اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

سیاسی

گزیده سرمقاله‌ برخی روزنامه‌های صبح امروز کشور

خبرگزاری فارس: برخی روزنامه‌های صبح امروز سرمقاله‌های خود را به موضوعات زیر اختصاص دادند.

گزیده سرمقاله‌ برخی روزنامه‌های صبح امروز کشور
 * ابتکار
روزنامه ابتکار درسرمقاله خود با عنوان " آقای پلیس حرمت پای جانباز از لباس شما کمتر نیست! "به قلم غلامرضا کمالی پناه آورده است:‏ می گویند در ویتنام، هر گاه فردی روی ویلچر به نانوایی برود، ناگهان مردمی که در صف هستند، به احترام وی کنار می‌روند تا نانش را بگیرد و برود. در آن سرزمین برای مجروحان بازمانده از جنگ ویتنام احترام زیادی قائلند. هنگامی که صدام به ایران حمله کرد و خود را سردار قادسیه نامید. به پشتوانه قدرت های خارجی و حمایت های همه جانبه کشورهای عربی، در سرداشت که ایران کهن را به زیر سلطه اعراب بکشاند. اگر موفق می‌شد خدا می‌دانست چه فلاکت هایی در این کشور به بار می‌آمد. باز مکاتبات به زبان عربی صورت می‌گرفت؛ حاکم ایران نایب خلیفه بغداد و دست نشانده او می‌گشت. آثار باستانی به یغما می‌رفت؛ باز تعیین نوع پوشش و گویش در اختیار بیگانه بود. خلاصه در زیر رگباری از خواری ها باید زندگی را می‌گذراندیم. اما فرزندان این ملت، متاثر از نفس مسیحایی رهبر خویش،راه را بر یاجوج و ماجوج بستند. ارتش،سپاه، بسیج و هر کسی که توانایی مقابله و دفاع را داشت، آن روز ها بر دنیا و هستی خویش قلم نیستی کشیدند تا جغد قادسیه را در خرابه ی خویش مایوس و شکست خورده نگه دارند. بسیاری شهد شهادت نوشیدند و به دیدار معبود شتافتند.عده زیادی به اسارت رفتند و رنج ها دیدند. گروه فراوانی هم جانباز شدند آنان که به سلامت برگشتند هر کدام راه خویش را گرفتند که امیدواریم خداوند دنیا و آخرت را بر آنان خوش گرداند؛ اما،غرض از این نوشته نگاه ها و برخوردهای نادرست و غرض ورزانه ای است که در جامعه با بازماندگان دفاع مقدس می‌شود. از یک طرف در حاکمیت بخشی از مسئولان از شهید و جانباز و آزاده استفاده ابزاری می‌کنند. تا جایی که حساسیت گروه های دیگر را برمی انگیزد. در همین انتخابات بحث انگیز ریاست جمهوری 88 عملا فرماندهان شهید و شهدای نامدار که موجب افتخار ملت بوده و هستند از طرف دوگروه رقیب به چپ و راست یا اصولگرا و اصلاح طلب تقسیم شدند. به همین سبب برخورد با خانواده ها و نام این شهیدان از جانب طرفداران دو رقیب رنگ جناحی و سیاسی گرفت؛ لذا حرمت و قداست نام این شهدا قربانی جناح های سیاسی گشت.از طرف دیگر برخی از مردم که دلشان از جاهای دیگر پر است به خانواده ها و فرزندان شهدا طعنه می‌زنند و چماق" سهمیه" را بر سرشان می‌کوبند. چندی پیش فرزند شهیدی شعری را برای نگارنده خواند که بسیار سوزناک بود. مضمون کلی شعر این بود که ای پدر کاش تو بودی تا من سهمیه همه عالم را به دیگران می‌بخشیدم. راستی برادر و خواهر ایرانی ! کدام یک حاضر هستید که عزیزترین کس و پناهگاه خود را از دست بدهید و در عوض یک سهمیه نامعلوم بدست آورید؟ تمام سهمیه های خودرو، خانه، تحصیل و... در برابر قطرات اشک دختر بچه شهید چه اهمیتی دارد؟ یک لحظه چشمان خود را ببندیم و به این شعر سعدی دقت کنیم
الا تا نگرید که عرش عظیم/ بلرزد چو بیند که گرید یتیم
نهادهای مسئول در امور آزادگان و جانبازان تا چه اندازه ای توانسته اند درصدی از آن همه جانفشانی و از خود گذشتگی را جبران کنند؟ خیلی کم. اخیراً آزادگان در بی توجهی مسئولان مربوط به ماده قانونی مرتبط با خودشان، اعتراضاتی داشتند. یکی از آنان فریاد می‌زد: به خدا ما در خط روشن ولایت هستیم. به ما انگی نزنید. ما خواسته های صنفی داریم. چه شده که این آزاده از ترس متهم شدن این گونه فریاد می‌زند ؟ فریاد این جانباز و ترسش نشانگر این است که برخی مسئولان برای فرار از بی عرضگی و کم کاری ها به هر اقدام ناجوانمردانه ای ممکن است روی بیاورند و هرتهمتی را برای خاموش کردن باور مندان هم به آنان وارد کنند.
باز روز گذشته در بلوار کشاورز، صحنه غم انگیزی رخ داد. خودرویی برای چند لحظه کنار خیابان توقف کرده بود. راننده پشت فرمان بود. پلیس جوانی با موتور به اونزدیک شد و تذکر داد که حرکت کند. در حالی که ترافیکی هم وجود نداشت، راننده گفت: چندلحظه اجازه دهید تا همسرم بیاید سپس حرکت می‌کنم. مامور باز اصرار کرد. راننده گویی نشنید و همچنان منتظر همسرش ماند. پلیس با تندی حرفهای نامربوط و دور از شانی به او زد. راننده از ماشین پیاده شد ناگهان پای مصنوعی اش در خودرو ماند. همه فهمیدند جانباز است. او یکی از چشمانش را هم از دست داده بود. یک پایش کلا قطع بود و چندتا از انگشتان دستش هم به خورد ترکش ها رفته بود. اما پلیس مقاومت این جانباز را در برابر فرمان خویش تاب نیاورد و بر سرش فریاد زد که تو به لباس من بی احترامی می‌کنی. درهمین حین خودرو پلیس با دو افسر دیگر رسیدند. همگی سعی کردند که این جانباز بیچاره را تحت فشار قرار دهند و خودرویش را به پارکینگ بفرستند. بنازم به غیرت مردمی که آن اطراف بودند. همان کسانی که آنها را بی توجه به ارزش ها به حساب می‌آوریم ناگهان در برابر ماموران پلیس قد علم کردند و به حمایت از آن جانباز پرداختند. خلاصه با بحث و گفتگو موضوع ختم به خیر شد. حالا یک سوال باقی مانده است که با همه تلاش ها و زحمت های پلیس محترم چرا در چنین مواردی انعطاف پذیری و از خودگذشتگی نشان نمی‌دهند؟ آقای پلیس قطعا احترام به لباس شما واجب است اما بدانید حرمت پای آن جانباز هم از احترام به لباس شما کمتر نیست.

* کیهان
روزنامه کیهان دریادداشت روز خود با عنوان "شیب تند سقوط"به قلم حسام الدین برومند آورده است :موج بیداری اسلامی و خروش و خیزش ملت های منطقه علیه سیاست های آمریکایی و صهیونیستی طی هشت ماه گذشته در مراحل مختلف قد کشیده و اینک با تسخیر سفارت رژیم صهیونیستی در قاهره توسط انقلابیون مصری وارد مرحله جدیدی شده است.
مرحله حساسی که نشان می دهد آمریکا و چند کشور غربی دنباله رو آن در برآورد ارزیابی ها و محاسبات خودشان دچار اشتباهات سنگین و بعضا جبران ناپذیر شده اند.
تمام تلاش و تقلای آمریکا و غرب طی ماه های اخیر این بود که حرکت عظیم انقلاب های مردمی در بستر بیداری اسلامی را به انحراف کشانده و مصادره به مطلوب کند.
ذیل همین ترفند و توطئه بود که از یکسو بحث سازش و مذاکره با انقلابیون را بارها به پیش کشیدند و از سوی دیگر؛ با حمایت های پیدا و پنهان از تل آویو و حکومت های دست نشانده و یا شوراهای انتقالی قدرت در برخی از کشورها مانند مصر و لیبی کوشیدند تا به گونه ای اوضاع را وارونه نمایند.
اکنون تسخیر معنادار سفارت رژیم صهیونیستی در قاهره به وضوح نشان می دهد آمریکا و متحدانش در هدف شوم خود برای به انحراف کشاندن قیام ها و انقلاب های منطقه و بازگرداندن مردم از صحنه تحولات به خانه هایشان کاملا ناکام مانده اند. شعار «تصحیح روند انقلاب» از سوی جوانان مصری در تسخیر سفارت اسرائیل گویای این حقیقت غیرقابل خدشه است.
نکته در خور تامل و توجه این است که به دنبال تسخیر سفارت رژیم صهیونیستی در مصر، در اردن نیز مردم و تشکل های اسلامی با تمجید از اقدام انقلابیون مصری خواستار برچیده شدن لانه جاسوسی رژیم صهیونیستی از این کشور شده اند.
برهمین اساس طبق گزارش های منتشره از اردن قرار است مردم و احزاب اسلامی فردا به منظور تسخیر سفارت رژیم صهیونیستی در امان- پایتخت اردن- تظاهرات میلیونی و گسترده برپا نمایند.
درباره تحولات اخیر مورد اشاره که در نوع خودش یک نقطه عطف در شرایط کنونی به حساب می آید و پیام ها و پیامدهای آن ذکر نکاتی قابل اعتناست:
1-تسخیر سفارت رژیم صهیونیستی در قاهره حکایت از آن دارد که انباشت نفرت از این رژیم جعلی و کودک کش به جایی رسیده است که مردم منطقه خواهان قطع کامل روابط با تل آویو هستند. اگر 31 سال پیش و در فوریه 1980 سفارت رژیم صهیونیستی در مصر به عنوان اولین کشور عربی تاسیس شد تا بعد در دیگر حکومت های عربی مرتجع و دست نشانده همین مشی نامشروع ادامه یابد اینک این چرخه، کاملا معکوس شده است و شواهد و قراین بیانگر آن است که سفارتخانه های رژیم صهیونیستی در کشورهای عربی یکی پس از دیگری باید در انتظار تسخیر انقلابیون باشند و سفرای تل آویو راهی جز آنکه فرار را بر قرار ترجیح دهند ندارند. در همین راستا، مردم اردن خواهان تعطیلی سفارت اسرائیل در امان هستند تا از این طریق روابط کشورشان بطور کامل با صهیونیست ها قطع شود. چند روز پیش نیز در پی تیرگی روابط تل آویو و آنکارا، سفیر رژیم صهیونیستی از ترکیه اخراج شده بود.
2- در راستای قطع روابط دیپلماتیک از سوی کشورهای منطقه با رژیم صهیونیستی که نشانه های آن آشکار گردیده و حضور پررنگ و ایستادگی مثال زدنی ملت ها بدان سرعت بخشیده است بر لغو پیمان های ننگین سازش با تل آویو تمرکز خواهد شد.
بنابراین گام بعدی در مصر آنچنان که ناظران و خبرگان سیاسی متفق القولند لغو معاهده کمپ دیوید خواهد بود. از همین رهگذر است که بلافاصله پس از تسخیر سفارت رژیم صهیونیستی در قاهره، مقامات صهیونیستی به صحنه آمدند و شتابزده و عجزآلود موضع گرفتند که معاهدات میان مصر و اسرائیل از بین نرفته است.
طرفه آنکه آمریکا نیز به فوریت وارد گود شد تا بلکه به گونه ای از دامنه تحقیر بین المللی اسرائیل بکاهد.
«آنه پاترسون» سفیر آمریکا در قاهره که گویا در نبود سفیر اسرائیل در مصر ماموریت هایش مضاعف شده است در وسط این آبروریزی بزرگ می گوید؛ «مصر و اسرائیل به توافق نامه هایی که میان طرفین به امضاء رسیده است احترام می گذارند» البته بدون آنکه توضیح بدهد اوضاع و احوال در سپتامبر 2011 با فوریه 1980 تفاوت زیادی کرده است.
این نکته را باید اضافه کرد که در اردن نیز وضعیت به همین گونه پیش خواهد رفت و این احتمال بسیار پررنگ است که پیمان سازش اردن با اسرائیل در سال 1994 موسوم به «وادی عربه» لغو شود.
اینجاست که تداوم این روند شرایط را برای رژیم صهیونیستی که طی ماه های گذشته به اعتراف مقامات ارشد این رژیم در بدترین شرایط سپری کرده است وخامت بارتر از وضع موجود شود به گونه ای که به تعبیر و توصیف هفته نامه آلمانی اشپیگل، اسرائیل در وحشت و ترس روزافزون از انزوای کامل به سر می برد. اما عمق اقدام انقلابیون مصری در تسخیر لانه جاسوسی رژیم صهیونیستی در قاهره زمانی بهتر دیده می شود که پایگاه خبری «دبکا» که به موساد نزدیک است در پی این حرکت انقلابیون مصری اعتراف می کند «اسرائیل خطرناک ترین مرحله تاریخی خود را سپری می کند.»
3- آنچه که نباید در میان تحلیل پیام ها و پیامدهای تسخیر سفارت رژیم صهیونیستی در قاهره از سوی انقلابیون مصری نادیده انگاشته شود این واقعیت محسوس و بارها اعلام شده از جانب مردم است که جوهره اصلی اعتراض ها و انباشت نفرت های مردمی و خواسته هایی چون لغو معاهدات سازش با اسرائیل و در نهایت قطع روابط کامل با تل آویو از مسیر اسلام خواهی می گذرد.
با این توضیح که پیشاهنگی تحرکات و اقدامات انقلابی علیه رژیم صهیونیستی از سوی گروه های اسلامی و آحاد مردم مسلمانی است که به هیچ وجه شریعت و دین آنها اجازه همزیستی با ظالمان و آدم کشان و جنایت کاران را نمی دهد و قبول طرح های یکسویه سازش را تن دادن به ذلت و خواری می داند.
بنابراین آنچه که امروز در فضای تحولات منطقه در بستر بیداری اسلامی به چشم می آید و غیر قابل انکار است صدای بلند و رسای اسلام خواهی آحاد ملت ها است.
در مصر بارها و به کرات در تظاهرات و راهپیمایی های گسترده و میلیونی شعار «اسلامیه، اسلامیه» سر داده شده و مردم مصر اعلام کرده اند که قانون اساسی کشورشان باید بر مبنای موازین اسلامی تدوین شود.
در لیبی نیز همین خواسته، حاکمیت دارد و دیروز پایگاه اینترنتی ایلاف به نقل از رئیس شورای انتقالی لیبی نوشت؛ «اسلام، منبع اصلی قانون گذاری در لیبی است.»
در تونس هم وضع به همین منوال است و در تازه ترین نتایج نظرسنجی در این کشور، مردم برای انتخابات آینده به اسلام گراها تمایل دارند. گزارش های منتشره - از جمله گزارش روزنامه اماراتی دارالخلیج- بیانگر آن است که بیشترین تمایل مردم به جنبش اسلامی «النهضه » است آنهم در شرایطی که از زمان سقوط زین العابدین بن علی، 105 حزب در این کشور تشکیل شده است. در بحرین هم آحاد ملت خواستار اجرای شریعت اسلامی و سرنگونی رژیم آل خلیفه هستند.
بنابراین تمامی این موارد نشان دهنده آن است که ماهیت این تحولات که اکنون با تسخیر سفارت رژیم صهیونیستی وارد مرحله جدیدی شده است «اسلامی بودن» است و تحولات را باید از این منظر به ارزیابی نشست.
4- ناگفته پیداست آمریکا، رژیم صهیونیستی و چند کشور غربی که با یکدیگر منافع مشترک و گره خورده ای در پهنه معادلات منطقه دارند تمام ظرفیت و توان خودشان را بکار خواهند گرفت تا از طریق حکومت های عربی سرسپرده که فعلاً با اهرم سرکوب و کشتار مردم بر سر کار هستند و همچنین افراد و گروه های باقی مانده از رژیم های سقوط کرده که در شورای انتقالی قدرت نفوذ کردند شرایط را به نفع اهداف جاه طلبانه و زیاده خواهانه شان تغییر دهند آنچه که تاکنون آنها را در عملی شدن این هدف شوم ناکام گذاشته غلبه هوشیاری و بصیرت ملت ها بر دولت ها، رژیم ها و شوراهای انتقالی بوده است. بنابراین گروه های اسلامی در کشورهای عربی باید براساس یک مکانیسم تعریف شده با یکدیگر مرتبط باشند و همچون یک ید واحد در برابر ترفندها و دسیسه های نظام سلطه ایستادگی و مقاومت کنند.
اگر به عنوان نمونه طی دو، سه روز گذشته در پی تسخیر سفارت اسرائیل در مصر، سفیر آمریکا در قاهره تحرکات مشکوکی را کلید زده است اینجا فقط وظیفه انقلابیون مصر و گروه های اسلامی این کشور نیست که هوشیاری به خرج بدهند بلکه دیگر انقلابیون و ملت های مسلمان و انقلابی کشورهای دیگر نظیر لیبی، تونس، اردن، بحرین و... باید این اهتمام را داشته باشند که تمام منفذهای کارشکنی ها و توطئه ها را از جانب آمریکا، رژیم صهیونیستی و چند کشور غربی مسدود نمایند. و اینچنین خواهد بود که «انقلاب اسلامی» در شعاع جهان اسلام به قدرت و با قوت به پیش خواهد رفت.
ان شاءالله

* رسالت
روزنامه رسالت درسرمقاله خود با عنوان "مبارزه با فساد در چرخه افکار عمومی‏"به قلم صالح اسکندری آورده است:‏پرونده اختلاس 3000 میلیارد تومانی از بانک صادرات که برای اولین بار رکورد اختلاس در بانک های کشور را شکست برای همگان تلخ و تکان دهنده بود.
پیش از این فاضل خداداد، در سال 1374بزرگترین اختلاس ایران را رقم زده بود.وی توانست 123میلیارد تومان از بانک صادرات اختلاس کند و نام خود را برای همیشه در لیست بزرگترین اختلاس کنندگان کشور جای دهد. البته وی به جرم اخلال در نظام اقتصادی کشور به اعدام محکوم شد.بعد از وی شهرام جزایری عرب نیز رکورد دار همین جرم بود. اما مردادماه امسال، رسانه های گروهی پرده از پرونده اختلاسی برداشتند که هنوز هم برای خیلی ها قابل باور نیست.فردی با نام "الف خ" توانسته است با ثبت چند  شرکت در ایران و اروپا و بستن قرارداد بین شرکت های خود نزدیک به  3 میلیارد دلار اختلاس کند.
این  اتفاق دردناک و حیرت انگیز زمانی تلخ تر می شود که باور کنیم اختلاس سه هزار میلیاردی در دوره دولتی رخ می دهد که مزین به گفتمان مبارزه با مفاسد اقتصادی است و با شعار مبارزه با رانت خواران، رشوه گیران و اختلاس کنندگان و ... بر سر کار آمده است.بخصوص این افشای این پرونده زمانی رخ می دهد که دولت در راستای طرح تحول اقتصادی تلاش دارد تا نظام بانکی را ساماندهی کند.‏
هر چند این پرونده اگر چه یک رویداد تلخ و سنگین برای آحاد مردم است و در چرخه افکار عمومی آثار زیانباری دارد اما وجوه مثبتی نیز دارد که نباید در هیاهوی رسانه ها از آن غفلت کرد.
یکی از این ابعاد مثبت فضای آزاد سیاسی و رسانه ای برای افشاگری علیه مفاسد اقتصادی است. تا پیش از این خبر اختلاس ها و تصرف در وجوه عمومی  حداکثر در بولتن های محرمانه درج می شد اما امروز ذیل استراتژی مبارزه با فساد که منطبق با فرمان هشت ماده ای مقام معظم رهبری سامان یافته فضا برای مفسدان و حامیان آنها در هر پست و مقامی نا امن است و همین دستاورد بزرگی است. این اقتدار و قاطعیت دستگاه قضائی و امنیتی کشور در افشای این پرونده، دستگیری ده ها تن از متهمان و بلوکه کردن اموال غیر قانونی متخلفان  به خودی خود درس عبرتی برای سایر رانت خواران و متخلفین اقتصادی است.
بایسته های انتظام اقتصادی و ریشه کن کردن منابع و منافذ فساد در هر کشوری ذیل استراتژی مقابله با فساد ‏Anticorruption strategy‏ صورتبندی می شود و عملکرد تنظیمی سیستم سیاسی را در مقابل انواع ویروسها بیمه می کند. این استراتژی ممکن است در چین بسیار سخت و یا شاید بی رحمانه،در انگلستان قانونی و در روسیه همراه با مدارا یا بی سیاستی باشد. اما نوعا اعتقاد بر این است که حاکمیت در مقام تنظیم الگوی رفتار اقتصادی نباید تسامح به خرج دهد وبرخورد با مفاسد اقتصادی باید قاطعانه و در عین حال عادلانه باشد.
در نظام جمهوری اسلامی این استراتژی منطبق بر فرمان هشت ماده ای مقام معظم رهبری است.
در یک عکس فوری از فرمان هشت ماده ای رهبر معظم انقلاب مطالبات شفاف و واقعی زیر به چشم می آید:
1-مخالفتها نباید در عزم راسخ سران سه قوه در مقابله با فساد تردید بیفکند وتسامح در مبارزه با فساد، به‌نوعی همدستی با فاسدان و مفسدان است.
2-این مبارزه موجب امنیت فضای اقتصادی و اطمینان کسانی است که می ‏خواهند فعالیت سالم اقتصادی داشته باشند.
3-کار مبارزه با فساد را چه در دولت و چه در قوه قضائیه به افراد مطمئن و برخوردار از سلامت و امانت بسپارید.
4 - ضربه عدالت باید قاطع ولی در عین حال دقیق و ظریف باشد.
5 - بخشهای مختلف نظارتی در سه قوه باید با همکاری صمیمانه، نقاط دچار آسیب در گردش مالی و اقتصادی کشور را به‌درستی شناسایی کنند .
6 - وزارت اطلاعات موظف است در چهارچوب وظایف قانونی خود، نقاط
 آسیب ‏پذیر در فعالیتهای اقتصادی دولتيِ کلان را پوشش اطلاعاتی دهد.
7 - در امر مبارزه با فساد نباید هیچ تبعیضی دیده شود.
8 - با این امر مهم و حیاتی نباید به‌گونه شعاری و تبلیغاتی و تظاهرگونه رفتار شود.
بر اساس این منشور مبارزه با فساد در ده سال گذشته عدالت و
عدالت خواهی در کشور به یک گفتمان عمومی تبدیل شده است. رسانه ها در افشای مفاسد اقتصادی بی پروا و جسور شده اند. دستگاه قضائی انرژی مضاعفی در برخورد با مفسدان اقتصادی پیدا کرده است. دستگاه امنیتی و اطلاعاتی کشور خود را موظف می دانند گلوگاه های کلان اقتصادی را پوشش دهند و ضمن رصد فعالیت های مهم اقتصادی منافذ فساد را مسدود کنند. چرا که پاسخ به این مطالبه عظیم اجتماعی اعتماد شهروندان را افزایش می دهد.نظام‌های سیاسی به لحاظ  میزان اعتماد شهروندان متفاوت هستند. اعتماد عمومی بخشی از سرمایه‌های اجتماعی یک کشور است که در حمایت از سیاست‌های یک نظام سیاسی شکل می‌گیرد. اگر چه سیاست‌ها متناسب با تغییرات محیطی برای خود تنظیمی سیاسی تغییر می‌کنند اما نظامی موفق است که بتواند نوسان‌های سرمایه‌های  اجتماعی خود را به حداقل کاهش دهد. یعنی اجازه ندهد از اعتماد شهروندان کاسته شود. این احساس اعتماد تحصیل نمی‌شود مگر اینکه مردم نسبت به تعهد و التزام مسئولان نظام به یک سری از اصول اساسی اطمینان داشته باشند.واقعیت این است که  مبارزه با مفاسد اقتصادی در سالهای اخیر به یک مطالبه اجتماعی تبدیل شده است. برخی آگاهان سیاسی قائل به یک سیکل ترکیبی در اجتماعی و سیاسی بودن این مطالبه هستند. یعنی این مطالبه به عنوان یک پدیده در سطح تحلیل اجتماعی بطئا شکل گرفته است و به سطح تحلیل سیاسی رسیده، سپس این پدیده سیاسی موجد یک جریان عظیم اجتماعی گشته که حتی قدرت گفتمان سازی دارد. البته نباید فراموش کرد در بسترهای فعلی سلامت اقتصادی محض اگر چه غیر ممکن نیست اما بسیار سخت است. اقتصاد ایران محفوف به انگاره های متصلب دولتی بودن است که میراث رژیم منحوس پهلوی و ناکارآمدی و ضعف برخی مدیریت ها پس از انقلاب اسلامی است. مسئولیتهای جانبی دولت در عرصه های توزیعی، تولیدی و... باعث شده است که وظیفه اصلی تنظیمی و نظارتی دولت مغفول واقع شود و این موضوع در درجه های دوم وسوم اهمیت برای دولتها و مجالس قرار بگیرد.بدون تردید یکی از بایسته های انتظام اقتصادی در ایران مقابله قاطعانه و عادلانه با مفاسد اقتصادی است که این موضوع در گرو یک تصمیم ملی و عزم سیاسی برای خروج از محیط زیستهای خطرناک اقتصادی و کوتاه کردن دست مفسدان و زیاده خواهان است.‏

*آفرینش
روزنامه آفرینش درسرمقاله خود با عنوان "شبکه‌های جدید"به قلم علی رمضانی آورده است : چندی پیش رییس سازمان صداوسیما اعلام کرد که تا پایان امسال پنج شبکه جدید تخصصی در تلویزیون راه اندازی می‌شود که به نظر می‌رسد شامل شبکه «شما» و نیز شبکه‌های تخصصی فیلم و سریال، ورزش و کودک و نوجوان و شبکه «معرفی کالا و خدمات» باشد . در این میان این توجه به افزایش تعداد شبکه ای صدا وسیما و افزایش تعداد کانال‌هایی که به صورت دیجیتال از 14 به 20 کانال در اختیار مردم قرار می‌گیرد در جایگاه خود قابل تامل بوده و می تواند پیامدهایی نیز برای صدا وسیما داشته باشد . در این بین از آنجا که این امر برای فضای رسانه ای کشور و همچنین مردم دارای اهمیت بسیاری است می تواند از چند بعد نگریسته شود.
نخست آنکه در چند سال گذشته و همزمان با افزایش آمار استفاده کنندگان از ماهواره (بنابه برخی از آمارها 60 درصد مردم از این ابزار رسانه ای استفاده میکنند ) از یک سو و از سویی نیز رشد قارچ گونه شبکه ای فارسی زبان ماهواره ای (همچون من و تو ، زمزمه، فارسی وان ،جم و ده ها کانال دیگر) امری که مشهود و آشکارا بوده است کاهش مخاطبان صدا وسیما در داخل کشور بوده است . کاهشی که هر چند بطور دقیقی برآورد نشده است اما بی شک بنا به دلایل گوناگون اکنون به وضعیت نامطلوبی رسیده است و به نوبه خود می تواند زنگ هشداری برای مسئولان صدا وسیما نیز باشد.
دوم اینکه در سالهای گذشته وبا افزایش دامنه رقابت در دنیای رسانه های فارسی زبان در گستره گیتی امری که همواره مد نظر بسیاری از کارشناسان و منتقدان صدا وسیما بوده است افزایش، بهبود و بالابردن شمار شبکه ها و کیفیت انها برای مقابله با کاهش مخاطب و همچنین غلبه بر شبکه های فارسی زبان خارج از کشور بوده است. در این بین قابل توجه است که حتی اکنون نیز انتقادات بسیاری بر عملکرد صدا وسیما وارد شده و برخی کارشناسا ن و حتی نمایندگان مجلس در خصوص کیفیت و تاثیرگذاری سریال‌های ماه رمضان انتقاداتی را برآن وارد کرده اند .
سوم اینکه آنچه مشخص است رویکرد اخیر صدا و سیما در افزایش شبکه‌ها هر چند حرکتی قابل تقدیر در جای خود است اما باید در نظر داشت که اصل مهمی به نام کیفیت نباید از یاد رود چه اینکه گاه یک شبکه یک تنه می تواند در مقابل خیل دهها شبکه تلویزیونی قد علم کرده و به تنهایی تمام مخاطبان را جذب خود کند .در این راستا باید گفت که شبکه‌های رادیویی و تلویزیونی جدید وقتی موفق محسوب می‌شوند که بیننده برای شنیدن یا دیدن برنامه‌های آنها لحظه‌شماری کند نه اینکه عملا جدا از برنامه ای تکراری سایر شبکه ها تاثیری در جذب بیشتر مخاطب نداشته باشند لذا باید توجه داشت که با سیاستگذاری مناسب کیفیت مهمترین اصل در شبکه ای جدید باشد. شبکه هایی که امید میرود در پرتو عملکرد دقیق و مناسب از شمار بینندگان شبکه ای ماهواره ای فارسی زبان خارج از کشور بکاهد .

* مردم سالاری
روزنامه مردم سالاری درسرمقاله خود با عنوان "طرح هایی که اجرا نشد 
"به قلم عباس دبستانی آورده است:‏ تحلیلگران و جامعه شناسان  و صاحبنظران اجتماعی  واقتصادی و سیاسی، جملگی معتقدند که، جامعه را با افشای ناکامی ها و تلخی ها و اعلا م  صادقانه بن بست ها می توان اداره کرد; مشروط به این که کانال های صداقت  و همدلی  که در مسیر مردم و رهبرانشان وجود دارد، دارای فضائی  باز و شفاف باشد اما هیچ قوم و قبیله و ملتی  را نمی توان، با وعده و وعید حفظ کرد. به عنوان نمونه، به چند مصداق  اشاره می کنم:
1- وعده باغ منزل های 1000 متری برای  هر یک از خانوارهای 75 میلیون نفر  ایرانی: جا نمایه این طرح، فریاد می زند که ای مردم! این نیز یکی  از طرح هائی است که برای اجرائی نشدن، از  این تریبون،  به شما پیشکش می شود، یعنی اساسا نه تنها به مرحله زایش و تولد نمی رسد، بلکه  در نطفه خفه می شود و آن را ساقط شده بینگارید. همه می دانیم که رئیس جمهور محترم، حدود دو  ما پیش (تیر ماه گذشته)، از طرح جدید مسکن  که به هر خانوار ایرانی، هزار متر زمین واگذار می شود، خبر داد و باز هم عموم ملت  شاهدند که، انتشار  این خبر به سرعت، باعث، عکس العمل ها و واکنش های طوفانی  شد. شگفتا  که در هر مجلس و محفلی، حتی در تاکسی ها و فضای  اتوبوس ها و متروها تا هواپیما و قطار  و انجمن های شهر و نکوداشت ها... نتیجه  قضاوت  و چکیده  پاسخ اقشار  مختلف مردم، به این طرح مقطعی  و سرگرم کننده، این  بود. با توجه به این که جمعیت شهر تهران و حومه براساس آخرین سرشماری، البته در سال 85(5سال پیش) حدود 13  میلیون  و پانصدهزار  نفر  بوده است; اگر میانگین سرریز این آمار  را در طول 5 سال  گذشته  که به این جمعیت  اضافه شده است، عدد ده درصد را منظور  نمائیم، حداقل  جمعیت کلا ن شهر تهران بزرگ  به رقمی حدود چهارده میلیون  و سیصد و پنجاه هزار  نفر می رسد، لذا اگر بخواهیم این طرح  را اجرا کنیم، باید حدود 34 برابر زمینی که در تهران  و محدوده آن، برای طرح های گسترش شهری تا پنجاه  سال آینده در نظر گرفته شده است، به آن اضافه کنیم. به عبارت  ساده تر، باید حدود 7 هزار و 600 کیلومتر  مربع  زمین را به نقشه جغرافیائی تهران بزرگ، اضافه کنیم تا بتوانیم  این طرح را اجرائی کنیم، حال: «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل» یعنی برای حدود 60 میلیون  نفر باقیمانده در شهرها، چه باید بکنیم؟ اکنون سوال  این است  چگونه است که تا همین دیروز تاکید دولت  بر مسکن مهر  مبنای  سیاست دولت، مبتنی بر زندگی  آپارتمانی  با تراکم بیش از حد بود؟ در آن طرح  کوچکترین و کمترین  عنایتی به الگوهای سکونت فراغتی مردم، به ویژه در شهرهای کم جمعیت  نشده است و مردم را ناگزیر کرده، با هر قیمت زمینی  و هر نوع معیشتی، از الگوی آپارتمانی که با شرایط  زندگی بسیاری از ساکنان شهرها سازگاری نداشته و ندارند، پیروی  و تبعیت  کنند! اما به ناگاه مقرر می شود، هزار متر  زمین برای ساختن «باغ منزل» به هر خانوار  واگذار شود! به باور من باید طرح  مسکن  مهر که طرحی  ناموفق است و منابع عظیم ملی و بیت المال  را به خود اختصاص داده یک بار  دیگر به بهانه این طرح اجرا نشدنی، در کنار هم مورد بررسی  و کنکاش  قرار گیرد، تاسره از ناسره تفکیک شود.

2- اعلا م  مبارزه  با فساد; با توجه به وعده های  گذشته  آقای رئیس جمهور  در می یابیم که ایشان،  طرح های  مشابه  ناموفقی را ارایه  داده اند که یا به طور  کلی به مرحله عملی  و اجرائی نرسیده است، یا نیمه کار مانده و رها شده اند.   از آن جمله، آمار سرسامآوری از طرح های ناتمام یا اجرا نشده اعلا م شده در سفرهای استانی است.  در اینجا به ناچار باید فهرست وار از کنار طرح های ناکام و ناموفق، اما اعلا م شده در سخنرانی ها عبور کنیم اما عمده ترین آنها، طرح اعلا م نام و فهرست مفسدین اقتصادی و افشای نام کسانی است که ازبیت  المال این ملت مظلوم و صبور، بی شرمانه اختلا س و دزدی کرده اند. مصداق بارز آن، اختلا س 3000 میلیارد تومانی اخیر از بانک صادرات و مجموعه 7 بانک دیگر است اما در راستای مبارزه با دزدی و فساد می بینیم چند نفر، به علت دزدیدن چندپاره نان یا چند جعبه خرما و چند عدد گردو و فندق و بادام و قدری میوه و چند تکه پارچه و لباس و... به منظور سیر کردن شکم فرزندان گرسنه شان یا پوشاندشان و غیره، مجازات شده اند؟ تا کی و تا چند این تبعیض را تحمل کنیم؟!
3- اعلا م سهام عدالت که خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود; آیا درخلوت از خودتان پرسیده اید، به راستی فرمان یا طرح سهام عدالت، از کجای تاریخ سردرآورده و چرا این طرح ناکام و ناموفق و معطل مانده است؟!
4- اعلا م طرح دادن کارت سفر به عموم ایرانیان: که نزدیک به شش سال است که ملت بزرگ ایران، در انتظار این طرح، لحظه شماری می کنند، اما این وعده و طرح انجام نشده، آنقدر کهنه شده است که باور دارم اعضای کابینه هم آن را از یاد برده اند.
5- طرح های آتیه نوزادان و مسکن مهر و یارانه ها: ظاهرا بخشی از تاکیدات دولت روی اجرای نصفه و نیمه این سه طرح سایه روشن است که علیرغم صرف بودجه های میلیاردی با توفیق مورد انتظار روبه رو نشده اند. قضاوت را به عهده دولتمردان می گذاریم; فقط سوال هر ایرانی متعهد به فردای کشورش این است، آیا اعلا م پرداخت یک میلیون تومان به نوزاد امروز و بالغ فردا،  می تواند درمان کننده جامعه ای باشدکه در حال حاضر طبق نظر اکثریت قریب به اتفاق کارشناسان اقتصادی، خط فقرش، به یک میلیون و ششصد هزار تومان رسیده است در حالیکه، میانگین حقوق و دریافتی کارگران و کارمندان زحمتکش و ایثارگر این کشور، بین چهارصد تا پانصد هزار تومان است؟ البته یک قشر و طبقه خاص از این قاعده جدا و مستثنی هستند و حقوق های چند میلیون تومانی دریافت می کنند که نوش جان و سازگار وجودشان; ملت مهربان و نجیب ایران نه تنها اعتراضی ندارد، بازهم برای طول عمر با برکت شان دعا می کند...اما محض رضای خدا، گرسنگان را دریابید! در مورد طرح ناموفق مسکن مهر و هزینه های میلیاردی آن، قبلا  اشاره هائی داشتم که; ناکامی طرح اولیه آن به ویژه در شهرهای بزرگ اظهرمن الشمس است ولی، بعد از گذشت 8 ماه از عملی شدن طرح هدفمندی یارانه ها، آیا به طور جدی، رشد نقدینگی ناشی از هدفمندی یارانه ها مورد بررسی قرار گرفته است؟ طی 9 ماه گذشته، حدود 28 هزار میلیارد تومان (صرف نظر از سرریز این مبلغ) یارانه نقدی به خانواده ها پرداخت شده است که در دور اول تعداد آنها 62/5 میلیون نفر بود; اما بعد از نوروز 90 تعداد آنها به 73 میلیون رسیده است. طبق اعتراف کارشناسان، تاکنون، چاپ اسکناس، به منظور تامین و پرداخت یارانه ها، مهمترین عامل اثرگذاری در شتاب گرانی و تورم موجود بوده است و اگر این تورم و گرانی کمرشکن ادامه داشته باشد، عامل فزاینده آن در فردا و آینده، تمام یارانه نقدی به خانوارها را می بلعد.البته آنچه ذکر شد به معنای زیر سوال بردن برخی اقدامات مثبت دولت نیست اما بهتر آن است که دولتمردان با همدلی اندیشه های دلسوز و خلاق خارج از دولت را جدی بگیرند تا شاهد کاهش مشکلا ت موجود و تحقق بخشی از وعده ها باشیم.

* جمهوری اسلامی
روزنامه جمهوری اسلامی درسرمقاله خود با عنوان "مرده متحرک"  آورده است:‏ اگر در عالم سیاست به دنبال یافتن مصداقی کامل برای خباثت، سبعیت، شرارت، دنائت، نگون بختی و واژه‌هایی از این قبیل باشیم، قطعاً نام "تونی بلر" نخست‌وزیر سابق انگلیس در صف اول قرار خواهد گرفت. او نه تنها در جامعه انگلیس و در میان مردم این کشور با چنین صفاتی متصف است بلکه در میان افکار عمومی ملتهای جهان نیز از منفورترین چهره‌ها به شمار می‌آید.
اخیراً در خبرها آمده است تونی بلر همسو با نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی که ایران را بزرگترین خطر برای جهان و توان هسته‌ای تهران را به عنوان بالاترین تهدید نظامی معرفی کرده، در مصاحبه‌ای با روزنامه تایمز به مناسبت دهمین سالگرد حادثه 11 سپتامبر، مواضع خصمانه خود را بار دیگر علیه جمهوری اسلامی ایران و به شدیدترین عبارات بیان کرده است. وی در این مصاحبه در توجیه ناکامی‌های خود در عراق و افغانستان، ایران را عامل طولانی شدن این دو جنگ معرفی کرده و مدعی شده "احتمال اینکه خطرناکترین سلاح اتمی جهان به دست خطرناکترین رژیم‌ها بیفتد بسیار زیاد است. از این رو کشورهای جهان باید مانع دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای شوندا!
وی در این اظهارات خصمانه با تکرار همان سخنانی که در تل آویو به زبان آورده بود،گفت: "تهدید ایران در منطقه همچنان موضوع مهمی است و غرب برای پایان دادن به تمایلات هسته‌ای ایران باید به زور متوسل شود و تنها در صورت تغییر حکومت در این کشور می‌توان نسبت به تحولات منطقه خوشبین بود".
وی همچنین در مصاحبه دیگری با "سی. ان. ان"، تغییر نظام ایران را از جمله اهداف مهم غرب توصیف کرده و درعین حال علت اصلی خشم خود را بروز داده است. وی قدرت گرفتن گروههای اسلامی در خاورمیانه را یکی از مشکلات عمده بر سر راه ایجاد سازش میان اسرائیل و رژیم‌های عرب خوانده و تاکید کرد "تحولات فراوانی در خاورمیانه به وقوع پیوسته و روند گفتگوهای صلح اسرائیل و اعراب را دشوارتر کرده است... پس از وقوع تغییرات مهم در مصر و برخی دیگر از کشورهای عرب، اسرائیلی‌ها نگران این شده‌اند که دستکم نمی‌توانند در کوتاه مدت، اوضاع را پیش‌بینی کنند و بر حوادث مسلط باشند... بنابر این چیزی که ما باید انجام دهیم، اینست که تا حد امکان برنامه ریزی کنیم تا تغییرات برنامه‌ریزی شده در خاورمیانه رخ دهد، زیرا جریانهای تندرویی که در منطقه هستند خواستار دمکراسی مورد پسند غرب نیستند."
تونی بلر درخصوص نفوذ ایران بر تحولات منطقه به صراحت گفته است: "شکی وجود ندارد که ایران تلاش دارد از تحولات خاورمیانه به نفع خود بهره‌برداری کند و ما کماکان بر این باوریم که تغییر نظام ایران یکی از مواردی است که ما درخصوص آینده خوشبین می‌سازد و به همین دلیل عوض کردن نظام ایران برای کشورهای غربی،‌ هدفی بسیار مهم است."
تونی بلر در تاریخ معاصر انگلیس به عنوان یک پدیده شوم و یک نخست‌وزیر بدنام آنچنان بی‌اعتبار است که مجبور شد سرانجام با خفت کناره گیری کند و افکار عمومی مردم انگلیس نیز او را برای محاکمه به کمیته پارلمانی بررسی جنایتکاران جنگی سپرد. او که از زمان روی کار آمدن به جای آنکه نخست‌وزیر مردم انگلیس بوده و به دنبال حل و فصل مشکلات مردم این جزیره کوچک - که زمانی در موقعیت بزرگترین قدرت استعمارگر جهان قرار داشت - باشد، به عنوان افراطی‌ترین و اصلی‌ترین متحد کاخ سفید وارد صحنه شد و کورکورانه‌ترین حمایت‌ها را از سیاستهای واشنگتن انجام داد. او که قبل از وقوع انفجارهای مشکوک برج‌های دوقلوی نیویورک توسط نومحافظه کاران آمریکا، جلسات پشت پرده متعددی را با مقامات و استراتژیست‌های آمریکا داشت و به آنها قول داده بود که در زمینه سیاستهای جنگ طلبانه بوش، نقش همراه و مکمل را به طور کامل برای وی ایفا کند، با این تبعیت بی‌چون و چرا و دنباله روی کورکورانه از سیاست‌های کاخ سفید در لشگرکشی به افغانستان و عراق و اشغال این دو کشور و درگیر کردن اقتصاد ورشکسته انگلیس با کابوس جنگهایی که به انگلیس ربطی نداشت،‌ باعث شد او نه تنها موقعیت و مرتبه خود را در انگلیس از دست بدهد بلکه انگلیس نیز تا حد یک کارگزار مطیع آمریکا تنزل داده شود و مردم انگلیس را سرافکنده‌تر از همیشه کند. او سرانجام در تبعیت از سیاست‌های دیکته شده بوش در وضعیتی قرار گرفت که مردم انگلیس به نخست وزیرشان لقب "سگ دست آموز آمریکا" دادند.
بلر در همراهی با سیاستهای جنگ افروزانه آمریکا و ورود جهان به یک دوران سیاه از خشونت و تروریسم و حمله غیرقانونی و لشگرکشی به افغانستان و عراق و همچنین کشتار دهها هزار انسان بیگناه آنچنان پیشرو بود که حتی برخی محافل آمریکایی بلر را متهم می‌کنند که او اطلاعات غلط و دستکاری شده و نادرست از عراق در اختیار بوش قرار داده و آمریکا را نیز به دنبال خود به باتلاق جنگ عراق کشانده است.
امروز برای همه جهانیان آشکار است که تونی بلر در سیاه‌ترین برگ تاریخ زندگی سیاسی خود، مسئول جنگ و حمله به دو کشور افغانستان و عراق است به گونه‌ای که اکنون این کشورها به آنچنان ویرانه‌ای تبدیل شده‌اند که از وضعیت قبلی خود پنجاه سال عقب‌تر افتاده‌اند و اقتصاد آمریکا و اروپا نیز به دلیل درگیری در این تجاوزات خانمانسوز، و ورود به این باتلاق عمیق باید سالها تاوان آن را بپردازند.
در عراق و افغانستان، اشغالگران شرور به قدری در جنایت، کشتار و ویرانی افراط کرده‌اند که اکنون از اینهمه جنایت خسته شده‌اند و اگر قرار باشد دادگاهی بین‌المللی به فجایع عراق و افغانستان رسیدگی کند و عاملین و آمرین آنهمه جنایت را به مجازات برساند، قطعاً تونی بلر باید تاوان سنگین جنایاتی را بپردازد که با تصمیمات و عملکرد او عجین بوده است.
از این گذشته، بلر در صحنه سیاست داخلی انگلیس نیز کارنامه شکست خورده‌ای را از خود به ثبت رسانده و کشوری را که زمانی دارای قدرتی مستعمراتی بود، به یک کشور بی‌اعتبار و دست چندم اروپایی تبدیل کرده که فاقد قدرت رقابت در مقیاس جهانی است.
او که انگلیس را به عنوان زائده سیاست جهانی آمریکا تبدیل کرد تا نان مناسبات ویژه با واشنگتن را بخورد، کشور خود را به مرحله‌ای تنزل داد که اکنون مردم کشورش باید پذیرای آوارهای بحران اقتصادی آمریکا باشند و شماتت‌های تبعیت کورکورانه از آمریکا را نیز تحمل کنند.
بلر حتی در سطح قاره اروپا نیز به دلیل اجرای سیاست‌های واشنگتن و ایجاد تکروی و فتنه، آنچنان چهره منفوری به خود گرفت که به "جاده صاف کن بوش" معروف شده بود. تونی بلر با چنین سابقه و کارنامه منفور و شکست خورده‌ای پس از دوران حکومت ده ساله خود در انگلیس، از صحنه قدرت کنار انداخته شد ولی از سوی متحدان سابق خود جایزه گرفت. و از سوی کمیته چهارجانبه به عنوان نماینده ویژه این کشورها جهت به اصطلاح حل و فصل بحران خاورمیانه تعیین شد و این بار مستقیماً مفتخر به نوکری برای صهیونیست‌ها گردید. او که در طول بیش از 10 سال حکومت در انگلیس به طور یکجانبه به همراه آمریکا به رژیم صهیونیستی خدمت و در حمله 33 روزه ارتش رژیم صهیونیستی به لبنان به عنوان پشتوانه سیاسی و لجستیک نظامی صهیونیستها عمل کرده و خود را در قالب شریک جرم صهیونیستها نشان داده بود، در قامت یک میانجی ظاهر شد ولی دیری نپائید که عملکرد او در این سمت و حمایت از منافع نامشروع رژیم غاصب صهیونیستی، لقب دیگری را برای او ثبت کرد و اثبات نمود تونی بلر علاوه بر آنکه "سگ دست آموز بوش بود" نوکر خوبی نیز برای صهیونیستهاست.
قطعاً در ایران هیچکس از اظهارات این نوکر آمریکا و صهیونیسم نگرانی به خود راه نخواهد داد زیرا از روزی که انقلاب اسلامی در ایران به پیروزی رسید، جمهوری اسلامی ایران مورد تهدید استراتژیک دشمنانش بوده و سردمداران آمریکا و رژیم صهیونیستی چنین اهدافی را در مخیله شان پرورانده و بارها بر زبان جاری ساخته اند، ولی آنچه در این میان اهمیت دارد، موضوع نگرانی تحولات منطقه و بیداری اسلامی برای غربی‌ها و صهیونیستهاست که از زبان این عنصر مفلوک و بدفرجام منعکس می‌شود و واکنشی که نسبت به این اظهارات می‌توان نشان داد همان سخنی است که هم حزبی‌های سابق او و رئیس جدید حزب کارگر انگلیس گفته‌اند که "زمان به خاک سپردن تونی بلر فرا رسیده است" زیرا او درحال حاضر مرده‌ای متحرک است که هیچکس کمترین اعتنائی به او نمی‌کند.

* شرق
روزنامه شرق درسرمقاله خود با عنوان "دفتر نمایندگی طالبان در قطر
"به قلم وحید مژده*آورده است:تاسیس یک دفتر نمایندگی برای طالبان در کشوری دور‌تر از کشور‌های همسایه از سال گذشته میلادی به‌عنوان یک ضرورت مطرح شد. این نیاز زمانی احساس شد که شورای‌عالی صلح در مسیر تلاش‌هایش برای مذاکره با طالبان، به مشکل برخورد و داشتن یک آدرس برای تماس با این گروه را یک ضرورت دانست. حامد کرزای یک‌سال قبل در سفری به ترکیه، این مساله را با عبدالله گل مطرح کرد. در آن زمان بعضی از مقامات ترک به رسانه‌ها گفتند که در این مورد مشکلات پیچیده‌ قانونی وجود دارد زیرا طالبان یک حزب سیاسی نیستند اما به‌هرحال ترکیه از فکر پیوستن طالبان به پروسه‌ صلح حمایت می‌کنند و در این راه آماده‌ همکاری است. هرچند در آن زمان از امارات متحده‌ عربی و سعودی هم به عنوان گزینه‌های ممکن برای تاسیس این دفتر نام برده شده بود اما در همان زمان خبرگزاری‌ها به نقل از یک مقام ارشد وزارت خارجه‌ آمریکا خبر دادند آمریکا از تاسیس چنین دفتری در ترکیه استقبال می‌کند و این تمایل آمریکا به شکل یک گزینه‌ احتمالی برای تماس با طالبان بعد از مرگ ریچارد هالبروک توسط جانشین وی مارک گروسمن نیز مطرح شد. عبدالسلام ضعیف، سفیر سابق طالبان در پاکستان در این رابطه گفت: داشتن دفتر نمایندگی برای طالبان در کشوری بی‌طرف، برای رسیدن به صلح یک قدم مثبت است و احمد رشید، نویسنده‌ پاکستانی اظهار داشت: او با پنج نفر از رهبران طالبان مصاحبه داشته و آنها از داشتن دفتری در یکی از شیخ‌نشین‌های خلیج‌فارس، آلمان، ترکیه یا ژاپن حمایت کرده‌اند. او از این افراد نام نبرد اما طالبان این خبرها را بی‌اساس خواندند. این شایعات به این منظور به‌راه افتاد تا موضع طالبان در رابطه با مذاکره مشخص شود زیرا اگر طالبان قبول کنند دفتری در یک کشور بی‌طرف داشته باشند، این ابراز آمادگی به معنای تمایل آنان به مذاکره و تفاهم است اما طالبان در این مورد عکس‌العمل منفی نشان دادند. ذبیح‌الله مجاهد، سخنگوی طالبان ضمن رد فکر گشایش دفتر برای آنان در یک کشور بی‌طرف گفت طالبان نیازی به دفتر و آدرسی در خارج از کشور ندارند. آدرس طالبان، سنگر‌های جهاد در داخل افغانستان است و آمریکا این آدرس را به‌خوبی می‌شناسد. روز دوشنبه 12 سپتامبر، روزنامه‌ تایمز چاپ لندن نوشت: آمریکا از گشایش یک دفتر نمایندگی برای طالبان در قطر حمایت می‌کند تا این گروه در محلی دور از نفوذ پاکستان با نمایندگان حکومت افغانستان به مذاکره بپردازند. این مساله کاملا روشن است که طالبان هرگونه مذاکره با حکومت افغانستان و شورای‌عالی صلح را مردود می‌دانند، بنابراین اگر هدف از تاسیس چنین دفتری، زمینه‌سازی برای مذاکره با شورای‌عالی صلح یا نمایندگان حکومت افغانستان باشد، طالبان آن را نخواهند پذیرفت. اما طالبان گفته‌اند حاضر به مذاکره با آمریکایی‌ها هستند و حتی چند سال قبل ملا برادر زمانی که هنوز دستگیر نشده بود در یک مصاحبه با مجله‌ عربی‌زبان به‌نام «الصمود» گفته بود اگر آمریکایی‌ها قصد خروج کامل از افغانستان را داشته باشند، طالبان حاضر‌ند تا راه امن خروج را به آنها نشان دهند. از مدتی به این‌طرف مسوولان بلند‌پایه نظامی و غیرنظامی آمریکا از شکست کامل طالبان در آینده‌ نزدیک خبر می‌دهند. آنها می‌گویند طالبان به‌شدت ضعیف‌شده و توان رزمی خود را از دست داده‌اند. جالب است در همین لحظاتی که من این سطور را می‌نویسم، طالبان در قلب شهر کابل، سفارت آمریکا، فرماندهی ایساف و بعضی از مراکز دیگر نظامی را مورد حمله قرار داده‌اند و صدای انفجار‌های شدید به‌گوش می‌رسد. یک‌روز قبل در حمله‌ای به یک مرکز نظامی آمریکا در سیدآباد ولایت میدان وردگ، طالبان با انفجار 9 تن مواد انفجاری، تعداد زیادی از سربازان خارجی و افغان را کشته و مجروح کردند. این همان محلی است که چندی قبل طالبان یک هلی‌کوپتر چینوک آمریکایی را سرنگون کرده و تعداد زیادی از کماندو‌های آمریکایی را کشته بودند.
در حالی‌که آمریکا از شکست طالبان سخن می‌گوید و مقامات آمریکایی بر این باور‌ هستند که با ضعف نظامی طالبان، آنها حاضر به مذاکره خواهند شد، ملامحمد، رهبر طالبان با اشاره به مشکلات اقتصادی آمریکا به پیروانش وعده‌ شکست قریب‌الوقوع نیروهای آمریکایی را می‌دهد. باور کردنی نیست که آمریکایی‌ها از این موضع طالبان که از چندین سال به این‌طرف تکرار شده است بی‌خبر باشند و برای آنان تقاضای داشتن دفتری در قطر را کنند. آیا این موضع آمریکا به این معنا نیست که آمریکایی‌ها شرط طالبان را پذیرفته و واقعا قصد خروج کامل از افغانستان را دارند و به همین دلیل قصد دارند تا آدرس ایمنی برای طالبان تدارک کرده و مذاکرات جدی را با آنها آغاز کنند؟ در سال 2011 به‌وضوح نشانه‌هایی از تغییر موضع آمریکا در برابر طالبان دیده شده است. آمریکایی‌ها نه‌تنها نام عده‌ای از طالبان سابق را از لیست سیاه حذف کردند بلکه اعلام کردند طالبان افغان از طالبان پاکستانی جدا هستند. آمریکا از قبل نیز طالبان را به دو گروه فرضی«طالبان و شبکه‌ حقانی» تقسیم کرده بود تا القاعده را با گروه حقانی رابطه بدهد و در صورت نیاز به مذاکره به منظور تفاهم، یک گروه «پاک» را در ذخیره داشته باشد. درحالی که در عمل، گروه حقانی به‌عنوان یک گروه مستقل اصلا وجود خارجی ندارد. از جانب دیگر نمایندگان حزب اسلامی از جناح حکمتیار آمادگی خود را برای شرکت در کنفرانس بن دوم ابراز داشته و گفته‌اند که یک طرح در 15 ماده را جهت حل مشکل افغانستان آماده کرده‌اند که به این کنفرانس ارایه خواهند کرد. درحالی‌که حکومت افغانستان در عکس‌العمل به موضع این گروه گفته است شرط قبول سهم‌گیری آنان در کنفرانس بن دوم، پیوستن به پروسه‌ صلح است، آمریکا در این مورد عکس‌العملی نشان نداده است. طرح 15 ماده‌ای، همان طرحی است که قبلا توسط نمایندگان حزب اسلامی به رییس‌جمهور کرزای در کابل سپرده شد، اما چون حاوی پیش‌شرط‌هایی مانند از میان رفتن حکومت و نظام فعلی و تاسیس حکومت موقت و قانون اساسی جدید بود از جانب کرزای با سکوت رد شد. احتمال قوی این است که آمریکا با اعلام حمایت از تاسیس نمایندگی طالبان در قطر، قصد دارد بر رییس‌جمهور کرزای فشار وارد کند تا قبل از کنفرانس بن دوم، کار امضای قرارداد استراتژیک را به خواست آمریکا تمام کند. ابراز حمایت آمریکا از گشایش دفتری برای طالبان در قطر که به معنای شناختن امارت اسلامی به‌عنوان یک جهت در منازعه‌ افغانستان است، موجب نگرانی بیشتر حکومت افغانستان خواهد شد. آمریکا با این کار تلاش می‌کند تا کرزای را تهدید کند اگر قرارداد استراتژیک را قبل از پنجم دسامبر 2011 نهایی نکند، به مخالفان اجازه‌ شرکت در کنفرانس بن دوم را خواهد داد، اما این نکته مشخص است که این خواست آمریکا در تضاد کامل با موضع طالبان در مورد قرارداد استراتژیک است. ملا‌محمد عمر، رهبر طالبان در پیامی به مناسبت عید فطر در حالی‌که کنفرانس بن دوم را مانند اولی‌اش که 10سال قبل برگزار شد فاقد مشروعیت می‌داند در مورد پایگاه‌های آمریکا می‌گوید: «ملت افغانستان به هیچ‌وجه آماده نیست که آمریکایی‌ها اینجا پایگاه‌های دایمی داشته باشند. افغان‌ها اینجا موجودیت کم یا زیاد نیروهای اشغالگر را به معنای اشغال اجنبی می‌دانند... .» در این پیام رهبر طالبان، هواداران پایگاه‌های خارجی را به‌عنوان خائن به دین و وطن از بقیه‌ ملت جدا می‌کند که این سخن او می‌تواند تهدیدی برای کسانی باشد که با پایگاه‌ها موافق هستند. بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که طالبان نماینده‌ای به قطر نخواهند فرستاد، با قرارداد استراتژیک مخالف‌ هستند و در کنفرانس بن دوم هم حضور آنان منتفی است. پس رییس‌جمهور کرزای نباید از این تهدید آمریکا نگران باشد. به نظر می‌رسد کرزای، شمشیری به‌نام لویه جرگه را برای تصویب یا رد قرارداد استراتژیک در دست دارد و آمریکا نیز شمشیری به‌نام کنفرانس بن دوم را که تصمیماتش می‌تواند کرزای را از یک رییس‌جمهور مطلق‌العنان به یک رییس‌جمهور با اختیارات کم و نقشی بیشتر نمادین مبدل کند. درحالی‌که آمریکایی‌ها بر کرزای فشار می‌آورند تا لویه جرگه به منظور امضای قرارداد استراتژیک را از نظر زمانی بر کنفرانس بن دوم مقدم کند، کرزای به دست‌اندرکاران برگزاری لویه جرگه دستور داده است تا برای گشایش جرگه بعد از پنج دسامبر آماده شوند.
* کارشناس امور افغانستان

*تهران امروز
روزنامه تهران امروز در یادداشت خود با عنوان "آغاز پایان آمریکا! "به قلم حسام‌الدین کاوه آورده است:‏ دوره‌ای که در آن به‌سر می‌بریم، دوره‌ای است که یکی از بزرگ‌ترین و مهم‌ترین پیچ‌های تاریخ در برابر دولت‌ها و ملت‌های جهان قرار دارد. گرچه هدف اولیه موج بیداری اسلامی سقوط نظام‌های خودکامه بوده است اما این بیداری اسلامی هدفی نهایی و غایی نیز دارد و آن رویارویی با امپریالیسم غرب به سرکردگی آمریکاست.
مناسبات و روابط حاکم بر جهان تاکنون از دیدگاه لیبرالیسم غربی و به ویژه از دیدگاه زورتوزانه ابرقدرت آمریکا تعریف و بازتعریف می‌شد اما در منطقه خاورمیانه تحولات به‌رغم میل آمریکا و غرب پیش می‌رود نه سران ارتش‌ها نه تکنوکرات‌های غربگرا و نه دیکتاتورهای خودکامه، دیگر نقشی در سرنوشت ملت‌ها ندارند. تسخیر سفارت رژیم غاصب اسرائیل در قاهره توسط جوانان انقلابی نشان می‌دهد که سویه انقلاب مصر تنها حکومت خودکامه پیشین نبوده است، صهیونیزم و امپریالیسم ازجمله اهدافی هستند که در نهایت ملت‌هایی همچون ملت مصر باید تکلیف خود را با آنان یکسره کنند. حمله به سفارت آمریکا در طرابلس و حمله به سفارت آمریکا در کابل هر دو نشانگر نفرت انباشته شده‌ای است که در شکل خشونت مسلحانه در برابر خشونت و تروریسم دولتی آمریکا، خود را نشان می‌دهد.
ملت‌های منطقه احساس می‌کنند که عزت و کرامت آنان از سوی آمریکا زیر پا نهاده شده است. ملت‌های منطقه احساس می‌کنند که بدون آقابالاسری به نام آمریکا نیز می‌توانند با یکدیگر در صلح و آرامش زندگی کنند و مهم‌تر از آن بخش عمده تنازعات و تنش‌های به وجود آمده در منطقه متوجه آمریکاست که با ایجاد و تفرقه و دشمنی در میان کشورهای منطقه، سود خود را می‌جوید.
اگر پایان هزاره دوم پایان اسطوره شوروی بود، آغاز هزاره سوم آغاز پایان اسطوره ابرقدرتی آمریکاست. این تنها منطقه خاورمیانه نیست که خواستار پایان بخشیدن به سلطه‌گری آمریکاست، بلکه این موج اندک اندک سرتاسر جهان را درمی‌نوردد. زندگی بدون سلطه‌گری آمریکا امکان‌پذیر است و بازتولید نظام امپریالیستی از طریق روش‌های نرم‌افزاری، تنها چند روزی بر عمر این نظام می‌افزاید. نشانه‌های غیرقابل انکار حاکی از آنند که آمریکا نیز افول و غروبی خواهد داشت و بالاخره جامعه جهانی به این واقعیت خواهد رسید که دوره تک‌محوری در اداره جهان به سر رسیده و مسئولیت‌های جمعی جای ابرقدرت آمریکا و دیگر قدرت‌های غربی را پر خواهند کرد. آمریکا نه در آسیا محبوب است، نه در آفریقا، نه در آمریکای جنوبی خواهان دارد و نه در اروپا، این را به شاهدت تاریخ می‌توان گفت، کودتای آمریکایی علیه آلنده در شیلی، حمایت از حکومت باتیستا، سوموزا و دیگر خودکامگان نظامی و غیرنظامی در آمریکای جنوبی، جایی برای محبوبیت آمریکا در اذهان تاریخی افکار عمومی این کشورها نگذاشته است. داغ ننگ بهره‌گیری از سلاح‌های اتمی در ژاپن در حالی که این کشور تنها چند روز دیگر بیشتر نمی‌توانست مقاومت کند، هنوز بر پیشانی رهبران کاخ سفید است.
در آسیا نیز وضع بهتر از این نیست کودتای آمریکایی ـ انگیسی 28 مرداد نشان از سلطه‌گیری کاخ سفید داشته و حتی تا پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز پایان نیافته و کاخ سفید می‌کوشد با فشار بر ایران اسلامی، منافع سلطه‌جویانه‌اش را تامین کند. در افغانستان، در پاکستان، در عراق، در فلسطین نمونه‌های بسیاری از دهشت روزافزون و ضدانسانی آمریکا را می‌توان دید ملت‌های بسیاری از سلطه آمریکا و نیز استعمارگران کهن، زخم خورده‌اند. پایان آمریکا آغاز شده است. این واقعیت را باید باور کرد.

* حمایت
روزنامه حمایت دریادداشت خود با عنوان "مهریه و رابطه آن با زندانی شدن زوج " ‏آورده است: شکی نیست که خانواده از بنیادی ترین و اساسی ترین موسسات حقوقی است که از دیرباز ، بویژه قرون اخیر مورد توجه جوامع مختلف واقع شده و از درجه اهمیت شایانی برخوردار شده است .
 همانگونه که همگان می دانند به محض انعقاد نکاح بین زوجین ، زوجه مالک مهریه می شود و زوج مالی را که از آن به عنوان مهریه نام برده می شود ، به زوجه پرداخت می کند. البته تعیین میزان مهریه به تراضی طرفین در هنگام عقد نکاح است . لیکن آنچه که در بحث بازپرداخت مهریه از سوی زوج به زوجه مانع ایجاد می کند ، غالبا» تعیین مهریه های سنگین و بعبارتی نجومی ! است که متاسفانه از گذشته نه چندان دور انجام و با گذشت زمان در بین خانواده های ایرانی به صورت عرف و یا رسم هر منطقه با توجه به شرایط و ویژگیهای جغرافیایی آن درآمده است .. آنچه که نگارنده را واداشت تا این سطور را به نگارش درآورد ، سوالات بی پاسخ متعددی است که در خصوص تعیین میزان مهریه وجود دارد که خود ، منشاء بروز این ناهنجاری اجتماعی در جامعه اسلامی شده است . همه به خوبی می دانند که در مشاجرات زوجین و به تبع آن دعاوی مطروحه در دادگاههای خانواده ، بحث گسترده و دامنه دار مهریه از جایگاه مهمی برخوردار است . که پرداختن به آن در دعاوی یادشده حتمی است . زیرا طبق قانون ، این حق زوجه است که نسبت به مطالبه مهریه (حتی در محیط آرام خانواده و خارج از هرگونه مشاجره ) اقدام نماید . ولی در دعاوی خانوادگی ، مهریه به خودی خود از مهمترین مسایل قابل طرح و رسیدگی خواهد بود . به نظر می رسد مبحث مهریه و تعیین مقدار آن از مباحث کلیدی است که در این رخداد و ناهنجاری اجتماعی که منجر به زندانی شدن بسیاری از مردان و به تبع آن پر شدن زندانها از افرادی که توانائی پرداخت مهریه را ندارند و به دنبال آن به لحاظ هزینه هایی که در نگهداری آنان در زندانها و سایر مراکز مرتبط بر دوش دولت از بیت المال کشور گزارده ، تاثیر گذار خواهد بود . در یک محاسبه ساده و با نظرداشت به آمار زندانیان ناشی از عدم توانایی در پرداخت مهریه در کل زندانهای کشور ، به سهولت می توان فهمید که سالانه چه مقدار از بودجه و بیت المال که مشمول همه افراد جامعه بوده و باید صرف آنان شود ، متاسفانه مصروف در نگهداشت این قشر و اخیرا» صرف آزادی این افراد(که خود در هنگام عقد نکاح با بی تدبیری و پس از آن با مشاجره و درگیری طرفینی باعث آن شده اند می شود ؟

* دنیای اقتصاد
روزنامه دنیای اقتصاد درسرمقاله خود با عنوان "بررسی سیاست بانک‌مرکزی در بازار سکه طلا"به قلم فرشاد وکیل‌زاده ‏آورده است:
در حالی که ارزش واقعی سکه بهارآزادی بر اساس پارامترهایی مانند قیمت جهانی طلا، قیمت دلار، وزن، عیار طلا (و هزینه‌هایی مانند هزینه ضرب، تعرفه واردات و هزینه حمل که به دلیل کوچکی معمولا صفر در نظر گرفته می‌شوند) تعیین می‌شود، در ماه‌های اخیر و به خصوص پس از وضع مالیات بر ارزش افزوده روی سکه (اول خرداد 90)، شاهد رفتارهای ضد و نقیضی از طرف بانک مرکزی بوده‌ایم.
این رفتارها در مواقعی منجر به قیمت‌گذاری پایین‌تری از ارزش واقعی (در محاسبه ارزش واقعی سکه از قیمت‌های ثابت شده لندن در قبل از ظهر و قیمت دلار در بازار آزاد استفاده شده، زیرا در صورتی که ارزش واقعی سکه بر اساس نرخ‌های رسمی بانک مرکزی محاسبه شود، این شکاف به مراتب افزایش خواهد یافت) و در مواقعی بیش از ارزش واقعی شده است، آن چنان که در 18 مردادماه سال جاری شاهد قیمت‌گذاری سکه با بیش از 52 هزار تومان زیر ارزش واقعی و در سوم شهریور و روزهای اخیر شاهد قیمتی بیش از 40 هزار تومان بالاتر از ارزش واقعی بوده‌ایم. همان طور که از نمودار پیدا است، در اکثر روزهای خرداد تا مرداد سال جاری ما شاهد فروش سکه به قیمتی کمتر از ارزش واقعی آن بوده‌ایم، اما از شهریور سال جاری این روند برعکس و در روزهای اخیر شاهد اوج گرفتن آن هستیم.
به طوری که در روز یکشنبه (20 شهریور) در حالی که به علت تعطیلی در بازارهای جهانی ثبات قیمت طلا و در بازار داخلی شاهد ثبات نرخ دلار توسط بانک مرکزی (10638 ریال) و حتی کاهش آن در بازار آزاد از نزدیک هر دلار 1250 تومان به 1225 تومان بودیم، بانک مرکزی (بانک ملی) اقدام به افزایش 11/2 درصدی قیمت سکه کرد؛ به طوری که قیمت فروش سکه توسط بانک ملی از نزدیک 591 هزار تومان به بیش از 603 هزار تومان رسید که به دنبال آن موجب افزایش قیمت سکه به نزدیک 620 هزار تومان در بازار شد.
این عمل بانک مرکزی و صحبت‌هایی که در روزهای اخیر از طرف مسوولان و فعالان این بخش مطرح شده چنان بر بازار تاثیرگذار بوده که در روز دوشنبه به‌‌رغم ثبات نرخ فروش سکه توسط بانک ملی و حتی کاهش قیمت‌های جهانی و ثبات نسبی در بازار ارز داخلی، ما شاهد افزایش شدید قیمت سکه حتی تا 640 هزار تومان بودیم که می‌توان آن را یک حباب قیمتی دانست؛ حبابی که اگر مسوولان قصد افزایش آن را نداشته باشند، به زودی خواهد ترکید. همان طور که در نمودار مشاهده می‌شود از اوایل شهریور سال جاری و همزمان با افزایش قیمت‌های سکه از طرف بانک ملی، ما شاهد افزایش شکاف بین قیمت سکه در بازار و ارزش واقعی آن بوده‌ایم.
حال سوالاتی که برای فعالان اقتصادی و کارشناسان پیش می‌آید آن است که: 1- دلیل نوسانات گسترده در ارزش‌گذاری سکه توسط بانک مرکزی (بانک ملی) چیست؟ آیا در تعیین قیمت سکه علاوه بر پارامترهای فوق، پارامترهای دیگری نیز لحاظ شده است؟ این پارامترها کدامند؟ چرا نباید بانک مرکزی رویه ثابتی در تعیین نرخ سکه داشته باشد؟
2- علت افزایش بیش از حد و بیش از ارزش واقعی سکه در روزهای اخیر چیست؟ آیا بانک مرکزی به دنبال جمع آوری نقدینگی است یا اهدافی دیگر را دنبال می‌کند؟
3- آیا نتیجه این نوسانات با هر هدفی هم که باشد غیر از افزایش سفته بازی و ایجاد سودهای هنگفت برای واسطه‌ها است؟
4- آیا کسب بازده بیش از 10 درصدی در طول تنها یک هفته (در شرایطی که قیمت جهانی طلا در همین مدت بیش از 2 درصد کاهش داشته) منجر به خروج نقدینگی از بخش‌های مولد به سمت این بازارها و افزایش واسطه‌گری نخواهد شد؟ به ویژه در شرایطی که به دلیل طرح هدفمند کردن یارانه‌ها، وضعیت بازار ارز در کشور، افزایش فشار‌های بین‌المللی، وضعیت سیستم بانکی و عدم تامین نقدینگی مورد نیاز تولیدکنندگان، این بخش‌ها به شدت دچار کمبود نقدینگی هستند!
این چراها و صدها چرای دیگر سوالاتی هستند که مردم و کارشناسان اقتصادی از دولت و مسوولان قصد شنیدن پاسخ آن را دارند. چراهایی که باید به آنها پاسخ منطقی داده شود. 

 
انتهای پیام/
این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول