به گزارش خبرگزاری فارس از خمام ـ فاطمه احمدی؛ در سومین روز از نخستین ماه گرم سال ۱۳۰۹ در شهر چناران مشهد متولد شد، همسایه امام رضا بود، گویا این رأفت و مهربانی را از همسایهاش آموخته بود، چون فرسنگها دور از مشهد مشغول خدمت شد.
امین آقا بعد از اینکه دبیرستانش تمام شد از مشهد به تهران رفت، مثل هر مادری که آرزو دارد فرزندش دکتر شود خانواده امین نیز برایش چنین آرزویی داشتند، او هم آرزوی پدر و مادرش را برآورده کرد و در رشته پزشکی در دانشگاه تهران مشغول به تحصیل شد.
آن زمان این طور نبود که هرکسی هرجایی که درس خواند طبابت کند آقا امین که حالا باید دکتر چمساز صدایش میزدند با ابلاغ وزارت بهداشت به شهرستان خمام در استان گیلان منتقل شد و باید دوران خدمتش را در دیار میرزا سپری میکرد.
یک سال از طبابتش در خمام گذشت و نخستین مطبش را در سال ۱۳۳۳ افتتاح کرد و در اوایل سال ۱۳۳۴ عاشق شد و حالا باید هم عاشقی میکرد هم طبابت، هرچند عاشق طبابت هم بود و بیماران را با عشق مداوا میکرد.
نامش در تمام خیریههای آن زمان زبان زد بود، آدمی که بیمار میشود ترس از دوا و دکتر دارند اما خمامیهای آن زمان وقتی چهره آقای دکتر را میدیدند انگاری درد از تنشان میرفت.
هرچند مردم خیلی آقا امین را دوست داشتند خودش هم نسبت به مردم خمام چنین حسی را داشت اما هر کسی بود بعد از اتمام دوره خدمت میتوانست به شهر و دیار خود باز گردد اما این دکتر خیر همیشه میگفت (محبت مردم باعث پایبندی من به خمام شد) و بر این اساس گاهی خود را زاده خمام معرفی میکرد، دکتر خو گرفته بود به عطر بهار نارنج و شالیزارهای گیلان، میگفت از محبت مردم شرمنده میشود و آرزویی جز سلامتی برای بیمارانش ندارد.
حوالی سال ۹۳ بود که مردم به دلیل علاقهای که به او داشتند پیشنهاد دادند تندیسش را بسازند و در شهر نصب کنند با اینکه علاقه مندان به او هزینه ساخت تندیس را دادند اما هنرمندی پیکرتراش صفر تا صد کار را بر عهده گرفت.
موضوع داشت مردمی پیش میرفت، آخر همه دوستش داشتند و این کارها فقط برای تقدیر از محبت هایش بود، تا اینکه مسؤولین شهری نیز ورود کردند و سکویی مقابل منزلش برای جانمایی تندیس تعبیه کردند.
حالا قریب به ۶۰ سال بود که امین آقای مشهدی هم قصه مردم خمام و گیلانیان شده بود، با اینکه هشتاد و چهارمین تابستان زندگیاش را پشت سر میگذاشت اما روزانه چهار بار از ۸۴ پله ناموزون مطب قدیمیاش بالا و پایین میرفت تا به مداوای بیمارانش بپردازد.
صبح ۲۱ تیرماه سال ۹۳ بود که با مرکز اورژانس خمام تماس گرفتند، قرار بود دکتر را بیاورند پیش دکتر! چه قصه تلخی!
حوالی سحر بود که آقا امین که امین دردهای مردم خمام بود آنان را تنها گذاشت و زمین را با خاطرات مهر و محبتش و خدمتی که در طی ۶۰ سال طبابت به مردم این دیار کرده بود تنها گذاشت.
او نه فقط خادم مردم بود که بنده عزیز خدا نیز بود، هرچند پزشکان ساعت فوت او را ۶ سحرگاه ۲۱ تیر اعلام کردند اما امین قصه ما در حوالی ساعت چهار بامداد وقتی مهیای نماز صبح میشد و در تقلای خاموش کردن زنگ هشدار ساعت برای برخواستن بود تا سایرین را از خواب بیدار نکند دچار حادثه شد و در بیمارستان و پس از عمل جراحی به آرامی چشم روی هم گذاشت و به دیدار معبود رفت.
با اینکه در زمان حیاتش، تندیسی برای تجلیل از مهربانیها و خدماتش ساخته بودند اما عجل مهلت نداد و این تندیس چند روز پس از به خاک سپاری دکتر رونمایی شد، با اینکه همه مردم از غم از دست دادن امینشان در ماتم بودند اما او با ارسال پیامی باز هم عشق به مردم را به خمامیها نشان داد.
او جملاتی را برای مراسم رونمایی از تندیسش برای مردم خمام نوشته بود که در مراسم خاکسپاریاش آن جملات برای تسکین آلام مردم خمام و تمام دوستداران دکتر امین چمساز قرائت شد: «من دکتر چمساز هستم و خدا را شکر میکنم وظیفهای را که ۶۰ سال بر عهدهام گذاشته شد در حد توان و ایمانم انجام داده و بازده کارم قدردانی مردم خوب خمام است که به چشم دیدم و متشکرم.»
خادم شما امین چمساز ....
پایان پیام/۳۳۸۹