از مهمترین مباحث اخلاق و تربیت اسلامی، آمادگیها و بسترهای لازم برای پرورش و رشد فضایل اخلاقی است به طوری که تربیت اخلاقی گاه بدون آنها ممکن نیست و گاه بسیار سخت است. در این یادداشت به اولین آمادگی و بستر لازم که علم و آگاهی است میپردازیم:
قرآن کریم، تعلیم کتاب و حکمت را در کنار تزکیه و پاکسازى فکری و اخلاقى قرار داده که این نشان مىدهد میان علم و عمل، رابطه عمیقى برقرار است.
به عنوان مثال میفرماید: «رَبَّنا وَ ابْعَثْ فیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آیاتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّیهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ» (پروردگارا! در میان آنها پیامبرى از خودشان برانگیز، تا آیات تو را بر آنان بخواند، و آنها را کتاب و حکمت بیاموزد، و پاکیزه کند زیرا تو توانا و حکیمى) (بقره/129)
واقعیت این است که وقتی انسان از خوبى و بدى اعمال و صفات اخلاقى آگاه شود و آثار و پیامدهاى هر یک از صفات «فضیلت» و «رذیلت» را بداند، بىشک در تربیت و پرورش او مؤثّر خواهد بود اما اگر نسبت به آن مسائل، ناآگاه باشد یا اطلاعات نادرستی داشته باشد، قطعا دچار اشتباه و خطا خواهد شد.
در توضیح این مطلب باید گفت: گروهى از دانشمندان معتقدند علم و حکمت سرچشمه اخلاق حمیده است و رذائل اخلاقى معلول جهل و نادانی و هیچ کس آگاهانه به دنبال بدى و شرّ نمىرود، و اگر خوبى را تشخیص دهد آن را رها نمىسازد، پس وظیفه ما آن است که هم براى خود و هم دیگران کسب آگاهى کنیم، و نتایج خیر و شرّ، و بد و نیکو را بدانیم، تا جوانههاى فضائل اخلاقى در وجود ما ظاهر شود.
در مقابل این دسته، برخی دیگر از دانشمندان اسلامی، اخلاق را لزوماً معلول علم و آگاهی نمیدانند و شاهد این سخن را تجارب زندگی میدانند و معتقدند: افراد آلودهاى بودند که وقتى آنها را به خوبی و بدی اعمالشان آگاه کردهایم، و به نتایج سوء اعمال و افعال بد آشنا شدهاند، دست از کار خود برداشته، و گرایش به خوبیها پیدا کردهاند، حتّى در خودمان نیز این تجربه را داشتهایم و در مقابل افرادى را مىشناسیم که آگاهى کافى به نیک و بد اعمال و نتایج و آثار آن دارند ولى همچنان به بدى ادامه مىدهند و اخلاق سوء بر وجود آنها حاکم است. مثل کسی که میداند دروغ گفتن، بد و ناپسند است اما همچنان دروغ میگوید. اینها همه به خاطر آن است که انسان موجودى است دو بعدى، یک بُعد وجود او را علم و ادراک و آگاهى تشکیل مىدهد، و یک بُعد وجود او را امیال و غرائز و شهوات؛ به همین دلیل، گاه با میل و اختیار خود بُعد اوّل را ترجیح مىدهد و گاه دوم را. (مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، ج1ص 28)
گروه اول در پاسخ میگویند: علم و آگاهی اگر واقعی و درست باشد حتما انسان دنبال عمل میرود، این که میگویند من میدانم که فلان چیز بد و ناپسند است اما انجام میدهم جوابش این است که واقعا و به معنای صحیح کلمه، به زشتی و قبح آن کار عالم نیستی وگرنه انجام نمیدادی.
مثال عامیانهاش همان جریان سیم برق و دست نزدن به آن است. وقتی شما واقعا میدانی که در این سیم، برق فشار قوی وجود دارد، هیچگاه به آن دست نمیزنی زیرا خطر و هلاکت را در آن پذیرفته ای.
اگر انسان واقعا و به طور صحیح بداند و آگاهی یابد که ضایع کردن حقوق خود و دیگران، سم مهلک و کشنده است و دنیا و آخرت انسان را تباه میکند، هیچگاه بیعدالتی نخواهد کرد.
گروه دوم توضیح میدهند که در بعضى از آیات قرآن کریم صریحاً آمده است: «کسانى هستند که با علم و آگاهى، راه غلط را مىپیمایند»؛ مثلا درباره آل فرعون مىفرماید: «وَجَحَدُوا بِها وَاسْتَيْقَنَتْها انْفُسُهُمْ ظُلْماً وَعُلُوّاً» (آنها آیات ما را از روى ظلم و سرکشى انکار کردند در حالى که در دل به آن یقین داشتند.) (نمل/ 14)
در تحلیل این مطلب باید گفت به نظر دانشمندان، علم و آگاهی برای عمل انسان، ضروری و لازم است و بدون علم و آگاهی به هیچ عنوان امکان عمل صحیح وجود نخواهد داشت و این مطلب را هر دو گروه قبول دارند و اختلافی در این مطلب نیست بلکه آنچه مورد اختلاف است مرحله بعد از دانستن و آگاهی است که گروهی معتقدند این آگاهی، صد در صد عمل میآورد و گروهی این کلیت را قبول ندارند و شاید بتوان این اختلاف را چنین تحلیل کرد که گروه اول، علم را اعم از ظن غالب، علم حصولی و یقین حضوری میدانند لذا معتقدند که گاهی علم، عمل میآورد و گاهی نمیآورد اما گروه دوم، ظن غالب و بیشتر علوم حصولی را، علم واقعی نمیدانند بلکه معتقدند علم واقعی، یقین حصولی و علم حضوری است که انسان به وسیله آن، واقعا عالم میشود و چنین علمی حتما عمل را به همراه خواهد داشت. به تعبیر دیگر در نظر گروه دوم، علمی که عمل نیاورد در حقیقت علم نیست بلکه نوعی جهل است اگر چه نامش علم و دانش باشد. به همین جهت در برخی از روایات آمده: «من علم عمل» (هر کس علم داشته باشد، عمل میکند) (تمیمی آمدی، غررالحکم و درر الکلم، حدیث2825 ) (دقت کنید)
فارغ از این بحث، عقل و نقل و تجربه حکم میکند که برای عمل صحیح، علم و آگاهی نسبت به آن لازم و ضروری است و هر قدر سطح معرفت و دانش الهى انسان، بالاتر برود فضائل اخلاقى در او شکوفاتر مىشود؛ و بر عکس، جهل و فقدان معارف الهى ضربه شدید بر پایه ملکات فضیله وارد مىسازد و سطح اخلاق را تنزّل مىدهد به همین دلیل افرادى که گرفتار جهل و جاهليّت هستند آلودگى بیشتری دارند و جهل و نادانی، عامل بسیاری از انحرافات است که به چند نمونه اشاره میشود:
1. جهل و نادانی سرچشمه فساد و بی بند و باری جنسی است؛
شاهد آن را در آیه 55 سوره نمل مىخوانیم که پیامبر خدا حضرت لوط، به قوم منحرفش فرمود: «انَّكُمْ لَتَاْتُونَ الِرّجالَ شَهْوَةً مِنْ دوُنِ الِنّساءِ بَلْانْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ» (شما به جاى زنان از روى شهوت به سراغ مردان مىروید، شما قومى نادانید).
چنانکه میبینیم در این آیه، جهل و نادانى همراه با انحراف جنسى و فساد اخلاقى شمرده شده است.
در آیه 33 سوره «یوسف» آمده که آن حضرت در کلام خود، بىبندوبارى جنسى را همراه با جهل مىشمارد: «قالَ رَبِ السِّجْنُ احَبُّ الَىَّ مِمَّا يَدْعُونَنى الَيْهِ وَالَّا تَصْرِفْ عَنِىّ كَيْدَهُنَّ اصْبُ الَيْهِنَّ وَ اكُنْ مِنَ الْجاهِلینَ» ((او (یوسف) گفت: پروردگارا! زندان نزد من محبوبتر است از آنچه این زنان مرا به سوى آن مىخوانند! و اگر مکر و نیرنگ آنها را از من باز نگردانى، به آنها متمایل مىشوم و از جاهلان خواهم بود)
2. جهل و ناآگاهی یکى از عوامل حسادت است؛
زمانی که حضرت یوسف، عزیز مصر شد و به طور ناشناس در برابر برادرانش که براى تحویل گرفتن گندم از کنعان به مصر آمده بودند، ظاهر شد، فرمود: «قالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِيُوسُفَ وَ اخیهِ اذْ انْتُمْ جاهِلُونَ» (آیا دانستید با یوسف و برادرش (بنیامین) چه کردید، آن گاه که جاهل بودید» (یوسف/89)
یعنى جهل شما سبب آن حسادت شد و آن حسادت سبب شد که توطئه قتل یوسف را بچینید و او را شکنجه دهید و در چاه بیفکنید!
3. جهل و نادانی سرچشمه تعصّب، لجاجت، بهانه جویی، سوء ظن و بدبینی است؛
در آیه 26 سوره فتح تعبیرى است که نشان مىدهد تعصّب کور مشرکان عرب در عصر پیامبر از جهل و نادانى آنها سرچشمه مىگرفت. آیه میفرماید: «اذْ جَعَلَ الَّذینَ كَفَرُوا فىقُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ» ((به خاطر بیاورید) هنگامى را که کافران در دلهاى خود خشم و تعصّب جاهليّت را قرار دادند.)
همچنین تاریخ انبیاء پر است از بهانه جوئیهائى که امّتهاى نادان در برابر آنها داشتند؛ قرآن مجید مکرّر این مورد را بیان میکند و گاهی روى رابطه آن با جهل انگشت مىگذارد؛ از جمله در آیه 118 سوره بقره آمده: «وَ قالَ الَّذینَ لايَعْلَمونَ لَوْلا يُكَلِّمُنا اللَّهُ اوْ تَأتینا آيَةٌ كَذلِكَ قالَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ» (افرادى جاهل و ناآگاه گفتند چرا خدا با ما سخن نمىگوید و چرا آیه و نشانهاى بر خود ما نازل نمىکند! پیشینیان آنها نیز همین گونه سخن مىگفتند؛ دلها و افکارشان شبیه یکدیگر است.)
در اینجا تکیه بر جهل به عنوان زمینه بهانه جویى، شده است، و نشان مىدهد که این انحراف اخلاقى، رابطه نزدیکى با جهل دارد.
در آیه 154 سوره آل عمران در مورد جنگجویان احُد آمده: «ثُمَّ انْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ امَنَةً نُعاساً يَغْشى طائِفَةً مِنْكُمْ وَ طائِفَةٌ قَدْ اهَمَّتْهُمْ انْفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِيَّةِ» (سپس به دنبال این غم و اندوه (که از شکست احُد حاصل شد) خداوند آرامش را به صورت خواب سبکى بر شما فرستاد که جمعى را فرا گرفت؛ امّا جمع دیگرى در فکر جان خود بودند (و خواب به چشمانشان نرفت) آنها گمانهاى نادرستى درباره خداوند مانند گمانهاى دورانهاى جاهليّت داشتند)
بى شک سوء ظن یکى از رذائل اخلاقى است که سرچشمه مفاسد بسیارى براى فرد و جامعه است؛ در اینجا رابطه میان جهل و سوء ظن به روشنى بیان شده است.
4. جهل و نادانی موجب دخول در آتش جهنم است؛
کسانى به جهنّم میروند که داراى اعمال زشت و اخلاق رذیلهاند و به عبارت دیگر صفات اخلاقى و اعمال آنها آلوده به گناه است و با توجّه به این که قرآن کریم، دوزخیان را افرادى ناآگاه و جاهل و نادان معرفى مىکند به خوبى روشن مىشود که رابطه عمیقی میان اعمال زشت و جهل و نادانى وجود دارد.
در آیه 179 سوره اعراف آمده: «وَ لَقَدْ ذَرَأنا لِجَهَنَّمَ كَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لايَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ اعيُنٌ لايُبْصِرُونَ بِها، وَلَهُمْ آذانٌ لايَسْمَعُونَ بِها، اولئِكَ كَالْانَعامِ بَلْ هُمْ اضَلُّ اوُلئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ» (به یقین گروه بسیارى از جنّ و انس را براى دوزخ آفریدیم؛ آنها دلها (عقلها) یى دارند که با آن (اندیشه نمىکنند و) نمىفهمند؛ و چشمانى که با آن نمىبینند؛ و گوشهایى که با آن نمىشنوند؛ آنها همچون چهارپایانند؛ بلکه گمراهترند! اینان همان غافلانند) (برای مطالعه بیشتر: مکارم شیرازی، اخلاق در قرآن، ج1 ص 176)
دلیل منطقى این مسأله نیز روشن است؛ زیرا حرکت به سوى صفات پسندیده و برتر و اعمال صالح احتیاج به علم و انگیزه دارد؛ بدون شک، یکى از بهترین انگیزهها آگاهى از مصالح اعمال و صفات نیک و مفاسد اعمال و صفات رذیله است، و نیز آگاهى بر مبدأ و معاد، و آشنائى با برنامههاى مکتب انبیاء و اولیاء، انسان را به سوى آنها سوق مىدهد و بازتاب وسیعى در اصلاح مفاسد اخلاقى دارد.
شایان توجه است که در اینجا منظور از علم و آگاهى، آگاهى بر فنون صنایع و مسائل مادّى نیست؛ چرا که کم نیستند افرادی که از این مسائل آگاهند و از همه آلودگان آلودهترند؛ بلکه منظور علم و آگاهى به ارزشهاى والاى انسانى، تعلیمات الهى و مصالح و مفاسد معنوى و معارف الهيّه است و شناخت خوبیها و بدیهای حقیقی است.
در حدیثى از وجود مبارک پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله آمده: «بِالْعِلْمِ يُطاعُ اللَّهُ وَ يُعْبَدُ وَ بِالْعِلْمِ يُعرَفُ اللَّهُ وَ يُوَحَّدُ وَ بِهِ تُوصَلُ الْارْحامُ وَ يُعْرَفُ الْحَلالُ وَ الْحَرامُ، وَ الْعِلْمُ امامُ الْعَمَلِ» (به وسیله علم و معرفت، خداوند اطاعت و عبادت مىشود؛ و به وسیله علم، خدا شناخته و یکتا شمرده مىشود؛ و نیز به وسیله آن، صله رحم برقرار مىشود؛ و حلال و حرام شناخته مىشود؛ و علم، امام و پیشواى عمل است) (علامه مجلسی، بحارالانوار، ج1 ص 166؛ صدوق، الامالی، 615)
از امیرالمومنین على علیه السلام روایت شده است: «ثَمَرَةُ الْمَعْرِفَةِ الْعُزُوفُ عَنِ دار الفناء» (میوه درخت معرفت، زهد در دنیا است.) (تمیمی آمُدی، غرر الحکم حدیث 758)
در روایت دیگرى در همین زمینه از همان حضرت مىخوانیم: «يَسیرُ الْمَعْرِفَةِ يُوجِبُ الزُّهْدَ فِىالدُّنْیا» (مختصر معرفت و آگاهى، موجب زهد در دنیا است.) (همان، حدیث 765)
در حدیث دیگرى از امام علی علیه السلام آمده: «مَنْ سَكَنَ قَلْبَهُ الْعِلْمُ بِاللَّهِ سُبْحانَهُ، سَكَنَهُ الْغِنى عَنْ الْخَلْقِ» (هر کس معرفت خداوند در دل او، جایگزین شود، غنى و بى نیازى از خلق در قلبش جایگزین خواهد شد.) (همان، حدیث 1288)
همچنین از آن امام خوبیها نقل شده: «لَنْ يُزَّکى الْعَمَلُ حتّى يُقارِنَهُ الْعِلْم» (هرگز اعمال آدمى پاک نمىشود، مگر این که قرین با علم و معرفت گردد) (همان، حدیث 691)
در برابر روایاتی که رابطه علم و معرفت را با فضائل اخلاقى یا اعمال اخلاقى نشان مىدهد، روایاتى نیز در منابع اسلامى آمده که رابطه میان جهل و رذائل را تبیین مىکند؛ از جمله:
در حدیثى از وجود مبارک على علیه السلام مىخوانیم: «الْجَهْلُ اصْلُ كُلِّ شَرٍّ» (جهل و نادانى ریشه هر شرّ و بدى است) (همان، حدیث 1096).
در روایت دیگر از همان حضرت نقل شده: «الْحِرْصُ وَ الشَّرَهُ وَ الْبُخْلُ نَتیجَةُ الْجَهْلِ» (حرص و شَرَه (افراط در شهوت) و بخل، نتیجه جهل و نادانى است) (همان، حدیث 6513)
همچنین میفرماید: «الْجاهِلُ صَخْرَةٌ لايَنْفَجِرُ مائُها! وَ شَجَرَةٌ لا يَخْضَرُّ عُودُها! وَ ارْضٌ لايَظْهَرُ عُشْبُها» (جاهل سنگى است که هرگز آب از آن جارى نمىشود؛ و درختى است که شاخههایش سبز نمىگردد؛ و زمینى است که گیاهى از آن نمىروید) (همان، حدیث 1123)
و فرمود: «لاتَرى الْجاهِلَ الَّا مُفْرِطاً اوْ مُفَرِّطاً» (همواره جاهل و نادان را در حال افراط یا تفریط میبینی) (نهج البلاغه، حکمت 70)
طبق نظر معروف و مشهور علماى اخلاق، فضائل اخلاقى همواره حدّ وسط میان افراط و تفریطى است که به رذائل منتهى مىشود، لذا این حدیث به خوبى این حقیقت را بیان میکند که میان جهل و رذائل اخلاقى رابطه عمیقی برقرار است.
خلاصه اینکه یکى از آمادگیها و شرایط لازم و یکی از راههای اساسی تهذیب نفوس و تربیت اخلاقی، علاوه بر شناخت صحیح مبدا و معاد، بالا بردن سطح دانش و معرفت و افزایش آگاهى نسبت به خوبیها و بدیهای اخلاقی و آثار و پیامدهاى فضایل و رذایل اخلاقى است که علم اخلاق و تربیت اسلامی تلاش میکند این آگاهی را تا حدودی تامین کند.
در کتاب «اخلاق در قرآن» آمده: افزایش معرفت، دو شاخه دارد: یک شاخه آن افزایش معرفت نسبت به زیانهاى رذائل اخلاقى در مورد فرد و جامعه است؛ درست مثل این که اگر انسان بداند استعمال موادّ مخدّر یا مشروبات الکلى چه زیانهاى غیر قابل جبرانى در دنیا و آخرت دارد، زمینه ترک آن در وجودش فراهم مىشود؛ بنابراین، همان گونه که براى مبارزه با موادّ مخدّر و مشروبات الکلى، باید مردم را به زیانهاى این امور آگاه ساخت؛ همچنین براى مبارزه با رذائل اخلاقى و پرورش صفات فضائل، باید عیب و حسن آنها را برشمرد؛ و افراد را از آن آگاه نمود.
شاخه دوم، بالا بردن سطح معرفت به طور کلّى است. یعنى؛ هنگامى که معارف الهيّه نسبت به مبدأ و معاد و احوال اولیاء و انبیاء، و امور دیگرى از این قبیل، بالا برود؛ انسان نسبت به فضائل اخلاقى، علاقهمند و از رذائل، متنفّر مىشود و به تعبیر دیگر، پایین بودن سطح معارف و جهل در امور اعتقادى، محیط مناسبى را در فکر و جان انسان براى رویش خارهاى رذائل فراهم مىسازد، در حالى که افزایش آگاهى، سرزمین روح و جان را براى دمیدن گلهاى فضیلت، مهيّا مىکند. (نک: مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، اخلاق در قرآن، ج1، ص 184)
ذکر این نکته ضروری است که در نگاه دانشمندان اخلاق و عرفان اسلامی، علمی که عمل نیاورد، وزر و وبال است و عملی که از علم نشأت نگرفته باشد بی فایده و نادرست است لذا هم باید دنبال علم و دانش و آگاهی نسبت به امور معرفتی و اخلاقی رفت و هم به آنها عمل کرد تا موجب سعادت واقعی شود.
حضرت امام خمینی (ره) میفرماید: «شما آقایان اهل علم، که بعضى ملبس به لباس علم هستید، و بعضى، یا اکثراً ان شاء اللَّه بعد ملبس خواهید شد، ان شاء اللَّه این مراتب را طى بکنید. علم تنها اثر ندارد؛ بلکه گاهى مضر است. عمل بدون علم بىنتیجه است. علم و عمل دو بالى است که انسان را به مقام انسانیت مىرساند.» (امام خمینی، صحیفه امام، ج8، ص 268)
در جای دیگر میفرماید: «در حدیث منقول از رسول خداست که «قَصَمَ رَجُلانِ [یا صِنْفان] ظَهْرى: عالِمٌ مُتَهَتِّكٌ وَ جاهِلٌ مُتَنَسِّكٌ» جاهلى که نداند موازین انسانى اسلامى را، این هر چه هم متنسک باشد، بر خلاف آن طریقهاى که طریقه انبیاست، عمل مىکند. و عالمى که تقوا نداشته باشد و متهتک باشد، آن هم ضررش بر اسلام بدتر است از هر کس. آن ارزش [براى] علم و تقواست. همه چیز را از متقین قبول مىکنند. در لسان قرآن، از «علم» در لسان قرآن بسیار تمجید شده است، لکن در کنارش تقوا. علم تنها فایده ندارد براى انسان، مگر همان روى موازین طبیعت و تقوا هم بدون علم انسان را نمىرساند به کمال.» (امام خمینی، صحیفه امام، ج17، ص 186)
نویسنده: حجتالاسلام وحید واحدجوان
انتهای پیام/ک
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد
شد
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.