 و 14.
18. عبدالله بن محمد بن عبد الوهاب، الجامع الفرید، رسالة الکلمات النافعه فى المکفرات الواقعه،ص 306.
19. محمد بن ابراهیم النعمان، الجامع الفرید، رساله تطهیر الاعتقاد، محمدبن اسماعیل صنعانى، ص501.
20. تقى الدین ابن تیمیه الحرّانى، الفتاوى الکبرى، ج 1، ص 156، استفتاء شماره 145.
21. محمد بن ابراهیم النعمان، الجامع الفرید، کتاب الزیارة، ص 383.
22. همان، کتاب الزیارة لابن التیمیه، ص 389.
23. همان، کتاب الزیارة، ص 410 المسألة الرابعة.
24. همان، الرسالة أربع قواعد من قواعد الدین، ص 260، قاعده چهارم؛ محمد بن عبدالوهاب، کشف الشبهات فى التوحید، شرح و تحقیق محمود مطرجى، صص 23 و 24.
25. محمد حسن جان صاحب سرهندى، جزیرة العرب فی القرن العشرین، مصر، 1354 ه .ق، ص341.
26.الجامع الفرید، رسالة تطهیر الاعتقاد، ص 510.
27. تاریخچه نقد و بررسى وهابى‏ها، ص 135.
28. کتاب التوحید، ص 157.
29. نک: یوسف بن مطهر حلّى، کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، تحقیق حسن حسن‏زاده آملى، مؤسسه انتشارات اسلامى، قم، 1417 ه . ق، صص 410 ـ 414؛ و کشف الفوائد فى شرح قواعد العقائد، علامه حلّى دارالصفوة، الطبعة الأولى، بیروت، 1413 ه . ق، صص 204 ـ 210؛ و فخرالدین رازى، الأربعین فی أصول الدین، دارالتضامن، الطبعة الأولى، قاهره، 1406 ه . ق، ج 1، صص 268 ـ 277.
30. سباء: 10 ـ 13؛ نمل: 38 ـ 40؛ کهف: 65؛ نمل: 15 و 16؛ جن: 26 و 27؛ آل عمران: 41.
31. عمر بن عبدالسلام، مخالفة الوهابیة للقرآن و السنة، بیروت، دار الهدیة، ص 15.
32. عبدالرحمان جزرى، الفقه على المذاهب الأربعة، بیروت، دار احیاء التراث العربى، الطبعة الثانیة، بى‏تا، ج2، ص 540، بحث خاتمة فی زیارة القبور.
33. احمد زینى دحلان، سرگذشت وهابیت، برگردان: وحید دامغانى، تهران، نشر گلستان کوثر، 1376، چ1، ص 16.
34. الفقه على المذاهب الأربعة، ج1، ص 139، کتاب الیمین، مباحث النذر.
35. همان، ص 533، کتاب الصلاة، مبحث ابکاء على الميّت وما یتبع ذلک.
36. همان، ص 536، باب اتّخاذ البناء على القبور.
37. همان، ص 539، التعزیه.
38. براى اطلاع بیشتر در این‏باره به کتاب‏هاى مربوط به تاریخ زندگانى امام امیرالمومنین (ع)و کتاب‏هاى ملل و نحل و فرق و مذاهب مراجعه شود.
39. نهج البلاغه، برگردان: محمد دشتى، خطبه 40.
40. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، مؤسسه الوفا، بیروت، 1404 ه .ق، ج 33، ص 337، باب 22، ح 580؛ ابن بطریق، العمده، یحیى بن حسن حلى، قم، انتشارات جامعه مدرسین، 1407 ه . ق، ص 459، ح 963.
41. درباره پاسخ به اندیشه‏هاى وهابى‏ها مى‏توانید به کتاب‏هاى زیر مراجعه کنید. 1. جعفر سبحانى، آئین وهابیت، 2. سید محسن امین، تاریخچه نقد و بررسى وهابى‏ها، ترجمه: سید ابراهیم علوى.
42. حسین نورى، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، مؤسسه آل البیت، قم، 1408 ه . ق، ج 18، ص 213، باب 2، ح 10؛ عبدالحمید بن ابى‏الحدید، شرح نهج البلاغه، کتاب‏خانه آیت الله مرعشى، قم، 1404 ه . ق، ج 2، صص 281 ـ 283، باب أخبار خوارج.
43. الشریف رضى، المجازات النبویة، تحقیق: طه محمد زینى، قم، مکتبة بصیرتى، ص 255، ح 273.
44. مسلم ابن حجاج نیشابورى، الجامع الصحیح، بیروت، دارالفکر، 8 جلدى، ج 3، ص 110؛ احمد بن حسین بن على بیهقى، السنن الکبرى، بیروت، دارالفکر، (10 جلدى)، ج 6، ص 339.
45. سلیمان بن عبدالوهاب، الصواعق الالهیة، استانبول، مکتبة ایشیق، 1412 ه . ق، چ 3، ص 22.
46. نهج البلاغه، تحقیق؛ شیخ محمد عبده، بیروت، دارالمعرفة، ج 1، ص 108، ح 61.
47. جهت اطلاع بیشتر درباره شباهت وهابیت به خوارج، نک: سید محسن امین، تاریخچه نقد و بررسى وهابى‏ها، برگردان: سید ابراهیم علوى، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، 1367، ج 2، صص 79 ـ 90.

منبع : کتاب "چالش‏های فکری و سیاسی وهابیت"

ادامه دارد ...
این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول