اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

فرهنگ

رمضان در اسارت/

ماجرای اسیری که در راه آموزش قرآن به اسرا به شهادت رسید

خبرگزاری فارس: یک آزاده دفاع مقدس گفت: شهید فرخی را به دلیل داشتن مداد شکنجه دادند؛ او با این مداد به یکی از همبندی‌هایش خواندن و نوشتن می‌آموخت تا بتواند قرآن بخواند؛ در حین شکنجه، کابل به سرش خورده‌ بود. وقت سحر متوجه شدند شهید شده ‌است.

ماجرای اسیری که در راه آموزش قرآن به اسرا به شهادت رسید
به گزارش خبرنگار ایثار و شهادت باشگاه خبری فارس «توانا»، آخرین شب ماه مبارک رمضان با حالی شبیه به لحظات وداع قبل از عملیات‌ها دعای وداع ماه مبارک را می‌خواندیم. حال سخت و عجیبی بود.

با تمام سختی‌های اسارت و روزه‌داری، روز عید فطر غم عجیبی داشتیم. اگر شرایط مناسب بود و بعثی‌ها اذیٌت نمی‌کردند، نماز عید را به جماعت برگزار می‌کردیم. البته آنها گاهی منتظر می‌ماندند تا نماز را شروع کنیم و بعد نماز را به‌هم می‌زدند.

مرسوم بود در عیدفطر، هر آسایشگاه، تعدادی از افراد را از آسایشگاه‌های دیگر برای صبحانه دعوت کند. این افراد چند نفر از جانبازان و پیرمردان بودند. آسایشگاه مقابل نیز همین تعداد را از آنها دعوت می‌کردند. مهمانان وقتی وارد اسارتگاه میزبان می‌شدند، همه اسرا به احترام آنها می‌ایستادند و مهمانان با تک‌تک آن 60 نفر دیده‌بوسی می‌کردند. بعد مهمانان را در بالاترین مکان سفره می‌نشاندند و با ذکر دعای سفره "اللهم الرزقنا رزقاً حلالاً طیباً واسعا" غذا را شروع می‌کردیم. "واسعاً"یی که در اسارت هیچ‌گاه محقق نمی‌شد!

بعد از صبحانه همه دور تا دور می‌نشستند. ارشد داخلی از طرف همه بچه‌ها خیرمقدم و تبریک عید می‌گفت و به یمن حضور مهمانان دکلمه، شعر و البته جدیدترین سرود دسته‌جمعی آسایشگاه خود را برای آنها می‌خواندند. در انتها هدیه‌ای که شامل جانماز، مهر و تسبیح که با هسته خرما ساخته می‌شد، به مهمانان تقدیم می‌شد.

بعد از صبحانه مراسم دید و بازدید عید داشتیم. به‌عنوان مثال ساختمان3 که شامل آسایشگاه‌های 17-24 بود، هر آسایشگاه به دیدن آسایشگاه دیگر می‌رفتند. تمام افراد آن آسایشگاه هر کاری داشتند رها می‌کردند و در مراسم حاضر می‌شدند.

همه می‌ایستادند و مهمانان از یک سمت می‌آمدند، احوالپرسی می‌کردند و از سمت دیگر خارج می‌شدند. در حین حضور میهمانان سرود دسته‌جمعی آن آسایشگاه را می‌خواندند و هر آسایشگاه ابتکار خودش را به خرج می‌داد. تصویر بسیار زیبایی بود. این دید و بازدیدها، وحدت و هم‌بستگی و دلبستگی را بین بچه‌ها ایجاد می‌کرد و از طرفی صمیمیت و مهر و محبت و دوستی را تقویت می‌کرد و از همه مهمتر اینکه کدورت‌ها را رفع می‌کرد.

حتی بچه‌هایی که احیاناً کدورتی داشتند، بیشتر از بقیه یکدیگر را در آغوش می‌کشیدند و واقعاً هر مشکلی بود گذشت می‌کردند. این موضوعات بسیار برای ما مهم بود اما عراقی‌ها که می‌دیدند این برنامه هیچ ضرری برای آنها ندارد مزاحم نمی‌شدند. البته خداوند چشم، گوش آنها را بسته‌بود و عقلشان را برده‌بود.

این‌طور نبود که آنها دائماً با کابل ما را شکنجه کنند البته اگر شکنجه می‌کردند هفته‌ها زمین‌گیر بودیم. اما دوری از وطن و خانواده شکنجه دائمی بود. ما آسایشگاه 19 بودیم. بعد از زمان آزاد باش، از آسایشگاه‌های دیگر بی‌خبر می‌ماندیم. شهید فرخی از آسایشگاه 18 که افراد مسن‌تر در آن ساکن بودند به جرم داشتن یک مداد شکنجه شد.

او با این مداد به هم‌بند‌ی‌های خود خواندن و نوشتن یاد می‌داد تا حداقل بتوانند قرآن تلاوت کنند. یکی از جاسوسان آسایشگاه که البته شاید فریب‌خورده بود، او را معرفی کرد. در حین شکنجه، کابل به سرش خورده‌بود. وقت سحر، متوجه شدند شهید شده ‌است.
انتهای پیام/و
این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول