خبرگزاری فارس-همدان، علی پنبهای: فرا رسیدن روز خبرنگار در ۱۷ مرداد امسال و البته سال گذشته با سالهای قبل به دلیل شیوع ویروس سرکش کرونا، مزه و طعم دیگری داشت. هر سال با آمدن ۱۷ مرداد و فرا رسیدن پیامهای تبریک، تنها دغدغه این بود که آیا من هم شامل این تعریفها و تمجیدها میشوم؟ امسال اما ماجرا فرق دارد، برخی از همکارانمان دیگر نیستند و همان ویروس منحوس آنها را از ما گرفت و لبخند را بر لبان ما خشکاند.
راستش این روزها تعداد اخبار خوب به شدت کاهش یافته است. دست خودمان نیست، هر خبری قاعدتاً اول به ما میرسد، آنهایی که کرونا از ما میگیرد، کمبود شدید آب و البته کمبود برق. بار سنگین فریادها و سکوتهای کارشناسان را هم باید ما بکشیم. کارشناسی که از کمبود آب و عدم استفاده درست از آن زجر میکشد یا آن دیگری که نگران برق است و البته بیفزایید به آن نالههای پزشک و پرستاری که دیگر توان فریاد ندارند. گاهی چنان به ما مینگرند که قرار است معجزهای انجام دهیم، وردی بخوانیم تا همه ماسک بزنند یا آب و برق را درست مصرف کنند. واقعا ای کاش وردی بود، همین الان میخواندم تا کرونا برای همیشه برود، باران زیاد ببارد، برق هیچ وقت قطع نشود، همه جنگها و خونریزیها پایان یابد و همه با هم مهربان باشند. هیچکس شب با شکم گرسنه سر بر بالین نگذارد و هیچ پدر و مادری شرمنده خانوادهاش نباشد. ای کاش میتوانستم وردی بخوانم تا همه جوانان شغل داشته باشند، مسکن به اندازه پول تو جیبیمان باشد و ماشین ارزانتر از همیشه و البته باکیفیتتر باشد. ای کاش میتوانستم وردی بخوانم تا همه کتاب بخوانند، عاشق باشند و بخندند؛ اما حیف که وردی ندارم و تنها میتوانم آرزو کنم و این آروزها را بنویسم برای شما.
دلم نمیآید به آقا و خانم کارشناس بگویم مگر چه کاری از دست من برمیآید جز همین نوشتن و نوشتن و خسته نشدن از گفتن. اما چشمانی که به امیدی سخن میگوید و راست در تخم چشمان من زل زده است، نمیگذارد حرفی بزنم و تنها کاغذ و قلم را جمع میکنم و قول ارسال لینک خبر را میدهم و دلسوخته این قصه هم برقی در چشمانش میزند و امیدی در دلش زنده. برخی کارشناسان خبره شدند، در پایان گفتوگو میگویند که اگر یک نفر هم رعایت کند کافی است و این جمله بار بزرگی از دوشم برمیدارد و حالا چشمان من برق میزند.
در این زمان هربار که من و همکاران خواستیم از خودمان بگوییم، داستان به جاهای دیگر کشیده شده است و این یعنی در عرصه کار خبر، منِ خبرنگار وجود ندارد. خبرنگار وقتی پای در این عرصه میگذارد، میپذیرد که دیگر خودش معنایی ندارد، نمونه بارزش همین ویروس شنیع است که خدمتتان عرض شد. از همان روزهای اول خبرنگاران هم وارد گود شدند، تا باری از دوش کادر درمان و مردم بردارند. شاید یادتان باشد همان موقع که سراغ صاحبان املاک تجاری رفتیم که اجاره ماهیانه خود را بخشیدند و یا چرخیهایی که تعطیلی بازار، آنها را نگران کرده بود.
در این سالها، هر روز ترسی در دلم خانه کرده بود و هر سردردی، سرفه و یا عطسه نگرانم میکرد. نگرانی برای خودم یک طرف و انتقال این ویروس از من به دیگر اعضای خانوادهام طرف دیگر، اما چطور میشود رسانه را تعطیل کرد؟ مگر نه اینکه ما باید در تمامی صحنهها کنار شما باشیم، صدای شما باشیم و اگر اینطور نباشد، پیامهای تبریک امروز، چه حاصلی دارد. البته در این حوزه هزینه هم دادیم، بسیاری از همکارانم در استان و کشور جان خود را از دست دادند، یک سال پیش بود که مهدی کاشی به دیار باقی شتافت و باز هم چندی پیش سید عرصه مطبوعات همدان، صدرالدین موسوی ما را ترک گفت. باز هم این پایان اندوه ما نبود، از بستگان خودمان نیز قربانی کرونا شدند، ویروس بیرحمی که با انسان و انسانیت و با دور هم نشستن مشکل اساسی دارد و ما عزاداریم. اما امید در آغوش کشیدن مادر و پدر و عزیزانمان، همچنان سرپا نگاهمان میدارد. امیدی برای برپایی دوباره همه آن جشنوارهها و جلسات. برای گردهمایی بزرگ خبرنگاران در ۱۷ مرداد، روزی که باید از خودمان خبر تهیه کنیم، اما خود ما یعنی شما. ما برای شما مینویسیم، برای شما اشک میریزیم و برای شما عصبانی هم میشویم. گاهی هم ناامید از اصلاح برخی مسائل، ناامید از بهبود یک بحران، اما ته دلم میگوید که آروزهای ما بالاخره محقق میشود.
انتهای پیام/۸۹۰۴۰/